eitaa logo
گنجشکهای پاییز
373 دنبال‌کننده
20 عکس
6 ویدیو
1 فایل
هر چیز که زندگی است کتابهایم:گنجشکهای پاییز_باران پس از برف_لیلی آذر_پاییز ۶۱ به روایت اقاقی وبلاگم: http://rastegaar1.blogfa.com/ شناسه‌ی من در ایتا: @azamsaadatmand
مشاهده در ایتا
دانلود
برای آنکه امیدوار بمانم این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر 🍀 حالا که زنده‌ایم که دیدار ممکن است حالا که بوسه بر لب دلدار ممکن است حالا که با هزار زمستان دیر‌ پا آغوش آن یگانه‌ترین یار‌* ممکن است با او که دوست داری‌اش از زندگی بگو یک لحظه بعد سر خط اخبار ممکن است... هر شاخه هر درخت تبر خورده شاهد است لبخند،گرچه از سر اجبار،ممکن است در دشت برف یافتن شبدری جوان با چارپر محال نه،بسیار ممکن است آهی درآور از دل صندوق کوچکت این قلب از سکوت تلنبار ممکن است.. *
این روزها که موسم باران است ایام سوگواری انسان است بی‌وقفه بی‌ملاحظه می‌سوزد زخمی که روی سینه‌ی قرآن است با گریه آب داده‌ام از اول اندوه یاس های بنفشم را انگار از ازل غم این گلدان بر قامت خمیده‌ی ایوان است هرچند روشن است که خواهد رفت در یاد من غروب نخواهد کرد چون روز آفتابی کوتاهی در بین خاطرات زمستان است حتی یهودیان همه می‌دانند اعجازهای چادر زهرا را یعنی شما صحابه نمی‌دانید این دختر امتداد رسولان است؟ در چشمهای خسته‌ی او مردم،دیوارهای در حرکت هستند دیگر مدینه شهر پیمبر نیست آنجا برای فاطمه زندان است وقتی که بام شهر پر از است امروز از دسته دسته دسته‌ی کرکس‌ها افسوس آن پرنده‌ی غمگین که از قلب ها گریخته ایمان است* مادر صدا زده است تو را هر بار در کوچه در میان در و دیوار این فاطمیه‌های عزاداری در انتظار نیمه‌ی شعبان است از مجموعه غزل *و هیچکس نمیدانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است @Autumn_sparrows
به هم گره زده­‌ام بال­‌های روسری‌­ام را ببین چگونه به رخ می­‌کشم کبوتری­‌ام را اشاره‌­ای است به مشقی که عاشقانه نوشتم اگر نَشُسته‌­ام انگشت‌های جوهری­‌ام را به هفت سالگی‌­ام می‌­دوم که سیر بگریم به این بهانه که پیدا نمی­‌کنم "پری‌­"ام را کجاست باغچه­‌ام تا به جای دانه بریزم به خاک سوخته‌­اش اشک­‌های مرمری‌­ام را وبا مداد گُلی بوسه می­‌کشم به لبانم که بیست می­‌دهد آموزگار دلبری­‌ام را عروسکی که دلم را گرفته بود به بازی قبول می­‌کند آیا دوباره مادری‌­ام را فقط تو شاهدی ای باد و کوچه‌ای که دویدم خدا نکرده پدر نشنود سبکسری­‌ام را /چاپ ۱۳۹۰ پ‌ن:از خاطرات... پ‌ن۲: و پرستوها در گودی انگشتان جوهر‌ی‌ام تخم خواهند گذاشت / @azam_saadatmand
چه روزگار تلخ و سیاهی نان، نیروی شگفت رسالت را مغلوب کرده بود
این روزها که موسم باران است ایام سوگواری انسان است بی‌وقفه بی‌ملاحظه می‌سوزد زخمی که روی سینه‌ی قرآن است با گریه آب داده‌ام از اول اندوه یاس های بنفشم را انگار از ازل غم این گلدان بر قامت خمیده‌ی ایوان است هرچند روشن است که خواهد رفت در یاد من غروب نخواهد کرد چون روز آفتابی کوتاهی در بین خاطرات زمستان است حتی یهودیان همه می‌دانند اعجازهای چادر زهرا را یعنی شما صحابه نمی‌دانید این دختر امتداد رسولان است؟ در چشمهای خسته‌ی او مردم،دیوارهای در حرکت هستند دیگر مدینه شهر پیمبر نیست آنجا برای فاطمه زندان است وقتی که بام شهر پر از است امروز از دسته دسته دسته‌ی کرکس‌ها افسوس آن پرنده‌ی غمگین که از قلب ها گریخته ایمان است* مادر صدا زده است تو را هر بار در کوچه در میان در و دیوار این فاطمیه‌های عزاداری در انتظار نیمه‌ی شعبان است از مجموعه غزل *و هیچکس نمیدانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است @azam_saadatmand
"...برای من نامه‌های بزرگ بنویسید و راه و رسم خوشبخت زندگی کردن را به من بیاموزید..." "... آدم  هر قدر درویش‌تر بشود در زندگی راحت‌تر است حالا من خودم را عادت داده‌ام که از زندگی توقع زیادی نداشته باشم همیشه می‌گویم همینطور هم که هست باز خوب است خیلی‌ها هستند که به قدر من هم خوشبخت نیستند و به این ترتیب کمتر فکر می‌کنم و بیشتر زندگی می‌کنم..." از نامه‌‌های به  از کتاب فروغ فرخزاد زندگی‌نامه‌ی ادبی همراه با نامه‌های چاپ نشده: فرزانه میلانی @azam_saadatmand