eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
4.25M
❌یکی از اضلاع جنگ ترکیبی در وقایع اخیر چیست؟ ❌این ماموریت به چه طیفی واگذار شده است؟ ♻️اهداف این طیف چیست؟ 📛پروژه اصلی چیست؟ ⛔️دستیاران این کانون های نفرت چه کسانی هستند؟ 🚫نقشه ها و روش های آنها چیست؟ 🛑کار رسانه های معاندچیست؟ 📣واعتراف یکی از افراطیون مدعی اصلاحات... ♨️توصیه اندیشکده آمریکایی کاتو به این مدعیان اصلاحات... 💢ماموریت نیابتی آن‌ها در این توصیه.. 🔰و فرمایش امام خامنه ای مدظله العالی درنوع برنامه ریزی و طراحی دشمن در بیانیه گام دوم سال ۹۷ 🗣ر.ف https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 [📖 ] 🔺️ مقام معظم رهبری : 💢 را باید با انجام داد. ۱۴۰۲/۰۱/۰۳ هر قرآن را بشنوید ✋ 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 156.mp3
9.87M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز صد و پنجاه وششم خطبه ۱۷۲ تا ۱۷۰
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و پنجاه و ششم ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : (مطالب اين خطبه، بخشی از نوشته های افشاگرانهای است كه در سال ۴۰ هجری برای روشن شدن واقعيّتهای تاريخ اسلام به دستور امام نوشته شد) 1️⃣ گفتگو در روز شورا ♦️ ستايش خداوندی را سزاست که نه آسمانی مانع آگاهی او از آسمان ديگر و نه زمينی مانع او از زمين ديگر می شود. شخصی در روز شورا به من گفت: «ای فرزند ابوطالب! نسبت به خلافت حريص می باشی.» در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند! شما با اينکه از پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) دورتريد، حريص تر می باشيد، امّا من شايسته تر و نزديک تر به پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هستم. همانا من تنها حقِّ خود را مطالبه می کنم که شما بين من و آن حائل شديد و دستِ رد بر سينه ام زديد. پس چون در جمع حاضران با برهان قاطع او را مغلوب کردم، درمانده و سرگردان شد و نمی دانست در پاسخم چه بگويد!." 2️⃣ شكوه از قريش ♦️بار خدايا! از قريش و از تمامی آنها که ياريشان کردند به پيشگاه تو شکايت می کنم، زيرا قريش پيوند خويشاوندی مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در غصب حقِّ من، با يکديگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخی از حق را بايد گرفت و برخی را بايد رها کرد. (يعنی خلافت حقّی است که بايد رهايش کنی.) 3️⃣ شكوه از ناكثين ♦️و آنها (طلحه و زبير و يارانشان) بر من خروج کردند و همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) - عايشه - را به همراه خود می کشيدند، چونان کنيزی را که به بازار بَرده فروشان می برند، به بصره روی آوردند در حالی که همسران خود را پشت پرده نگهداشتند. امّا پرده نشين حَرَم پيامبر(صلی الله علیه و آله) را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند. لشکری را گرد آوردند که همه آنها به اطاعت من گردن نهاده و بدون اکراه و با رضايت کامل با من بيعت کرده بودند. پس از ورود به بصره، به فرماندار من و خزانه داران بيت المال مسلمين و به مردم بصره حمله کردند، گروهی از آنان را شکنجه و گروه ديگر را با حيله کشتند. به خدا سوگند! اگر جز به يک نفر دست نمی يافتند و او را عمدآ بدون گناه می کشتند، کشتار همه آنها برای من حلال بود، زيرا همگان حضور داشتند و انکار نکردند و از مظلوم با دست و زبان دفاع نکردند، چه رسد به اينکه ناکثين به تعداد لشکريان خود از مردم بی دفاع بصره قتل عام کردند. ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : دعای امام (علیه السلام) در آغاز نبرد صفين در نبرد با قاسطین در هفتم صفر در سال ٣٧ هجری 1️⃣ نيايش در آستانه جنگ ♦️ای خدای آسمانِ برافراشته و فضایِ نگاه داشته! که آن را زمينه پيدايش شب و روز و جريان گردش ماه و خورشيد و مسير آمد و شد ستارگان سيّار قرار داده ای و جايگاه گروهی از فرشتگانت ساخته ای که از عبادت تو خسته نمی گردند؛ ای پروردگار اين زمين! که آن را جايگاه سکونت انسان ها و مکان رفت و آمد حشرات و چارپايان و پديده های ديدنی و ناديدنی غيرقابل شمارش قرار داده ای و ای پروردگار کوه های بلند و پابرجا! که آن را برای زمين چونان ميخ های محکم و برای مخلوقات تکيه گاهی مطمئن ساخته ای. اگر بر دشمن پيروزمان ساختی، ما را از تجاوز بر کنار دار و بر راه حق استوار فرما و چنانچه آنها را بر ما پيروز گرداندی شهادت نصيب ما فرموده و از شرک و فساد و فتنه ها، ما را نگهدار! 2️⃣ روش بسيج نيروها در جنگ ♦️کجايند آزادمردانی که به حمايت مردم خويش برخيزند؟ کجايند غيور مردانی که به هنگام نزول بلا و مشکلات مبارزه می کنند؟ هان مردم!! ننگ و عار پشت سر شما و بهشت در پيش روی شماست. ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 📣 (در آستانه جنگ بصره، گروهی از اعراب،《 کلیب جرمی》 شخصی را جهت آگاهی از حقيقت و دانستن علل مبارزه امام (علیه السلام ) با ناكثين به نمايندگی نزد حضرت علی (علیه السلام ) فرستادند، امام به گونه ای با آن شخص صحبت فرمود كه حقيقت را دريافت، آنگاه به او فرمود: بيعت كن! كليب جرمی گفت: من نماينده گروهی هستم و قبل از مراجعه به آنان به هيچ كاری اقدام نمی كنم امام علیه السلام فرمود:) 🔹روش هدايت كردن ♦️اگر آنها تو را می فرستادند که محلِّ ريزش باران را بيابی، سپس به سوی آنان باز می گشتی و از گياه و سبزه و آب خبر می دادی، اگر مخالفت می کردند و به سرزمين های خشک و بی آب روی می آوردند، تو چه می کردی؟ گفت: آنها را رها می کردم و به سوی آب و گياه می رفتم، امام فرمود: پس دستت را برای بيعت کردن بگشای. مرد گفت: سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق، توانايی مخالفت نداشتم و با امام(علیه السلام) بيعت کردم. ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۴۷ قسمت ۶ معیار صداقت و شجاعت و عفت.mp3
3.12M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 6⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 6 ) 🔹 معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🔰 در ادامه حکمت ۴۷ نهج البلاغه امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، می فرمایند: « قدر و اندازه صدق وصداقت هر انسانی به میزان مروّت و جوانمردی اوست. » یعنی هر چقدر انسان صادق تر باشد، معلوم می‌شود مروّتش بیشتر بوده و هرچه مروّتش بیشتر باشد صداقتش بیشتر خواهد شد. 🔻 در خطبه ۸۶ مولا علی (علیه السلام) در مورد مقام انسان صادق می‌فرمایند: «الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَةٍ» ؛ " انسان صادق و راستگو بر بلندای نجات و کرامت و بزرگواری است. " 🔻 از طرفی در مورد مروّت و صاحبان مروّت در حکمت ۲۰ می فرمایند: « أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ » ؛ " از لغزش های احتمالی انسانهای دارای مروّت و جوانمردی بگذرید، زیرا جوانمردی نمی‌لغزد مگر آنکه دست خدا او را بلند کند.» کنایه از اینکه اینقدر انسان جوانمرد که اخلاق را زیر پا نمی گذارد، انسانیّت را زیر پا نمی گذارد، گذشت می کند، دستگیری از دیگران می کند، عظمت دارد پیش خدا که حتی اگر گاهی لغزشی از او سر بزند دست خداوند او را بلند می‌کند. 🔻و در حکمت ۴۲ مولا علی (علیه السلام)، برای نیّت صادق و صدق نیّت، ارزش بسیار والا قائل هستند و می‌فرمایند: « إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَ السَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ» " خداوند سبحان هر کسی از بندگانش را که بخواهد به برکت صدق نیّت و باطن پاک و صالح وارد بهشت و داخل بهشت خواهد کرد. " 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت صد و پنجاه و چهارم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻3. بسر بن ارطاه با سه هزار نفر به مکه و مدینه و یمن حمله کرد. او کشتار فجیعی به راه انداخت. به هر ناحیه ای که می رسید اموال را غارت می کرد. او در مدینه، خانه ها را ویران ساخت. حتی در یمن، پسران عبیدالله بن عباس، والی یمن را جلوی چشمان مادرشان سر برید.سپس به منطقه جیشان رفت و جنایات زیادی را علیه شیعیان آن ناحیه انجام داد. او در حملات خود، زنان قبیله همدان را کشت و تعدادی به اسارت و کنیزی گرفت. او در جنایتی دیگر، یکی از شیعیان امام را به جرم محبت به حضرت دستگیر کرد. وی از بسر خواست تا فرصت دهد دو رکعت نماز بخواند. ابن اعثم می نویسد هنوز نماز آن شیعه تمام نشده بود که بسر دستور داد، وی را پاره پاره کردند. 🔻 آیا بسر و سپاه او، همان افرادی نیستند که در صفین، خواهان صلح و پایان یافتن جنگ بودند و به این بهانه، تفرقه در لشکر امام انداختند و آن حضرت را نیز مجبور به پذیرش حکمیت کردند؟ آیا معاویه ای که این سپاه را برای قتل و غارت شیعیان امام می فرستد، همان کسی نیست که داعیه برادری با نماینده امام را در صفین داشت؟ 🔻4. حارث بن ثمره با هزار نیرو به بلاد جزیره (نصیبین ) حمله و شیعیان امام را در آنجا غارت کرد. سفیان بن عوف نیز به غارت منطقه هیت پرداخت. 🔻5. معاویه يزيد بن شجره را به مکه فرستاد تا امیر حاجیان که از سوی امام منصوب شده بود، بیرون کند و برای معاویه بیعت بگیرد. او از یزید بن شجره خواست تا مردم را نسبت به اطاعت امام، بیزار کند و آن ها را به سوی معاویه فرا بخواند. تفصیل این حملات در کتب تاریخی موجود است و ما به جهت اختصار از ذکر آن خودداری می کنیم. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
🇮🇷 📝 آیا دولت سیزدهم موفق بوده یا خیر؟! 🍃🌹🍃 ۱- دولت سیزدهم برخلاف تمام دولتهای گذشته از ابتدا جلوی چاپ پول های کاغذی و غیر کاغذی بدون پشتوانه از فلزات طلا و نقره و... را از بانک مرکزی گرفت. متأسفانه در تمامی دولت ها برای هزینه جاری خود از چاپ پول های بدون پشتوانه و استقراض از بانک مرکزی تامین می کردند که نتیجه آن تحمیل تورم بی سابقه به اقتصاد کشور بود. 🔹دولت تدبیر و امید رکورد این استقراض را شکست به طوری که میزان استقراض در این دولت به ۹ برابر دولت قبلی رسید و در عین حال بدهی های دیگر مثل فروش اوراق بهادار و تحمیل پرداخت اصل سود آن به دولت قبل به اوج خود رسید و دولت سیزدهم برای اولین بار اقدام بسیار مهم و بسیار شجاعانه و غیر قابل باوری انجام داد و آن عدم چاپ پول بدون پشتوانه برای هزینه‌های جاری خود بود. 🔸در عین حال در حل مشکلات دیگر نیز اقدامات بسیار مهمی شکل گرفت که از ذکر آنها خودداری می کنیم که نتیجه آن اقدامات مهار کرونا در کشور، پایان قطع برق، گاز افزایش ذخایر راهبردی و اقلام ضروری به چهار ماه به جای چهار روز و اقدامات بزرگ دیگری مثل عضویت در پیمان شانگهای؛ ارتباط گسترده با چین، روسیه، کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بود که آثار مثبت آن را به وضوح می توان در آینده مشاهده کرد. در کشوری که متأثر از جنگ ارزی و هجوم برای خرید طلا و ارز و دامن زدن به افزایش روانی قیمت ارز و طلا و به تبع آن افزایش قیمت اقلام ضروری و... بود قصد دشمن از این جنگ ارزی و پروپاگاندای گسترده و جنگ تبلیغاتی افزایش قیمت دلار در انتهای سال ۱۴۰۱ به ۷۰۰ هزار ریال و بعد از آن به صد هزار ریال و در انتهای فصل بهار به صدوچهل هزار ریال بود علیرغم موفقیت نسبی این توطئه الحمدالله با شکست روبرو شد. ۲_ تحمیل یک شکست گسترده اقتصادی به کشور همانطور که گفته شد با توجه به مقایسه شرایط گذشته و حال دولت سیزدهم را می توان بسیار کارآمد ارزیابی کرد و چشم انداز اقدامات دولت در مهار نسبی تورم و رساندن اقدامات مثبت این دولت بر سر سفره مردم را می توان مشاهده و سرعت مناسب کشور ارزیابی کرد. 🔹در پایان باید گفت با توجه به وعده الهی در آیات متعدد قرآن و به عنوان نمونه آیه ۹۶ سوره اعراف که در صورت رعایت ایمان به خدا و سنت ها و رعایت دستورات خداوند و اعتبار به آنها و ایستادگی در مقابل دشمن، برکات آنها در زمین بر مومنین نازل خواهد شد. 🔸رجا واثق داریم که در سال‌های آینده در کمتر از یک دهه شاهد پیشرفت چشم‌گیر و مناسب کشور و‌ کم شدن فاصله طبقاتی و کاهش فشار اقتصادی بر مردم باشیم. ✍ سید جلال حسینی 🔖 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 علیرضا انگشتر رو دست کرد .......نگاهی به دست اش انداختم. لبخندی زدم _مبارکه ولی نباید درش بیاری ها +چشم حتما بعد از یکم خرید برای خانواده ها از بازار خارج شدیم....برای اینکه به ناهار برسیم تاکسی گرفتیم. بعد ناهار علیرضا با کارت مخصوص در و باز کرد و وارد شدیم...چادرم رو در آوردم به چوب لباسی اویزون کردم. _خدایا شکرت علیرضا اومد حرفی بزنه که گوشی اش زنگ خورد. از جیب اش درآورد و با لبخند تماس رو وصل کرد. +السلام علیک یا اُمی یا عزیزی .... +الحمدالله خوبم ساجده خانوم هم خوبه .... بابا چطوره بقیه خوبن؟ .... +شکر خدا .... +آره رفتیم زیارت بعد از ظهر ان شاالله دوباره می ریم تصویری می گیرم براتون خودتون مستقیم سلام بدید .... چشم الان گوشی رو می دم بهش .... علیرضا گوشی رو سمتم گرفت و گفت : +مامانِ میخواد باهات حرف بزنه گوشی رو گرفتم _سلام زن دایی حال شما .... خوبم ممنون شما خوبید؟ بعد از سلام و احوال پرسی که باهم داشتیم....خداحافظی کردم. تو فاصله ی حرف زدن من با زندایی ، علیرضا رفته بود سرویس. مانتو و روسری ام رو درآوردم و آویزون کردم. به سمت چایی ساز رفتم و تو برق گذاشتم اش. +قطع کرد هینی کشیدم و برگشتم. ترسیده دستم رو رویِ سینه ام گذاشتم. _اییی علی ترسیدم خندون گفت +ببخشید فکر نمیکردم حواست نباشه بعد شیطون نگاهم کرد +حالا کجا بود با گیجی گفتم _چی کجا بود ؟ 😐 +ای بابا حواستو میگم _آها هیچی فقط جعلت فداک یعنی چی ؟ +چطور ؟ _ی نفر بهم گفت اخمش رفت توهم +کی بهت گفتم _معنی اش بده؟ +تو بگو کی بهت گفت؟ همینجور که قوری رو آب می کشیدم گفتم: _خب...مامان گفت لبخندی زد +یعنی فدایِ تو بشم خندون گفتم _وایی فدات بشم خندید گفت +خدا نکنه خندیدم _باتو نبودم که بچه جااان +اشکال نداره اما من جعلتُ فداک...نفسی لک الفدا همینجور کیلو کیلو قند تویِ دلم آب می شد... _خدانکنه آقا...نفسی لک الفدا هم یعنی فدام بشی 😅 +یعنی جانم فدایِ تو می دونی امام علی (ع) حضرت زهرا (س) رو اینجوری صدا می کرد. نفسی لک الفدا یعنی جانِ علی بفدایت حضرت زهرا (س) هم می گفت روحی لک الفدا یعنی روحم به فدایت یاعلی ،،،،، 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 +ساجدهههه با صدایِ تقریبا بلند علیرضا از خواب پریدم. یک چشمم رو باز کردم _اخ علی بزار بخوابم نیشش تا پناگوشش باز شد و گفت" +نخیر نمیشه خانوم ،بلند شو از فرصت ها استفاده کن بریم حرم بعد از ظهر هم بریم طوس و طرقبه شاندیز. چشمامو بستم و محلش ندادم نوچی کرد +حیف شد....می خواستم بریم بستنی هم بخوریم...حالا لغو می کنم عیب ندارع بی تفاوت تویِ خواب و بیداری گفتم _باشه لغو کن فقط بزار بخوابم دوباره اومد رویِ تخت نشست...با انگشت اشاره و شست اش پلک هام رو به زور باز کرد و به شوخی مثلا ترسیده گفت: +ساجده خودتی بستنی ها بستنی _اره همون خندید +تغییر سلیقه دادی!!! توکه انقدر بستنی دوست داشتی! پشت بهش کردم _الان خواب رو بیشتر دوست دارم. با لحن شیطونی گفت: +بله...می دونم منم خیلی دوست داری...باشه پس تنها میرم. سریع سرِ جام نشستم و با اخم نگاه اش کردم. با خنده گفت: +آهااا...حالا شد...پاشو بریم دیر شد..نماز صبح که به حرم نرسیدیم..نماز ظهر و اونجا باشیم. پروعی زیرِ لب گفتم.از جام بلند شدم و رفتم طرف سرویس. همینجور که می رفتیم زیرلب آروم با خودم می گفتم: _خیالِ باطل...تنها بری که چی بشه!؟؟؟🤨 انگار شنیده بود که آروم آروم می خندید. ،،،،،، زیرزمین حرم نشسته بودیم...اونجا زیارت خیلی راحت تر بود. با مامان تصویری صحبت کردیم و بعد از نماز رفتیم تا سوغاتی هارو تکمیل کنیم. فردا شب باید بر می گشتیم قم و این سفر سه روزه هم تموم می شد. ،،،،،، وارد آرامگاه فردوسی شدیم. بعد از فاتحه خوندن به نقش های رویِ دیوار آرامگاه نگاه کردیم. _خیلی قشنگ ان نه!؟ +بله خیلی _به شعر شاعری علاقه داری +بدم نمیاد ابرو انداختم بالا _پس یک شعر از فردوسی بخون صداصاف کرد و با لحن خاصی گفت +ز مهر تو دیریست تا خسته ام به بند هوای تو دل بسته ام لبخندی زدم و گفتم: _به به....آقامون اهل شعر هم بودند. اخم نمایشی کرد +ساجدهه...این همه برات شعرهای عاشقانه برات فرستادم هاااا....الان فهمیدی!؟ _به عین ندیده بودم.. +صحیح ، خب حالا شما با یک شعر مارو مستفیض کنید خانوم. حالا چی میخوندم بلد نبودم که |: _خب.....مثلا. یکم سر گردوندم _میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است همینجور نگام می کرد....فکر کنم حتی نفس ام نمی کشید...عجب شعری خوندم:relieved:انگار می خواست جلویِ خنده اش رو بگیره که گفت +عالیه ماشاالله _اع علییی.!!!!! +نه واقعا همین یک بیت شعر خیلی معنی داره هاا _خب بلد نیستم! +عجبا ، خب بریم دیگه تا به طرقبه هم برسیم و بستنی که بهت قول داده بودم هم بدم.....گرچه گفتی خواب مهم تره _تو هم نزاشتی بخوابم که +چکارت داشتم گفتم بخواب خودم میرم لپ ام رو از داخل گاز گرفتم _بیا بریم دیر میشه اع ،،،،، 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 چمدون هارو تحویل گرفتیم و تا پارکینگ فرودگاه بردیم....گذاشتیم تو ماشین و سمت قم حرکت کردیم. +خوش گذشت ساجده جان؟ لبخندی زدم _اهوم عالی بود...تو چی!؟ +مگه میشه با شما جایی برم و خوش نگذره _نه اص.... اومدم جواب بدم که گوشی اش زنگ خورد....چون پشت فرمون بود گوشی رو داد دست من. جواب دادم و گذاشتم رو بلندگو. حنین با همون لحن قشنگ و بچگونه اش گفت: +الو سلام علیرضا+سلااام عزیزِ داداش چطوری؟ +خوبم داداشی.کِی میایید!؟ +داریم میاییم عزیزم...تو راه قم ایم از پشت تلفن صدایِ زندایی میومد که میگفت بپرس ساجده جون خوبه؟ حنین هم این حرف رو تکرار کرد. نگاهی بهم کرد گفت +اره خوبه آبجی صداتو میشنوه +اع میشنوه بعد با صدا بلند تری گفت +سلااااام ساجده جونی خندیدم و گفتم _سلام به رویِ ماهت عزیز دلم +میگم زود بیایید دلم براتون تنگ شده....مامان میگه شام بیایید اینجا علیرضا لبخندی زد و گفت :........ 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 علیرضا لبخندی زد و گفت : چشم آبجی جان کاری نداری؟ با حنین خداحافظی کردیم. _ویی این حنین خیلی شیرینه خدا نگهش داره +دختر همینه دیگه خیلی شیرینه گوشی علیرضا تو دستم بود و عکس هایی که باهم گرفته بودیم رو نگاه می کردم. دل تو دلم نبود برای اولین بار خونمون رو ببینم. علیرضا وارد یک خیابون شد . جلو یک مجتمع ایستاد ریموت پارکینک رو زد. ماشین توی پارکینگ پارک کرد و دست کرد توی جیب اش‌..دسته کلیدی در اورد کا پلاک "یامهدی" داشت رو بهم داد. لبخند زد گفت : +مبارکه خانوم ، این کلید خونمونه ، دستت باشه _ممنون از توی کیف ام قرآنی که علیرضا به عنوان مهریه بهم داده بود رو درآوردم‌....دوست داشتم با قرآن وارد خونه امون بشیم. علیرضا چمدون هارو در اورد با هم سوار آسانسور شدیم....طبقه دوم وایساد. علیرضا لبخندی زد +برو در باز کن عزیزم واحد سمت چپی. کلید انداختم و در و باز کردم....علیرضا کنارم ایستاد... خونه رو از نظر گذروندم همه چی مرتب و نو....لبخندی روی لب ام اومد علیرضا چمدون هارو گوشه ای گذاشت +مورد پسند هست ؟ ذوق زده گفتم _وایی علیرضا خونه ماست خونه منو تو خیلی خوبه. خندون گفت: +اره ، خداروشکر ، دست مامانت درد نکنه چادرم رو در آوردم و گذاشتم روی دسته مبل های کرم رنگ....رفتم سمت آشپزخونه....کابینت هارو باز می کردم و نگاه می کردم....سمت اتاق ها رفتم دوتا اتاق داشت یکی اش برای من وعلیرضا و اون یکی هم وسایل ضروری بود. علیرضا امد توی اتاق رو بهم گفت +می خواستم برای اون یکی اتاق کتابخونه درست کنم و کتاب هام رو بیارم اینجا...گفتم شلوغ میشه _نه خب...تو همین اتاق خودمون اون قسمت دیوار یدونه درست کن و کتابای قشنگ ات رو بیار تا منم بخونم. نگاهی به گوشه ی اتاق انداخت. +عالی میشه. حالا شما برو یکم استراحت کن تا من هم برم یک سر به فروشگاه بزنم. _منو نبردی فروشگاهت ها با لبخند رفت سمت کمد لباس ها....پیراهن اش رو عوض کرد و روبهم گفت: +چشم میبرمت، کاری نداری خوشگل خانم با لپ های گل انداخته گفتم _مواظب خودت باش +چشم توهم کفشاش رو پوشید و رفت...یکم دیگه کنجکاوی کردم و در آخر لباس هام رو عوض کردم و لباس نَشسته هارو ریختم تو ماشین. شب خونه ی دایی بودیم و لازم نبود شام بزارم....همه چی هم که سر جاش بود و کاری نداشتم. رویِ مبل نشستم و شبکه های تلوزیونی رو پایین بالا می کردم. دلم هوای مامان و بابام رو کرد که سریع بلند شدم و باهاشون تماس گرفتم. بوق سوم مامان برداشت _سلام مامان +سلام عزیزم خوبی؟ رسیدن بخیر زیارت قبول باشه ساجده خانم _ممنون مامان‌...جاتون خالی دعاگوتون بودیم...بقیه کجان بابا! سجاد گلرخ بچه اش خوب ان؟؟ +خوبن مادر ، کِی رسیدید قم؟ _دو سه ساعتی هست. +بسلامتی _مامان دلم خیلی برات تنگ شده +این حرفارو نزن دخترم...منم سختمه که تو نیستی دلمم برات تنگ شده...بالاخره یک روزی باید میرفتی خداروشکر شوهرت هم خوبه ان شاءالله زود به زود هم دیگه رو می بینیم. _مامان یکم از شیراز بگو مامان برام می گفت منم به یاد روزای قشنگم تو شیراز بغض کرده بودم....دست خودم نبود خب زادگاه ام بود گرچه از علیرضا هم نمی تونستم دور باشم. بعد از خداحافظی با مامان زانوهام رو بغل کردم و سرم رو روشون گذاشتم. می خواستم زنگ بزنم به مامان تا حالم بهتر بشه ، بدتر شد. بلند شدم و قرآن ام رو برداشتم‌‌‌...دوباره رویِ مبل نشستم و شروع کردم به خوندن. بهترین حس آرامش....شاید حتی نخوندن و نگاه کردن بهش هم بهم آرامش می داد. قرآن رو بستم و روی رحل گذاشتم. کمی رویِ مبل دراز کشیدم که صدای چرخوندن کلید تویِ در اومد. قامت علیرضا با خوش رویی نمایان شد. از جام بلند شدم و نشستم. علیرضا که من رو دید انگار متوجه حال ام شد اومد سمتم +سلام ساجده چیزی شده _سلام نه +پس چرا ناراحتی اومد کنارم نشست...دستش رو گذاشت پشت کمرم سرش رو به سمتم خم کرد +از چیزی ناراحتی....بگو قربونت برم!چی شده _دلم برای مامانم تنگ شد لبخندی زد...چونه ام رو گرفت و سرم رو بالا آورد +چرا زنگ نزدی بهشون؟ _زنگ زدم...بیشتر حالم گرفته شد! +قربون دلت برم....نبینم ساجده ی من دل اش گرفته باشه هاا خندون گفت +بلند شو ببینم دختر....بسه زانو غم بغل گرفتن....الان باید پاشی از شوهرت استقبال کنی لبخندی زدم _خسته نباشی 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هزینه کردن برای زیارت چه توجیهی دارد؟ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📌 ویژگیهای رفتاری اولین شهید روحانی مدافع حرم 🔹️ شهید محمدمهدی مالا میری همیشه با وضو بود. مادرش می‌گفت: «محمدمهدی آن قدر خوب است که آخر شهید می‌شود.» ◇ عاشق جهاد و شهادت بود و پیش از ازدواج، برای جنگ با اسرائیل عازم لبنان شده بود؛ ولی در نیمه‌ی راه مجبور به بازگشت شد. ◇ در کنار درس و تدریس و مباحثه، فعالیت‌های تبلیغی را تا هنگام شهادت به عنوان تکلیف و وظیفه شرعی بی‌هیچ بهانه و توجیهی انجام می‌داد. ◇ خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش از کارهای بارزش بود و همین امر در کنار تواضع و اخلاص، ایشان را محبوب دل جوانان می‌کرد. ◇ پرهیز از هیاهو شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانکه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بی‌اطلاع بودند. ◇ نسبت به مولا علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ارادت خاصی داشت. ◇ تداوم ارتباط با قرآن و مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانش را زلال‌تر می‌کرد. ◇ در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری(حفظه الله)، آمیخته‌ای از تحصیل، تهذیب و ورزش بود. شهید مدافع حرم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰خاطره زیبا حجت‌الاسلام از شهید حاج‌قاسم سلیمانی در حرم امام حسین علیه السلام شهید مدافع حرم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چاقو تو رو نکُشت حمیدرضا 😔🔪 روایت متفاوت از لحظه شهادت (لطفاً تا انتها ببینید و منتشر کنید https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─