eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻علی انسانی از خیمه ها که رفتی و دیدی مرا به خواب داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد می گفت عمّه ام به رخم بوسه داده ای من با هوای دیدن تو زنده مانده ام جویای گنج بودم و ویرانه نشین شدم ممکن نشد که بوسه دهم بر رخت به نی با چشم خود ز خرمن تو خوشه چین شدم تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم تا یک نگه ز گوشه ی چشمی به من کنی من چشم از سر تو دمی بر نداشتم با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد اما دوپلک خود ز چه بر هم گذاشتی یکباره از چه رو، دو ستاره افول کرد گویا توان دیدن عمّه نداشتی من کنار عمّه سِتادم به روی پای مجروح پا و اِذن نشستن نداشتم دستی سیاه بی ادبی کرد با سرت من هم کبود دست روی سر گذاشتم با آنکه دستبرد خزان دیده ای و لیک باغ ولایت است که سر سبز و خرّم است رخسار توست باغ همیشه بهار من افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است ای گل اگر چه آب ندیدی ولی بُوَد از غنچه های صبح لبت نو شکفته تر از جورها که با من و عمـّه شد مپرس این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته تر هر کس غمم شنید، غم خود زیاد برد بر زاری ام ز دیده و دل، زار گریه کرد هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت بر حال او دل در و دیوار گریه کرد ای مه که شمع محفل تاریک من شدی امشب حسد به کلبه ی من ماه می برد گر میزبان نیامده امشب به پیشواز از من مَرَنج، عمّه مرا راه می برد گر اشک من به چهره ی مهتابی ام نبود ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت معذور دار، اگر شده آشفته موی من دستم بر شانه به گیسو رَمَق نداشت ویرانه،غصّه،زخم زبان،داغ، بی کسی این کوه را بگو، چون کاه چون کِشَد؟ پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد سیلی نخوره نیست کسی بین ما ولی کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه ام دست عَدو بزرگ تر از چهره ی من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام یکبار سر به گوشه ی ویران بزن، ببین من خاک پای تو به جبین می کشم بیا کن زنده یاد مادر خود را ببین چسان خود را از درد روی زمین می کشم بیا گر در بَرَت به پای نخیزم ز من مپرس اما ببخش، نیست توانی به پای من نه شمع در خرابه، نه تو گفتگو کنی مشکل شده شناختن تو برای من ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم سیلی، گرفته قوّت بینایی ام من تا شناسمت به رخت دست می کشم ای گل، زعطر ناب تو آگه شدم، تویی ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است انگشت ها که با لب تو بوده آشنا باور نمی کنند که این لب همان لب است سلام الله علیها
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻 علی اکبر لطیفیان پایش ز دست آبله آزار می کشد از احتیاط دست به دیوار می کشد در گوشه ی خرابه کنار فرشته ها "با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد" دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر روی خاک عکس علمدار می کشد او هرچه می کشد به خدای یتیم ها از چشم های مردم بازار می کشد گیرم برای خانه تان هم کنیز شد آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟ چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟ نقشی که می کشد همه را تار می کشد لب های بی تحرک او با چه زحمتی خود را به سمت کنج لب یار می کشد سلام الله علیها
ثابت شده به گریه کنان منورش.. عزت فقط برای حسین است و نوکرش طبق حدیث هرکه دراین داغ گریه کرد آقا نشسته است دوزانو برابرش آهی ز دل کشیدم و گریه حساب کرد ریز و درشت ثبت شده بین دفترش از پرچم عزای حسین دل نمیکنم گوهر شناس چشم نپوشد ز گوهرش من خاک بر سرم اگر این خاک کربلاست هرکس که خاک پاش نشد خاک بر سرش آن منبری که وقف عزای حسین نیست چوب است چوب خشک نخوانید منبرش.. تا نقد هست فکر نسیه نمیکنم اول ز چای روضه بخور بعد کوثرش منت سرم‌گذاشت و اینجا مرا کشاند جایی که ایستاده دم در پیمبرش شکر حسین میکنم آخر سپرده است کار تمام گریه کنان را به دخترش ما تربیت شدیم به دست رقیه اش بیراه نیست گرکه بخوانیم مادرش این روز ها رکوع و سجودش مصیبت است از بس شکسته است همه جای پیکرش
خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه غمم از یاد بُردم   طعنه‌های کودکان را نَه سرِ تو رفت و قولت نه   یقینم بود می‌آیی به عمه صبر دادی  دخترِ شیرین‌زبان را نَه تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه یتیمت را ببر  سربارم  اما  عمه‌جان را نَه خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم که بر هر زخم طاقت داشتم  زخم زبان را نَه شنیدم غارتت کردند و عُریانت  به خود گفتم که دزدان را نمی‌بخشم  خصوصا ساربان را نَه حلالت می‌کنم ای تازیانه سنگ خاکستر حلالت می‌کنم ای خار  اما خیزان را نَه همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند به او گفتم بزن من را  ولیکن آن دهان را نَه طنابی در تمام شهر دورِ گردنِ ما بود فقط گفتم بکش مویم  ولی این ریسمان را نَه گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودی‌ها من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم بیاندازید سویم سنگ  اما تکه نان را نَه اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند پدر بخشیدم آنان را   ولی پیرِزنان را نَه
✅ مدح و مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻 سعید نسیمی آیینه دار عصمت کبرا رقیه بالا نشین عالم بالا رقیه بابای او باب نجات امت است و باب ورود قلب این بابا رقیه دنیا اسیر دست های کوچک اوست فردا امیر عرصهٔ عقبی رقیه ابر کرم، باران رحمت، رود جود است عالم کویر تشنه و دریا رقیه با هر نفس از نای عاشق روضه خیزد دم یا حسین و بازدم هم یا رقیه هم‌ کوثر و‌ هم‌ کاف ها یا عین صاد است زینب ترین زهرای عاشورا رقیه با یک نگاه از گوشهٔ چشم کبودش حاجات ما را می کند امضا رقیه از اربعین جا ماند اما ماند رزقِ مشّایهٔ ما سینه زن ها با رقیه از کربلا تا شام با صدها مغیره شد قاب عکس روضهٔ زهرا رقیه دوران هجرانش سر آمد تا سر آمد بر زانویش بنشاند بابا را رقیه حالا خرابه هیئت و او ‌روضه خوان است گشته گریزش بوسه بر رگها رقیه سلام الله علیها ۱۴۰۱
کجایی؟ تو بدون من نمی‌رفتی آخه جایی... ببین رو گردنم ردِّ طناب افتاده بابایی کجایی تا ببینی که نمیتونم پاشم از جام نشستم کنج ویروونه میگیرم خار از پاهام هجوم آوردن و بی تو توو قلب من تلاطم شد تموم خاطراتمون میون شعله ها گم شد کشیدن از پاهام خلخال نمونده گردن آویزی سرم ریخت-آتیش ِ خیمه نمونده از موهام چیزی کتک از حرمله(لع) خوردم بدم میاد ازش بی حد رباب(س) و گریه می انداخت به عمه حرف بد میزد گمونم گوشهٔ ابروم شکسته...مضطرم کرده یه شب افتادم از ناقه با پهلویِ ورم کرده واسه اینکه من از عمه جداشم زجر(لع) میومد همش محکم رو دستم با غلافِ خنجرش میزد دلم آتیشه بیتابم برا داغِ عمیقِ تو سنان(لع) داره یه انگشتر شبیه اون عقیقِ تو یه روز گوشواره م و دید و دوید و زد سرم فریاد کشید از گوشم و میگفت به گوش ِ دخترم میاد می مُردم تا که می دیدم به جایِ روی ماهِ تو نشسته شمر(لع) با خنده به روی ذوالجناحِ تو!
: سالها بر درگهت خدمتگذارم یاحسین وین زمان بر لطف تو امیدوارم یا حسین مادرم بودت کنیز و من ترا هستم غلام ای غلامی تو تاج افتخارم یا حسین ای ید مشکل گشایت بر همه عالم محیط مشکلی لاینحل افتاده بکارم یا حسین تشنه گان در انتظار آب و من در پیش آب غرقه در خون تاب ره رفتن ندارم یا حسین اذن آب آوردنم دادی ولی ممکن نشد زین جهت از پیشگاهت شرمسارم یا حسین گرچه چشمم بسته شد از خون ولی در راه تو باز باشد دیده گان انتظارم یا حسین دشمن از تیغ جفا انداخت دستم را چو دید دست از دامان مهرت برندارم یا حسین ای تو صاحب اختیارم رحمتی کز یک عمود رفته از دل تاب و از کف اختیارم یا حسین گر برادر خواندمتبود از کمال اشتیاق ورنه در کویت غلامی جان نثارم یا حسین در ولادت دیده بگشودم بدامان علی در شهادت سربپایت می گذارم یا حسین در حضورت گرنه برخیزم مرا معذور دار چون که دیگر طاقتی بر جان ندارم یا حسین بر (مؤید)التفاتی کن به جان اکبرت کزدل سوزان شد اینسان سوگوارم یا حسن
. |⇦•سلام بابایی! خوبی؟... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب ۱۴۰۰ به نفس حاج ❁•༻↷◈↶༺❁ سلام بابایی! خوبی؟ چطوره حالت؟ نمی‌تونم پاشم واسه استقبالت من تویِ آسمون می‌گشتم دنبال تو ولی اینجایی راه گم کردی شاید باباجون! عجب رویایی خیلی خوش اومدی صفا آوردی راستی بگو منو به جا آوردی؟ منو می‌شناسی؟ خودت رو یک لحظه بذار جایِ من سه ساله رو با داغ تو پیر کردن منو می‌شناسی؟ مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟... بابایِ خوبم ــــــــــــــــــ کجاست آغوشت؟ دستات کجا جا مونده؟ همون دستایی که من رو می‌خوابونده تعریف کن تا کجاها رفتی نگفتی دختری هم داری؟ باید از روی شونه‌اش بارِ غمو برداری میگن تو بابای مَنی، بابایی! میشه باهام حرف بزنی، بابایی! بابای خوبم کی چشمای نازتو بسته بابا؟ کی دندون تو رو شکسته بابا؟ بابای خوبم مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟... بابایِ خوبم ــــــــــــــــــ سرم سنگینه، چشمام چه تار می‌بینه برام دیدار تو آخرین تسکینه من خاطرات تلخی دارم دیگه طاقتم از غم طاقه این راز بین ما دو تا باشه یه شب از ناقه… امون از اون شبِ سیاهِ صحرا الهی هیچ دختری نمونه تنها چه دردی دارم چشات نبینه روز بد، بابایی! هم سیلی میزد هم لگد، بابایی! چه دردی دارم مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟... بابایِ خوبم ــــــــــــــــــ *شروع کرد با بابا حرف زدن:" مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟" من که سنی نداشتم، چه کسی من رو یتیم کرد؟" مَن لِليَتيمَة حتّى تَكبُرَ؟ " دختر بچه ی یتیم اگه بخواد بزرگ بشه چه کسی رو داره؟" مَن لِلنساء الحاسِرات ؟ " این زنهای بی پناه چه کسی رو دارن؟...* ما رو تا می‌شد از بین مَردم بردن ما رو از راه بازار شام آوردن ما رو با دست نشون می‌دادن به ماها ناسزا میگفتن داداشم از خجالت آب شد چها میگفتن! چشمِ عمو عباسمو دور دیدن به معجرایِ پاره‌مون خندیدن هزار بار مُردم نگاهاشون از سیلی سنگین‌تر بود مردن برای من از این بهتر بود هزار بار مُردم مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟... بابایِ خوبم •✠•اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج•✠• ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
🏴سبک شور احساسی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام ویژه ی ایام محرم الحرام 🏴بند اول دوای دردای منی تویی که رویای منی خیلی دوسِت دارم حسین (آخه تو دنیای منی)۲ دلیله اشکای منی تو ماه زیبای منی من به تو مجنونم حسین (تویی که لیلای منی)۲ دستای خالیمو بیا پُر کن آقا آقا با یه نگات نوکرتو حُر کن آقا آقا سیدناالغریب حسین (آقام)۳ 🏴بند دوم ای علت دیوونگیم شدی تموم زندگیم خیلی تورو میخوام آخه (تویی حسینِ بچگیم)۲ توروبراخودت میخوام خیلی عزیزی چون برام غصتو میخورم حسین (تا که سفید بشه موهام)۲ داری هوای منو تو بی شک آقا آقا باتو کارام میُفته رو غلطک آقا آقا دستای خالیمو بیا... سیدناالغریب حسین (آقام)۳ 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
4_5825791784592083684.mp3
1.13M
❣﷽❣ 🔳 🔳 🔳 سلام علی ساکن کربلا 🔳 امیری حسین و نعم الامیر منم نوکرِ پادشاه وفا به حقِّ علی ابن موسی الرضا به این اشک و این بیرق و روضه ها الهی بیام اربعین کربلا سلامٌ علی ساکن کربلا(۴) اجازه بده صاف و ساده بیام بده تو توان و اِراده بیام بذار از نجفِ علی یاحسین تا صحن تو پای پیاده بیام حسین... ندای تمام جهان یاحسین نوای لب عاشقانه یاحسین الهی بیام تا حرم اربعین با مهدی صاحب زمان یاحسین حسین.... (حضرت عباس) تو بی دستی و می گیری دستمو می ذاری توی دستای شاه دین شنیدم که روضه یِ تو اینه که... با صورت آقا افتادی رو زمین علمدار من ای علمدار من(۴) کمر حسینو شکسته غمت پاشو نذار زینب آواره شه پاشو غیرتی و نذار گوشایِ.... یه دختر با چنگ کسی پاره شه علمدار من.... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5994676461380832803.mp3
915.7K
❣﷽❣ 📿 س 📿 📿 امیری حسین و نعم الامیر اگرچه تو بی تابِ آبی، بمان تو آرام قلب ربابی بمان تو همنام با بوترابی بمان علی جان مبادا بخوابی، بمان تو دیگر دلم را نسوزان، علی چه کرده لب خشک تو با حسین که اینجا شده از وسط تا، حسین نگفتی تو یکبار: بابا حسین اگر خسته جانی بگو یا حسین تو آرام جانی نده جان، علی 📿علی یا علی, یا علی یا علی چونان گرگ از هر طرف می زنند عروسی گرفتند و دف می زنند برای کماندار، کف می زنند همیشه به قلب هدف می زنند گلی را به همراه گلدان، علی ببین مرگ من را دعا می کنند ببین حرمله را صدا می کنند چه تیر بزرگی رها می کنند علی جان سرت را جدا می کنند ذبیح من ای پور عطشان، علی 📿علی یا علی, یا علی یا علی حسودند و زنگ خطر می زنند تو از بس قشنگی نظر می زنند سه شعبه به قلب پدر می زنند گلوی تو را سر به سر می زنند گلوی خودت را بپوشان! علی مگر وقت هل من مبارز شده مگر کشتن طفل، جایز شده؟ چرا رنگ قنداقه قرمز شده؟ پدر پیش درد تو عاجز شده تو ای ماهی سرخ بی جان، علی 📿علی یا علی, یا علی یا علی اگر قلب من را تو راضی کنی بخندی و با خنده نازی کنی تو را می برم خیمه، بازی کنی به شرطی که کمتر تلظّی کنی دعا می کنم بهر باران، علی نباشی دل ما ترک می خورد و بر چهره آب، لک می خورد دل عرش سنگ محَک می خورد نباشی رقیه کتک می خورد تسلای قلب یتیمان، علی... 📿علی یا علی, یا علی یا علی (آقای عباس احمدی) ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ⁠⁠⁠⁠⁠
چرا دیر اومدی پیشم؟ دخترت رو دوست نداری؟ انتظارشو نداشتم که بری و جام بذاری چرا اینقدر پریشونی؟ الهی دورت بگردم کاشکی دستام کمی جون داشت موهاتو شونه می کردم @hosenih از همون وقتی که رفتی دل دخترت کبابه چرا تا رسیدی بابا بوی نون گرفت خرابه؟ من غذا نخواسته بودم بس که از زندگی سیرم بغلم‌ ‌نکردی؟…باشه من تو رو بغل می گیرم نمیگی که دخترت رو چرا با خودت نبردی؟ لااقل بگو بابایی منو دست کی سپردی؟ چادرم تو صحرا گم شد اما روسریم نیفتاد گوشوارم رو پس می گیرم عمه قولشو بهم داد روسریم یخورده سوخته غم نخور عیبی نداره عموم از سفر که برگشت یدونه نوشو میاره چی میشه بازم بخندی؟ دلم از غصه رها شه دندونم شکسته، اما شیریه…غمت نباشه شب خرابه سرده، اما هرجوری شده می‌خوابم خاکی ام؟ عیبی نداره نوه ی ابوترابم اینا چیزی نیس بابایی همشون میگذره میره اما چند روزه ‌کلافم زبونم‌ همش میگیره دخترت شیرین زبون‌ بود بود ولی از این به بعد نیست بخدا جواب اشکام خنده های ابن سعد نیست @hosenih تا زمانی که تو شامم حال و روز من همینه یا پیشم بمون بابایی یا که باز بریم مدینه نه…دیگه طاقت ندارم بعیده این گره وا شه دخترت میخواد بمیره دعا کن حاجت روا شه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
❣﷽❣ 🥀 خرابه نشینان پدر آمده شب هجر ما را سحر آمده تنی بی کفن ، مانده در کربلا سری غرق خون ، از سفر آمده 🥀حسین یا حسین اگر تازیانه زده دشمنت فدای سر تو ، فدای تنت بگو که کجا بر سرت خورده سنگ بگو که بریده رگ گردنت 🥀حسین یا حسین تمام تنم گشته نیلو فری ز پروانه ات ، مانده خاکستری خودت بین خوابم به من گفته ای که امشب مرا همرهت می بری 🥀حسین یا حسین پدر جان زد این غصه آتش به جان اسیری ما ، خنده ی شامیان در این روز غربت ، عمویم کجاست که می ترسم از خولی و ساربان 🥀حسین یا حسین ❣﷽❣ ➖ گل من چه زیبا شکوفا شدی اجل شد عسل ، غرق احلی شدی به زیر سم اسب این دشمنان تو ای نو نهالم چه رعنا شدی ➖یتیم حسن ای یتیم حسن مزن دست وپا پیش چشم ترم مکش پا به روی زمین در برم گل مجتبی این تن پاره را در آغوش خود میبرم تا حرم ➖یتیم حسن ای یتیم حسن پر از خاک و خون ، حجله گاهت شده یتیمی تو و این گناهت شده رسیده ز صحرا شمیم حسن عجب دیدنی قتلگاهت شده ➖یتیم حسن ای یتیم حسن ❣﷽❣ ✨ شده بسته مهریه ی مادرم عطش سایه کرده به چشم ترم حرم تشنه و تشنه تر از حرم بود ای خدا ، نازنین اصغرم ✨لالایی علی لایی لایی علی دو چشم چو دریای تو دیدنی است تمنای بابای تو دیدنی است اگرچه تمام حرم تشنه اند ترک های لبهای تو دیدنی است ✨لالایی علی...... فلک با دل ما چها کرده ای چه خون بر دل لاله ها کرده ای الهی بسوزی تو ای حرمله که طفلی ز مادر جدا کرده ای ✨لالایی علی....... (زبانحال حضرت رباب سلام الله علیها) بیا آسمان شور باران بخوان بیا با دوچشمان گریان بخوان بیا مادری را تسلا بده بیا روضه ی طفل عطشان بخوان ✨لالایی علی....... دل مادری را به محنت مده گل سرخ او را به غارت مده لب کوچکی از عطش پر شده دگر مادرش را خجالت مده ✨لالایی علی..... (زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام) علی هستم و دست تو منبرم به شمشیرها گو که من حیدرم بیا حرمله با سه شعبه بزن ببین که سپر میشود حنجرم ✨حسین یا حسین فلک تو اسیرم به دنیا مکن به گهواره ی غصه تنها مکن نمی خواهم آبی ، پدر ،جان من از این سنگ دلها تمنا مکن ✨حسین یا حسین ❣﷽❣ 🕊 دلا گریه کن در عزای حسین بخوان نوحه ی کربلای حسین قدم نه به صحن و سرای حسین سفر کن به پایین پای حسین 🕊سلام علی علی ابن الحسین به آیینه ی تو قمر بوسه زد به زخم تن تو ، جگر بوسه زد لب تشنه ات را بهانه نمود لب تشنه ات را پدر بوسه زد 🕊سلام علی… پس از تو جهان شب شده وای من پریشان چو زینب شده وای من تو را در عبا چیدم اما دریغ تنت نامرتب شده وای من 🕊سلام علی… دو تا فرق تو همچو حیدر شده برای تو ساقی پیمبر شده سر تو شکسته ز ضرب عمود تنت بوسه باران خنجر شده 🕊سلام علی… چه شد یوسفم با تن اطهرت ببوسم لب و روی پیغمبرت چه گرگی تو را پاره پاره نمود نه پیراهنی مانده نه پیکرت 🕊سلام علی… ❣﷽❣ ⚜ خدایا به خون خفته آب آورم بر این پاره تن ، نوحه خوان مادرم نمانده سری تا به دامن نهم نمانده تنی تا به خیمه برم ابو فاضلم ای ابو فاضلم برای غمت خون ببارد حرم تو گر جان دهی،جان سپارد حرم بخواب ای دو چشمان خونین ولی دگر خواب راحت ندارد حرم ⚜ابو فاضلم ای...... دو دستت جدا تا ز پیکر شده ببین دشمنم بی حیا تر شده میان عدو صحبت از غارت است میان حرم حرف معجر شده ⚜ابو فاضلم ای..... ز داغت برادر قدم گشته تا دو دست علمگیرت از تن جدا سرت را بر آور ز خاک و ببین چه آید پس از تو سر خیمه ها ⚜ابو فاضلم ای.... 👇👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کنون که داغ تو بر سنگ‌ هم اثر بگذارد چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه برای زیر سرت بالشی ز پر بگذارد سه سال داری و صد زخم، باید عمه‌ات امشب برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه کنار پیکر تو دست بر کمر بگذارد تن کبود تو را بین قبر می‌نهم اما هلال قامت رنجیده‌ات اگر بگذارد کنار عمه بمان؛ من نمی‌گذارم از این پس در این خرابه کسی با تو سر به سر بگذارد @hosenih بمان عزیز دلم قول می‌دهم نگذارم دوباره چوب قدم بر لب پدر بگذارد **** خودم به پای خودم می‌روم دوباره به بازار کفن برات بگیرم سنان اگر بگذارد* شاعر: ‏ *میلاد حسنی © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگه بازم اومدی سرای من یه عصا هدیه بیار برای من میدونی چرا نمیتونم پاشم آخه پا خورده به دست وپای من @hosenih ممنونم که اومدی حالا دیگه به همه میگم  اینم  بابای من اِنقدر صدات زدم صدام گرفت پس ببخش در نمیاد صدای من یادته که میگرفتی دستمو حالا توو دست توعه شفای من خیلی خستم من میبندم چشامو تو  یکم لالا  بگو برای من من فقط تورو میخواستم از خدا حالا مستجاب شده دعای من میبینم عمه رو گریَم  میگیره خیلی تازیونه خورد به جای من @hosenih یه جاهایی  بی تو  بردن ماهارو که نه جای عمه بود نه جای من مجلس یزیدو یادم نمیره کاش میزد اون چوبُ رو لبای من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ساکن روزهای بی نورم.. گم شده آیه های مستورم زرد بودم سیاه و سرخ شدم رنگ رنگم شبیه منشورم @hosenih صورتم را گرفته ام‌ با دست چون که روبنده نیست مجبورم جور شد دیدن تو اما حیف شرمسارم ز وضع ناجورم رد شلاق ها کنار هم است گاهی از دور مثل هاشورم سن‌ و سالی ندارم اما من بین زنها به پیر مشهورم بس که لاغر شدم مشخص نیست شبحم،آدمم و یا حورم‌.. با تمسخر نگاه میکردند خسته از دختران مغرورم در بساطم که نیست نقل و نبات نوش جان کن ز گریه ی شورم @hosenih میشود روی سینه ام باشی؟! کمکم کن نمیرسد زورم گفتی از حرف آن سفیر بگو ولی از من مخواه معذورم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آیینه دار زینب و زهرا رقیه کوچکترین انسیة الحورا رقیه پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود آدم اگر می گفت اول یا رقیه @hosenih خورشید در منظومه‌ی عشق حسینی صد سال نوری راه دارد تا رقیه جا داشت روی شانه‌ی کعبه اباالفضل جا داشت روی شانه‌ی سقا رقیه آرام تر از هر زمانی بود اصغر می خواند تا بالا سرش لالا رقیه پا بر مغیلان می نهد اما محال است روی سر موری گذارد پا رقیه این طفل بی آزار را آزار دادند زجر بدی را دید در دنیا رقیه زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت شد پیرتر از زینب کبری رقیه حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست جز دست گرم و بوسه‌ی بابا رقیه دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد تنها سر آمد دیدنش اما رقیه... حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟ یاللعجب نشناخت بابا را رقیه! @hosenih خود را مرتب کرد تا در چشم بابا باشد همان دردانه‌ی زیبا رقیه از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما جان داد با بوسیدن لب ها رقیه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دختر اگر یتیم شود پیر می شود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن و سال ها همه او را نشان دهند دل نازک است دختر و دل گیر می شود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورَد هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر می شود 🖋قاسم نعمتی @marsieha
‍ ای دختر غم پرور بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 امشب شده ازمقدم این سر سرتاسر این خانه منور برخیز که مهمان تو آمد بی اکبرو بی قاسم و اصغر برخیزو نشین در بر بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 بااو سخن ازسیلی بسیار نگویی ازسنگ جفا برسر بازار نگویی او طاقت آزار تو را هیچ ندارد باگل سخن از سرزنش خار نگویی ای غنچه نیلوفر بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 بانوای مداح اهلبیت ع🎤 👌
خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه غمم از یاد بُردم   طعنه‌های کودکان را نَه سرِ تو رفت و قولت نه   یقینم بود می‌آیی به عمه صبر دادی  دخترِ شیرین‌زبان را نَه تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه یتیمت را ببر  سربارم  اما  عمه‌جان را نَه خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم که بر هر زخم طاقت داشتم  زخم زبان را نَه شنیدم غارتت کردند و عُریانت  به خود گفتم که دزدان را نمی‌بخشم  خصوصا ساربان را نَه حلالت می‌کنم ای تازیانه سنگ خاکستر حلالت می‌کنم ای خار  اما خیزان را نَه همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند به او گفتم بزن من را  ولیکن آن دهان را نَه طنابی در تمام شهر دورِ گردنِ ما بود فقط گفتم بکش مویم  ولی این ریسمان را نَه گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودی‌ها من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم بیاندازید سویم سنگ  اما تکه نان را نَه اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند پدر بخشیدم آنان را   ولی پیرِزنان را نَه حسن لطفی @rozeh_1
می‌کشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را جان من فکر نکن قافیه را باخته ام خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را بین بازار به اشکم همه می‌خندیدند دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را کاش بودی و مرا باز بغل می کردی کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟ غیرت الله بیا ختم کن این غائله را عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم مادری کرد ، که آرام کند قافله را خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند شام حس کرد دم صحبت او زلزله را راستی واژه‌ی "یابن طلقا" یعنی چه؟ عمه آتش زده این سلسله ی باطله را او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را حسم این است که من دردسر قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی می کشم روی زمین پای پر از آبله را احمد ایرانی نسب @rozeh_1
در اوج کودکی از زندگیْت سیر شدی سه سال فاطمه بودی، چقدر پیر شدی گناه کرده به فرض محال اگر پدرت تو که گناه نداری، چرا اسیر شدی؟ همین که با سرِ بر نیزه گفتگو کردی به ضرب سیلی نامرد سربه‌زیر شدی عمو کجاست که بر شانه‌اش تو را ببرد؟ در این میانه اگر خسته از مسیر شدی دمی جدا نشدی این سه سال از بابا امان از آن دم آخر که ناگزیر شدی چقدر پیش خدا شأن و منزلت داری که هرکه رو به تو انداخت دست‌گیر شدی برای بردن تو با سر آمده‌ست حسین میان خیل شهیدان تو بی‌نظیر شدی علی سلیمیان @rozeh_1
لبهات را تا که نبینم خیزران بسته چشم مرا با دست هایش عمه جان بسته بهتر که وضع ما به چشمان تو واضح نیست دیدن ندارد باغِ گلهای خزان بسته زخم لبت را دیده، ورنه حرف ها دارد بابا اگرزخم لبم امشب دهان بسته خورشید من تا آمدی بارید چشمانم اینگونه شد که گونه ام رنگین کمان بسته من جای گریه بغض کردم دائماً از ترس راه گلویم را نگاه ساربان بسته آنکه کمربند تو را گودال غارت کرد حالا کمر برقتل کل کاروان بسته یک وقت بابایی نگویی به عمو عباس دست برادرزاده هایش را سنان بسته ما را سربازار که میبرد میگفتم ای کاش باشد چشم های شامیان بسته خرمافروشی که شده خنجرفروش شهر از بعد قتل و غارتت دیگر دکان بسته از آن شبی که گم شدم حرصش گرفته زجر سرتا ته صف را بهم با ریسمان بسته از لحظه ای که باعث لکنت زبانم شد با خنده میگوید به من «طفل زبان بسته» شعر از گروه یا مظلوم @rozeh_1
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا ای عزیز فاطمه اهلا و سهلا مرحبا اجر ویرانه نشینی را گرفتم از خدا شام بیچاره ببین خورشید تابان مرا بازهم کم گشت روی دشمن این دودمان گریه ی زهرایی ام خندید بر این دشمنان ای پدر با دست بسته فتح کردم شام را زنده کرده مرگ تدریجی من اسلام را پای دین با جان خریدم طعنه و دشنام را تا ابد رسوا نمودم ظلم بر ایتام را کوری چشم سقیفه شد جهادم مادری حیدری ام حیدری ام حیدری ام حیدری عالمی حیرت زده از صبر این دردانه شد شام ویرانه نشینم خواست ،خود ویرانه شد قصه ی عشق ِمیان ِما دوتا افسانه شد شمع من دیدی بدون تو چه با پروانه شد رفتی و غارت شده بال و پر پروانه ات شد زمین گیر ای پدر زهراترین ِ خانه ات باز هم لکنت زبان من ، زبانش وا شده می زند فریاد از هر چه ستم با ما شده بر سرم آمد پس از تو هر چه با زهرا شده مثل تو بعد عمو جان، قامت من تا شده آه که بانی ِ این روز سیاهم علقمه است کشته شامم ولیکن قتلگاهم علقمه است گل کجا و طاقت خار مغیلان ها کجا بلبل جنت کجا و کنج ویران ها کجا آه شهزاده کجا ، برّ و بیابان ها کجا من کجا ، هم صحبتی با نامسلمان ها کجا آه سهم آتش این خار مغیلان ها شود دخترت پایی ندارد تا به پایت پا شود آیه ی امن یجیبم ! جان تو من مضطرم ای یتیمی خانه ات ویران ،چه آوردی سرم من خودم هم مانده ام که یاس یا نیلوفرم کاش غساله نمیرد وقت غسل پیکرم شد چه فرخنده شبی ، مرغ از قفس آخر پرید زجر هم بر دست مزد ِ پای سنگینش رسید محمدحسین رحیمیان @rozeh_1
  دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند از کربلا به کوفه و شام بلا زدند تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول بابا مرا برای رضای خدا زدند از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو دور از نگاه عمه مرا بارها زدند از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام دستور می رسید از او هرکجا زدند سنگین شده است گوش من و درد می کند از بس میان راه مرا بی هوا زدند در قلبشان نبود مگر کینه از علی تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند کمیل کاشانی @rozeh_1