eitaa logo
عَـطَـۺ انـٺِـظـــــاࢪ
43 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
176 فایل
علت ڪوࢪے یعقوب نبے معلــوم استッ شہࢪ بے یاࢪ مگࢪ اࢪزش دیدن داࢪد⁉️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍄 برخي كه خيلي گناه دارند، مي‌گويند: ➖ يعني خدا من را مي‌بخشد؟ 💮 آن‌ها نمي‌دانند وقتي به اين حال مي‌رسند، ➖ يعني اين‌كه سيم دلت وصل شده! 📚 ميرزا اسماعيل دولابي
🙏 حكم معاوضه طلا با طلای دیگر چيست؟ ❓ سؤال: برای تبدیل طلا به طلای دیگر، چگونه عمل کنیم تا احیانا گرفتار ربا نشویم؟ ✅ جواب: 🔸 اگر در ضمن دو معاملۀ جداگانه انجام گیرد، اشکالی پیش نمی آید؛ به این صورت که ابتدا یک طلا فروخته شده و سپس طلای دیگر خریداری گردد. 📚 منطبق با فتواي رهبر معظم انقلاب
حضرت زهرا(س): 《 بهترین زنان کسی است که جز در ضرورت،‌نامحرم او را نبیند. 》
•°🌺 -زهرایی‌وبتولی‌وریحانه‌رسول ای‌برترین‌زجمله‌نسوان‌خوش‌آمدی..😍🎊 🎈
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❝ پایانِ حیاتِ من و تو، ختم بھ خیر است...؛ این : خاصیّتِ دوستےِ حضرتِ زهراست..! ‌‌‹رُوحے‌فِدٰاڪْ‌یٰافٰاطِمَةَ‌الزَّهرٰاءۜ💖› ‌『🌸』 عید همگی مبارک😍
حاج محمود کریمیدلدار حیدر بودن ، فقط فقط کار توئه ..._۲۰۲۲_۰۱_۲۱_۱۹_۴۰_۱۲_۶۶۹.mp3
زمان: حجم: 20.92M
دلدار حیدر بودن ، فقط فقط کار توئه ... حاج محمود کریمی🎤 ولادت حضرت زهرا سلام الله💝
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری اش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :چی شده مامان؟ هنوز بدنم سست بود و به سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد : موصل سقوط کرده! داعش امشب شهر رو گرفت! من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید : تلعفر چی؟! با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از ترکمن های شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.عباس سری تکان داد و در جواب دل نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید:داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن. گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :این حرومزاده ها به تلعفر برسن یه شیعه رو زنده نمیذارن! حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.دیگر نفس کسی بالا نمی آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای اذان مغرب در آسمان پیچید به {أشْهَدُ أنَ عَلِیاً وَلِیُّ الله} که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش میکردند و من از خون غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه ام گرفت. رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می آمد، مردانگی اش را نشان داد :من میرم میارمشون. زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی! اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه اش به وضوح شنیده میشد.