eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.3هزار ویدیو
650 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما واقعا نحوه تذکر هم بلد نیستیم! خاطره شنیدنی حاج حسین درباره در هواپیما https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین صحبت‌های از حال و هوای حرم حضرت معصومه (س) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶نقاشی شنی پرتره حضرت آیت الله 🔸« در هر طبقه ای که دل انسان ، ایمان انسان و دینداری انسان هست تنزل از آن طبقه خسران است و عبارت «ثبت قلبی علی دینک» یعنی دین را در همان طبقه‌ی عالی نگه دار و تثبیت کن. اگر این شد، آن وقت زندگی میشود شیرین» 📌توصیه ای از آیت الله بهجت (ره) در بیانات https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻بیانیه مشترک ایران و عربستان در شهر پکن 🔹در سایه مفاد بیانیه سه جانبه مشترک جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی، و جمهوری خلق چین مورخ ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ در رابطه با از سرگیری روابط میان عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران و همچنین در چارچوب هماهنگی میان دو کشور در رابطه با اقدامات لازم جهت از سرگیری فعالیت دیپلماتیک و کنسولی بین دو کشور، گفتگوهایی در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ در شهر پکن میان جناب آقای حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران جناب آقای امیر فیصل بن فرحان وزیر امور خارجه عربستان سعودی صورت گرفت. 🔹دو طرف طی این گفتگوها بر اهمیت پیگیری اجرای توافق پکن و فعال سازی آن به نحوی که اعتماد متقابل و زمینه های همکاری را گسترش دهد و به ایجاد امنیت، ثبات و شکوفایی منطقه کمک نماید، تأکید نمودند. 🔹دو طرف بر اهمیت گفتگو پیرامون راه‌های گسترش روابط دو جانبه و فعال سازی موافقتنامه همکاری های امنیتی بین دو کشور و موافقتنامه عمومی همکاری در زمینه اقتصاد، تجارت، سرمایه گذاری، فناوری، علوم، فرهنگ، ورزش و جوانان تاکید نمودند. 🔹دو طرف توافق کردند نمایندگی های دو کشور طی زمان مورد توافق، بازگشایی شود و اقدامات لازم را برای گشایش سفارت‌خانه‌های دو کشور در ریاض و تهران و سرکنسولگری‌های این دو کشور در جده و مشهد صورت دهند. دو طرف توافق نمودند هماهنگی های لازم را میان هیئت های فنی برای بررسی راه های گسترش همکاری میان دو کشور از جمله از سرگیری پروازها و سفرهای متقابل هیئت های رسمی و بخش خصوصی، تسهیل اعطای روادید برای شهروندان دو کشور از جمله روادید عمره، ادامه دهند. 🔹دو طرف با عنایت به برخورداری از منابع طبیعی و توانمندی های اقتصادی و فرصت های فراوان که برای تحقق منافع مشترک دو ملت برادر وجود دارند، دیدارهای مشورتی و گفتگو را پیرامون راه های همکاری برای تحقق هرچه بیشتر چشم اندازهای مثبت در روابط افزایش می دهند. 🔹دو طرف بر آمادگی خود در راستای از بین بردن همه موانعی که پیش روی گسترش همکاری بین دو کشور است تاکید نمودند. 🔹دو طرف توافق نمودند همکاری خود را در هر زمینه ای که می تواند امنیت و ثبات منطقه را تامین نماید و منافع ملت ها و کشورهای آن را محقق کند، گسترش دهند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻روابط رسمی بین ایران و عربستان فعال شد کنعانی، سخنگوی وزارت خارجه ایران: 🔹در چارچوب مذاکراتی که امروز بین وزیران خارجه ایران و عربستان در دو دور گفت‌وگوهای خصوصی و عمومی انجام شد، طرفین بر اهمیت ثبات و امنیت در منطقه و همچنین درون‌زا بودن امنیت در منطقه تأکید کرده و بر این موضوع اتفاق‌نظر داشتند. 🔹در چارچوب اراده سیاسی دو کشور برای گسترش روابط در همه زمینه‌ها بر آمادگی مشترک برای اجرایی‌کردن موافقتنامه‌های پایه‌ای و مبنایی موجود از جمله موافقتنامه جامع همکاری‌های دوجانبه و موافقتنامه امنیتی تأکید کردند و بر همین مبنا قرار شد گام‌های لازم به تدریج برداشته شود. 🔹مقرر شد هیأت‌های دولتی و خصوصی دو کشور در این زمینه با هم دیدار و زمینه‌های گسترش همکاری‌های تجاری و اقتصادی و همکاری در زمینه سرمایه‌گذاری مشترک را فراهم کنند. 🔹به‌منظور تسهیل آمد و رفت، توافق شد با دیدار هیأت‌های فنی، خطوط هوایی بین دو کشور برقرار شود. بر تسهیل صدور روادید و خدمات روادیدی در حوزه‌های مختلف اقتصادی و تجاری و تسهیل صدور روادید عمره تأکید شد. 🔹امروز شاهد گفت‌وگوهای خوب و مثبتی بودیم و می‌توانیم بگوییم روابط رسمی بین دو کشور فعال شده است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عالی وزیر خارجه عربستان در پاسخ به سوال خبرنگاری که پرسید «نتایج گفت‌وگو با امیرعبداللهیان چطور بود؟» گفت: عالی. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از دیدار وزرای خارجه ایران و عربستان پس از ۷ سال قطع رابطه 🔹وزیر امور خارجه کشورمان دیشب برای دیدار با همتای عربستانی خود وارد پکن شد. وزرای دو‌ کشور پس از ۷ سال قطع رابطه حالا در این دیدار بر از سرگیری رسمی روابط دوجانبه و بازگشایی سفارتخانه‌ها تاکید کردند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻موظفیم برای بهبود معیشت مردم تلاش کنیم رئیس‌جمهور در نشست مشترک دولت و مجلس: 🔹همه موظفیم در راستای تحقق فرامین رهبری، با پرهیز از حاشیه‌سازی، برای بهبود معیشت مردم تلاش کنیم. 🔹همفکری دولت و مجلس برای طراحی ساز و کار ارتقای مشارکت مردم در عرصه‌های مختلف ضرورت دارد. 🔹نظارت مجلس ارزشمند است،‌ اما نباید شجاعت را از مدیران سلب کند. 🔹دولت موافقت خود با تشکیل وزارت بازرگانی را به مجلس اعلام کرد، اما برخی نمایندگان در کمیسیون‌های تخصصی با این موضوع مخالفت کرده و خواستار تشکیل سازمان بازرگانی شدند. 🔹دولت به منظور همراهی با مجلس، با اصلاح نظر خود لایحه جدیدی به مجلس فرستاد که امیدواریم این موضوع به زودی در دستور کار مجلس قرار گرفته و تعیین تکلیف شود. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یورش مجدد صهیونیست‌ها به مسجدالاقصی 🔹نیروهای رژیم اشغالگر قدس بار دیگر با یورش به صحن مسجدالاقصی به فلسطینی‌های در مصلای القبلی حمله کردند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار شاعران و اساتید ادبیات فارسی منتشر شد. ۱۴۰۲/۱/۱۶ 🖼 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✅️ تجارت دو ‌میلیارد دلاری تهران و‌ مسقط نایب رئیس اتاق مشترک بازرگانی ایران و عمان گفت: 🔹️در سال گذشته صادرات ایران به عمان تقریبا ۱۰۰ درصد افزایش یافته است، حجم صادرات کالا‌های ایرانی به عمان از حدود ۶۰۰ میلیون دلار به یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار افزایش یافته و در مجموع، روابط تجاری دو کشور به بیش از ۲ میلیارد دلار رسیده است./نورنیوز https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 پیراهن عروسکی سرخابی رنگ رو برداشتم و گذاشتم داخل کاور‌....بقیه ی وسایل ها رو هم گذاشتم توی چمدان و خورده ریزها رو هم گذاشتم تویِ کوله ی دمِ دستم قرار بود شبی راه بیوفتیم....نگاهی به وسیله هام کردم و وقتی مطمئن شدم همه چی هست رفتم سراغ گوشیم. شماره ی عاطفه رو گرفتم و بعد از چند تا بوق جواب داد‌. +سلام ساجده جان _سلام عروس خانوم خوبی شما؟ +مرسی عزیز دلم ، تو راه هستید ؟ +نه... یکی دو ساعت دیگه راه میوفتیم ، خب چه خبرا؟ +سلامتی...خبری نیست _خبری نیست....حالِ آقاتون چطوره؟؟ آقاتون رو با لحن بامزه ای گفتم که عاطفه رو به خنده انداخت +ایشونم خوبه _خب خداروشکر ، لباس هات آماده اس آرایشگاه رفتی؟ +آره لباسم و که گرفتم..آرایشگاه هم فعلا فقط برای اصلاح رفتم _جدی...پس واجب شد بیام ببینمت +حالا تو بیا...کلی باهات حرف دارم _دیگه مزاحمت نشم عزیزم... برو پیش آقاتون باهم زدیم زیر خنده....بعد از خداحافظی با عاطفه ، نگاهم به وسایل طراحیم افتاد...عاطفه دوست داشت بعد از کنکورش نوشته ی روی مزار شهدا رو پررنگ کنه...با این اوضاع فکر نکنم بشه ان شاءالله سری بعد ،،،،،،، بابا رو کرد بهم گفت: +ساجده یِ چند تا ساک میاوردی برم وانت بگیرم برات باباجان خنده دندون نمایی زدم گفتم: _اع بابا عقده هاا +عقد باشه..باید خودتو خفه کنی... یک ساعت یکبار یک لباس، آره؟ با خنده " نه والایی " گفتم و سوار شدیم ،،،،،، زنگ در رو زیدیم رفتیم داخل...عمه طاهره و عمه طیبه هم اومده بودند و بقیه نتونستند بیان. حیاطتشون رو چراغونی کرده بودند که خیلی من رو به وجد آورد...علیرضا جلویِ در ورودی با همه سلام و احوال پرسی می کرد...وارد خونه شدیم مامان خاتون و دایی سید با عموها دور هم بودند...خبری از امیر و عاطفه نبود تا حنین رو دیدم... پرید بغلم.... منم سفت گرفتم اش بوسش کردم _زندایی ، امیر و عاطفه کجان؟ +رفتن حلقه سفارشی شون رو بگیرن...الان هاست که بیان با حنین رویِ مبل نشستیم +ساجده جون آبجیم داره علوس میشه به عروس گفتن اش لبخندی زدم و گفتم: _بله عزیز دلم....من کی ببینم که شما عروس میشی +من میخوام پیش داداش علیرضام بمونم علوس نمیخام بشم نگاهی به علیرضا کردم که با این حرف حنین سرش رو از تویِ گوشی در آورد بهش لبخندی زد لپ حنین رو کشیدم...معلوم بود که خیلی با داداشش جوره سرگرم بازی با حنین شدم نیم ساعتی میگذشت که صدایِ زنگ ایفون بلند شد. امیر و عاطفه از درِ خونه وارد شدن که عمه طاهره شروع به کل کشیدن کرد.... همه با این کارش دست زدن تبریک گفتن بعد که جو آروم شد...خانوما رفتن غذا حاضر کنن....عاطفه رفت داخل اتاق و چادر مشکیش رو با یک چادر رنگی که گل های درشت یاسی و زمینه ی کرمی طوسی مانند داشت سر کرد. دست عاطفه رو گرفتم و کنار خودم نشوندم _به به عروس خانوم خوش گذشت +به خوشی...شما کی امدین؟ _حدود یک ساعتی میشه نگاهی به امیر کردم رو به عاطفه چشمک زدم _خوب تورش کردی عاطفه چشم هاش رو درشت کرد.‌ +من ! اقا پاشنه درو از جا کند... _عجب،،،، عاطفه سادات، تو که با نامحرم سرسنگینی، چطور با آقا امیر ما رفتی بیرون ؟؟ یکم سرخ سفید شد گفت: +نه خب ، آقا امیر نامحرم نیست...به پیشنهاد بابا علیرضا ی صیغه ی محرمیت برامون خوند...تا بعد ان شاءالله عقد کنیم نگاهی به علیرضا کردم _بلده؟؟ +اره آهانی گفتم که عاطفه بحث رو عوض کرد و رفت سراغ درس و کنکور _حالا نتایج کی میاد؟ +تا آخر شهریور انگار حالا پاشو بریم کمک کنیم تا سفره رو بندارن ،،،،، . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 برعکس دفعه های قبل، که تو اتاق عاطفه می موندم...این سری تویِ اتاق حنین ساکن شدم. دیشب با حنین کنار هم خوابیده بودیم...انقدر باهاش بازی کردم و قصه گفتم که از خستگی هردومون خیلی زود خوابمون برد. مانتو کیمینویِ صورتی رنگم رو پوشیدم و شالم رو سرم کردم...کاور لباسم رو همراه با ساک وسایل مورد نیازم برداشتم. قرار بود من و گلرخ همراه عاطفه بریم آرایشگاه.....پتو رو رویِ حنین مرتب کردم در اتاق رو اروم بستم. رفتم پایین...زن عمو ، عاطفه و زن دایی تویِ آشپزخونه بودند.... ساعت 7صبح بود قاعدتا همه در خاب ناز...‌.با لبخند وارد شدم صبح بخیری گفتم جواب گرفتم _خوبی ؟ +ممنون عزیزم _گلرخ کجاست؟ +صبحانه اش رو خورد و رفت آماده بشه زن عمو رو به من کرد گفت: -ساجده جان ان شاءالله قسمت خودت بشه...اون موقع خودم برات جبران میکنم . لبخندی زدم گفتم : _وای نه زن عمو...از این دعاها برای من نکن زن دایی گفت: +چرا عزیزم...در اسلام هیچ بنایی نزد خداوند محبوبتر و ارجمند تر از ازدواج نیست* _فعلا که نوبت عاطفه خانومه بعد از این حرف من ، امیر یا الله کنان وارد شد گفت: -ماشین آمادس! بریم زن عمو+آره برید دیگه، داره دیر میشه _شما برید من میرم دنبال گلرخ +باشه عاطفه با اجازه ای گفت از جاش بلند شد... منم رفتم تو اتاق زندایی اینا _گلرخ بیا امیر جلو در منتظرمونه گلرخ همونطور که وسایل تویِ کیف اش رو میگشت اومد سمت در _دنبال چی میگردی؟ +هاا...هیچی بریم زندایی پشت سرمون یک ظرف آورد و گفت: براتون لقمه گرفتم ببرید بخورید...الان که چیزی نخوردید ضعف می کنید _دستتون درد نکنه...بااجازه تندی کفشامونو پوشیدیم ... سوار ماشین امیر شدیم و حرکت کردیم ،،،،،،،،، امیر جلوی آرایشگاه نگه داشت و روبه عاطفه گفت: عاطفه خانم هروقت کارِت تموم شد زنگ بزن من بیام....منم با علی میرم آرایشگاه..اینجا جایی رو بلد نیستم +چشم ... مراقب خودت باش از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت آرایشگاه بین راه امیر صدام زد +ساجده ازت ممنونم بابت حرف زدنت با عاطفه سادات لطف کردی لبخندی زدم _نیاز به تشکر نیست..حالا من برم عروسِت تنها نمونه از امیر دور شدم و وارد سالن شدم. ،،،،،،،،،، *بحارالانوار،جلد103،ص222 . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 تو آرایشگاه منتظر امیر نشسته بودیم...نگاهی به عاطفه کردم ..با اون چشم و ابروی مشکی اش خیلی قشنگ شده بود....موهاش رو براش باز گذاشته بودن و گوشه ای از سرش یک تاج گل بود...خیلی قشنگ شده بود...لباس باحجاب و شیکی پوشیده بود...یک لباس بلند سفید طلایی. _واییی عاطفه ماه شدی دختر عاطفه لبخندی زد و چال گونه اش مشخص شد. با انگشت به چال گونه اش اشاره کردم و گفتم: ببین قشنگ ترم شدی ، امیدوارم همیشه بخندی +فدات بشم من ، لطف داری..ان شاءالله قسمت خودت گلرخ از درِ آرایشگاه اومد داخل و خبر داد که امیر اومده....عاطفه روسری طلایی رنگ اش رو با چادر سفید رنگی که زن عمو براش خریده بود پوشید...چادر رو رویِ صورت اش انداخته بود که صورت اش مشخص نباشه....دست اش رو گرفتم و باهم رفتیم بیرون. امیر با کت شلوار طوسی رنگ جلویِ در ایستاده بود....عاطفه رو که دید با لبخند اومد سمتمون....کمی اون طرف تر علیرضا با زن عمو ایستاده بودند. علیرضا از دور با لبخند به خواهرش نگاه می کرد. زن عمو ماشاءالله ای گفت و پولی رو از کیف اش درآورد و دور سر عاطفه چرخوند...امیر دست عاطفه رو گرفت و کمک اش کرد تا سوار ماشین بشه...بقیه هم که رفتند با گلرخ برگشتیم داخل آرایشگاه ،،،،،،، "امیر" نگاهی به عاطفه انداختم که چادر رو رویِ صورت اش انداخته بود....لبخندی به این حجب و حیاش زدم و ماشین رو روشن کردم _خب خانوم من چطوره؟ +شکر خدا ممنون خیلی دوست داشتم باهاش حرف بزنم ولی نمی دونستم چی بگم...عاطفه دستش رو از زیر چادر بیرون آورد و پلاک " یا صاحب الزمان " آویزون شده به آینه جلویِ ماشین رو به دست گرفت...یکم اون رو تو دستش نگه داشت و بعد دستش رو پایین آورد... با صدای آرومی گفت: +آقا امیر ، اگر وقت هست و بقیه معطل نمیشن ، میشه بریم جمکران..بعدش هم بریم گلزار شهدا رو بهش لبخندی زدم _چشم سادات خانم ، وقت هم هست عزیزم ، اونوقت اجازه دارم بپرسم چرا؟ سرش رو پایین انداخت و با همون لحن آرومش گفت: +این چه حرفیه اجازه ی چی! ، نذر داشتم تو روز عقدم برم _آهااان، نذر کرده بودی اگر خدا بهت ی شوهر خوب مثل من داد بری نه؟ خب بریم عزیزم حالا که حاجتت هم گرفتی عاطفه با خنده سرش رو به طرف بیرون گرفت و زیر لب چیزهایی می گفت که متوجه نمی شدم. مسیر رو به سمت جمکران عوض کردم...تویِ راه بعضی وقتا نگاهم میرفت روی پلاک "یاصاحب الزمانی" که با تکون های ماشین بالا و پایین میشد و تو دلم با امام زمان (عج) صحبت می کردم...ازش خوشبختی تمام جوون ها ، و عاقبت بخیری همه رو می خواستم...ازش خواستم به زندگی همه برکت بده...و منو عاطفه هم خوشبخت بشیم...بهش قول دادم مراقب دخترِ مادرش زهرا باشم. "ساجده" بعد از اینکه لباسم رو پوشیدم و زنگ زدم به سجاد تا بیاد دنبالمون...تو آینه به خودم نگاه می کردم...آرایش ملیح دخترونه ای داشتم و موهام رو هم کج چقدر اصرار کردم که برام صاف بکنه نکرد...همه میگفتن حالت موهات قشنگه امیر از قبل پول آرایشگاه رو حساب کرده بود....گوشیم تویِ دستم لرزید و متوجه شدم سجاد اومده...از همه خداحافظی کردم و اومدم بیرون. . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شعرخوانی محمدرضا بیات همراه همرزمانش در وصف علیه‌السلام یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رفیق میگه اومدیم بالا سر مزار ، آرمان خسته شده بود، نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی نیست، بالای سر شهید زیرجدی دراز کشید (درست محل دفنش بعد شهادتش)؛ و گفت: حاجی چی میشه ما شهید بشیم و ما را بیاورند اینجا. 🔰 راوی: رفیق شهید آرمان، اقای معصومی قبر آرمان دقیقا بغل قبر شهید سجاد زبرجدیه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاندان کرامت.mp3
5M
💥داستانی زیبا از علیهم السلام 🎙 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_5990318976540869926.mp3
3.66M
دل میزنم به دریا ، پا میزارم تو جاده راهی میشم دوباره با پاهای پیاده بسیاردلنشین‌ و https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۶قرآن کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه جهت سلامتی امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف وامام خامنه ای مدظله العالی نائب برحقش وبه امیداعطای پرچم توسط ایشان به دست منجی عالم بشریت واینکه همه ما جزءانصارش باشیم ورفع مشکلات همه مستضعفین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─