در بیشهزار موی سیاهش زبانزد است
این روزها سپیدی زیبای سوسنی
انگار یافته است پس از سالها نبرد
آنسوی مرزهای دل و عقل،مأمنی
فهمیده است اهل جهان من و تو نیست
هرگز نداشته است به جز شعر میهنی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
"...برای من نامههای بزرگ بنویسید و راه و رسم خوشبخت زندگی کردن را به من بیاموزید..."
"... آدم هر قدر درویشتر بشود در زندگی راحتتر است حالا من خودم را عادت دادهام که از زندگی توقع زیادی نداشته باشم همیشه میگویم همینطور هم که هست باز خوب است خیلیها هستند که به قدر من هم خوشبخت نیستند و به این ترتیب کمتر فکر میکنم و بیشتر زندگی میکنم..."
از نامههای #فروغ به #پدرش
از کتاب فروغ فرخزاد زندگینامهی ادبی همراه با نامههای چاپ نشده: فرزانه میلانی
@azam_saadatmand
باران
ببار
ببار و خيابان ها را غرق كن
بر سر اين چهار راه
در انتظار نوحيم
باران ببار و تنگ حوصلگي مكن
آب ، اگر از سر نگذشته باشد
كشتي نوح
نخواهد رسيد
نوح خواهد آمد
و كبوترش را
بر ميدان ها و اداره هاي دفن شده در توفان
رها خواهد كرد
تا بر نك بانك ها بنشيند
و از رستگاري
خبر آورد
قدري شتاب كن باران
ببين دلال هاي چوب
چه گونه بر هر سويي مي دوند و عرق مي ريزند
باران
ببار و خيابان ها را غرق كن
و فقط لامپ ها را نپوشان
كه چهره ي نوح را ببينيم
ما از جماعت كشتي
فقط ابليس را مي شناسيم
#شمس_لنگرودی
@azam_saadatmand
#امام_محمد_باقر_سلاماللهعلیه
#ماه_رجب
آنکه با جهل زمین پنجه در افکند تویی
بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی
باغبانی که علیرغم ستمهای خزان
سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی
آن بهشتی که نیاید به زبان توصیفش
نه درختان و گل و حور که سوگند تویی
رشتهی مهر که دلهای حقیقتجو را
تا ابد داده به یکدیگر پیوند تویی
ای احادیث نگاه تو پر از عشق هنوز
راوی آنچه در این غم بنویسند تویی
هرکجا نامی از آن قافله آید به میان
زخمی دشت بلا! بارشِ یک بند تویی
نیست تاثیر تو از عالم پنهان شدنی
که شکافندهی شب، نور خداوند تویی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
#امام_هادی_سلاماللهعلیه
با خاطرات سامرایم عالمی دارم
ای خاطرات خوب عالم! دوستت دارم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
خمیده، خسته،مچاله،ملول، ترسیده
چقدر حرف که در چشمهاش ماسیده
چقدر حرف که یکریز بر زبان دارد
ولی از آن همه یک جمله هم نفهمیده
صدای مندرسش قژقژ دری کهنهاست
که روی پاشنه با ساز باد رقصیده
دهان ملتهبش سرنوشت پنجرهای است
که مشت محکمی آن را به سقف کوبیده
چقدر حال صدایش گرفتهاست ببین
صداش پر شده از ابرهای نشنیده
"به شکل حزن پریشان واقعیت"هاست
خمیده،خسته،مچاله، ملول، ترسیده...
#اعظم_سعادتمند
پن:
"صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود"
#سهراب
@azam_saadatmand
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
آذر آمد آخرین سبزه قبا هم زرد شد
بعد با طوفان دی رفت و خیابانگرد شد
شاخهای که بیقرار سوختن در باد بود
زیر بار دانههای برف کمکم سرد شد
بینوا آن بچه گنجشکی که با من دوست بود
از میان دستهی گنجشکها هم طرد شد
گرچه میدانست هرگز وصل ممکن نیست..آه..
ریشهی من عاشق ابری که آب آورد شد
مثل روح خستهی تبدار سرماخوردهای
قسمتم از عشق تنها شب به شب سردرد شد
دخترِ دیوانه وضعِ زود رنجِ کوچکم
در نبرد عشق و عقل و درد و درمان مرد شد
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر ۱۳۹۶
#انتشارات_شهرستان_ادب
@azam_saadatmand
دلم امشب شبیه کوچههای تا حرم تنگ است
دلم در حسرت ایوان دلباز شما تا چند؟...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
میان رفت و آمدهای قایقهای سرگردان
به غیر از کشتیات
راه نجاتی نیست
در عالم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
کتابی دربارهی امام جواد علیهالسلام میخواندم که حکایتهای کوتاهی از زندگی و کرامات امام در آن مطرح شده بود در یکی از حکایتها آمده بود که"....در حیاط مسجد درخت سدری بود که از مدّتها قبل خشک شده بود و میوه نمی داد، پس حضرت مقداری آب درخواست نمود؛ و آن گاه در کنار آن درخت خشکیده وضو گرفت و در همان جا نماز مغرب را به جماعت خواند.
پس هنگامی که نماز پایان یافت، مردم متوجّه شدند که آن درخت خشکیده به برکت آب وضوی حضرت، سبز گردیده است و پر از میوه میباشد..."
با الهام از این داستان غزلی نوشتم ....
👇👇
#امام_جواد_سلاماللهعلیه
قنوت شاخههای بی برش را بال و پر دادی
به انبوه دعاهای کهنسالش اثر دادی
امانش دادی از آن ارّه که یکریز میخندید
نجاتش از غم زخم زبانهای تبر دادی
میان سایهی سنگین و سرد عابران گم بود
به او چتری که باشد بر سر هر رهگذر دادی
فقط با قطرهای آب وضویت حضرت دریا!
درخت شوربختی را قیامی شعلهور دادی
به مشتی چوب خشک لایق در آتش افتادن
چطور از هر گیاهی سرنوشتی سبزتر دادی؟
*
کبوتر در کبوتر میرسد هر صبح تا مشهد
سلامی که به قصد بوسه بر دست پدر دادی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
یک عمر از این بام به آن بام پریدم
حالا که به بام تو رسیدم،نفسی نیست
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand