eitaa logo
نگاه ِ نـو
132 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
720 ویدیو
15 فایل
متون زیبا ؛ ادبی ، تربیتی ، روان شناسی ، مذهبی #حکایات_و_خاطرات...
مشاهده در ایتا
دانلود
پانزده اسفند که می شود عده ای مثل من ، کوچه پس کوچه های پراز خاطرهٔ زمان را طی می کنند و می روند به کلاس دوم دبستان و شعر زنده یاد عبّاس یمنی شریف را زمزمه می کنند . انگار همین دیروز بود ! دههٔ۵٠ ، دبستان قاآنی ، روستای وآقای در حال خواندن درس درختکاری است . آقای وطن خواه _یادش بخیر _ ماهشهری بود مردی _به دیدکودکانهٔ من_بلند قد ، موفرفری و سبیلی ستارخانی و چهره ای خندان داشت ، یک بار درهمین روزها ما را به صحرا برد کمی آن طرفتر از مدرسه صحرای سرسبزی ، روستا را احاطه کرده بود ، او از معدود معلمانی بود که اهل داد وفریاد و کتک زدن نبود ، در صحرا ، درحالی که گیاه از زمین می کّند و می خورد ، برایمان آواز خواند و ماهم دست می زدیم ، متأسفانه حافظهٔ آوازی ام خوب نیست ، فقط یکی و دو پاره از آن آواز را به خاطر دارم ... اَوِ بندر شوره دُختِ بندر کوره اوفی ، اوفی مو چِب کُنُم ___آب بندر(ماهشهر) شور است ، دختر بندر کورست آخ ، آخ (آه و تأسف) من چه کار کنم !؟ ــ ان شاءالله آقای وطن خواه (از اهالی بندر ماهشهر ، به قول محلی بندر معشور) هنوز سر زنده و پاینده باشند و من بتوانم خبری از او به دست آورم ، نمی دانم شاید به عشق محبت های امثال او ، من هم ره دشوار معلمی را طی کردم ... ح.ا.م ─┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇💝࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ @atre_dousti
از دوران ابتدایی ، راهنمایی و متوسطه در مورد اثر گذاری خوش و دل انگیز کار معلمان ، خاطره ی خوش چندانی ندارم و از این بابت بسیار ناخرسندم... در دبستان روستای از توابع آن زمان که اکنون جزو شهرستان شده است ، دوران پنج سالهٔ ابتدایی را گذراندم... متأسفانه آن زمان _یعنی دههٔ۵۰ _مهر و محبت اساس کار معلمی نبود و ما به شدت از معلمان می ترسیدیم ! نمی خواهم از تنبیهات و نحوهٔ آن ها چیزی بگویم ... در این اوضاع معلم کلاس دومی داشتیم که با همه فرق داشت ، مهربان بود و خوشرو ! ما را در فصل بهار به صحرا می برد و برایمان آواز محلی می خواند و گیاه خودرو را با ولع می خورد و به ما هم سفارش خوردنش را می کرد _که البته_ ذائقهٔ کودکانه ی ما پذیرش طبع آن را نداشت ! او اهل بود و لقبش . مهربانی از چهره اش نمایان بود ، آن زمان به گمان کودکی ام بلند قد می آمد و موهای فرفری داشت... در صحرا به لفظ بندری برایمان آواز می خواند و ما کف می زدیم و همراهی می کردیم : او وه بندر شوره.. دُختِ بندر کوره... اوفی اوفی ، مو چِب کُنُم و بقیه اش هم _اگر بود_ یادم نیست ! آبِ بندر شورست دختر بندر کورست آخی آخی ، من چه کار کنم ! بعد از یکی دو ساعت پیاده روی و تفریح به مدرسه برمی گشتیم و درس را ادامه می دادیم و انگار که آن روز در بهشت بودیم... یادش بخیر ! حیف که آقای ها زیاد نبودند و ما در حسرت نبودشان سال های تحصیلمان را طی کردیم و به عشق او و یکی دو مورد دیگر معلم شدیم و اکنون خانه نشین و بازنشسته ایم و شاید چون نتوانستیم چون وطن خواه مهربان باشیم با چندین بیماری روزگار می گذرانیم... 🌺روز معلم بر همهٔ معلمان عزیز و فرهیختگان بازنشسته گرامی باد👋 ✍ح.ا.م معلم بازنشسته ــ اهواز ↶【 】↷ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti