برای آنکه امیدوار بمانم
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
#حافظ_جان
🍀
حالا که زندهایم که دیدار ممکن است
حالا که بوسه بر لب دلدار ممکن است
حالا که با هزار زمستان دیر پا
آغوش آن یگانهترین یار* ممکن است
با او که دوست داریاش از زندگی بگو
یک لحظه بعد سر خط اخبار ممکن است...
هر شاخه هر درخت تبر خورده شاهد است
لبخند،گرچه از سر اجبار،ممکن است
در دشت برف یافتن شبدری جوان
با چارپر محال نه،بسیار ممکن است
آهی درآور از دل صندوق کوچکت
این قلب از سکوت تلنبار ممکن است..
#اعظم_سعادتمند
#زمستان
#شبدر_چهار_پر
* #فروغ
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_علیها_سلام
این روزها که موسم باران است ایام سوگواری انسان است
بیوقفه بیملاحظه میسوزد زخمی که روی سینهی قرآن است
با گریه آب دادهام از اول اندوه یاس های بنفشم را
انگار از ازل غم این گلدان بر قامت خمیدهی ایوان است
هرچند روشن است که خواهد رفت در یاد من غروب نخواهد کرد
چون روز آفتابی کوتاهی در بین خاطرات زمستان است
حتی یهودیان همه میدانند اعجازهای چادر زهرا را
یعنی شما صحابه نمیدانید این دختر امتداد رسولان است؟
در چشمهای خستهی او مردم،دیوارهای در حرکت هستند
دیگر مدینه شهر پیمبر نیست آنجا برای فاطمه زندان است
وقتی که بام شهر پر از است امروز از دسته دسته دستهی کرکسها
افسوس آن پرندهی غمگین که از قلب ها گریخته ایمان است*
مادر صدا زده است تو را هر بار در کوچه در میان در و دیوار
این فاطمیههای عزاداری در انتظار نیمهی شعبان است
#اعظم_سعادتمند
از مجموعه غزل #باران_پس_از_برف
*و هیچکس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته، ایمان است
#فروغ
@Autumn_sparrows
به هم گره زدهام بالهای روسریام را
ببین چگونه به رخ میکشم کبوتریام را
اشارهای است به مشقی که عاشقانه نوشتم
اگر نَشُستهام انگشتهای جوهریام را
به هفت سالگیام میدوم که سیر بگریم
به این بهانه که پیدا نمیکنم "پری"ام را
کجاست باغچهام تا به جای دانه بریزم
به خاک سوختهاش اشکهای مرمریام را
وبا مداد گُلی بوسه میکشم به لبانم
که بیست میدهد آموزگار دلبریام را
عروسکی که دلم را گرفته بود به بازی
قبول میکند آیا دوباره مادریام را
فقط تو شاهدی ای باد و کوچهای که دویدم
خدا نکرده پدر نشنود سبکسریام را
#اعظم_سعادتمند
#گنجشکهای_پاییز /چاپ ۱۳۹۰
پن:از خاطرات...
پن۲:
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریام
تخم خواهند گذاشت
#فروغ / #تولدی_دیگر
@azam_saadatmand
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_علیها_سلام
این روزها که موسم باران است ایام سوگواری انسان است
بیوقفه بیملاحظه میسوزد زخمی که روی سینهی قرآن است
با گریه آب دادهام از اول اندوه یاس های بنفشم را
انگار از ازل غم این گلدان بر قامت خمیدهی ایوان است
هرچند روشن است که خواهد رفت در یاد من غروب نخواهد کرد
چون روز آفتابی کوتاهی در بین خاطرات زمستان است
حتی یهودیان همه میدانند اعجازهای چادر زهرا را
یعنی شما صحابه نمیدانید این دختر امتداد رسولان است؟
در چشمهای خستهی او مردم،دیوارهای در حرکت هستند
دیگر مدینه شهر پیمبر نیست آنجا برای فاطمه زندان است
وقتی که بام شهر پر از است امروز از دسته دسته دستهی کرکسها
افسوس آن پرندهی غمگین که از قلب ها گریخته ایمان است*
مادر صدا زده است تو را هر بار در کوچه در میان در و دیوار
این فاطمیههای عزاداری در انتظار نیمهی شعبان است
#اعظم_سعادتمند
از مجموعه غزل #باران_پس_از_برف
*و هیچکس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته، ایمان است
#فروغ
@azam_saadatmand
"...برای من نامههای بزرگ بنویسید و راه و رسم خوشبخت زندگی کردن را به من بیاموزید..."
"... آدم هر قدر درویشتر بشود در زندگی راحتتر است حالا من خودم را عادت دادهام که از زندگی توقع زیادی نداشته باشم همیشه میگویم همینطور هم که هست باز خوب است خیلیها هستند که به قدر من هم خوشبخت نیستند و به این ترتیب کمتر فکر میکنم و بیشتر زندگی میکنم..."
از نامههای #فروغ به #پدرش
از کتاب فروغ فرخزاد زندگینامهی ادبی همراه با نامههای چاپ نشده: فرزانه میلانی
@azam_saadatmand