فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام رضا فدات شم
فدای صحن و سرات شم...
#ولادت_امام_رضا #دهه_کرامت
#استوری
🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮
@astanehmehr
╰─┅🍃🌺 🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام الله عليك يا علي بن موسى الرضا✨
💐 ولادت امام خوبیها، علی بن موسی الرضا علیه السلام تبریک و تهنیت باد💐
بسیارزیبا🧡👆
ایده و طرح: اباالفضل طاهری🍃💐🍃
#ولادت_امام_رضا #دهه_کرامت
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واشده چشم مراد
از دم باب الجواد...
#ولادت_امام_رضا #دهه_کرامت
#استوری
🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮
@astanehmehr
╰─┅🍃🌺 🍃🍃
﷽
آهوان را نیست دیگر باکی از صیادها
ضامن پر مهر آهوی بیابان آمده ...
ولادت امام مهربانیها مبارک 💚✨️
کاری از ثنا عبدالعلیزاده
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»
هدایت شده از آستانِ مهر
یه دعوتنامه
یه عرض ارادت
یه جشن بزرگ
در محفل مشکات الکریمه به مناسبت ولادت مهربانترین برادر دنیا امام رضا علیه السلام منتظر شما هستیم.
(ویژه دختران ١٨ تا ٣۵ سال)
زمان: چهارشنبه ۱۰خرداد، ساعت ۱۶:۳۰
مکان: صحن امام هادی علیه السلام
شبستان حضرت زهرا علیها السلام
یه برنامه جذاب به همراه
✅مسابقه
✅هدیه متبرک
✅مولودی
مراجعه جهت ثبت نام به آی دی 👇
@karimeh_137
#اطلاع_رسانی
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رضاجان
رضا
آقاجان....
صلی الله علیک یا شمس الشموس ، یا انیس النفوس السلطان علی ابن موسی الرضا المرتضی
🍃💐🌸🍃💐🍃
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
#عرض_ارادت
السَّلامُ عَلَیکِ یا اُختَ وَلِیِّ الله
ما را بخر از کرم خود شب عیدی....
📸حنانهیکتن
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
enc_16550287626774240954575.mp3
7.64M
🌹 یا مولا مولا مولا
🌹 یا ابالحسن مولا
🌹 خورشید خورشیدایی
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
💐ای صفای قلب زارم ، هرچه دارم از تو دارم
❣تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت بر ندارم
💐منم خاک درت ، غلام و نوکرت
❣رضا جاااااانم رضا، رضا جااااااانم رضا
❣تولدت مبارک آقاجان❣
❣♡💐♡💐♡❣
@astanehmehr
آستانِ مهر
💠 #کلام_امیر 🔹 راه رفع خستگى روح1⃣ امام در اين سخن حكمت آميز خود به نكته مهم روانى كه در زندگى انسا
💠#کلام_امیر
راه رفع خستگی روح2⃣
...ولى از همه مهم تر همان سخنان زيباى حكمت آميز است كه گاه در قالب شعر و گاه در قالب نثر ادا مىشود كه هم چيزى بر دانش انسان مى افزايد و هم براى انسان شادى مى آفريند. شايد به همين دليل است كه جمعى از بزرگان علماى دين كتاب هاى مشتمل بر قصه هاى زيبا، شعرهاى جالب و لطيفه هاى خوب نوشته اند تا طالبان علم به هنگام خستگى آنها را بخوانند و رفع خستگى كنند.
به كار بستن اين دستور مبارك امام(عليه السلام) مى تواند به صورت شخصى باشد يا به صورت جمعى و عام به اين معنا كه هر انسانى لازم است براى خود جهت موارد خستگى از كارهاى علمى يا اجتماعى برنامه ريزى داشته باشد تا بتواند با نشاط بيشتر به كارهاى مثبت خود ادامه دهد و نيز براى مراكز علمى و جمعيت هاى مختلف بايد برنامه ريزى هايى شود كه آنها را به هنگام خستگى از كار و ملالت، نشاط و آرامش بخشد. بى ترديد ساعات يا دقايقى كه انسان به طرائف الحكم مى پردازد («طرائف» جمع «طريفه» به هر چيز تازه و جالب و شگفت انگيز گفته مى شود) از ساعات مفيد عمر اوست، زيرا هم آموزندگى دارد و هم نشاط و هم سبب مى شود بازدهى كار او بيشتر گردد.
📚شرح پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام
آیت الله مکارم شیرازی حفظهالله، ذیل حکمت ۹۱ نهجالبلاغه
#امیرالمؤمنین علیهالسلام
@astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
زائر نشدم ولی خریدار، رضاست
دل داده ام و دلبر و دلدار، رضاست
واکن گره ی فاصله را آقاجان
آهوی دلم لحظه ی دیدار، رضاست...
✍زهره قاسمی
💐🌸💐🌸💐🌸
@astanehmehr
🌷رزق در بین الطلوعین است، بین طوس و قم
رزق از دو سفرۀ موسى بن جعفر میرسد
هم به زیر دین قم، هم زیر دین مشهدم
گاه به داد من برادر، گاه خواهر میرسد...
ولادت آقا جانمون،مبارک😍
#نقاشی_نقطهای
.
.
.
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهد_مقدس
#باب_الرضا
#نقاشی_دیجیتال
#دلتنگ_حرم
🎨 @foruq_z_farrokhi
🌟🧡🌟
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر کوچیک داشتن اینطوریه:
خودش هنوز پوشک باشه🥰
😍 @astanehmehr 😍
#خاطراتمامان۴۲
#شیرینیهایدوقلوبودن
دوتا کوچولوی تپل به ما اضافه شده بود.ما یه خانواده پنج نفره شده بودیم. 😁چطور شده بود که اصلا به دوقلو بودن بچه ها هیچ فکر نکرده بودیم. خدایا اینو بغل میکنم اونم بغل میخاد نیازشون به من همزمان بود. محمدجواد هم کوچولو بود و نمیتونستم ازش کمک بگیرم.🥴احسان دلش برام میسوخت و حتی چند روز درمیون مرخصی می گرفت که کمکم کنه.پریسا هم می اومد کمکم. مادرشوهرم هم دست بکار شده بود و خونمون می موند که ما از پس تپلها بر بیایم. احساس میکردم محمدجوادم خیلی مظلوم واقع شده این وسطها داشت زندگی می کرد و وقت نمیکردم بهش برسم. فرنی و سوپ و امکانات فوق العاده مادر داشتنش تعطیل شده بود و واقعا تا یک ماه اول نمیفهمیدم شبه روزه ناهار خوردم شام پختم مسواک زدم یانه🥴
انقدر همه چیز بهم قاطی شده بود مثل فیلمی که در حالت سریع پخش بشه در نا ارامی و تکاپو غرق بودم. تپلها یا همزمان شیر می خوردند یا همزمان گریه و دلدرد داشتند و یا همزمان می خندیدند. لحظات ناب و رویایی خنده هاشون خستگی رو از تنم بیرون می کرد.عروسکهای مامان😍
دخترم رو با موهای دو گوش بسته تصور میکردم و با سنجاق سر نوزاد خوشگلش میکردم. لپهای آویزونش و صورت لطیفش برام لذت بخش بود.مردونگی توی چشمای محمدرضا نمایان بود.چقدر احسان بود خدایا😂
محمدجواد بچه مظلومم از سر حسادتی که طبیعی بود بچه ها رو با فشار انگشتاش نازی می کرد و می گفت نانا
احتمالا منظورش یچیز تو مایه های ناناز بود.
از اینکه نمی تونستم سه تا بشم و برای هرسه تاشون به یک اندازه مادری کنم دلخور بودم و عذاب وجدان داشتم.
احسان هم مظلوم تر از محمدجوادم بود.همسر مهربان و بیصدای من اعتراضی نمی کرد و همه چیز رو منطقی میدید و می پذیرفت.وقتی می رسید خونه پاچه شلوارش رو میزد بالا و برام حمام دستشویی رو میشست و لباسهای بچه ها رو توی پودر صابون تمیز میسشت.شرمنده می کرد. یهو میدیدم داره سیب زمینی پوست میکنه و رنده میکنه.شرمنده می کرد شام میپخت. برای راحت تر شدن کارهای من یخچال کوچیک دیگه ای رو خریده بود که بتونم غذاهارو موقع بارگذاشتن دوبرابر بپزم و باقیش رو تو یخچال بزارم و فردا بخوریم.اینطوری خیلی مشغول غذا نمیشدم.هرکسی می اومد کمکم از سروصدا و همهمه خونمون فرار می کرد و دیگه نمی اومد😬
کاش یه خواهر داشتم😔
مامان مینا پادرد داشت و دیگه نمی تونست از پله های ما بالا بیاد و همش میگفت شما بیاید خونمون
احسان بعد از دو ماهگی بچه ها خونه رو برامون عوض کرد شرمنده کرد😊
واقعا به این تغییر احتیاج داشتیم اما باوجود سه تا نغنغو چطوری اثاث کشی کردم هیجان انگیزه
برای دوقلوها تاب زده بودیم و من بین دوتا تاب می نشستم و همزمان با دو دستم بچه ها رو به دو طرف تاب می دادم. محمدجواد هم می اومد توی دامنم و انتظار داشت موهاشو نوازش کنم یا پشتشو بخارونم😕.خدایا بده دست سوم
یکروز صبح که انقدر معطل بچه ها بودم که پایانی بهش نبود و تا دو و نیم که احسان بیاد فقط شیر دادم و جا عوض کردم و تاب دادم.دلم برای کتابی که نصفه نوشته بودم می سوخت.داستانی که قسمتی ازش روی کاغذ و قسمتی ازش توی ذهنم و قسمتی ازش در حال اجرا توسط فرزندانم بود.کارهای بانمک و دل انگیزشون رو توی کاغذ یادداشت می کردم تا بعدا بتونم توی کتابم بیارم.احتمالاپنج سال دیگه به وقوع می پیوست
خلاصه برای رفتن به خونه جدید مهیا و اماده بودیم.الحمدلله تپلها شبها با تاب می خوابیدند
ولی همچنان این محمدجواد بود که روبروم با چشمای باز نشسته بود و میگفت اذذا
به عبارتی غذا
ترفندی که منو از جام بلندمیکرد تا باهاش بیدار بمونم و غذا بپزم و مثل همیشه محمدجواد نخوردش
و صبح باباش یخزده ی غذای پسرش رو بخوره
نه خواب داری نه خوراک
الهی تپلشی پسرم😐😘
✍ مطهره پیوسته
🐥🍃🐣🌸🐥🍃🐣
🎊 🍃 #مهر_و_ماه
من برای شما نامهای نوشتم ولی شهرم کبوتر نداشت.
چشمهایم خیسخیس خوابشان برد.
شما بودید، خود خودتان!
با یک عالمه آهو دور تا دورتان! نامه را گرفتید،
لبخند زدید و صبح وقتی چشمانم بیدار شدند، دستهایم را دیگر ندیدند...
من بال داشتم، سفیدِ سفید. 🕊
🙂✍🏻 فقط نوشته بودم:
«کاش کبوترت بودم …».
#میلاد_امام_رضا #دهه_کرامت
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»