•﷽•
#شهيد_عبدالله_محمودے:
خواهرم #محجوب باش و باتقوا،
ڪه شماييد ڪه دشمن را با چادر سياهتـان و #تقوايتان میڪُشيـد.
#حجاب تــو #سنگر تـــو اســت،
ڪه تـو از #داخل حجاب دشمــن
را میبینے و دشمـن تـو را نمیبيند!
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#تلنگر👌
🌸 سنگری ساختیم برای جاموندهها ....
☘ سنگری برای آمادگی #سربازی مولا ....
🍁 سنگری برای شناختن لباس خاکیها ....
🌹سنگری با عطر لالهها ....
🌷 سنگری از جنس خون #شهدا .....
🔴 در #فـضـای_مـجـازی "سـنـگـر رزمـنـدگـان " یـعـنـی ! "
با وضو وارد شو ، اینجا پادگان ِ دوکوهه است ...
پادگان ِابوذر ...
اینجا اُردوگاه کرخه است ... اُردوگاه کوزران ... کارون ... اروند ...
🔶 در فضای مجازی #سنگر رزمندگان " یعنی !
رملستان #فکه ... #کانال_کمیل ... شرهانی ... طلائیه ... مجنون ...
❤ "سنگر رزمندگان " یعنی !
پناه گرفتن در پس ِ خاکریزهای #شلمچه در شب ِ عملیات ِکربلای پنج ...
یعنی پناه گرفتن در سنگرهای #طلائیه برای در امان ماندن از ترکشهای " دنیای مجازی" ...
🔷 "سنگر رزمندگان" یعنی !
عبور از سه راه ِ شهادت ... عبور از شط ِ اروند و بهمنشیر ...
یعنی صعود به ارتفاعات ِ بازی دراز ...
♦ "سنگر رزمندگان " یعنی !
اینجا هورالعظیم است ...
باید بروی اطلاعات عملیات برای شناسایی دشمن ...
باید بروی گردان ِ تخریب ...
آموزش ببینی ، برای خنثی کردنِ مینهای اطرافت در فضای مجازی !
🎪 ای همسنگر ِ من در "سنگر رزمندگان " !
📲 ای افسر ِ جنگ ِ نرم ِ آقا ! بـا تـوأم ..!
🗣 حواست هست " آقـا " از تو چه میخواهد ؟
📝 مطالب ِ سنگرت را مرور کن و ببین چه مطالبی را انتشار دادهای !
🌷 فضای مجازی هم گـلـسـتـان ِ شـهـدا میخواهد ...
🌹 آیـا سـنـگـرت بـوی " شـهـادت " مـیـدهـد و تـو از " شـهـدایـی " ؟؟
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
16.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش....
#حجاب
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#بی_تفاوت_نباشیم
#چادر #سنگر
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ارادت #شهــدا به حضرت زهرا(س)
شهید #محمدرضا_تورجے زاده به #سادات فوق العاده احترام مے گذاشت .
یکی از سادات #گردان نقل مے ڪرد:
«ےڪ بار به سنگر فرماندهے رفتم.محمد نشسته بود.به احترام من از جا بلند شد.
گفتم:«ےڪ مرخصے چند ساعته مے خواهم تا به اهواز بروم.»
به دلایلے مخالفت ڪرد.اصرار ڪردم اما بے فایده بود در نهایت وقتے ناامید شدم گفتم:«باشد شڪایت شما را مے برم پیش مادرم.»
هنوز چند قدمے از چادر دور نشده بودم ڪه پابرهنه به دنبالم دوید!
دستم را گرفت و گفت:«اےن چه حرفے بود ڪه زدی؟!بےا این برگه ے مرخصے سفید امضا ڪردم هر چه قدر مے خواهے بنویس.»
تا به چهره اش نگاه ڪردم دیدم خیس از #اشک است.
گفتم:«به خدا شوخے ڪردم منظورے نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت ڪه من حرفم را پس بگیرم!
یک سال از این ماجرا گذشت ساعتے قبل از #شهادت محمد بود.
با هم رفتیم تا به #سنگر ها سر بزنیم گفت:«آن حرف پارسال را پس گرفتی؟!» با تعجب گفتم:«چی؟»
گفت:«آن شڪایت و...»
گفتم:«تو را به خدا چیزے نگو به خدا شوخے ڪردم.»
ساعتے بعد وقتے در سنگر فرماندهے نشسته بود گلوله ے خمپاره به درون سنگر اصابت ڪرد.سرےع به سمت سنگر دویدم.عجےب بود.
سه #ترڪش بزرگ خمپاره به او اصابت ڪرده بود.یکی به پهلو یڪے به بازو و دیگرے به سر.
ےڪ باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم.
او از شهادت خود این گونه گفته بود: من در #عملیاتے شهید مے شوم ڪه با رمز یا زهرا(س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا زهرا(س) باشم.
مدتی بعد #پیڪر او تشییع شد و همان گونه ڪه وصیت ڪرده بود سربند #یازهرا(س) به پیشانے او بستیم و در ڪنار دوستانش در #گلستان شهداے اصفهان آرمید.
شهيد محمدرضا تورجي زاده
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
شهدا شرمنده ایم 💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅
رفیعی با دست های خونی وارد #سنگر شد. رنگم پرید. فکر کردم بلایی سر حمزوی آمده.
از سنگر بیرون پریدم، دیدم او هم دستش خونی است.پرسیدم چی شده؟
گفتن برو عقب ماشین روا نگاه کن.
دیدم یه گونی عقب ماشینه.
داخل گونی یه #شهید بود که سر و پا نداشت، پیراهنی سفید تنش بود و دکمه یقه رو تا آخر بسته بود.
بچه ها گفتن:"برای شستشوی بیل مکانیکی، جایی رو کندیم تا به آب برسیم.
آب که زلال شد، دیدیم یک تکه لباس از زیر #خاک بیرونه. کندیم تا به پیکر سالم شهید رسیدیم.
خون تازه از حلقومش بیرون میزد!
ما برای شستشوی بیل جایی رو انتخاب کرده بودیم که یقین داشتیم هیچ شهیدی اونجا نیست!
اصلا اونجا اثری #جنگ و #خاکریز نبود."
دور تا دور منطقه را جست و جو کردیم، تا شاید شهید دیگه ای پیدا کنیم؛ اما خبری نبود.
خیلی وقتا خود #شهدا به میدان می آمدن تا پیداشون کنیم.
رادیو روشن بود، گوینده از #تشییع یک هزار شهید بر روی دست مردم تهران خبر می داد.
شاید مادر این شهید، با دیدن تابوت های شهدا از خدا پسرش را خواسته بود و همان ساعت...
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ارادتــــــ شهــدااا به حضرتـــ زهرا(س)
#شهید محمدرضا #تورجی_زاده به سادات فوق العاده احترام مے گذاشت .
یکی از سادات #گردان نقل مے ڪرد:
«ےڪ بار به #سنگر فرماندهے رفتم.محمد نشسته بود.به احترام من از جا بلند شد.
گفتم:«ےڪ مرخصے چند ساعته مے خواهم تا به اهواز بروم.»
به دلایلے مخالفت ڪرد.اصرار ڪردم اما بے فایده بود در نهایت وقتے ناامید شدم گفتم:«باشد شڪایت شما را مے برم پیش مادرم.»
هنوز چند قدمے از چادر دور نشده بودم ڪه پابرهنه به دنبالم دوید!
دستم را گرفت و گفت:«اےن چه حرفے بود ڪه زدی؟!بےا این برگه ے مرخصے سفید امضا ڪردم هر چه قدر مے خواهے بنویس.»
تا به چهره اش نگاه ڪردم دیدم خیس از #اشک است.
گفتم:«به خدا شوخے ڪردم منظورے نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت ڪه من حرفم را پس بگیرم!
یک سال از این ماجرا گذشت ساعتے قبل از شهادت محمد بود.
با هم رفتیم تا به سنگر ها سر بزنیم گفت:«آن حرف پارسال را پس گرفتی؟!» با تعجب گفتم:«چی؟»
گفت:«آن شڪایت و...»
گفتم:«تو را به خدا چیزے نگو به خدا شوخے ڪردم.»
ساعتے بعد وقتے در سنگر فرماندهے نشسته بود گلوله ے خمپاره به درون سنگر اصابت ڪرد.سریع به سمت سنگر دویدم.عجیب بود.
سه #ترڪش بزرگ خمپاره به او اصابت ڪرده بود.یکی به پهلو یڪے به بازو و دیگرے به سر.
ےڪ باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم.
او از #شهادت خود این گونه گفته بود: من در #عملیاتے شهید مے شوم ڪه با رمز یا زهرا(س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا زهرا(س) باشم.
مدتی بعد پیڪر او تشیع شد و همان گونه ڪه وصیت ڪرده بود سربند #یازهرا(س) به پیشانے او بستیم و در ڪنار دوستانش در گلستان شهداے اصفهان آرمید.
شهيد محمدرضا تورجي زاده
💔😔💔😔💔😔💔😔💔
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🖤السلام علیک یا اباعبدالله🖤
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺
💌درس از شهدا
چند شبانه روز بود که آتش سنگین دشمن نگذاشته بود یک خواب راحت چند دقیقه ای کنیم. با حاج منصور داخل #سنگر نشسته بودیم.
به حاجی گفتم :حاجی الان چه آرزویی داری؟
حاجی همین سوال را از من پرسید.
من هم آنچه در دلم بود به زبان آوردم و گفتم : "آرزو دارم 24 ساعت استراحت کنم، فقط بخوابم !"
باز سوالم را از حاجی پرسیدم. حاجی با خنده گفت : "آرزوی من این است که این جنگ به نفع اسلام تمام شود، همه با هم خارج از جبهه ها تربیت و پرورش جوان ها را شروع کنیم."
دهانم از جوابش باز ماند. این آرزویش هم تحقق پیدا کرد.
بعد از جنگ تمام وقتش را صرف تربیت جوانانی کرد که یا از محیط جبهه و جنگ وارد شهر شده بودند، یا اینکه از جنگ چیزی نمی دانستند.❤️
بعد از جنگ سفارشش به ما این بود که این جوان هایی را که از جبهه به شهر بازگشته اند پرورش بدهیم و تربیت کنیم تا اخلاق و روحیات زمان جنگ همچنان در آنها باقی بماند.☝🏻
همیشه هم تاکیدش ادامه دادن راه شهیدان و الگو قرار دادن شهدا در زندگی بود. همیشه تاکید می کرد مراقب جوان ها باشید!!😍
#آرزوی_فرمانده
#شهید_حاج_منصور_خادم_صادق🌹
مزار مطهر: گلزار شهدای شیراز
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲🏻
بشیم مثل #شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
هر روز میدیدم یوسف گوشهای از #سنگر نشسته و #نامه مینویسد. با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز. یک روز هنگام برگشتن از فاو گفتم: یوسف نامه ات را پست نمیکنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل #اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از #اشک شد و آرام گفت: من برای #آب نامه مینویسم، کسی را ندارم که.... .
شهید #یوسف_قربانی🕊🌹
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─