eitaa logo
از هر دری سخن
1.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
227 ویدیو
6 فایل
لطفاجهت پیشرفت کانال مطالب خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید. هرچه میخواهد دل تنگت بگو😊 @Aseman5 اگه دوست داشتین یه نگا به این کانالا هم بندازین👇 ❣ @sherhaye_nab@estikersaz@mojezehashpazkhane@ranginkamaneman
مشاهده در ایتا
دانلود
امام حسین عليه السلام: بی گمان شیعیان ما، دلهایشان از هر خیانت، کینه و فریبکاری پاک است. بحار الأنوار  ج۶۵ ص۱۵۴ ❇️ @azhardarisokhan
دستورِ عشق غیر همین حرفِ ساده نیست با فعلِ سوختن همه ی عُمر ساختَن ❇️ @azhardarisokhan
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر ❇️ @azhardarisokhan
خود را چنان ز هجر تو گم کرده ام که هست مشکل تر از سراغ توام، جستجوی خویش شادی روح سردار صلوات ❇️ @azhardarisokhan
کودکی کرد رها دستِ پدر را ، گُم شد گفت‌بامردمِ‌شهرش‌که‌پدر‌گُم‌شده‌است ❇️ @azhardarisokhan
گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم ❇️ @azhardarisokhan
لَیِّن‌ قَلبی‌ لِوَلِیِّ‌ اَمرِک...
از هر دری سخن
حرف هایی هست که نمی توانی با هیچکس بگویی نام این احوال تنهایی ست و تنهایی درد بی درمانی ست که باید س
اوايل که ساختمان رو‌به‌رویی را تخريب می‌کردند دلم گرفت و ناراحت بودم که چرا بايد دقيقاً پنجره‌ی اتاق من رو به چنين تصويری باز شود؟! من بايد يک رمان عاطفی را تا يک ماه ديگر تحويل می‌دادم و اين تصوير تخريب، فضای ذهنی‌ام را بر هم می‌ريخت! اما کم کم با آمدن اين کارگر ساختمانی، ديگر عادت کرده بودم قبل از نوشتن چند دقيقه نگاهش کنم. دروغ چرا شخصيت اصلی داستانم، داشت شبيه‌اش می‌شد! از بقيه زودتر می‌آمد! کفش‌هايش هميشه واکس داشت و پيراهن و شلوارش خط اتو! حتی لباس کارش هم مرتب بود! هر روز بعد از ناهار، زير درخت می‌نشست و سيگاری روشن می‌کرد و مشغول حرف زدن با تلفن می‌شد. نمی‌دانم چه کسی پشت خط بود اما به محض اينکه جواب می‌داد بدون اينکه حرفی بزند لبخند می‌زد، از اين خنده‌هایی که وقتی آدم حالش خوب می‌شود روی لب‌هايش می‌نشيند، حتی سيبيل‌هايش هم می‌خنديد! گاهی ميان حرف‌هايش چشمانش را می‌بست و کام سيگارش سنگين می‌شد، با لب‌خواني فهميده بودم تکه کلامش چيست... چشمانش را که می‌بست می‌گفت: جان منی! بعدازظهرها زودتر از همه آماده می‌شد و می‌رفت. چند باری هم ديده بودم از گل‌فروشی سر کوچه نرگس خريده بود! هر روز حواسم را پرت خودش می‌کرد اما اصلاً دوست نداشتم با او حرف بزنم، گاهی حيف است ساخته‌ی تصوير ذهنت را با واقعيت آدم‌ها عوض کنی، می‌خواستم همان‌گونه که هست در ذهنم بماند، يک تصوير تمام نشدنی! يک روز صبح که مثل هميشه با فنجان قهوه در دست، از پشت پنجره انتظارش را می‌کشيدم خبری ازش نشد. سه روز هم به همين ترتيب گذشت و نيامد! تصميم گرفتم امروز هم اگر نيامد بروم و سراغش را از کارگران بگيرم. تا هشت و رب منتظر ماندم، رفتم دم در، تا در را باز کردم دقيقاً از مقابلم رد شد. بوی سيگار لباسش خيلی کهنه بود! برگشتم بالا! دوباره مشغول نگاه کردنش شدم. کفش‌هايش هيچ واکسی نداشت و لباسش هم نامرتب، با موهایی بر‌هم ريخته! گفتم: لابد خواب مانده! اما داشتم خودم را گول می‌زدم، من اين کار را دوست دارم! ساعت يک بعدازظهر شد و منتظر بودم بيايد زير درخت و سيگار و تلفن و جان منی!! آمد زير درخت، سيگار را هم روشن کرد اما... اما گوشی را گذاشته بود روی زمين و زل زده بود به صفحه‌اش و آب دهانش را به سختی قورت می‌داد. چند روزی گذشت... دير می‌آمد و دير می‌رفت، بی‌حوصله و پرخاشگر و بد تيپ هم شده بود. يک هفته مانده بود به تحويل رمان، نشسته بودم به قهوه يخ کرده‌ام نگاه می‌کردم و جواب تلفن مدير انتشارات را نمی‌دادم که يکدفعه صدای مهيبی از کوچه به گوشم رسيد، انگار چيزی از بالای ساختمان افتاد با دل‌شوره و پاهای کرخت به سمت پنچره دويدم اما فقط يک کيسه‌ی سيمان بود! برگشتم و در حالی که قهوه يخ کرده را در سينک ظرفشویی می‌ريختم به اين فکر می‌کردم که لازم نيست بلایی سر خودش بياورد همين‌که دو هفته است هنگام بازگشت از سرکار سمت گل‌فروشی نرفته و نرگس نخريده، خودش يک جور مردن است!   چیزهایی هست که نمی‌دانی ❇️ @azhardarisokhan
ابرم و دلتنگم و می‌بارم از درد فراق در بیابان شب افتادم ندارم یک چراغ باد، با خود می‌برد یاد تو را بر شانه‌اش من ولی اینجا شدم با خاطراتت هم اتاق سینه‌ای دارم که می‌سوزد درآغوش غمت مثل کتری، تنگ آغوش پر از مهر اجاق من جهان را داشتم در مشت خود با بودنت با چه حکمی کرده‌ای دیوانه‌ات را نقره‌داغ!؟ رفتن تو، حس ماندن، پای رفتن را گرفت از من و حالا ندارم در هوایت اشتیاق مرده‌ام یا مرگ را در خواب می‌بینم بگو؟ هیچ کس دیگر نمی‌گیرد چرا از من سراغ!؟ ❇️ @azhardarisokhan
950904-Panahian-H-Haghshenas-AdamhaBaHamMotefavetand-01-18k.mp3
7.16M
آدم ها با هم متفاوتند دین و دینداری پیچیده است و نباید هیچ کسی را قضاوت کنیم. ❇️ @azhardarisokhan
چشمم زِ غمت نمی‌بَرد خواب... ❇️ @azhardarisokhan
فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ... در ظلمت گم شدم مرا پیدا کن چشمم شده بی‌نور مرا بینا کن جز تو چه کسی پناه می‌داد به من سوی تو گریختم خدا، در وا کن ❇️ @azhardarisokhan
بازنگرد ، که عشقِ من نیمکتی در تفرجگاهی عمومی نیست که هر بار بخواهی آن را ترک کنی و هر زمان که بخواهی به آن بازگردی ! عذرخواهی مکن گلوله‌یِ شلیک شده باز نمی‌گردد... ❇️ @azhardarisokhan
عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است وقت یادآوری خاطره ها هوشیار است ❇️ @azhardarisokhan
دنیا گرفتارِ قضاوت هاست من از خودم بودن نمی ترسم ❇️ @azhardarisokhan
مریدِ عشقم و از یمن این مقام رفیع خرد که پیرِ جهانی بود مرید مَنَست ❇️ @azhardarisokhan
شبی دیگر گذشت از نیمه و شد باز هم دلتنگ گُلِ مهتاب پشتِ ابرها پنهان به یادِ تو ؟ ❇️ @azhardarisokhan
اونجایی که همه گفتن دیگه کاری از کسی ساخته نیست! خدا در گوشم گفت..؛ هیچ کاری نشد نداره تو بندگی کن ، باقیش بامن ❇️ @azhardarisokhan
بوی نو شدن می آید امّا تو ... ❇️ @azhardarisokhan
حتی به رستخیز زبان وا نمی کنم آسوده باش نیست مرامم دو رو شدن ایهام و استعاره و تمثیل و نقطه چین آسان که نیست شاعرِ چشمان او شدن ❇️ @azhardarisokhan
اما بهار من تویی من ننگرم در دیگری اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ❇️ @azhardarisokhan
سلام بر اعضای خوب و با معرفت عیدتون مبارک 😊 امیدوارم امسال ، سالی پر از خیر و برکت باشه واسه همه مون 🤲 به امید فرج آقا امام زمان(عج) 🪴 اللهم عجل لولیک الفرج 🪴
دلی کز "درد عشق" آگاه شد راحت چه میداند نمی گنجند در یک چشم باهم"خواب"و "بیداری" ❇️ @azhardarisokhan