فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آموزش تصویری دیپلماسی به سبک پوتین
♦️اردوغان بصورت نیم خیز با پوتین دست داد و پوتین در جواب، مقابل دوربین و چشم حسن روحانی، صندلی را از زیرش کشید!
چاوش اوغلو اطمینان داد که اردوغان از حساسیتها پیرامون شعر قرائتشده مطلع نبوده است | سایت انتخاب
https://www.entekhab.ir/fa/news/589667/%DA%86%D8%A7%D9%88%D8%B4-%D8%A7%D9%88%D8%BA%D9%84%D9%88-%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%BA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D8%AA%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%B7%D9%84%D8%B9-%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
صدا ۰۰۱_sd.m4a
13.13M
💠کارشناس سیاسی ؛ استادرجبعلی بازیاد
⭐👇اهداف اردوغان در آذربایجان
۱-اشتباه محاسباتی بوده
۲-امپراطوری عثمانی
۳-ایجاد اختلاف بین آذربایجان وایران
۴-اسائیل و سیاست تفرقه اندازی
۵-پوشاندن ضعفهای داخلی با تحریک احساسات ناسیونالیستی
۶ تسلط بر گاز ونفت آذربایجان
۷-رقابت با روسیه بر سر نفت
۸-بازیچه صهیونیستها شدن و انحراف افکار عمومی از انتقام سخت شهادت شهید محسن فخری زاده
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️دیگه چیزی نمونده...😱😱
😄آقااحتمالا منظورشون آقای لاریجانی نیست؟؟!!
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
▼حرف روز
ماجراجوییهای اردوغان
اردوغان روز پنجشنبه درحالیکه برای شرکت در مراسم رژه نظامی آذربایجان به مناسبت پایان اشغال منطقه «قرهباغ کوهستانی»، به باکو سفر کرده بود، ابیاتی از یک شعر جداییطلبانه درباره رود ارس در مرز ایران و آذربایجان، علیه تمامیت ارضی ایران خواند که لازم است به ابعاد امنیتی و سیاسی آن توجه کرد.
نکات تحلیلی: 1- نکته مهم در این زمینه آن است که اظهارات اردوغان کاملاً آگاهانه و با اهداف مشخص بیان شده است. دراینباره نباید به توجیه این اظهارات روی آورد و آن را سخنانی احساسی قلمداد کرد. این مواضع کاملاً مرتبط با اهداف پروژه مهم جنگ دوم قرهباغ است. طرح آزادسازی مناطق اشغالی آذربایجان ابزاری برای اجرایی کردن جنگ دوم قرهباغ بود که در پشت آن اهداف ژئوپلیتیکی خطرناک از قبیل تغییر مرزهای سیاسی منطقه وجود دارد. یکی از اهداف ترکیه، آذربایجان و رژیم صهیونیستی در جنگ اخیر، اشغال نوار مرزی 42 کیلومتری ایران با ارمنستان بود، ولی تحرکات نظامی ایران، باعث شد آنکارا و باکو از این ایده، عدول و موضوع معاوضه کریدور ترانزیتی در دستور کار قرار گیرد. 2- سخنرانی اخیر اردوغان، فیالواقع آغاز فاز جدیدی از فرآیند مهمی است که قرار است در منطقه دنبال شود؛ مخصوصاً این مواضع تجزیهطلبانه در آستانه رویداد ۲۱ آذر ۱۳۲۴ که در طی آن سید جعفر پیشهوری، رهبر فرقه دموکرات، تأسیس حکومت خودمختار آذربایجان را اعلام کرد، بسیار قابلتأمل میباشد. معنای این اقدام یعنی پیام به گروههای تجزیهطلب ایرانی که فاز جدید تحرکات خود را آغاز کنند.
نکته راهبردی: مواضع اخیر اردوغان آشکارا تهدید علیه تمامیت ارضی ایران است؛ بنابراین نباید اظهارات اخیر اردوغان سادهانگارانه تحلیل شود. نباید در این شرایط حساس دچار انفعال شد و از این طریق به توسعهطلبی پانترکیسم تهاجمی که اینک تکفیریها نیز در کنار آن قرار گرفتهاند کمک کرد. در کنار این، ضروری است به آذربایجان تذکرات معتبر داده شود تا در دام و نقشه خطرناک طراحی شده قرار نگیرد. دوره طمعورزی به سیاق گذشته به پایان رسیده است. جدای از اینکه پیگیری این سیاست در وهله اول به ضرر خود ترکیه است؛ سیاست تک قومی بیش از همه توسط ترکیه در منطقه پیگیری میشود؛ هویت ارمنیها، کردها و علویها در ترکیه انکار شده است؛ از این منظر، ترکیه خود بیش از دیگران آسیبپذیر است. ایران هیچگونه چشمداشتی به مناطق شمالی که از ایران جدا شده ندارد، اما اگر بناست تغییری اتفاق بیفتد، آنچنان که اردوغان در پی آن است، به تعبیر نغز برخی رسانهها، دست باید به تن الحاق شود، نه تن به دست! (نویسنده: عزیز غضنفری)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء 17
قاری معتز آقایی
#هدیه_به_پیامبراعظم_صلی_الله_علیه_وآله
#وشهدای_هسته_ای......
(#شهیدفخری_زاده)
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#دهم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
وشفای همه مسلمین
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
📽 علی فانی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا
نماهنگ جدید ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
#أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد ....
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید:
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه مرتبه)🌼
🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار میدهی _ قرار بده!🌜🍃
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🔰بهجتالدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعملهای عبادی مورد توصیه حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره)
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادعالی
🔰 اخلاص در عبادت خدا
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_هفتاد_نهم
با دیدن کمیل پشت یک میز به سمتش رفتیم
میز انتخابی که حوض فیروزه ای داخل کافه قرارداشت.
کمیل با دیدن ما از جای خود برخواست.سر به زیر انداخت
_سلام خانم ادیب خوب هستید؟
لبخندی به این سربه زیر و چشم پاکی کمیل زدم بی شک رفتار او نشان دهنده شخصیت و اعتقاد بالای او بود.
_سلام.ممنونم شما خوب هستید
_ممنونم .بفرمایید
_سلام خواهری
زهرا در حالی که می نشست چشمکی به من زد و رو به کمیل کرد
_سلام داداش.زودی واسم سفارش بده که کم مونده از گشنگی میز رو بخورم
کمیل مردانه خندید و من با خودم میگفتم خنده های بی نظیر کیان کجا و خنده های برادرش کجا؟
_چشم خواهری شما انتخاب کنید من سفارش میدم
_باشه پس بده به من این منو رو ببینم چی داره؟روژان جون تو هم سریع انتخاب کن .تعارف هم نکن.سعی کن گرونه رو انتخاب کنی تا جیب کاپیتان را خالی کنیم.
با چشمانی گرد شده به زهرا نگاه کردم
_کاپیتان؟
زهرا در حالی که سعی میکرد صدای خنده اش به گوش مردان نرسد ،خندید
_حق داری تعجب کنی اخه داداشم بیشتر شبیه هنرمنداست تا یک کاپیتان
کمیل به تعریف زهرا لبخندی زد
_زهرا خانم مگه گشنه اتون نبود انتخاب کن
زهرا به من چشم غره ای رفت
_مگه واسم آدم حواس میزارن
کمیل رو به من کرد
_شما هم انتخاب کنید .از اونجایی که حدس میزنم باراولتون باشه که به این کافه میاید،پیشنهاد میکنم کیک های خونگی اینجا رو از دست ندید
لبخندی زدم
_بله حتما .من یک فنجون قهوه با کیک میخورم
زهرا نالان به کمیل گفت:
_کل منو خوشمزه است منم مثل روژان قهوه و کیک میخوام.
کمیل به گارسون سفارشات رو داد .
_خب زهرا خانم حالا خبر خوبت رو بده
_خبر خوش این که تا دوهفته دیگه کیان برمیگرده
کمیل با تعجب لب زد
_چی
_همین که شنیدی .سردار سلیمانی رفته کمکشون تا دوهفته دیگه برمیگردن
_وااای خدای من .خدایا شکرت.
کمیل با شتاب ایستاد .زهرا نگران به کمیل چشم دوخته بود
_چی شد؟چرا پاشدی
کمیل از داخل کیف پولش کارتش را درآورد و به سمت زهرا گرفت
_بیا خواهری خودت حساب کن .من باید برم.
_کجا اخه .بمون بعدبرو_نه باید همین الان برم نذرم رو ادا کنم.ممنون بخاطر خبر خوشت خواهری.تو کارتم پول کافی هست بعد اینجا خواستی برو هرچی خواستی بخر هدیه من به تو
کمیل با عجله خدا حافظی کرد و رفت.
من مسیر رفتنش را نگاه می کردم زهرا آهسته نجوا کرد
_پسر دیوونه .
عشقی که همه خانواده به کیان داشتن برایم عجیب بود برادری که از خوشی خبر سلامتی برادرش از دست و پا درآمده بود .پدری که بعد از شنیدن خبر سلامتی پسر بزرگش از خوشحالی اشک میریخت. مادری که بی تاب دیدار پسرش بود به انتظار روز موعود نشسته بود و خواهری که به چشم خود شاهد بودم برای دیدن دوباره برادرش زمین و زمان را بهم می دوزد.
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_هشتادم
نهار مهمان خانواده شمس بودم .
انقدر خانواده خوش سخن و خوش برخوردی بودند که بی نهایت از کنار انها بودن لذت بردم .
هرچند گاهی، نبود کیان عجیب دلم را غمزده میکرد..
وقتی رفتار پدرانه آقای شمس را دیدم دلم برای پدرم ضعف رفت .
چندوقتی بود که بخاطر بحث و جدل هایم با مادر، به خانه نرفته بودم .
عصر که فرارسید از خاله بخاطر مهمان نوازی اش بسیار تشکر کردم و قول دادم به زودی به دیدنشان بیایم.
وارد خانه که شدم سکوت همه جا را فرا گرفته بود
به آشپزخانه سرکی کشیدم.حمیده خانم مشغول آشپزی بود .دلم برای او هم تنگ شده بود
_سلام حمیده جون
بنده خدا چنان از شنیدن یهویی صدای من جا خورده بود که رنگ صورتش همچون رنگ گچ شده بود.
دستش را روی قلبش گذاشت
_نمیگی من پیرزن رو سکته میدی ؟چرا مثل جن ظاهر میشی دختر
مثل دختربچه هایی که کارخطایی کرده اند سرم را به زیر انداختم
_ببخشید به خدا دلم خیلی براتون تنگ شده بود
_خداببخشه .منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
بی هوا مرا به آغوش کشید و مثل همیشه گونه ام را بوسید.
بوسه ای کوتاه به گونه اش زدم
_حمیده جونم ،کسی خونه نیست؟
_آقا روهام خونه است دیشب تا صبح مهمونی بود از وقتی اومده خوابه. آقا هم که رفتن سرکار .خانم هم رفتن با دوستانشون بیرون و گفتن شام بیرون می مونند.
_پس من برم سراغ روهام .شما هم واسه شام خورش قرمه سبزی بزار که عجیب هوس کردم
_چشم عزیزم.چیزی میخوای بیارم بخوری؟
_بعدا با روهام میام یه چیزی میخورم ممنون
دلم برای دیدن روهام و اذیت کردنش پر کشید .
عجیی دلم هوس شیطنت کرده بود .یک پارچ آب سرد از یخچال برداشتم و به طبقه بالا رفتم.
جلو در اتاق ایستادم ،از هیجان زیاد قلبم با شدت می تپید .
دستم را روی قلبم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم.آهسته در را باز کردم و به داخل اتاق سرکی کشیدم .
چشمم به روهام افتاد که روی تخت به طور خنده داری به خواب رفته بود.
دهانش بازبود ،دست هایش دوطرف تخت افتاده بودند و یک پایش از تخت آویزان بود.
بالشت هم روی زمین افتاده بود.اول میخواستم بیدارش کنم ولی بعد تصمیمم عوض شد .
حیفم آمد این ژست های خاصش را ثبت نکنم.گوشی ام را از جیب مانتو ام در آوردم آهسته کنار تختش ایستادم با صورتم شکلکهای خنده دار در می آوردم و عکس میگرفتم.
وقتی در حالتهای مختلف از روهام عکس گرفتم.
با یک دستم دوربین گوشی را آماده عکس برداری نگه داشتم و با دست دیگرم پارچ آب را از روی میز برداشتم .
در دل تا ۳ شمردم و آب روی روهام خالی کردم .
روهام طفلک با وحشت روی تخت نشست و من سریع از قیافه مبهوتش عکس گرفتم .
با بهت نگاهی به من کرد و ناگهان اسم را فریاد زد و به سمتم خیز برداشت .باخنده از اتاق فرارکردم و به اتاقم پناه بردم و قبل از اینکه دستش به من برسد کلید را در قفل چرخاندم .پشت در نشستم از ته دل خندیدم .
صدای مشت های روهام به در اتاق به گوش رسید
_روژان می کشمت.درو باز کن . دختره دیوونه درو باز کن تا نشکستم
_منم دلم برات تنگ شده بود داداشی
با حرص کوبید به در اتاق
_من غلط میکنم دلم واسه تو امازونی تنگ بشه.
عکس های خنده دارش را برایش فرستادم و بلند زدم زیر خنده .
_داداشی یه نگاه به صفحه مجازیت بنداز ببین آمازونی کیه
صدای قدم هایش را شنیدم که با عجله به سمت اتاقش دوید .چیزی نگذشته بود که صدای فریادش بلند شد
_روژان گورخودتو بکن .میکشمت .وای به حالت اگه این عکسا رو به کسی نشون بدی
لبخند بدجنسی بر لب نشاندم هرچند روهام از پشت در توانایی دیدن نداشت
_اگه قول بدی الان بزاری بیام بیرون و منو ببری خرید قول شرف میدم کسی نبینه
میدانستم که الان از عصبانیت در حال انفجار است
_بیام بیرون یا بفرستم واسه گروه فامیلی؟
با عصبانیت غرید
_بیا بیرون کاریت ندارم
_بگو جون روژان
_میدونی که من جونتو قسم نمیخورم پس بیا بیرون
_نوچ.قسم بخور بعد چشم
_به جون تو کاریت ندارم
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_هشتاد_یکم
همه میدانستند که قسم راست روهام، جان من است و او تا مجبور نشود جان مرا قسم نمیخورد.
با خیال راحت در را باز کردم و قبل از اینکه عکس العملی نشان دهد گونه اش را بوسیدم
_سلام داداشی جونم
او هم گونه ام را بوسید
_سلام آتیش پاره داداش .چه عجب این ورا پیدات شد .
در دل قربان صدقه صدای خشدار و موهای بهم ریخته اش رفتم
_دلم برای داداشی جونم تنگ شده .بریم پایین عصرونه بخوریم ؟
یه نگاهی به لباسهای خیسش کرد
_تا تو بری عصرونه رو ببری تو آلاچیق، منم دستی گلی که به آب دادی رو درست کنم اومدم
چشم بلند بالایی نثارش کردم و با لبخند به سمت آشپزخانه سرازیر شدم
تو آلاچیق نشسته بودم و غرق شده بودم در خیال کیان .به یادآوردم که یک روز کیان به محسن گفته بود مرید حاج قاسم است.
آن روزها دلم میخواست حاج قاسم را بشناسم ولی انقدر درگیر کیان بودم که به فراموشی سپردم.
حالا با شنیدن دوباره نامش، به یاد آوردم.
با خودم فکرمیکردم چرا تا نامش آمد آرامش به چهره سردار و زهرا برگشت ؟
حاج قاسم کیست که اسمش آرامش به ارمغان می آورد؟
با عقب کشیده شدن صندلی روبه رویم، از فکر بیرون آمدم.
نگاهی به روهام انداختم لباس هایش را مرتب کرده بود
_خوشتیپ ندیدی خوشگله؟
_خوشتیپ که دیدم ولی خودشیفته ندیده بودم.
روهام موهایم را با دست بهم ریخت و خندید.جدی به صورتش نگاه کردم
_روهام
_جونم
_یه سوال بپرسم
_شما دوتا بپرس
_تو سردار سلیمانی رو میشناسی؟
_خیلی کم ،چطور؟
_بگو میخوام بشناسمش
_من فقط میدونم که فرمانده سپاه قدس هستش.یه فرمانده خیلی قدرتمند و باهوش.داعشی ها و آمریکایی ها خیلی ازش میترسند.میگن داعشیا هرجا با سردار سلیمانی جنگیدند شکست خوردند.میدونی روژان با اینکه من ادم معتقدی نیستم ولی خب سردار سلیمانی رو خیلی دوست دارم .باورت میشه یه بار از نزدیک دیدمش؟
با چشمانی از حدقه درآمده به روهام زل زدم
_چیه مثل باباقوری نگام میکنی؟
_منو دست انداختی؟ اگه راست میگی بگو ببینم کجا دیدیش؟
_راستش یه سال با بچه ها میخواستیم بریم ترکیه.
وقتی رفتیم فرودگاه اونجا دیدمشون .مردم دورش جمع شده بودند و عکس میگرفتند کسی رو نا امید نمیکرد با همه عکس مینداخت.میدونی روژان وقتی نگاهت میکرد یه حس آرامش و امنیتی رو بهت انتقال میداد.
نمیدونم فرودگاه چیکار میکردند
.یکی از بچه ها گفت بیاید بریم ماهم عکس بگیریم.من که خیلی مشتاق شدم ولی یکی از دوستام که اسمش امیر بود مخالفت کرد.وقتی دلیلش رو پرسیدم یه نگاه به لباسش انداخت و گفت من روم نمیشه با این وضع منو ببینه ممکنه خوشش نیاد.
_مگه تیپش چطوری بود
_به نظر من که تیپش مشکلی نداشت یه تیشرت پوشیده بود با شلوار لی .البته شلوار لی که پوشیده بود یکم پاره پوره بود تاز اون مدل مد شده بود.
وقتی دیدم هم دوست داره سردار رو ببینه و هم نگرانه .دستش رو گرفتم و به سمت سردار بردمش بقیه بچه ها هم اومدن.یکی از بچه ها به سردار گفت اگه ایرادی نداره با ماهم عکس بگیره.
سردار نگاهی بهمون کرد و نگاهش رو چشمان خجالت زده امیر موند .بهش لبخندی زد وگفت حتما.
خلاصه اونجا باهاش عکس گرفتیم وقتی میخواستیم بریم امیر به ما گفت شما برید من میام .چنددقیقه بعد با لبخند برگشت و ما رفتیم ترکیه.
بعد از برگشت از ترکیه کم کم امیر از ما فاصله گرفت .همون روزا چندباری تو دانشگاه دیدمش خیلی تغییر کرده بود. بار آخری که دیدمش...
روهام ساکت شد.با تعجب نگاهش کردم ،مردمک چشماش دو دو میزد.
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
در لشکر ۲۷ محمد رسول الله
برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد!
وقتی خودش شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافیِ
آن همه محبت پیشانی او را غرقِ بوسه کنند.
پارچه را کنار زدند، جنازه بی سر او دل همه شان را آتش زد.
🌷«شهید محمد ابراهیم همت»🌷
#ما_ملت_شهادتیم
💕💕💕
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
نعمت آسمان فقط باران نیست!
گاهی خــــدا
کسی را نازل میکند
به زلالی باران
مثل تــــو . . . .
#سرداردلھآ
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌روح الله زم اعدام شد
🎥اعترافهای دیدهنشده #روحالله_زم از پشتپرده ارتباط با ضدانقلاب خارجنشین
👈قسمت اول
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹روح الله زم ، مدیر کانال تلگرامی #آمدنیوز که خود را لیدر اغتشاشات در ایران میدانست
🎥 ماجرای دیدار زم با بنیصدر
🔹در جلسه مسیح علینژاد و پامپئو چه گذشت؟
👈قسمت دوم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📌با امید بستن به بیگانگان چیزی عاید ملت نمی شود
✅آیت الله #خاتمی امام جمعه موقت #تهران در سخنان آدینه ای:
مسؤولان برای حل مشکلات امیدشان به خداوند باشد و فرهنگ ما می توانیم را باور داشته باشند؛ دشمنان ما انگیزه دارند که ما در مشکلات دست و پا بزنیم و از گره افتادن در کارهای ما خوشحال می شوند.
🔹وقتی سگ انسانی را تعقیب می کند، اگر فرار کند آن نیز بیشتر تعقیبش خواهد کرد، اما اگر ایستاد، سگ نیز جلوتر نمی آید، بنابراین انعطاف بیشتر در برابر دشمن به ذلت و بردگی بیشتر می انجامد.
🔻 متن کامل 👇
🌐 rasanews.ir/002oMU
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─