eitaa logo
گنجشکهای پاییز
373 دنبال‌کننده
20 عکس
6 ویدیو
1 فایل
هر چیز که زندگی است کتابهایم:گنجشکهای پاییز_باران پس از برف_لیلی آذر_پاییز ۶۱ به روایت اقاقی وبلاگم: http://rastegaar1.blogfa.com/ شناسه‌ی من در ایتا: @azamsaadatmand
مشاهده در ایتا
دانلود
-متاسفانه در انتخاب ناشر اشتباه کردم و مجموعه‌ی تازه‌ام منتشر نشد... -از چاپ دوم مجموعه‌ی قبلی هم خبری نیست. -به هر حال...رسم روزگار گویا همین است و چاره‌ای نیست به جز دوام آوردن.
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ دلت اینجاست یا آنجا کجا هستی کجا امشب چه کوتاه است راه خانه‌ات تا کربلا امشب حکایت می‌کند چشمانشان شام غریبان را مگر با کودکانت گفته‌ای از نینوا امشب دعایت استجابت می‌شود آسوده می‌خوابند بدون چشم‌های روشنت همسایه‌ها امشب "و می‌ترسم که طولانی شود این زندگی بی تو" چه می‌گوید خدایا با خودش شیر خدا امشب به دنبال نشانی از تو حیرانم،نمی‌دانم سراغت را بگیرم از کدامین آشنا امشب خراب و خسته‌ و آواره‌ام،ای کاش فانوسی بگیرد تا خیابان اِرَم دست مرا امشب برای سر به دیواری نهادن،گریه سر دادن به غیر از خانه‌ی معصومه‌ات دارم کجا امشب انتشارات فصل پنجم/۱۳۹۰ @azam_saadatmand
به هم گره زده­‌ام بال­‌های روسری‌­ام را ببین چگونه به رخ می­‌کشم کبوتری­‌ام را اشاره‌­ای است به مشقی که عاشقانه نوشتم اگر نَشُسته‌­ام انگشت‌های جوهری­‌ام را به هفت سالگی‌­ام می‌­دوم که سیر بگریم به این بهانه که پیدا نمی­‌کنم "پری‌­"ام را کجاست باغچه­‌ام تا به جای دانه بریزم به خاک سوخته‌­اش اشک­‌های مرمری‌­ام را وبا مداد گُلی بوسه می­‌کشم به لبانم که بیست می­‌دهد آموزگار دلبری­‌ام را عروسکی که دلم را گرفته بود به بازی قبول می­‌کند آیا دوباره مادری‌­ام را فقط تو شاهدی ای باد و کوچه‌ای که دویدم خدا نکرده پدر نشنود سبکسری­‌ام را /چاپ ۱۳۹۰ پ‌ن:از خاطرات... پ‌ن۲: و پرستوها در گودی انگشتان جوهر‌ی‌ام تخم خواهند گذاشت / @azam_saadatmand
در جانم آتشی است که باید عیان شود این آخرین وصیت کبریت احمر است @azam_saadatmand
از من پذیرا باش شعری اتفاقی را از بین انبوه قوافی یک اقاقی را شاه خراسان! پای عشق و عاشقی بگذار این بیت های درهم هندی_عراقی را بعد از تو آهوها پی صیاد می گردند دنیا ندیده ست اینچنین سبک و سیاقی را مستانگی ها را چگونه شرح باید داد وقتی گرفتند از زبان شعر, ساقی را زاینده رودم در سرشتم ردّی از دریاست تا کی بگریم سرنوشتی باتلاقی را آقا! به من فرصت ندادند این کبوترها در نامه بنویسم تمام اشتیاقی را... دیگر مرا تاب سرودن بیش از اینها نیست لطفا شما بنویس از این لحظه باقی را... @azam_saadatmand
شبهای ماه، خون پلنگان کوهسار بر گردن هم‌‎اوست که دیوانه پرور است @azam_saadatmand