eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.3هزار ویدیو
650 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
26.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای زیبای سرود "سلام یا حیدر" با حضور هزاران نفر در مسجد قدمگاه امام علی در شهر بصره جنوب عراق همزمان با عید سعید غدیر خم 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
  ❌عبرتی که نباید از آن غفلت کرد... در تـاریـخ مـعـاصـر کشور، نمونه‌های مختلفى از براندازى نرم رخ‌ داده است؛ که نمونه‌های آن تلاش ‍انگلیس و عوامل وابسته به آن براى ایجاد انحراف در نهضت مشروطیت و دیگری هم انحراف برخی داخلی‌ها و سازمان‌های جاسوسی غرب در نـهـضـت مـلى شـدن صـنـعـت نـفت بود. 🔸️گزاره‌های‌خبری: 1️⃣مصطفی تاجزاده، فعال اصلاح‌طلب و از دستگیرشدگان فتنه 88 اخیراً طی مصاحبه‌ای با سایت جماران گفته است: «براندازان می‌گویند تا جمهوری اسلامی سرنگون نشود مشکلات میهن و مردم حل نخواهند شد. ما می‌گوییم تلاش برای سقوط جمهوری اسلامی کشور را دچار آشوب‌های بسیار جدی می‌کند که خروج از آن ممکن است سالها و بلکه دهه‌ها طول بکشد.» 2️⃣ هرچند تاج‌زاده سعی کرده است نیت خود را ذیل عبارت اصلاح ساختاری پنهان کند ولی در توییت آخر خود دقیقاً آنچه مطرح می‌کند جز براندازی چیز دیگری تعریف نمی‌شود. او در توییت آخرش حذف جایگاه رهبری و ادغام آن در ریاست جمهوری را پیشنهاد می‌دهد و می‌نویسد «راه نجات کشور اصلاح ساختاری است پاسخگو ، دوره‌ای و انتخابی شدن رهبر و ادغام رهبری و ریاست جمهوری؛ خلع ید سپاه در تمام عرصه‌های غیرنظامی و ...» لذا آنچه تاج‌زاده می‌گوید در هدف همان براندازی است هرچند در روش مدعی باشد که با اپوزیسیون مرزبندی دارد. 🔸️گزاره‌های‌تحلیلی: برای درک درست ابعاد مجرمانه‌ی اقدامات تاجزاده باید به مقدمات تحلیلی زیر توجه کرد: 1️⃣از روزگاران دور، هرگاه قدرتى قصد داشت حکومتى را براندازد، چنانچه توان نظامى این کار را نداشت و یا هزینه آن را سنگین می‌دید، سـعـى می‌کرد تـا بـا روش‌های مـخـتـلفـى غیر از حمله نظامى به هدف خویش نـائل آیـد. گـاه از روش‌های امـنـیـتـى و گـاه از روش‌های فـرهـنـگـى و تـبلیغى و رسانه‌ای و هجوم به سرزمین افکار و احساس مردم با اسب تراوا و یا عاملان نفوذی خواه مستقیم یا غیرمستقیم. 2️⃣ اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی در دهه‌های گذشته، در یک مصاحبه از وینستون چرچیل نخست‌وزیر انگلیس در جنگ دوم جهانی سؤال می‌کند: «آقای نخست‌وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست‌نشانده به آن‌سوی اقیانوس هند می‌روید و دولت هند شرقی را به وجود می‌آورید، اما این کار را نمی‌توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سال‌هاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید؟» وینستون چرچیل بعد از اندکی تأمل پاسخ می‌دهد: «برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج است که این دو ابزار مهم را در ایرلند در اختیار نداریم.» خبرنگار سؤال می‌کند: «این دو ابزار چیست؟» چرچیل در پاسخ می‌گوید: «اکثریت نادان و اقلیت خائن!!» و اما به‌راستی خیانت در عرصه اختلال عامدانه در دستگاه فهم و درک عمومی در سطح یک ملت جرم محسوب نمی‌شود. 3️⃣ تاجزاده فعالی برانداز در مواجهه نرم با جمهوری اسلامی است که با سرِجنگی زبان و قلم خویش، تیر زهرآگین ناامیدی، تردید، دروغ، دوقطبی سازی دروغین و تحریف را با چاشنی دعوت به اردوکشی خیابانی و اغتشاش بر اذهان و افکار جامعه روانه نموده است. 🔹️نکته‌پایانی: جریان اصلاح‌طلب که با سابقه‌ای طولانیِ حضور در عرصه اجرایی کشور و بهره‌گیری هر چه بیشتر از اختیارات فراقانونی و حکم حکومتی، فرصت کافی برای اثبات کارآمدی نظریات غرب‌گرای خویش داشته، اما بعد از شکست راهبردی در سپهر قدرت سیاسی در حال بازیابی خویش است و بخش عمده‌ای از آن‌ها در چارچوب نظام در حال اصلاح و ویرایش خویش‌اند و اما در این مسیر اقلیتی تحت عنوان طیف تندرو و رادیکال که همیشه طلبکار بوده و با نگاه به‌ظاهر نقد و ادعای حل مشکلات مردم اما در عمل به‌قصد تخریب ارکان نظام، موجدِ فتنه‌هایی چون 78، 88، 96 و 98  شدند؛ و به‌جای خود شکستن، راه خطایِ آیینه شکستن را انتخاب نمودند و این نرمالیزه‌ کردن ادبیات براندازی از سوی این طیف زمینه‌ساز تهدیدات علیه امنیت ملی و جرم و گناهی نابخشودنی است. ✍ 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹 🔸نگویید: «مستحب است؛ شد، شد؛ نشد، نشد»🔸 هرچه می توانید سنت‌های خود را در ، جدی‌تر بگیرید. نگویید: «مستحب است؛ شد شد؛ نشد نشد». این سنت‌ها از اوجب واجبات است. چرا؟ چون ما شیعیان است. پدرها جوری نسبت به عید غدیر ارادت به خرج بدهند که بچه‌ها از یک ماه، دو ماه قبل عید غدیر باشند! حتی اگر لازم شد، کنید و یک عیدی حسابی -به اندازه‌ای که به علی ارادت دارید- به بچه‌ها بدهید. نگویید: «باز من باید یک چیزی خرج کنم!» نه! مقروض می‌شوی، خب بشو! تو که برای چیزهای دیگر قرض کرده ای، یک بار هم برای حضرت علی مقروض شو. مسیحی‌ها بابانوئل درست می‌کنند و به بچه هایشان می‌گویند: «او برای تو هدیه را آورده؛ مسیح برای تو این هدایا را آورده». بچه از اول ذهنش با عیسی (علیه‌السلام) انس می‌گیرد، رفاقت می‌کند. حالا بروید ببینیم چه کار می‌کنید! این شما و این عید غدیر. سفری، تفریحی، گردشی می‌خواهی ببری، بگو این مال عید غدیرت است! اگر هم تابستان می‌بری بگو، قولش را عید غدیر به شما دادم. قول‌هایی که می‌خواهید به آن‌ها بدهید، عید غدیر بدهید. هدایایتان و وعده‌هایتان را بگذارید در این روز تا این‌ها با عید غدیر جوش بخورند. 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
عربستان: دستمان به سوی ایران دراز است وزیر خارجه عربستان: 🔹نشست جده بر محور شراکت با ایالات متحده استوار بود، دست عربستان همچنان به سوی ایران دراز است و ما به دنبال روابط طبیعی با این کشور هستیم. 🔹مذاکرات با ایران مثبت است اما هنوز به هدف خود نرسیده، امیدواریم در آینده شاهد تحولاتی در این امر باشیم 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
احتمال عزل بایدن درصورت ناکامی دموکراتها در انتخابات میاندوره‌ای مجله نیوزویک اعلام کرد: 🔹در صورتی که حزب بایدن سیطره بر دو مجلس را از دست دهد، این امر ممکن است به عزل وی منجر شود ضمن اینکه برخی از جمهوریخواهان پیش از این اشاره کرده بودند که اکثریت اعضای این حزب در این مسیر اقدام خواهند کرد. 🔹دموکرات ها در انتخابات میاندوره ای کنگره که طی آن سیاستمداران بر سر کسب کرسی های مجلس نمایندگان و مجلس سنا رقابت خواهند کرد، با ناکامی بزرگی مواجه خواهند شد. 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۶قرآن کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست وهشتم جهت سلامتی سلامتی و ظهور امام زمان عج و سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین و آزادی قدس https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷سهم روز صد و پنجاه و یکم 🔻خطبه ۱۱۳ تا خطبه ۱۱۲
🌹 سهم : خطبه ۱۱۳ تا خطبه ۱۱۲ ┄═❁✦••••🌿🌹🌿••••✦❁═┄ 📜 1⃣ پرهيز دادن از دنياپرستی ♦️شما را از دنياپرستی می ترسانم زيرا منزل گاهی است برای کوچ کردن نه منزلی برای هميشه ماندن. دنيا خود را با غرور زينت داده و با زينت و زيبايی می فريبد. خانه ای است که نزد خداوند بی مقدار است؛ زيرا که حلال آن با حرام و خوبی آن با بدی و زندگی در آن با مرگ و شيرينی آن با تلخی ها در آميخته است. خداوند آن را برای دوستانش انتخاب نکرد و در بخشيدن آن به دشمنانش دريغ نفرمود. خير دنيا اندک و شرّ آن آماده و فراهم آمده اش پراکنده و ملک آن غارت شده و آبادانی آن رو به ويرانی نهاده است. چه ارزشی دارد خانه ای که پايه های آن در حال فروريختن و عمر آن چون زاد و توشه پايان می پذيرد؟ و چه لذّتی دارد زندگانی که چونان مدّت سفر به آخر می رسد؟ 2⃣ روش برخورد با دنيا ♦️مردم! آنچه را خدا واجب کرده جزو خواسته های خود بدانيد و در پرداختن حقوق الهی از او ياری طلبيد و پيش از آن که مرگ شما را بخواند گوش به دعوت او دهيد. همانا زاهدان در دنيا اگر چه خندان باشند، قلبشان می گريد و اگر چه شادمان باشند، اندوه آنان شديد است و اگر چه برای نعمت های فراوان مورد غبطه ديگران قرار گيرند، امّا با نفس خود در دشمنی بسياری قرار دارند. 3⃣ نكوهش از غفلت زدگان ♦️ ياد مرگ از دل های شما رفته و آرزوهای فريبنده جای آن را گرفته است. و دنيا بيش از آخرت شما را تصاحب کرده و متاع زودرس دنيا بيش از متاع جاويدان آخرت در شما نفوذ کرده است و دنيازدگی قيامت را از يادتان برده است. همانا شما برادران دينی يکديگريد؛ چيزی جز درون پليد و نيّت زشت شما را از هم جدا نساخته است. نه يکديگر را ياری می دهيد، نه خيرخواه يکديگريد و نه چيزی به يکديگر می بخشيد و نه به يکديگر دوستی می کنيد. شما را چه شده است که با به دست آوردن متاعی اندک از دنيا شادمان می گرديد و از متاع بسيار آخرت که از دست می دهيد، اندوهناک نمی شويد. امّا با از دست دادن چيزی اندک از دنيا مضطرب شده که آثار پريشانی در چهره ها آشکار می گردد و بی تابی می کنيد، گويا اين دنيا محلّ زندگی جاودان شما و وسايل آن برای هميشه از آن شماست. چيزی شما را از عيب جويی برادر دينی باز نمی دارد، جز آنکه می ترسيد مانند آن عيب را در شما به رُخِتان کشند. در بی اعتنايی به آخرت و دوستی دنيا يکدل شده ايد و هر يک از شما دين را تنها بر سر زبان می آوريد و از اين کار خشنوديد همانند کارگری که کارش را به پايان رسانده و خشنودی مولای خود را فراهم کرده است. ┄═❁✦••••🌿🌹🌿••••✦❁═┄ 📜 : ( در این خطبه درباره فرشته مرگ و کیفیت گرفتن ارواح سخن ایراد فرمود.) 🔹عجز انسان از درك فرشتگان (فرشته‌ مرگ) ♦️آيا هنگامی که فرشته مرگ به خانه ای درآمد از آمدن او آگاه می شوی؟ آيا هنگامی که يکی را قبض روح می کند او را می بينی؟ بچّه را چگونه در شکم مادر می ميراند؟ آيا از راه يکی از اندام های مادر وارد می شود؟ يا روح به اجازه خداوند به سوی او می آيد؟ يا همراهِ کودک در شکمِ مادر به سر می برد؟ آن کس که آفريده ای چون خود را نتواند وصف کند چگونه می تواند خدای خويش را وصف نمايد؟ ┄═❁✦••••🌿🌹🌿••••✦❁═┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز (25) (1).mp3
5.97M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و پنجاه و یکم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۱۳ تا خطبه ۱۱۲
خاطرات نوه (۳۱) مرغ و تخم مرغ- نخود و لوبیا در ایران برای چند موضوع، بسیار حسرت می خوردم. یکی برای وجود محتواهای مهم علمی در دین اسلام بود. آنچنان دقیق از ملکوت و برزخ و قیامت تعریف و تشریح می کند که از غیر بیننده آن، انتظار چنین توصیفی نیست. اسلام می کوشد نگاه و هم و غم مردم را از دنیا به آخرت و زندگی ابدی تغییر دهد. این کار خلاف برنامه های ما بود. هر چه قدر مردم از دنیا و مفاهیم دنیایی دور می شدند پروژه های ما ناقص و ناکام تر می شد. و هر چه به دنیا می چسبیدند ما راحتتر به اهدافمان می رسیدیم. موضوع دیگری که برایش حسرت می خوردم، وجود رهبران سیاسی آگاه و و زرنگ بود. ایرانی ها رهبرانی داشتند که تمام بافته های ما را به یک سخنرانی ، رشته می کردند. بایستی کاری می کردیم که یا حرف رهبرانشان را نمی شنیدند یا به آن عمل نکرده و حتی خلافشان را رفتار می کردند. برنامه های زیادی برای رسیدن به این اهداف طراحی کردیم که در اینجا به یکی از آنها می پردازم. ادامه دارد... 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهید علی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «اتاق شهدا» راوی: حمیدرضا رضایی بعد از اتمام مانورها و...حرکت برای استقرار در پشت اروند آغاز شد.ما رفتیم منطقه ای که دقیقا پشت اروند رود قرار داشت.ظاهرا نام منطقه خسروآباد بود.خانه هایی که حالت گلی داشت.اون شب ها توی این منطقه که فاصله اش با اروند یک کیلومتر می رسید روزای آخر حضورمون تو بهمن شیر بود.با بچه ها جمع شدیم توی سنگر فرماندهی گروهان نصر.اونجا نشستیم با دوستان.خب ما باز شیطونیمون گل کرد.گفتم:آقای سیفی من یه چیزی میخام بگم؟ گفت چی؟ گفتم: تو خیلی اهل معنویت و اهل دلی و... گفت: بابا سر به سر ما نزار.کمی مکث کردم.چیزی که در دلم بود را به زبان آوردم و گفتم: علی آقا،من مطمئن هستم تو میدونی کیا شهید میشن؟خواهش میکنم بگو؟ علی با همان چهره ای که حالا خیلی ملکوتی شده بود نگاهی به جمع رفقای اطراف کرد.گویی می خواست ببینه نامحرمی نباشه.بعد آرام گفت: آره،میدونم!شاید اولین باری بود که آقای سیفی می خواست از مطالب خاص خودش به ما بگوید.من و دیگر رفقا تا آن موقع به چشم یه روحانی عادی به ایشون نگاه می کردیم.فکر نمی کردیم ایشون چنین مطالبی را خبر داشته باشه.البته اون شیطنت باعث شد این سوال رو بپرسم.ولی از ته دلم می دونستم که ایشون از چیزهایی خبر دارد.باز علی آقا سکوت کرد.گفتم: پس من می پرسم تو بگو! اینم از زیرکی من بود.شروع کردم.اول رفیقای خودم رو سوال کردم.اون هایی که خیلی دوستشون داشتم.گفتم:مسعود چی میشه؟اصلا اون نوری که ما دورش می چرخیدیم مسعود بود،برای من مهم بود،موقع شهادت پیشش باشم.علی اقا بدون گفت شهید میشه.گفتم:محمدرضا؟گفت شهید میشه.گفتم:مش حمید؟گفت شهید میشه.خیلی سخت شد.دلم به لرزه افتاد.گفتم: نیازی؟گفت نه شهید نمیشه.سکوت کردم.این هایی که راحت از شهادتشان حرف میزد بهترین دوستان من بودند.ترسیدم نفرات بعد را بپرسم اما خودش شروع کرد و گفت: این شیر حسین قلاوند رو میبینی؟ اون یکی از شهداست.بعد گفت این عمو گودرز رو میبینی؟ شهید نمیشه.فلانی شهید میشه.فلانی شهید میشه.گفتم بسه دیگه،اینایی که داری میگی به جونم بسته اند.تو راحت داری میگی این شهید میشه،اون شهید میشه.برای ما اینقدر راحت نیست که تو داری راحت میگی.به آقای سیفی گفتم من چی؟ نگاهی به صورتم انداخت دل توی دلم نبود.مکثی کرد و گفت نمیدونم.با تعجب گفتم: یعنی چی؟ تو به همه گفتی.آخه چرا نمیدونی؟ به خاطر اینکه با من دوستی؟ گفت: نه واقعا نمیدونم.اگه میدونستم می گفتم.هر چند بعدها فهمیدم چرا نمیدونه... اتاق گلی ما تو منطقه خسروآباد اتاق شهدا شد.یعنی تمام افراد اون اتاق،خبر شهادت خودشان را از علی آقا شنیدند.تنها کسی که از اون اتاق شهید نشد خودم هستم! همگی تو عملیات والفجر هشت و جند نفر بعد از ان شهید شدند.آقای سیفی این اتاق را دوست داشت.یعنی آدم های این اتاق را خیلی دوست داشت.خودش هم اونجا می موند و می خوابید.یعنی حاضر نبود جای دیگه بره.اقای سیفی از موقع ورودش به گردان تا موقع شروع عملیات با ما بود.به هیچ عنوان جدا نشد.دلیلش من بودم که رفاقت رو باهاش شروع کردم و آوردمش به گردان.بلکه به خاطر مسعود و محمدرضا و....شاید بگیم به خاطر اینا بود که حاضر نشد جای دیگه بره موقع خواب و غذا خوردن همیشه سعی میکرد با ما باشه. ... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهید علی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «یاد آن روزها» راوی:خانواده و دوستان شهید یک رور تو جمع نشسته بودیم.علی اومد رو به یکی از دوستانم گفت: فلانی اون دعایی که دیشب سر نماز برایم کردی برآورده شد.بعد از رفتن علی اون دوستم برگشت گفت:من که به کسی چیزی نگفتم چطوری فهمید؟! سه روز مانده بود به شهادت؛حال عجیبی پیدا کرد،اصلا انگار در این دنیا نیست.یک شب او را دریک خلوت پیدا کردم.دستش را به حالت جام بالا گرفته بودو رو به آسمان می گفت: بریزید بریزید.برادر حقی می گفت:چند روزی در مراغه بودیم،همواره از یکدیگر خبر نداشتیم.آخرین بار در بازار پشت مسجدجامع مراغه به همدیگر برخورد کردیم.بعد از سلام و علیک و حال و احوال گفت:پدرم را در خواب دیدم،پدرم گفت بیا،دارم حساب و کتاب هایم را میکنم و میروم به جبهه و... آخرین مرخصی را در مرتغه گذراند.قرار بود علی به جبهه اعزام شود.پیراهن سفید پوشیده بود،برگشت به من گفت: خواهر بیا جلو لباس هایم را بو کن.رفتم لباسش را بو کردم.بوی عطر عجیبی داشت که تا حالا چنین بویی به مشام من نخورده بود.گفتم: داداش چه عطری زدی؟! گفت: عطر خاصی نیست! هر کس که به شهادت نزدیک بشه چنین بوی عطری ازش حس میشه.بعد چند تا عکس نشونم داد و گفت: کدام یک برا عکس سر مزار خوبه؟! از حرفش عصبانی شدم و گفتم: چی میگی داداش،انشاءالله مثل دفعات پیش سالم میری و سالم برمیگردی.می خواست برای آخرین بتر از خانه بره بیرون،مادر گفت: علی،برا عید لباس تازه میخام برات بگیرم.علی جواب داد نه مادر! لباس های من و اونجا دوختن و آماده است ! وقتی که می رفت از زیر قرآن روش کردیم.پشت سرش آب ریختم.می خواست که از آخر کوچه بپیچد،برگشت یه نگاه خاصی کرد و رفت.با خودم گفتم چرا اینجوری نگاه کرد.نکنه واقعا آخرین بار باشه؟! و اون نگاه واقعا نگاه آخر بود... وقتی می خواست از مادر خداحافظی کند،مابین درب منزل،با حالتی روحانی و متفاوت با دفعات قبل خداحافظی کرد.اولین باری بود که اشک ریخت.هر بار می خواست خداحافظی کند،گریه ای در کار نبود،ولی این بار خودش می دانست که برگشتی در کار نیست.برگشت به مادرگفت: در بهشت منتظرت هستم که بیای با هم وارد بشیم،اینقدر گریه نکن.از ته دل بخواه و فرض کن قربانی به قربانگاه روانه میکنی.گذشت تا اینکه یک شب مادر با یک تکان شدیداز خواب پرید! رفت در را باز کرد و جلوی در را آب و جارو کرد.خیلی مضطرب و نگران بود.درست نیمه شب بیستم بهمن ۱۳۶۴ بود.کمی که نگرانی اش کم شد به داخل خانه آمد.بعدها فهمیدیم علی همون لحظات به شهادت رسید. 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایم نمیشه فقط نیمی از کتاب) ... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهید علی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «آلبوم» راوی: آقای طاهری ماجرای رفاقت ما با شهید سیفی در والفجر هشت تمام شد.من شاهد بودم که تمام کسانی که مژده شهادت را از شهید سیفی شنیدند.همراه او به آسمان پر کشیدند.این ماجرا گذشت و ما ناکام از جبهه برگشتیم.چند سال پیش رفته بودم مشهد.با چند تا از بچه های لشکر۲۵ صمیمی بودیم.تو راه رفتم منزل یکی از دوستان در استان گلستان.دوستی داشتم که خدا رحمتش کنه،شیمیایی بود و چند سال پیش شهید شد.از بچه های لشکر ۲۵ کربلا بود به اسم نادر رضایی.شب منزلش ماندم.همینطوری نشسته بودیم که رفت آلبومش را آورد و گفت: آقای طاهری بیا آلبوم زمان جنگ ما رو هم ببین.داشتیم ورق میزدیم وعکسا رو نگاه می کردیم.یکباره با تعجب دیدم توی جمع رزمندگان شمال،شهید سیفی وسطشون نشسته.!! از اینکه بعد از مدتها تصویر دوست شهیدم را،آن هم اینجا میدیدم جا خوردم.بعد بهش گفتم که نادر این پهلوی شما چیکار میکنه؟! برگشت و گفت::؟ مگه شما میشناسیش؟!گفتم: بابا این شهید سیفی روحانی گردان ما بود.یکی از دوستان صمیمی من بوده و... گفت: راست میگی؟ گفتم آره بابا،اصلا این پهلوی ما شهید شد.تو گردان ما شهید شد.آقا نادر جلوتر آمد و خیره شد تو عکس شهید سیفی.بعد گفت: فقط من نمیدونم که خداوند این بشر رو از کجا برای ما رسوند. او آمد و از نظر معنوی تحول عظیمی ایجاد کرد تو بچه های ما،آقای سیفی خودش آمد و خودش هم رفت.بعد شروع کرد چند مطلب و خاطره از ایشون گفت.آقا نادر آخرش گفت: شک نکن این آقای سیفی مرتبط با آقا امام زمان (عج) بود.با اینکه خودم چیزهایی فهمیده بودم گفتم مطمئنی؟! گفت: آره،ایشون سر و سری داشت.من باهاش ارتباط داشتم من برخی مسائلش رو خبرداشتم.نادر ادامه داد: شهید سیفی چند بار پیغام هایی از،طرف امام زمان میبره کرمانشاه برای امام جمعه شهید آیت الله اشرفی اصفهانی.یه مقدار دیگه برام تعریف کرد.بعد اشاره کرد که گفتن از شهید سیفی تمامی ندارد.مدتی بعد برادر ملکی رو دیدم.می گفت: چند سال بعد از جنگ،یک روز مسلم شاهرخی(فرمانده گردان جندالله،که بعدها شهید شد)را دیدم. بهش گفتم: مسلم برایم یک سوال پیش آمده،چرا هر وقت عملیاتی در پیش بود و شهید سیفی هم حضور داشت،قبل از عملیات با علی سیفی می رفتید بیرون و با هم خلوت می کردید؟! مسلم گفت: بی خیال این ها حرفهای گفتنی نیست.از من اصرار و از مسلم انکار،بالاخره از من قول گرفت که تا من زنده ام جایی نگو.گفتم باشه.مسلم گفت: من با علی می رفتیم بیرون از گردان و همه چیز در مورد عملیات پیش رو را به من می گفت.اینکه مثلا چند نفر شهید می شوند،چند نفر زخمی و... حتی می گفت کجای کار عملیات به مشکل می خورید و... 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایم نمیشه فقط نیمی از کتاب) ... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهید علی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «حضور» راوی:خانواده و دوستان شهید خانم آرزومند از همسایگان ما بود.به منزل شهید سیفی رفت و آمد زیادی داشت،چرا که مادر شهید تنها زندگی می کرد.می گفت: روزی که مثل همیشه به دیدار مادر شهید رفتم به ایشان عرض کردم که در تنهایی اذیت نمی شوی؟! در این خانه بزرگ؟ ایشان گفت: نه علی همیشه به من سر می زند،وقت نماز باهم وضو می گیریم و صحبت می کنیم... خیلی تعجب کردم،گفتم اولین بار شهید را کجا دیدید؟ گفت: گفت بعد از شهادت مرتب به من سر می زند،اولین بار،سه روز از شهادت علی می گذشت،ما برایس در خانه مجلس گرفتیم.شامی تدارک دیدیم،ولی افراد بیش از پیش بینی ما می آمد،لذا غذا به اندازه کافی نبود.من هم مضطرب و نگران که غذا کم می آید و شرمنده می شوم هی با خودم کلنجار می رفتم که یکباره علی را در گوشه آشپزخانه دیدم! به من گفت: مادر،چرا مضطربی؟ قضیه را برایش تعریف کردم،نمی دانم چجوری یک لحظه در دستش یک بشقاب برنج دیدم که آورده به من داد و گفت: این را به برنج امشب اضافه کن و نگران نباش.من هم دستپاچه شدم و فوری برنج را گرفتم و اضافه کردم و ظرف را پس دادم.آنقدر هول بودم که یادن رفت ظرف را یادگاری نگه دارم.آن شب به قدر تمام میهمان ها غذا کشیدم.همه سیر خوردند و در آخر،به اندازه همان مقداری که علی داده بود اضافه ماند.حدود بیست شب که از شهادتش گذشت.من و زن های همسایه تو حیاط داشتیم نون پخت می کردیم.یکباره دیدم اومد جلوی ما رد شد.آمد داخل خانه،سلام و احوال پرسی کردیم.گفتم: نون میخوری؟گفت:نه.کمی با هم صحبت کردیم.بعدش پاشد رفت.از خانم های نانوا پرسیدم: علی رو دیدید؟ گفتند: نه. گفتم بابا الان از جلوتون رد شد رفت.گفتند: نه ندیدیم.ما در منزل تنور داشتیم.چند وقت یکبار،مادر با همسایه ها دور تنور جمع می شدند و نون می پختن.این رو مادر نقل می کرد.گفت: مثل روزهای دیگه داشتیم نون درست می کردیم.یکی از همسایه ها با خوشحالی آمد پیشم و گفت: سلام حاج خانم،دیشب علی آمد به خوابم.به من با لبخند بشارت یک بچه صالح رو داد.مادر میـگفت: این خانواده چندین سال بود که بچه دار نمی شدند،بعد از مدتی که از خواب گذشت.این خانواده صاحب فرزند شدند.بعد از گذشت چند سال از شهادت علی،یکی از همسایه ها آمد و گفت:مدتی بود چشم درد شدیدی داشتم.هر دکتری می رفتم جواب نمی گرفتم.بالاخره رفتم سر مزار شهید علی و باهاش درد و دل کردم.بعد از آن،چشم دردم به کلی از بین رفت.هر وقت مشکلی برایم پیش می آید با رفتن سر مزار و توسل به شهید،فوری حل می شود.از این عنایت ها خیلی هست.عر وقت می رویم سر مزار،چند تاخانم یا آقای جوان نشستند،یعنی هیچ وقت نشده ما بریم و کسی سر مزار نباشه. 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب) ... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهید علی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «شهید زنده» راوی:دوستان و بستگان شهید سه سال بعد از شهادت علی،من با یکی از فامیل ها که زیادفرد معتقدی نبود صحبت می کردم.بعد به درخواست من رفتیم مزار شهید علی.رسیدیم مزار و نشستیم و فاتحه خوندیم،این فامیل ما برگشت گفت: اینکه میگن امثال علی شهسد شدند،فقط حرف حکومته.چون می خواد کشته های خودش رو شهید خطاب کنه.شهید به معنای واقعی که این ها نیستند.از این حرفش ناراحت شدم.نمی دونستم چی بهش بگم.ادعا داشت که آدم باسوادی هست،اما تحت تأثیر...قرار داشت.هر حرفی زدم بی فایده بود.همون جا از شهید خواستم که باید نقدا یه چیزی بهش نشون بده که باور کند شماها شهید و زنده هستید.باید باور کند در راه خدا و ائمه رفته اید.هنوز حرفم تمام نشده بود،دیدم علی از داخل قاب عکسش که بر سر مزار بود لبخند زد،قشنگ لبهایش کشیده شد.! من خودم ترسیدم.این فامیل ما زود از جا پرید و من را بغل کرد! بهش گفتم: نترس.توهم نکردی،منم این صحنه را دیدم.این زنده بودن شهید است که می خواست گوشه ای از آن را به تو نشان دهد.اشک از دیدگانش ظاهر شد.بعد از آن قضیه،یک تغییر اساسی در زندگی اش ایجاد شد.البته این حرف ها و حکایت ها در مورد شهید سیفی برای دوستانش طبیعی است.آن ها کرامات بیش ازاین دیده اند.یکی دیگر از دوستانش می گفت: بعد از شهادت علی،او را در خواب دیدم.احساس کردم صدای مداحی میاد،پرسیدم: کجا هستی؟! علی سیفی گفت نمی دانم کجا هستم! گفتم: واقعا نمی دانی کجا هستی؟! گفت: نه.هر جا حضرت زهدگرا باشند من هم آنجا هستم... بیخود نبود که حاج شیخ حسین انصاریان،بعد از شهادت راجع به ایشان می گویند: شهید علی سیفی قطار عرفان را سوار شدند ولی ما لنگان لنگان می رویم... تا سال ها بعد از شهادت علی،هر وقت مادر شهید مریض می شد،اجازه نمی داد برویم دکتر،می گفت: علی می آید! بعد هم خوب می شد! می گفت: علی آمد و خوب شدم.یکبار که برای نمونه برداری دیالیز برده بودیم بیمارستان،حالم خوب نبود و نتوانستم مادر رو تو اون شرایط ببینم.من از اتاق بیرون رفتم. بعد از اینکه مادر به هوش آمد گفت: علی کجا رفت؟! گفتم مامان؟! علی اینجا نبود.علی شهید شده. گفت: نه بابا! الان همین جا بالای سرم بود.ان روز هم حال مادر خوب شد و برگشتیم.آخرین باری که مریض شد،به ما گفت: من دیگه رفتنی هستم،علی نیومده بالا سرم.باور نمی کردیم اما همین طور شد.بیست سال بعد از شهادت علی،در یک غروب سرد پاییزی،زهرا خانم مهمان علی در بهشت الهی شد. 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب) ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۱_۱۲_۳۱_۰۹_۱۳_۰۹_۳۹۲.mp3
3.45M
زندگی... سلام ...♥️ کربلایی محمد حسین پویانفر سلام.اول صبح به امام زمان عج 🚩اللهم‌الرزقنازیارةالحُسین‌(ع)وشفاعته https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─