eitaa logo
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊ‌ܣܭَߊ‌ܘ
4.1هزار دنبال‌کننده
521 عکس
122 ویدیو
2 فایل
. ﷽ - چرا پناهگاه ؟! ' من دلم نیومد بی‌پناهیِ آدمارو پناه نباشم ؛ ⤶‏و پناه بر تو از حزن‌های پی در پی🌱 ' . - اینجا جای کسیه ؟! ± بله ؛ پناهگاهِ منِ " 👤: @Imenshabah
مشاهده در ایتا
دانلود
± با دلم ؛ چشم سیاهش سر ِ غوغا دارد ؛ جنگ دیوانه و مست است ، تماشا دارد !
- می‌خوام بدونم ، همون‌قدر ك من بهت فکر می‌کنم تو هم به من فکر می‌کنی ؟! مثلا تو هم موقع کتاب خوندن وقتی داری داری زیر جمله‌‌های قشنگو خط می کشی ، یاد من می‌افتی یا وقتی داری نارنگی پوست می‌کنی و بوش می‌پیچه ، یا وقتی ك داری یه فیلم می‌بینی و به سکانس عاشقانه‌ش می‌رسی حتی وقتی ك تو ماشین آهنگ مورد‌علاقه‌ت با صدای بلند پلی شده و صندلی عقب نشستی و غرق فکر شدی چی ؛ بازم یاد من نمی‌افتی ؟! وقتایی ك تو بالکن سیگار می‌کشی چی ؛ بازم نه . .؟! فقط منم مثل دیوونه‌ها با خودم راه میرم و همه جا تصورت می‌کنم و می‌خندم : )!💭'🧡'
- جفتمون میدونیم ما بهم معتادیم تا مرگ -
' کاش همه‌مون یه نفر تو زندگی‌مون داشتیم، وقتایی که میدید یهو ساکت شدیم بهمون میگفت : ‏"تبدو هادئًا للغاية، أخبرني ماذا فيك يحترق؟" خیلی آروم به‌نظر میای، بهم بگو چی داره توی وجودت آتیش می‌گیره؟!(:
- بسم الله الرحمین الرحیم - سلام خانوم خانوما ؛ لنگ ظهر شده هاا بیدار نشدی هنوز ؟! نوتیف پیامش که رو گوشی نقش بست اخم هام توهم رفت چاره ای نداشتم باید جوابش میدادم : - سلاممم آقا عماد ! نه بابا فداتشم چه خوابی بیدارم ؛ خوبی ؟! ( از خودم ؛ از قربون صدقه های فیک ؛ از بغل و دیت مهمونی های دوره ای با عماد متنفرم ؛ از نقش عاشق و معشوق بازی کردن متنفرم ؛ از این اوضاع دربه داغونی که توش افتادم خیلی متنفرم ولی چاره ای ندارم باید ادامش بدم ؛ انقدر ادامه که ته خط برسم همونجایی که چند ساله تو حسرتش دارم گُر میگیرم ..) عماد : عشقم پاشو بزن بیرون روی ماهت ببینیم دیگه دلمون پوسید بخدا ! در جوابش فقط اوهومی گفتمو پاشدم حاظر شدم تا به کلاس امروز برسم .. نگاهم که به آیینه خورد یه غریبه ای رو دیدم که هیچ شباهتی به من نداشت ! من کی بودم ؟! داشتم چیکار میکردم با زندگی خودم و عماد ؟! تقصیر عماد چی بود ؟! من واقعا همون مریمِ دو سال پیشم ؟! کلی سوال جور و واجور تو ذهنم یورتمه سواری میکرد و من همه تلاشم میکردم بی توجه بهشون خودم مشغول وسایل رو میز آرایش کنم ‌. اما نمیشد ؛ تموم سلول های مغزم داشت از هم باز میشد ؛ گلوم داشت پاره میشد تا یه حرفی یه صدایی یه چیزی ازش بیرون بیاد تا آروم بگیره این منِ قبلی سرم بالا گرفتم زل زدم به آیینه : - هان ؟! چیه ؟! مگه همین نمیخاستی ؟! انتقام ! لعنتی تو همین میخواستی پس الان دردت چیه ؟! عذاب وجدان ؟! نه ؛ نه حقشونه ؛ هررر بلایی سرشون بیاد حقشونه ! اما ؛ اما عماد چی ؟! اون چه گناهی داشت ؟! عماد که تو این قصه نقشی نداشت .. لطفا بدون آیدی و منبع کپی نکنید ! ایتا : @aye_110
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊ‌ܣܭَߊ‌ܘ
- بسم الله الرحمین الرحیم - سلام خانوم خانوما ؛ لنگ ظهر شده هاا بیدار نشدی هنوز ؟! نوتیف پیامش که ر
- بسم الله الرحمان الرحیم - ( میدونی خوب هر آدمی تو زندگیش بلاخره باید یه روزی تقاص بده ؛ شاید دیر و زود بشه ولی هممون محکومیم به تقاص ؛ حالا یا بخاطر کاری که خودمون انجام دادیم یا کاری که بقیه آدما انجام دادن ما به هر نحوی با اون آدم در ارتباط بودیم ! گاهی وقتا باید واسه رسیدن به هدف اصلی خیلی رو قربانی بازی سرنوشت کرد که شاید هیچ ربطی به داستان تو ندارن ولی خوب تو چاره ای نداری جز ربط دادنشون ! میدونم ؛ میدونم الان با خودت میگی چقدر بی رحمی مریم ؛ ولی من فقط میخام جبران کنم همین .. حالا تو این جاده پر پیچ و تاب جبران کردن کیا و چجوری قربانی میشن مهمه ؟! نه ! من خودمم قربانی شدم .. توام میشی مطمئن باش ! ) پام رو از در دانشکده که تو گذاشتم با قیافه ذوق زده و کش دار عماد مواجه شدم که طبق معمول برای بار هزارم با دیدن من خوشحال شده بود . عماد : هروز خوشگل تر از دیروز ؛ دیر کردیا پوف کش داری کشیدم با بی حوصلگی از کنارش رد شدم ؛ عماد : سلامت کوو خانوم محجوب ؟! مریم : سلام جناب اقای عماد رحیمی ؛ خستم ولم کن! عماد : خستگیات به تنم خب ؛ چته؟! بدون توجه به حرفش به راهم ادامه دادم که با صدای گوش خراشش ادامه داد عماد : باشه حداقل بگو کجا میری ؟! مریم : کجارو دارم برم ؟! پیش نگارم . نگار صمیمی ترین رفیقم بود ؛ راستش بخاید چون از جیک و پوک زندگیم خبر داشت تو این راهی ک هستم اصلا کمکم نکرد ؛ چون به نظرش خیلی بیرحمانس ! ولی همین که جلومو نمیگیره و مانع کارام نمیشه برام کافیه ؛ وارد کلاس که شدم قیافه داغون و خسته نگار کسل ترم کرد نگار : عماد از صبح بست نشسته دم در دانشگاه تا بیای ! خدایی دلت میاد محلش نمیدی ؟! مریم : اولا سلام خانوم خانوما ؛ دوما تروجون مریم شروع نکن باز ؛ من گفتم عاشقم شه؟! خودش کلش باد داره وگرنه من کاریش ندارم ! نگار : مریم خانوم دیگه به منی که میدونم چی میگذره تو اون کله بی مخت که نگو ! عماد گناه داره مریم ! اون هیچ ربطی به تو و اون گذشته .. دیگه نزاشتم ادامه بده ؛ دستمو گذاشتم رو دهنش هیس بلندی کشیدم ! یاداوری کردنش فقط مسمم ترم میکنه تا بیشتر از قبل متوجه اینکه چقدر کارم درسته بشم و حتی یه لحظه دلم یه حال آدمای این داستان نسوزه . لطفا بدون آیدیِ منبع کپی نکنید ! @aye_110
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊ‌ܣܭَߊ‌ܘ
- بسم الله الرحمان الرحیم - ( میدونی خوب هر آدمی تو زندگیش بلاخره باید یه روزی تقاص بده ؛ شاید دیر
- بسم الله الرحمان الرحیم - تیک عصبی داشتم و استرس باعث میشد تند از همیشه پاهامو تکون بدم ؛ به پول احتیاج داشتم باید کار پیدا میکردم ؛ چند روزه کوفتی بخاطر یه مصاحبه لعنتی تو شرکت که درخواست منشی داشت میرفتم و میومدم و بلاخره امروز روز مصاحبس ؛ هرجوری بود باید این کار برای من میشد ؛ با صدای " خانوم مریم محجوب نوبت شماست " همه رشته افکارم پاره شد ریخت تو سرم ؛ دلم میخواست با اعتماد به نفس باشم ولی استرس کوفتی مانع هرچیزی میشد ؛ بلند شدم در زدم ؛ با بفرمایید داخل صدای بم و گرفته ای داخل اتاق شدم ؛ فضای اتاق پر شده بود از عطر های مختلف ؛ از تلخ و سرد تا گَس و شیرین از ورسوز تا جنیفر و وایت .. مدیر : بفرمایید بشینید خانومِ ؟! مریم : مریمم ؛ مریم محجوب ! مدیر : خوشبختم خانوم محجوب من در خدمتم از خودتون بگید ؛ میزان تحصیلاتتون و هرچیزی که فکر میکنید لازمه ؛ مریم : خب من ۲۱ سالمه دانشجوی ترم دوم زبان خارجی ام ؛ سابقه منشی گری هم ندارم راستش بخاید ولی تو موسسه های اموزش زبان چند ماهی کار کردم و بخاطر حقوق کم اومدم بیرون ؛ به این کار خیلی احتیاج دارم میدونم کم سن و سالم و شاید اطمینان نکنید بهم ولی من بهتون قول میدم بهترین خودمو در اختیارتون بزارم ! مدیر : خانوم محجوب راستش رو بخاید واسه من سابقه خیلی مهمه ؛ من تو این شرکت کارای تجاری مهمی رو انجام میدم و نیازمند یکی هستم که حداقل چند ماهی تو این کار بوده باشه و متوجه کارا بشه ؛ مریم : شما مگه چیزی بیشتر از یه منشی که مسلط به زبان باشه میخاید؟! خوب من تو این کار بهترینم مدیر : همه کار این شرکت چندتا تلفن جواب دادن و خارجی صحبت کردن با نیست میدونید ما و .. نزاشتم حرفش کامل کنه برام مهم نبود درموردم چی فکر میکنه پریدم وسط حرفاش گفتم : مریم : بله میدونم برای شما سابقه مهمه و اصلا با خودتون فکر نمیکنید یه جوون ۲۱ ساله از چند سالگی باید کار کنه که سابقه مدنظر شمارو داشته باشه ؛ نظرتون چیه چهارتا پیرمورد پیرزن استخدام کنید که براتون منشی گری کنند ؟! حداقل سابقه رو دارن نه ؟! مدیر : من نمیخواستم ناراحتتون کنم خانوم محجوب من فقط .. مریم : باشه اقای محترم متوجه ام . بدون وایستادن جواب گرفتن از اون شرکت لعنتی بیرون زدم ؛ خسته شده بودم؛ از زمین زمان کشیده بودم ودیگه ته مونده مریم محجوب بود ؛ لطفا بدون آیدیِ منبع کپی نکنید ! @aye_110
- قیمت بدهی، میخرم آرامشی اندک ز جهآنت🌱 .
- تو ?! نوتیفِ محالِ منی :)!
ایمان دارم که در نبرد عشق و فاصله ، عشق پیرزو میدان است . .
- هر ‌قدر ‹ برنجانی › خواهی رنجی . . 🌔'🌿'
- تو تنها آرامش‌خاطر منی . هر چند در آن سوی دیگر جهان هستی؛ با این‌حال وقتی راه می‌روم ، تو به من نزدیکی ، وقتی کار می‌کنم تو با من سخن می‌گویی و آن دم که احساس می‌کنم تنهایی مرا می‌خورد، حضور تو در کنارم تجلی می‌یابد ؛ 🎥'🪄' ‏- نامه‌ی‌جبران‌خلیل‌جبران ؛
- دارم بهت فکر‌میکنم ، راستش بیشتر به خودم کنار تو فکر میکنم . . چقدر واقعی بودم ، چقدر میخندیدم ، چقدر زندگی برام قشنگ بود ، حتی آسمون پر رنگتر بود ، چقدر من عاشقت بودم . . دلم اون روزها رو میخواد ك وقتی بیدار میشم اولین چیزی ك چک میکردم صفحه چتمون بود . . حتما با صبح بخیر تو روزم شروع میشد ؛ اونموقع فکر میکردم اگه نباشی دیگه نمیتونم روزم رو بدون تو شروع کنم یا دیگه شبها نمیتونم بدون شب بخیر تو بخوابم ، راستش اشتباه میکردم من الان بدون حرف‌ها و وجود تو دارم زندگی میکنم . . ولی دیگه نمیتونم مثل وقتی ك کنارم بودی زندگی کنم ؛ دلم برای اون خودم ك کنار تو بود تنگ شده . . )!💭'💙'
- نقطه‌امن‌جهان‌شیب‌کم‌شانه‌توست ؛
- از لحاظ روحی ؛ دلم یکیو میخواد ك بریم بالای کوه چادر بزنیم ، شب سیب زمینی رو اتیش درست کنیم بخوریم ، اهنگ بخونیم و هیچی یه ورمونم نباشه : )!
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊ‌ܣܭَߊ‌ܘ
- کلمه ولزی ‹ 𝑊𝑢𝑛𝑑𝑒𝑟 › به معنی ِ :
⤾اگه کسی رو توی زندگیتون دارین ك مثلِ یه خواب بعد عمری بی خوابی میمونه و یه معجزست اینجوری خطاب کنید . . ‌. - طرز استفاده : معجزه‌زندگیتواینجوری اینجوری‌سیو‌کن شات بده فشار بخوریم*.*!🌱'🧘🏻‍♀️'⤿
- گفت : آدما هرچی با همدیگه صمیمی‌تر میشن ، به همون نسبت پتانسیل شبیه به هم شدن‌شون بیشتر میشه . . مثلا یه دفعه به خودت میای و میبینی خندیدنتون مثل همه ، نظرات و افکارتون مثل همه ، سلیقه‌هاتون مثل همه . . و یه دفعه می‌بینی یه نفر شبیه خودت کنارت داری ! همونقدر قشنگ ، همونقدر دوست‌داشتنی همونقدر نزدیک . . )!💆🏻‍♀️'🧡'
- در تنگه یك تُنگ نمیماند آنکه در سر شوق ِ ‹ دریا › دارد !🔓'🌊'
- ما‌رِند‌و‌خراباتی‌و‌دیوانه‌و‌مستیم !
‐ بعضی جملات فکر نوازن و نازنین جعفری ، چه زیبا نوشته بود : ‹ کی می‌تونه جلوی سبز شدن تورو بگیره ، وقتی ریشه‌هات از قلبت جون ‌میگیرن . .؟!🫁'🌱 ›
± با اختلاف قشنگ‌ترین تعریف از عشق : - تو همیشه اینجا بودی ! همینجا پشت درختای آلبالوی قلبم ؛ منتظر بهار بودی و برای شکوفه‌ها دلبری میکردی ؛ به گمونم با آفتاب اردیبهشت قرار داشتی چون از همون جنس بودی . . گرماتو حس میکردم ! یه خوشی زیر پوستی ، مثل آتیش لای برف ؛ میدونی !؟ من تا به حال اینقدر عمیق قلبی رو برای خودم نداشتم پس منو ببخش اگه از روی ندونم‌ کاری گاهی خطاهایی مرتکب شدم اصلا  بیا و تنبیهم کن ! به مشق تکرار بودنت ، بی خط فاصله با مشکین ترین جوهر لای پلکات تا روزی که هیچ برگ کاغذی باقی نمونه . . !( :🎼'💙'
- ولی مدل من اینجوریه ك :