eitaa logo
این عمار
3.2هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
23.2هزار ویدیو
635 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠شهید پشت بیسیم📞 چه خواند که حاج از هوش رفت⁉️ 🌷خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی شده بودند. حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم را پیدا کن 🌷( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح🎤 بااخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه رو پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه (س) برام بخون. 🌷محمدرضا فقط زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت😨 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را عراقی ها را تارومار کردند... ⭕️محمدرضاتورجی زاده خونده بود: 🔸در بین آن دیوار و 🔸زهرا صدا می زد پدر😭 🔹دنبال می دوید 🔹از پهلویش خون💔 می چکید😭 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
‍ ارادتــــــ شهــدااا به حضرتـــ زهرا(س) محمدرضا به سادات فوق العاده احترام مے گذاشت . یکی از سادات نقل مے ڪرد: «ےڪ بار به فرماندهے رفتم.محمد نشسته بود.به احترام من از جا بلند شد. گفتم:«ےڪ مرخصے چند ساعته مے خواهم تا به اهواز بروم.» به دلایلے مخالفت ڪرد.اصرار ڪردم اما بے فایده بود در نهایت وقتے ناامید شدم گفتم:«باشد شڪایت شما را مے برم پیش مادرم.» هنوز چند قدمے از چادر دور نشده بودم ڪه پابرهنه به دنبالم دوید! دستم را گرفت و گفت:«اےن چه حرفے بود ڪه زدی؟!بےا این برگه ے مرخصے سفید امضا ڪردم هر چه قدر مے خواهے بنویس.» تا به چهره اش نگاه ڪردم دیدم خیس از است. گفتم:«به خدا شوخے ڪردم منظورے نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت ڪه من حرفم را پس بگیرم! یک سال از این ماجرا گذشت ساعتے قبل از شهادت محمد بود. با هم رفتیم تا به سنگر ها سر بزنیم گفت:«آن حرف پارسال را پس گرفتی؟!» با تعجب گفتم:«چی؟» گفت:«آن شڪایت و...» گفتم:«تو را به خدا چیزے نگو به خدا شوخے ڪردم.» ساعتے بعد وقتے در سنگر فرماندهے نشسته بود گلوله ے خمپاره به درون سنگر اصابت ڪرد.سریع به سمت سنگر دویدم.عجیب بود. سه بزرگ خمپاره به او اصابت ڪرده بود.یکی به پهلو یڪے به بازو و دیگرے به سر. ےڪ باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم. او از خود این گونه گفته بود: من در شهید مے شوم ڪه با رمز یا زهرا(س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا زهرا(س) باشم. مدتی بعد پیڪر او تشیع شد و همان گونه ڪه وصیت ڪرده بود سربند (س) به پیشانے او بستیم و در ڪنار دوستانش در گلستان شهداے اصفهان آرمید. شهيد محمدرضا تورجي زاده 💔😔💔😔💔😔💔😔💔 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─