اولین واکنش اکانت منسب به سپاه پاسداران به انفجارات صبح امروز در قلب اسرائیل
حساب توئیتری سپاه پاسداران دقایقی قبل در واکنش به انفجارات صبح امروز در اسرائیل نوشت:
روزهای جذابتری از صبح امروز برای شما در پیش است.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تن فروش تنشو به جهنم میبره، وطن فروش وطنشو به جهنم،
چی میشه یه آدم وطنشو میفروشه و برای شکست وطنش شادی میکنه
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
چهره معنادار سردار حاجی زاده فرمانده هوا فضا سپاه پاسداران ساعاتی پیش در مراسم ورود پیکر شهید مدافع حرم داوود جعفری به ایران
روز موعود نزدیک است؟!!
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
شهید سید مرتضی آوینی:
دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین ...
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اهدای اعضای شهید مدافع امنیت
سرهنگ دوم تورج اردلان، پنجم آبان در اغتشاشات بانه بر اثر پرتاب سنگ اغتشاشگران از ناحیه سر مجروح و برای مداوا به تهران انتقال داده شد.
مامور مدافع امنیت با توجه به شدت جراحات ظهر امروز به شهادت رسید و اعضای بدن وی به بیماران نیازمند اهدا شد.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
افتخاری بالاتر از اینکه چهل سال رهبر بلامنازع کشوری ثروتمند باشی، و مخالفانت فقط دستت را بتوانند تمسخر کنند؟
نه دست دزدی (که در کشورهای نفتخیز قاعده است) بلکه دست پاکی که توسط تروریستهای بیوطن معیوب شده است!
الحق که بنده نظرکرده خداوندی که دشمنانت را از این جمع رذل ِشقی قرارداده.
پی نوشت: عکس دوم به گمانم از اراذل ملقب به «دانشجویان شریف» باشد.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تندخوانی_تصویری_جزء _۲۳قرآن کریم استاد معتز آقایی
حدود۳۰دقیقه
دور سی و سوم
جهت سلامتی سلامتی و ظهور امام زمان عج و سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی
ورفع مشکلات مسلمین و آزادی قدس و برای پدرو مادر آرتین عزیز و تمامی شهدای شاهچراغ و شهدای این فتنه
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
🎬حسین حقیقی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 راهکارهایی برای تقویت روحیه قناعت
#حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: #به_توان_تو
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_شصت_هفت
(معین)
باز شب شده
دلم بیشتر از همیشه پر از عذاب وجدان و غم و ناراحتیه
زنگ میزنم حانیه
شاید با شنیدن صداش اروم بشم
برنداشت حتما نفهمیده
چقد اونشب به خودم فشار اوردم تا بتونم بهش بگم حقیقت رو اما نتونستم
چجوری میتونم بهش بگم چ گذشته شوم و تلخی دارم؟
وای حانیه دختربا من چکار کردی تو
ک از وقتی با تو اشنا شدم زندگیم 180در جه تعغییر کرده
کار قاچاق مواد رو گذاشتم کنار
تازه داشتم توش راه می افتادم
اگه تو کارش مونده بودم تاحالا تهران رو خریده بودم!
ولی عوض شد دیگه زندگیم
طمع کردم و شدم ی ادم قاچاقچی و خلافکار ک برای تبدیل کارگاه عروسک سازی اش به کار خونه عروسک سازی اش دست ب این کار کثیف زده
از قدیم و ندیم گفتن پسری ک محبت مادری بالاسرش نباشه خطریه!
من پدر و مادرم رو تو زلزله از دست دادم
و پیش عمو وزنعموم زندگی کردم
ی جور تحمیل بودم ب زندگی شون
عموی من عاشق این بود ک توی زندگیش ی پسر داشته باشه و ببرتش سرکارگاهش
و ب همه بگه این پسر منه
ولی هر بار ک بچه دار میشدخدا بهش دختر میداد
همین اتفاق باعث شد ک عموم ب من علاقه خاصی پیدا کنه و ی عمویی بشه بهتر از پدر برای منِ یتیم
و از قضا باز باعث شد ک زنعموم از من متنفر بشه و هر جور ک میتونه منو مورد اذیت و ازار قرار بده
ومن بیشتر همیشه تنها بشم
وقتی ک عموم کارگاه عروسک سازی اش رو ب نام من زد زنعموم در حال موت بود ولی چیزی نگفت
من توی زندگی خیلی سختی کشیدم
اره من همون ادم بدم!
رفتم تو کار انتقال و جا ب جایی مواد
و مواد مخدر رو توی عروسک های کارگاه جا سازی می کردم و خیلی هم موفق بودم
ک ظرف دو سه سال کارگاه تبدیل ب کارخونه شد
اون کارو گذاشتم کنار اما هنوز توبه نکردم
میخواستم بگم ب حانیه ک من اینجورم
ایا بازم منو دوست داری؟
ایا بازم با این شرایط حاضری با من زندگی کنی؟
نتونستم بگم
دلم میخاد برم پاسگاه پلیس خودمو معرفی کنم ولی هر سری ک تا دم پاسگاه یا کلانتری میرم پاهام میلرزه و نمیتونم و باز برمیگردم
ای بابا یکی داره زنگ خونه مو میزنه
با اینکه حال ندارم ولی پا میشم برم
ببینم کیه
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_شصت_هشت
(راوی)
ستوان با صدایی بلند و رسا میگه:
معین غلامی به عنوان قاچاقچی مواد مخدر و پخش آن به مدت زمان دوسال ونیم با سو استفاده از عروسک محکوم به اعدام است...
سرهنگ موحد میره سمت معین
معینی که طناب دار به گردنشه
میپرسه:اخرین خاسته ات رو بگو
معین:فقط ی ربع ببینمش!
~معین رو اوردن پایین و به سمت سالن ملاقات رفتن
سرهنگ موحد به معین میگه:می دونستم ک همینو میخای!حالا برو داخل!منتظرته داماد عزیزم!
سرهنگ رو به سرباز:دستاشو باز کنید....
سرباز ها دستهای معین رو باز کردند
و گذاشتن بره داخل
حانیه پشت میز نشسته بود
دستاشو ب هم گره زده بود و ارام در حال گریه کردن بود و سرش پایین بود
امیر رو ب حانیه:بسه دیگه گریه نکن
اومد!!!
معین:گفته بودن ک فقط حانیه اینجاست،نه حانیه و عشقش!
امیر:هه!ناراحتی داش معین؟بفرما بیرون
من اومدم اینجا ی وقت ب سرت نزنه ک
حانیه رو گروگان بگیری و شر شی برامون اخر عمریت........!
معین:حیف که دستم کوتاهه
وگرنه میومدم جلوجوری میزدمت صدا سگ بدی
و تف میکردم تو صورتت تا بفهمی ک با من نباید اینجوری حرف بزنی....ناموس دزد!
امیر عصبانی شد و تا میخاست بره سمت معین که دعوا راه بندازه ک حانیه جلوشو گرفت گفت:امیر بسه...ولش کن...
حانیه رو ب معین:خب معینم
چرا خاستی منو ببینی
چرا؟چی می خاستی ب من بگی
~بغض حانیه ترکید و با گریه گفت:خب تو هم باید اینو درک کنی...من ب عنوان یک پلیس مخفی وظیفه داشتم بهت نزدیک شم و ازت اطلاعات کسب کنم
از خودت
از زندگی ات
از همکارای لعنتی ات
و کار و انتقال موادت!
نمیخواستم اینجور شه
نمیخواستم ک عاشقم شی
نمیخواستم ک اینجور یهو دلت بشکنه
قرار نبود
معینم منو ببخش😭
من خیلی بت بد کردم😭
من.........من......😭
معین خندیدوگفت:گریه نکن حانی خانم...
هر واکنشی گُ.ه خوردن خاص خودشو داره!هر کاری یه تقاص ای داره...توو عشقت جزا تونو میدید...هم این دنیا هم اون دنیا😏
حانیه:معینم منظورت چیه!
معین:به من نگو معینم!
وقتی میگی معینم ینی ک من مال توام!و این ینی ک تو هم مال منی!که نه😏
تو مال من نیستی
مال اون مرد رفیق نمای ناموس دزدی!
امیر:میزارم هر چی از دهن کثیفت ک میخواد در بیاد در بیاد😏چون حتما خیلی بهت شوک وارد شده نه؟
تو ی هفته همه چی تو از دست دادی
خونه تو
ماشینتو
کارخونه تو
عشقتو
همه چی تو
حق داری پس!کسی که بش ی عمری دل بسته بودی تو زَد از اب دراومد هان؟الان خیلی ناراحتی؟
حانیه:امیر بسه
امیر:خیلی داری زجر میکشی نه؟
قراره تو رو ازون دار اویزون کنن و تا جونت در بیاد و همه بفهمن و درس عبرتی بشه برای تو و امثال تو!
بزار همه بفهمن که عاقبت معتاد کردن جون و نوجوون های مردم چیه....
حانیه:امیر گفتم بسه دیگه
معین تو حرف بزن
تو بگو
میشه من و امیرو ببخشی؟
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_شصت_نه
معین:حانیه و امیر
اولا هرگز فکر نمیکردم ک روزی بیاد و برسه ک اسم شما دوتا کنار هم بیاد....
امیر:هه ازین ب بعدک تو نخاهی شنید چون قراره سَقَط شی
قول میدم براهمه عادی بشه
حانیه دستشو روی قلبش گذاشت و اون یکی دستشو گذاشت روی میز تا تعادلش رو از دست نده و نفس نفس زنان گفت:امیر خفه شو
بزار حرفشو بزنه
معین:از طرف من به همه ی مردم جهان بگید که
هرکی اومد طرفتون و بهتون نزدیک شد عاشقش نشید
بهش نگید ک دوسش دارید
اگه کسی بهتون گفت که عاشقتونه
بدونید عین س.گ داره دروغ میگه
خودتونو ازش جدا کنید....
آی مردم دنیا عشق وجود نداره.............
و تو حانیه حاتمی!وا گذارت میکنم به همون بالایی...مطمئن باش تو و عشقت بابت کاری ک با من کردید تاوان پس می دید...اما تو ن تو حیفی....باید امیر هم ب سرنوشت من دچار بشه و جوون مرگ بشه
و تو باشی ک زجر بکشی و من از اون دنیا
زجر تو رو ببینم و لذت ببرم
حانیه با بغضی شکسته از کنار امیر به سمت معین میره
همونطور ک داره گریه میکنه زل میزنه تو چشماش و خودشو داخل اغوش معین جا میکنه و میگه:معینم منو ببخش😭
من متاسفم😭
من نمیخواستم این طوری بشه😭
خاهش میکنم ببخش ما رو😭
منو نفرین کن معینم منو😭
اما با امیر کاری نداشته باش😔
دعا کن من بمیرم نه اون😔
دعا من من بیماری نا علاج بگیرم بمیرم😔
از خدا بخا که تو دل شکسته ای اهت میگیره ک من بمیرممممممم😭
ولی خاهش میکنم امیرو نفرین نکن😭
معینم تو هنو منو دوست داری نه؟
اگه داری منو ببخش معینم😭
~بغض معین میترکه و میگه : البته ک هنوز دوست دارم حانیم.....
حانیه....وای
چیشدددد....حانیهههههه
امیر:حااااااانیهههه
حانییییییههههههههههه
سرررررررهنگگگگگگگگگ
سرهنگ داخل اتاق میشه و با صحنه ای ک میبینه میگه یا امام هشتمممم
دخترم......
غلامی لعنتیییی چکارش کردیییییی ک اینطور داره خون بالا میاره
امیر:معین کاری نکرد حانیه خودش از قبل حالش بد بود
سرباز زنگ بزن اورژانسی امبولانسی چیزی
سرهنگ:حانیههههههه دخترمممم خوبی؟؟؟،
حانیه ک کف سالن افتاده بود و ب سختی از لابه لای خون های داخل دهنش نفس میکشید گفت:م.......عی.....نم
منـــو.....ب...بخش...اگهــ....ن..خاستی هم....ن...بخش...و..لی...امیرو.....کاری....نداشته.....باش...
معین که بالاسر حانیه اشک میریخت گفت:تو و اون امیر زندگی منو خراب کردید
هرگز نمیتونم شما رو ببخشم
من میرم
من میمیرم
اما مطمئن باش روحم شما دوتارو ازاد و راحت نمیزاره
تو و عشقت باید تو تب روزگار بسوزید
باید جوون مرگ بشید
عین من
عین من و سرنوشت تلخ تر از زهرمارم!
امیر معینو هول داد روی زمین و شروع کرد به کتک زدنش و گفت:خفه شو کصافط عوضی و یقه معینو محکم گرفت وگفت:
میدونی چن ساله ک روزگارمو سیاه کردی
عشقمو عمرممو ازم گرفتی همه زندگی مو زیر و رو کردی
نمیدونی من دو سال باهات عین داداش بودم اما نمیدونستی وقتی از حانیه برا من تعریف میکردی و میگفتی ک چقد عاشقشی من چ حالی پیدا میکردم
میدونستی وقتی اسم شما دو تا باهم میومد من چ حالی بهم دست میداد؟
هان
میمردم معین میمردم
حالا اون کسی ک باید تقاص پس بده تویی نه من لعنتی
معین:به حانیه بگو که کار رفیق و دوست کلا خیانت و بی معرفتیه ولی از یار دیگه توقع نداشتم
امیر با گفتن خفه شویی یک مشت توی صورت معین کوبید
سرباز ها امیر و معین رو جدا کردند
ومعین رو ب اتاق اعدام بردند
حانیه ک شوک قلبی بهش وارد شده بود رو به بیمارستان منتقل کردند
و به دستور سرهنگ امیر با حانی به بیمارستان میره
و سرهنگ ک خیلی نگران حانیه شده بود
تصمیم میگیره اول حکم معین غلامی رو اجرا کنه و بعد به بیمارستان بره
طناب دار دور گردن معین میره
سرهنگ موحد رو ب روی معین می ایسته و زل میزنه توی چشماش ومیگه:خداحافظ داماد عزیزم
معین با بغض:بهش بگید دوسش دارم.........
وسرهنگ موحد پوزخندی میزنه و چهار پایه رو از زیر پایه معین میندازه کنار
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_هفتاد
(ارزو)
امشب ی شب خیلی حوصله سر بریه
امشب هم مث شبای دیگه کارم گریه ست
یادم نمیره هرگز امروز رو
امروز رفتم بیمارستان تا سبحانو ببینم
تا ب اتاقش نزدیک شدم دیدم اتنا رو صندلی داخل سالن نشسته
پوز خند میزنم...همچین آدمی با همچین سیرت زشتی نمیتونه شبیه من ک هیچ حتی شبیه ی حیوون باشه!
تا میخام برم داخل اتاق سبحان
اتنا میگه وایسا نرو مهمون داره
تا میخواستم بپرسم ک مهمونش کیه
ی دختر با صورت سیاه سوله و بهم ور
اومد بیرون
داشت گریه میکرد
لحظه اول ک دیدمش فک کردم زامبیه!
ولی نه گریه کرده ارایش هاش پخش و پلا شده😣
حالم از هر چی ارایشه بهم میخوره
خو اقا قراره ک بیاین بیمارستان گریه کنید اصلا بهتره ارایش نکنید خب! اه اه
حالا بعدا ته و تو اش رو درمیارم ک این زامبی خانم کیه....
میرم تو اتاق
پرستارا قبلا بهم گفته بودن ک وقتی اونشب تصادف کرده نخاعش هم آسیب دیده اما متوجه نشده بودن!حالا نخاعش پاره شده و اختیار کنترل ادرار و ایستادن و نشستن از دستش خارج شده
میرم داخل بغض میکنم
منو میبینه
میشناسه
~خو دیگه نخاعش اسیب دیده سرش آسیب ندیده ک بخواد منو یادش نیاد اخه!
گوشیمو بر میدارم و اهنگ پلی میکنم
خواننده:
اره هنو مث قدیم حسم تقویم و خاطراتو
با هر حسی ام بهم پشته زدی
من بغضم میشکنه و میگم:اولا اقا سبحان خیلی پست و بی شعوری
تو ک فقط برای شباهت من ب عشق قدیمی ات اتنا منو عاشق خودت کردی
ادامه آهنگ:
ولی اگه چیزی خاستی رو جفت چشام
هنو منتظرم بیای...بگی سلام عشقم
ولی حتی اگه تو یه روز نباشیم
یا ازم جدا شیم من هنوز عاشقتم تا اخر
~اهنگ رو قطع میکنم میگم:نه!!!!دیگه عاشقت نیستم تا اخرش!اولا بودم و میگفتم تا اخرش عاشقت میمونم ولی حالا نه
و گریه میکنم.....
ادامه اهنگ:مردیم دیگه اسمی هم نبریم هر دومون الان جفت مث جسدیم
این همه بحث ولی وقت رفتنت
لال شدیم جفتمون حرفی هم نزدیم
من:اره اینجاش درسته!
تو الان سلامتی ات رو از دست دادی و ی جورایی مردی!
من هم ازدست دادم عشقتو!پس یه جورایی مردم!
وقت رفتنت هه!اصلا تو نیومدی ک بخای بری سبحان!
چرا لال شدی هان؟چرا حرفی نمیزنی
ادامه اهنگ: چون با هم نمیتونیم
دوری هم سخته منم خواب ندارم
با اینکه خیالم تخته
دیگه ماه ندارم با اینکه میگذره هفته
اون همه خاطره چجوری از یادت رفته هان؟
من:اره اقا سبحان....خواب و فکر و خیال خوش رو ازم گرفتی....تو ماهم بودی!
حالا ک رفتی هر چقدرم که بگذره هفته ماهو تو اسمون نمیبینم...
بزار یادم نیاد خاطره های خوبمون!
من ازت گذشتم اقا سبحان
ولی تو این دنیا!
اون دنیا به همین خاطرات خوبمون قسم جلوتو میگیرم تو باید تاوان بدی
تو این دنیا اه و اشک خیلی هارو دراوردی
مطمئن باش که دخترت سارینا تقاص تورو پس میده
یک بار برای همیشه از یادو ذهن و قلبم برو.....فهمیدی........عشقم؟؟؟؟😔
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
28.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 درود به بچه های #گردان #امام_علی شهرستان بروجرد
🔹 چقدر این کارتون زیبا و #امام_زمان پسند بود
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
1_416512168.mp3
6.78M
خسته شدم آی #شهدا از این دوره زمونه
هیچکسی نیست #دردمو از توی چشام بخونه
#شرمنده ایم آی شهدا آخر جاموندیم
از شما از کاروان #کربلا
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازصفحه گوشیتون عکس بگیرید عکس هر #شهیدی افتاد برای شادی روحش #فاتحه ای بفرستید🌹 این کارهرروز انجام بدین وبه حرمت شهیدعزیز اون روز #گناه نکنید
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
همیشه در حال بدو بدو بود و تکاپو بود مخصوصا وقتی ایام #شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه #محرم و ماه #رمضان
می گفتم بابا چرا اینقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن فقط لبخند میزد،
همش تو راه کار و #هیئت و مراسمات و بود ولی الان آرام آرام انگار که میدونست زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش میدوید تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره..
به روایت مادر #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🕊🌷
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اتاق مرکزی ایستگاه بزرگ برق شهر هدرا منفجر شد.
اتاق مرکزی ایستگاه بزرگ برق شهر هدرا واقع در استان حیفا سرزمینهای اشغالی منفجر شد و هم اکنون دچار آتش سوزی شده است.
هنوز علت این انفجار مشخص نیست اما در دو هفته گذشته اتفاقات مهمی در زیرساختهای اسراییل گزارش شده که این رژیم از انتشار اخبار آن به صورت گسترده جلوگیری میکند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۲ اتفاق مهم و مشکوکی که صهیونیستها نمیخواهند کسی بداند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
برق در انگلیس سهمیه بندی شد
زمستانی که میترسیدند فرا رسید
با توجه قطعیهای مکرر برق در نقاط مختلف بریتانیا، شبکه ملی برق انگلستان، هشدار سهمیه بندی مصرف انرژی را از امشب صادر کرد.
طبق اعلام اپراتور برق انگلستان این برنامه به میزان قابل توجهی مصرف برق را کاهش میدهد.
به گفته مسئولین این کار یعنی سهمیه بندی برق از ساعت ۵ تا ۶ عصر، سبب میشود تا در زمان اوج مصرف، خاموشی نداشته باشند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─