#بی_سیم_چی_عشق
#پارت_بیست_و_سوم 🌈
چشمک شیطانی میزند و ادامه میدهد
!سعی کن ناهار نیمرو نباشه -
:و پشت سر این حرفش سریع از اتاق خارج میشود، فقط صدایش از هال به گوشم میرسد
!خیلی دوستت دارم هانیه -
:تقریبا داد میزنم
!من بیشتر ستوان -
***
ظرف حاوی مایهی کوکو سیبزمینی را برمیدارم و کنار گاز میایستم. کمی از مایه را توی ماهیتابه
میریزم که یکدفعه روغنش جلز و ولز میکند و یک قطره روغن روی دستم میافتد. بیخیال بقیهی
.مایه را هم میریزم و به اتاق میروم
از بین کتابهایم، دفتر شعرم را بیرون میآورم. خط به خطش را که میخوانم روزهای نه چندان دور در
ذهنم تداعی میشود. یک لحظه با خودم فکر میکنم اصلا من از کِی بود که عاشق مهدی شدم؟
خودم هم جواب میدهم شاید از وقتی که تازه در ارتش استخدام شده بود و به تهران آمده بود! شاید از
همان وقت که در مهمانیهای خانوادگیمان جای خالیاش خودنمایی میکرد یا اصلا شاید از وقتی که من
هنوز شش یا هفت سالم بود و مرداد ماه و شهریور که میشد و هوا به اوج گرمایش میرسید، وقتی به
خانهی خانمجان میرفتیم، کلی توی حیاط با صفایش با مریم، مینا، فاطمه، عموسبحان و مهدی بازی
.میکردیم و آخر سر هم مهدی میرفت و از بقالی سرِ خیابان برایمان بستنی یخیِ پرتقالی میخرید
.نمیدانم! اصلا زمان دقیقش مشخص نیست؛ ولی این را خوب میدانم که خیلی وقت است دلم را باختهام
با آمدن بوی سوختگی سریع و شتابزده دفتر را روی تخت میگذارم و به آشپزخانه میروم. با دیدن
کوکوسیبزمینیهای سوخته آه از نهادم بلند میشود. زیرِ گاز را خاموش میکنم و مات و ناراحت خیرهی
.مثلا غذایم میشوم
سلام... چی شده هانیه؟ -
:گردم که مهدی را میبینم. متعجب میگویمترسیده به عقب برمی
سلام... خسته نباشی... کِی اومدی؟ -
:با لبخند میگوید
سلام به رویِ ماهت... شما هم خسته نباشی خانمِ خونه. اینقدر تو فکر بودی متوجه اومدنم نشدی... -
ببینم این بوی چیه؟
:با یادآوری غذای سوخته، ناراحت به ماهیتابه اشاره میکنم
آخه چرا؟ -
:میبینم که لبخند عمیقی میزند. پر از محبت و عشق نگاهم میکند و میگوید
فدای سرِ خانمم...یاد میگیری به مرور... بذار من لباسهام رو عوض کنم میام یه غذایی برات درست -
.میکنم که انگشتهات هم باهاش بخوری
:خیره نگاهش میکنم. لبخند میزند
چیه؟ -
.تو خیلی خوبی مهدی -
.نه به خوبیِ تو -
.به اتاق میرود و من هم شاهکارم را توی ظرفشویی میگذارم
:آمدنش که طول میکشد، به سمت اتاق راه میافتم و در همان حال هم صدایش میزنم
مهدی؟ کجا موندی؟ داری به طلاق دادنم فکر میکنی؟ -
در نیمه بازِ اتاق را کامل باز میکنم. لباس راحتی پوشیده روی تخت نشسته و دفتر شعرهایم در دستانش
است. دست به سینه به چهارچوب در تکیه میدهم. غرق صفحات است و لبخند روی لبهایش هِی
.پررنگتر میشود. متوجه حضورم نمیشود
خیره نگاهش میکنم. نمیدانم چه میشود که دلم میلرزد. باز حرفهای خودش و عموسبحان میان
افکارم خودی نشان میدهند. جلوتر میروم. پایین تخت و درست روبرویش روی زمین مینشینم، سرش
:را بالا میآورد و خیرهی چشمهایم میشود. لبخندی میزنم و میگویم
!فوضولیها -
!میخندد... میمیرم
:از تخت پایین میآید و روبرویم مینشیند. آرام میگوید
تو کِی اینقدر عاشق شدی؟
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#بی_سیم_چی_عشق
#پارت_بیست_و_چهارم 🌈
خودم هم نفهمیدم... یهو چشم باز کردم دیدم به قولِ خودت دلم رو باختم -
:دستم را میگیرد و کف دستم را میبوسد. لبخندی میزند و با شیطنت میگوید
.میگم این دفتره آخرهاش از دستم شاکی بودیها! همچین نوشتههات بوی کتک میدادن -
...آها... آره اونها مالِ قبل از خواستگاریه... حرص میخوردم از دستتها... هی هانیه خانم هانیه خانم -
...چه خاطرههای قشنگی داریم... پر از سادگی -
.آقای پر از سادگی گشنهمونه -
:بلند میشود و دستم را میگیرد و من را هم بلند میکند. به سمت آشپزخانه میرویم. رو به من میگوید
.شما فقط بشین نگاه کن چی برات میپزم -
میخندم و روی صندلیِ میز کوچکِ آشپزخانهمان مینشینم. دستم را زیر چانهام میزنم و خیرهی
حرکاتش میشوم. پیاز و گوجه و تخم مرغ را از یخچال برمیدارد! با صدای بلند میزنم زیر خنده. به
سمتم برمیگردد و گیج مثل پسربچههای کوچک نگاهم میکند. آنقدر شیرین که در دل میگویم کاش
:اگر روزی بچهدار شدیم پسر شود تا شبیه تو بشود! خندهام را جمع میکنم و میگویم
اینهمه غذا غذا کردی منظورت املت بود؟ -
فهمیدی؟ -
خب آخه با پیاز و گوجه و تخم مرغ چه غذای دیگهای میشه درست کرد؟ -
...حالا هر چی -
.چه برخورد به آقامون! ما چاکرِ املتِ دست پختِ آقا مهدی هم هستیم -
:میخندد و میگوید
!ما هم چاکرِ خانومِ شاعرمون هستیم -
***
خمیازهای میکشم و از روی تخت بلند میشوم. صبح بعد از نماز خواندن و رفتن مهدی، از بیکاری
.خوابیدم
چادر گلدارم را برمیدارم و سر میکنم. از خانه خارج میشوم و به سمت واحد عمو میروم. زنگ در را
!که میزنم، زهرا انگار که منتظر باشد، سریع در را باز میکند
:سلام میکنم و با اشاره به چادری که سرش کرده میگویم
کجا میرفتی؟ -
.سلام، دل به دل راه داره ها... میخواستم بیام پیش تو -
.خب بیا بریم خونهی ما -
.نه دیگه چه فرقی داره، بیا تو -
.لبخندی میزنم و وارد خانهشان میشوم. تقریبا همهی وسایلمان مثل هم است
.کنار هم مینشینیم و آنقدر حرف میزنیم که متوجه گذر زمان نمیشویم
در که باز میشود و عموسبحان و پشت سرش مهدی یااللّه گویان وارد میشود تازه متوجه ساعتهای
.رفته میشویم. با تعجب به پلاستیکهای زیادی که در دستشان است نگاه میکنم
:عموسبحان با اشاره به من و رو به مهدی میگوید
.دیدی گفتم اینجاست... اون کفشها ماله هانیهست دیگه -
میآیند و پلاستیکها را زمین میگذارند و تکیه زده به پشتیهای یک طرف هال مینشینند. کنجکاو
:میپرسم
چیه این پلاستیکها؟ -
:مهدی میگوید
...نگاه کن توشون رو -
یکی از پلاستیکها را باز میکنم و از دیدن عروسکهای درونش ابروهایم از تعجب بالا میپرند. باقی
!پلاستیکها هم پر است از عروسک و اسباببازی
:زهرا متعجب میپرسد
عروسک؟ -
:عموسبحان با شیطنت میگوید
.آره دیگه...واسه تو و هانیه خریدیم سرگرم شید -
.و پشت سر این حرفش میزند زیر خنده. مهدی اما نمیخندد و خندهاش از چشمانش پیداست
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌷صد وصیتنامه شهدا:
وصيتنامه شهيد سيد كريم حسيني
بارالها پ؛
به جبهه آمدم تا تكليف خود را ادا كنم و از من راضي باشي، اما افسوس كه نتوانستم مأموريت خود را به نحو احسن انجام دهم كه به تو نزديكتر شوم و از من راضي باشي.
همسر عزيزم از بچهها به خوبي نگهداري كن و آنها را در راه فراگيري علم و دانش ياري نما و مرتب آنها را به مساجد ببر تا فرد مفيدي براي جامعهي ما باشند.
*پایگاه اطلاعرسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران
*ایثار
#وصیتنامه_شهدا ۹۷
#شهید_سیدکریم_حسینی
#صد_وصیت_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رفیقِآسموننشینمندستموبگیر💔..
「🌻💛’’:)
•
.
رفاقت با تو را با تمام دنیا عوض نمیکنم تویـے کھ در اوجِ ناامیدی دستانم را گرفتۍ و راه را نشانم دادی ..
تویـے کھ از آبرویت برایم مایھ گذاشتـے و از من نپرسیدی نام و نشانم را ..
تویـے کھ کنارم ماندی تا بھ خُدا برسم!
برادرشهیدم بھ رفاقتمان سوگند کھ جـان میدهم پای رفاقتم با تو :))💔
#ابراهیمجـٰانِما | #رفیقآسمونـےمَن🌱'
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
MOHAMMADREZA nooshevar - MAN CHEGHADR BA ROZAIE GHABLAM FAASELE DARAM - 128 - musicsweb.ir.mp3
5.12M
'نذر کردم که اگر کرب و بلا قسمت شد
اربعین جای رقیه به زیارت بروم (:💔'
+کی بشه از داغت جون بدیم . . .
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
به نظرتان این جمله از کیست: ما آموختیم به وعدههای شرکای غربی درپشت صحنه اعتماد نکنیم.../ آفرین درست است، وزیر دفاع اوکراین
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
با توجه به متشنج شدن اوضاع در مرزهای ایران حساب توئیتری جدید سپاه پاسداران به علی اف هشدار داد
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی :
🔹جمهوری اسلامی ایران تجاوز به مرز های بین المللی و ایجاد آشوب در منطقه را در راستای اهداف رژیم کودک کش صهیونیستی می داند و ضمن محکوم کردن این اقدامات و #هشدار به عاملان آن، هرگونه تغییر در ژئوپلیتیک مرزی منطقه را #خط_قرمز خود اعلام می کند.
از قرارگاه سایبری
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✋
میتوانستم انتخابات را به دور دوم بکشانم
🔺همتی، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم:
🔹از پشتپرده تظاهرات علیه بانک مرکزی خبر داشتم
🔹روحانی گفت همه بروید ثبتنام کنید!
🔹 روحانی به ثبتنام من در انتخابات اعتراض کرد!
🔹دلیلی برای ردصلاحیتم نمیدیدم
🔹جهانگیری و شریعتمداری از ردصلاحیتشان شوکه شدند
🔹آقای روحانی به من گفت که یعنی شما میخواهید تا آخر بمانید؟
🔹 جهانگیری گفت هیچ کمکی به تو نمیکنم!
🔹به روحانی گفتم از ریاست بانک مرکزی برکنار شوم تعهدی ندارم در انتخابات از دولت دفاع کنم
🔹رقبا برای پیروزی راه دیگری جز حمله به من و دولت نداشتند
🔹 حاجحسنآقای خمینی گفتند:«آقای همتی چه شد که تایید شدی؟ مشکوک میزنی»!
🔹نظر خاتمی به کاندیداتوری من مثبت بود
🔹میتوانستم انتخابات را به دور دوم بکشانم
🔹شاید بازهم کاندیدا شوم.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✋
پروژه مشترک منافقین و اینترنشنال
🔺 همزمان با ایام مشایه (پیاده روی اربعین) گروهک تروریستی منافقین با همکاری تلویزیون سعودی ایران ینترنشنال پروژه تخریب و حمله به پیاده روی اربعین را با پخش برنامه های مختلف با کد (راهپیمایی حکومتی اربعین) آغاز کرده است
🔹 منافقین و سعودی ها می دانند اگر صریح به راهپیمایی اربعین حمله کنند با واکنش تند شیعیان جهان روبرو می شوند ابتدا آن را به جمهوری اسلامی منتسب می کنند و سپس آن را مورد حمله قرار می دهند تا به این روش به زعم خودشان از فشار احتمالی گروه های شیعه مخالف جمهوری اسلامی در امان بمانند
🔹شایان ذکر است در حالی منافقین تمام تلاششان را می کنند راهپیمایی اربعین را به جمهوری اسلامی ایران ربط دهند و آن را راهپیمایی حکومتی بخوانند که در تاریخ پیاده روی به سوی کربلا در روز اربعین منتسب به زمان بنی امیه و بنی عباس است و جمعیت حاضرین در آن هر سال بیشتر از قبل شده تا جایی که در کتاب ادب الطف چاپ ۱۳۸۸ق/۱۹۶۷م، جمعیت راهپیمایان اربعین را بیش از یک میلیون نفر تخمین زده بود
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❤️امام خامنه ای آخرین بار چه زمانی به کربلا مشرف شده اند ؟
🌹اولین زیارت
♦️اولین باری که رهبرمعظم انقلاب به زیارت کربلا رفتهاند در سال ۱۳۲۵شمسی در ۷ سالگی بوده:«پدرم ميخواست برود مکه. بنا بود ما را ببرد عتبات، بگذارد، خودش برود مکه و برگردد. [اما] نتوانست گذرنامهاش را درست کند.
♦️گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد. شبهای سختی گذراندیم... در بصره گمان ميکردیم که دیگر تقریبا از خطر جسته[ايم]. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم. یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیت گرفتند. رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم...»
🌹آخرین دیدار
♦️سفر دیگر ایشان به عتبات عالیات در حدود ۱۸سالگی انجامگرفته است. در سال ۱۳۳۶، به همراه مادر و برادر و تعدادی از بستگان برای دیدار با خویشاوندانی که ساکن نجف بودهاند عازم عراق میشوند. در شهر نجف در درس علما و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور مییابند ولی به خواست پدر پس از حدود دوماه به مشهد بازمیگردند.
♦️محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا میکند... اداره گذرنامه درخواست او را به ساواک فرستاد و براي صدور گذرنامه از آن سازمان استعلام كرد. پاسخ دادهشده بسيار طبيعي بود: «مشاراليه... از هر فرصتی براي تحريک مردم استفاده مینمايد و پایبند به هيچ اصول و همچنين تعهدات خود نمیباشد. در صورت تصويب با عزيمت وی به عراق مخالفت شود.» و شد. این ممنوعیت خروج از کشور تا زمان پیروزی انقلاب باقی بود.
♦️پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون فرصتی برای زیارت کربلای معلا برای ایشان فراهم نشده است.
📚منبع: کتاب شرح اسم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#حدیث_روز
🔰 امام على علیه السلام:
🔸 هركس خود را درجايگاه هاى تهمت قراردهد، نبايدكسى راكه به او گمانِ بد مى برد سرزنش كند.
(نهج البلاغه، ح ۱۵۹)
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️🍃
🍃
[• #مناسبتے | #استورے •]
🚩 تو راه کربلا
به یاد شهدا
🏴 #اربعین #امام_حسین(ع)
🏴 #حب_الحسین_یجمعنا
🖇 #تبیین #جهاد_تبیین #ثامن
🍃🌀🍃
#یاحسین
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─