#حضرت_رقیه_س_شهادت
عاقبت سایه بالای سرم می آید
پدر خوبتر از خوبترم می آید
مثل یک شاخه خشکم که شکستند مرا
پدر از را ه رسد برگ و برم می آید
@hosenih
بی عصا روی زمین میکشم این پیکر را
به امیدی که ز ره بال و پرم می آید
باز هم میل تماشای فلک را دارم
با پدر نیز علمدار حرم می آید
نیست آهی به بساطم بخرم پارچه ای
پدرم گفته که چادر به سرم می آید
گوشواره و النگو به چه کارم آید
وقتی از عرشه نی ها گوهرم می آید
آبرویم نرود کاش در این وادی شام
همه جا گفته ام امشب پدرم می آید
@hosenih
منتظر مانده ام وجان به لبم آمده است
خبری گرکه نیاید خبرم می آید
مو پریشانم مجروحم و پر سوخته ام
هرچه آمد به سر تو به سرم می آید
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
انگار روح فاطمه در او دمیده بود
آیینه ای که دیده عالم ندیده بود
هنگام خواب در بغل عمه زینبش
دختر نگو بگو ملکی آرمیده بود
یادش به خیر آن شب جشن سه سالگیش
با با دو گوشواره زیبا خریده بود
یادش به خیر روز تولد برای او
زینب براش چادر مشکی بریده بود
چادر به سر که کرد دل خانواده رفت
گویا که مهر درشب تیره دمیده بود
آوردسینه ریز قشنگی عمو براش
خوشبخت تر ز او به خدا کس ندیده بود
بعد از پدر به سینه او غم سپرده شد
افسوس هر چه داشت به تاراج برده شد
@hosenih
حالا به روی خاک خرابه فتاد ه است
طفلی که بیش از همه زخمی جاده است
حالا نه گوشواره به گوش و نه سینه ریز
بر سینه داغ خاطره ها را نهاده است
دیده به گوش دختر شامی به چشم خود
آن گوشواره ها که پدر هدیه داده است
آن که به بوسه ی پدر از خواب می پرید
کارش به تازیانه و سیلی فتاده است
ازبس گرفته سیلی از او نور دیده را
کم سو ترین ستاره این خانواده است
روزی غزال خانه ارباب بود وحال
زینب شده عصایش اگر ایستاده است
این غصه اش نبود که دشمن مرا زد است
تنها غمش همین شده بابا نیامده است
@hosenih
از بس نشست گوشه ویرانه روضه خواند
آخر به بزم گریه خود شاه را کشاند
میخواست از ادب برود پیشوازاو
خود را کشان کشان طرف آن طبق رساند
تا که رسید دور پدر گشت و گشت وگشت
بر روی خویش لطمه زد و نوحه خواند و خواند
فرشی نداشت پهن کند پیش پای او
سررا به روی دامن خاکی خود نشاند
اهسته و بریده بریده سلام کرد
این لکنت از سیاهی شب یادگار ماند
هر زخم را که دید نفس سخت تر کشید
هنگام دیدن لب بابا نفس نماند
«این لب هزار بار مرا بوسه داده است»
این گفت و لب به روی لب یار جان فشاند
او رفت و هیچ وقت جدا از محن نشد
مثل حسین کنج خرابه کفن نشد
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
با غم تو این اسیری از رهایی بهتر است
دردمند عاشقی را بی دوایی بهتر است
نیست وقتی هیچکس ناز یتیمی را کشد
برجراحتهای تن بی اعتنایی بهتر است
@hosenih
عمه ی پیرم عصای پیری ام هر وقت نیست
شانه ی دیوارها از هرعصایی بهتر است
میهمان دیرراهب میشوی باشد ولی
دامن طفل یتیم از هرکجایی بهتر است
یا ببر بابا مرا یا جان من را هم بگیر
جان سپردن از غم تو از جدایی بهتر است
میشناسد هرکسی ، با طعنه میخندد به من
گه غریبی بین شهراز آشنایی بهتر است
بین طوفان بلا از کس نمیخواهم کمک
بین کشتی نجاتم ناخدایی بهتر است
@hosenih
لحظه لحظه پیر گشتم حال وقت رفتن است
زودتر بابا برس با سر بیایی بهتر است
از شکایت تا که لب بندم خلاص از جان شوم
با لبت ازکار من مشکل گشایی بهتر است
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
آنقدر که پیش من اسم پدر آورده اند
گریه ام را بچه های شام در آورده اند
من چطور آغوش گرمت را شناسایی کنم
در طبق، بابای مفقود الاثر آورده اند
@hosenih
عمه میسوزد دلش موی قشنگم سوخته
باز، دختر بچه ها سنجاق سر آورده اند
بی تعارف! راستی بابا گرسنه نیستی؟
آب و نان خشک، آنهم مختصر آورده اند
خوب میدانم کجا بودی لب تو سوخته
از تنور روشن و هیزم خبر آورده اند
@hosenih
مردم این شهر مهمان های خود را می زنند
چوب تر را هم کنار تشت زر آورده اند
شایعه است اینکه کنیزی خواستند از جمع ما
شایعه است اینکه مرا با صد نفر آورده اند
شاعر: #رضا_دین_پرور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
حالا که کاخ ظلم از اشکم خراب است
حالا که معراج رقیه این خرابه است
حالا که چشم شهر، خواب خواب خواب است
حالا که دین در دشمنی بوتراب است
با این سر خونی بفرما یک اشاره
تا دخترت برپا کند محشر دوباره
دندان شکن، دندان شکن مثل پیمبر
خیبر شکن خیبر شکن مانند حیدر
مثل حسن بین جمل شیر دلاور
لشکر شکن هستم چنان سقای لشکر
رخت و لباسم پاره شد...توضیح با من
خم شد قدم در این میان، نه اتفاقا"
@hosenih
ساغر اگر لبهات باشد مست مستم
این زجرهای بد نداد اصلا" شکستم
یک ناخن زهرا اگر باشم که هستم
هرگز نمی بندد طنابی این دو دستم
تصویر، شفاف است زهرا مثل زهرا
خوردم زمین اما شدم پا مثل زهرا
تصویر، شفاف است بابا تار دیدی
من را چگونه لاغر و بیمار دیدی
شاید کسی را کوچه و بازار دیدی
یک پیرزن دیدی مرا انگار دیدی
هرگز نرفتم بر شتر، رفتم به منبر
تو گریه داری می کنی؟ الله اکبر!
خوردند هی سرهایمان را اشتباهاً
چیدند هی پرهایمان را اشتباهاً
دیدند دخترهایمان را اشتباهاً
بردند معجرهایمان را اشتباهاً
هرتیر که دشمن به من زد بر سپر خورد
شلاق خوردم بر غرور عمه برخورد
@hosenih
بیخوابی من نیست اصلاً بار اول
این درد مفصل، داستان دارد مفصّل
با اینکه دارد پای من زنجیر و تاول
هرگز نکردم نیزه دارت را معطل
بابا اسیر یک سوءالم چند هفته
در کودکی اصلا به پایت خار رفته؟
ای زینت دوش نبی، پس شانه ات کو
آن دست، آن تسبیح یکصد دانه ات کو
آرامشی که داشتم در خانه ات کو
سوغات گوش دختر دردانه ات کو
اصلاً بیا بازی امشب را غزل کن
من خواب می بینم تو هم من را بغل کن
شاعر: #رضا_دین_پرور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
نمیدانم از این ویران نشین داری خبر یا نه
نمیدانم که میمانم عزیزم تا سحر یا نه
سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر میگردم
تو که کُشتی مرا میآیی آخر از سفر یا نه
@hosenih
از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه
نمیدانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه
شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش
تو هم میگویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه
گرسنه راه میرفتم گرسنه خواب میرفتم
بگو نان خشکها را دیدهای در هر گذر یا نه
چرا در شهر بد هستند با طفلانِ بی بابا
بگو دیدی که میخندند بر این خونجگر یا نه
دلم میخواست از دستِ عمویم آب میخوردم
کمی هم روضه میخواندم به گوش مَشک ، دریا نه
عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم
نمیدانم که میمیرم از این دردِ کمر یا نه
بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی
به من میگفت میایی خودت ای دردِسر یا نه
خودم میآمدم اما نمیدانم چرا میزد
بگویم از شبی که زد برایت بیشتر یا نه
چه زود اُفتاد دندانهای شیریاَم میان راه
فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه
@hosenih
سرِ سجاده میگفتی شبیهِ مادرم هستی
شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه
تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت :
ببینم شانه میآید به مویِ شعلهور یا نه
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
سنگ خارا شد دگر آن بستری که داشتم
یک زمان می بافتم موی سری که داشتم
روی نی رفتی و رفتم با سپاه شامیان
بی علمدار و علم ؛ بی لشکری که داشتم
بند بندم سوخته این سوخته تقدیم تو
باد برده کربلا خاکستری که داشتم
@hosenih
با اشاره با تو صحبت میکنم شرمنده ام
سوخت بین شعله تار حنجری که داشتم
گفت اسمت چیست گفتم فاطمه! یکدفعه زد
دردسرها داشت اسم مادری که داشتم
دستهایم را گره کردم به روی صورتم
خرد شد زیر لگدها سنگری که داشتم
گوشوارم را خودم میدادم اما بد کشید
گوش من را پاره کرد ان زیوری که داشتم
گونه سرخ مرا با مشت نیلی کرده است
حیف شد افتاد سیب نوبری که داشتم
یا نمیبینی مرا تا بوسه بارانم کنی
یا نمیبیند تورا چشم تری که داشتم
راستی داری خبر از گیسویم که سوخته
راستی داری خبر از معجری که داشتم
راستی دیدی چگونه خواهرانم را زدند؟
لاله کاری شد همه دور و بری که داشتم
من نمیپرسم چه شد انگشتری که داشتی
تو نپرس از من چه شد انگشتری که داشتم
@hosenih
کاشکی پا میشدی از تشت و می گفتی پدر:
پس تویی شیرین زبانم دختری که داشتم
با کنیزی در میان کوچه ها حرفم شده
خرد شد شآن و شئون برتری که داشتم
بین بزم می همینکه حرف خدمتکار شد
بیشتر شد لکنت دردآوری که داشتم
شاعران: #رضا_دین_پرور و #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
وقت عبور حس خطر داشتن بد است
در ازدحام درد کمر داشتن بد است
یکجور میزنند مرا پای نیزه ات..
انگار بین شام پدر داشتن بد است
@hosenih
وقتی زنان شهر به من حمله میکنند..
باور کن ای پدر گل سر داشتن بد است
بابا برای ما که بزرگ مدینه ایم..
با یک لباس پاره گذر داشتن بد است
@hosenih
دیگر به جز مدینه به شهری نمیروم
اصلا به شام و کوفه سفر داشتن بد است
با گریه فتح کرده ام این شهر شام را
اصلا که گفته دیده ی تر داشتن بد است؟
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_به_ماه_محرم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#قاسم_نعمتی
▶️
ادب نموده و شکر خدا کنیم همه
به گریه حق نمک را ادا کنیم همه
به شکرِ اینکه رسیدیم بر عزاى حسین
به گریه محشر کبرى به پا کنیم همه
@hosenih
همه حسینیه ها تحت قبه ی یار است
رسیده وقت اجابت؛ دعا کنیم همه
به نام ؛ یک یک مارا صدا زده زهرا
به اذن او ؛ پسرش را صدا کنیم همه
دوباره فاطمه در عرش مو پریشان شد
ز سینه عقده ی یک ساله وا کنیم همه
حسین کشته ی اشک و ما طبیب حسین
به اشک؛ زخم تن او دوا کنیم همه
خدا به عشق حسینش گناه ما بخشید
ازین به بعد ز آقا حیا کنیم همه
قسم به عشق؛ محرم ؛بهار مُردن ماست
تمام زندگى خود فدا کنیم همه
حلال تیغ هلال است خون سینه زنان
حرام باد که چون و چرا کنیم همه
قسم به نام خمینى و غیرت شهدا
در این مسیر ؛ به او اقتدا کنیم همه
به یک سلام ازین راه دور بر ارباب
دل شکسته ی خود کربلا کنیم همه
@hosenih
تنى بدون کفن روى خاک صحرا بود
همیشه گریه بر آن بوریا کنیم همه
سلام بر بدن بی سری که عریان شد
دوباره فاطمه در عرش موپریشان شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
سخت است دختر باشی وماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی
از خواب برخیزی بجای ناز بابا
گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی
آن چادری که سالها محکم گرفتی
در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی
گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت:
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی
@hosenih
خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی
تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی
یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت :
دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی
گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست
باید که مویش را چنین در هم ببینی
امشب سرت را می کشانم تا خرابه
از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی
@hosenih
ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی
یا چشم من تار است یا تغییر کردی
چشمان خود واکن که من را هم ببینی
موی بلندی داشتم با معجرم سوخت
یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی
عمه نبود امروز می رفتم کنیزی
جای تو خالی بود که ترسم ببینی
شاعر: #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
گریه کردم گریه دارم مثل رود جاریم
یک نفر هم نیست اینجا تا دهد دلداریم
تا توقف میکنم از پشت با پا میزنند
بعد تو محکوم بر این رفتن اجباریم
گاه چوب نیزه از شلاق دردش بدتر است
آنقدر زد به تنم لبریز زخم کاریم
من همان یک بار خوابیدم برایم کافی است
از نگاه زجر میترسم پر از بیداریم
نیست واضح صحبتم دندان ندارم عفو کن
مشت محکم خورده ام در وقت گریه زاریم
باورش سخت است میخواهند تحقیرم کنند
باورش سخت است بین عده ای بازاریم
دختران بابای خود را هی نشانم میدهند
جان بابا نیمه جان از این یتیم آزاریم
یک طبق آمد غذا آورده اند!اما چرا
بوی تو دارد غذای سفره ی افطاریم؟!
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
دلم خوش بود بر عمه، که او را دست کم دارم
بیابان است و تاریک است و تازه ترس هم دارم
لباسم پاره و سرما مرا بدجور آزرده
چه بد... گرمای آغوش عمو را باز کم دارم
همیشه وقت مشکل های سخت و وقت تنهایی
توسل بر علی و فاطمه، چون عمه ام دارم
توسل کردم و آمد به سویم مادرم زهرا
رسید و گفتمش باید که فرصت مغتنم دارم
چه میبینم؟! خمیده آمدی؟! من درد یادم رفت
سوال از ماجرای کوچه و درب حرم دارم
نپرس از حال من، بابا ندارم، بعد عاشورا...
دو چشم تار و روی نیلی و آوای بم دارم
خدایا بازهم دارد، صدای زجر می آید
چه ترسی از صدای پای او در هر قدم دارم
به زیر چادرت مادر مرا پنهان کن و برگرد
ازین ملعون، کبودی در تنم چندین رقم دارم
به پهلویم لگد خورد و ببین یا فاطمه دیگر
شبیه تو ازین پس من همیشه قد خم دارم
برو مادر برو اما اگر دیدی تو بابا را
بگو از قول من، بعد از تو هر ثانیه غم دارم
محمدجواد شیرازی
@deabel
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
قطره ای نیست از این رود که دریا نشده
چهره ای نیست در این ماه، که زیبا نشده
من گدایی که نشستم همه جا با همه کس
او خدایی است که از پیش گدا پا نشده
یا که بخشیده و ننوشته گنهکار، مرا
یا که پرونده من، گم شده پیدا نشده
خوبی یوسفم این است که در اوج مقام
مانع سوختن و عشق زلیخا نشده
کاسهء آبرویی داشتم از لطف خدا
بارها خورده زمین بشکند اما نشده
وقت و بی وقت نشان داده که قولش قول است
نشده زود بگوید برو حالا...نشده
با کریمان بنشین شب، دم دیوار بهشت
روزی سفرهء تو آمده فردا نشده
در کجا دیده کسی جز سر بازار علی
این همه بندهء آلودهء رسوا نشده
ای که جا مانده ای از قافله عفو بیا
فاطمه گفته بیا! آخر دنیا نشده
زیر بال و پر من را همه جا خوب گرفت
همه خسته شده اند از من و زهرا نشده
زنده یا مرده ما را برسانید عرفه
سند بخشش مان خوب شد امضا نشده
جان، رقیه است همان آینهء زهرا که
کم ندارد در امامت، فقط آقا نشده
کسی اندازه او چکمه نخورده زهمه
کسی اندازه زینب کمرش تا نشده
چند تا ناخن اگر مانده شکسته شده است
هرچه کرده گرهء موی سرش وا نشده
حجم سیلی ز سر و صورت او بیشتر است
پنج انگشت، روی چهره او جا نشده
رضا دین پرور
@deabel
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
آغشته به خون کاش به دیدار نیاید
یا نیزهنشین بر سرِ بازار نیاید
در کنجِ خرابه همه گفتند: خدایا
ای کاش که دختر بغلی بار نیاید
****
بابای خوبم! کامِ تلخم را عسل کن
این بیقراری را به آرامش بدل کن
یک خواهش از تو دارم ای رأس بریده:
از روی نی پایین بیا من را بغل کن
****
بلبلِ خوشنوا شده خاموش
تک و تنها و مضطر و بیهوش
گریه میکرد و زیرِ لب میگفت:
پس چه شد قولِ بوسه و آغوش؟
****
تیرهروزی شبیهِ شب دارم
من که "امالبکاء" لقب دارم
همچنان بیقرار آغوشم
همچنان بوسهای طلب دارم
****
من اگرچه سهسالهام، پیرم
دیگر از زندهبودنم سیرم
سخت دلتنگت ای پدر هستم
بغلم کن وگرنه میمیرم
****
معنای این اندوهِ سنگین را بفهمید
بر دردهایش رمزِ تسکین را بفهمید
این روزها خیلی دلم تنگ رقیهست
دختر بغل باید شود... این را بفهمید
****
به سینه درد و غم بسیار دارد
به روی چهرهاش آثار دارد
برای جرعهای آغوشِ بابا
چهل منزل فقط اصرار دارد
****
حدیثِ عشق را آغاز کن باز
پدرجان! دخترت را ناز کن باز
در این ویرانه خیلی گریه کردم
بیا آغوشِ خود را باز کن باز
****
روحی زلال و پاک چون آیینه دارم
داغی به قدرِ آسمان در سینه دارم
در انتظار بوسهای بر روی ماهم
آغوش بگشا، حسرتی دیرینه دارم
****
از چشم، جای اشکِ ماتم، خون ببارم
من وارثِ اندوه و رنجی بیشمارم
روزی در آغوشِ پدر میآرمیدم
حالا به دامانِ بیابان سر گذارم
****
بیحرمتی در کوچه و بازار هم بود
تنها نه یک سیلی فقط، تکرار هم بود
وای از پریشانیِ رگهای بریده
آغوشِ آخر، آخرین دیدار هم بود
****
آن ظهرِ پر خوف و خطر یادم نرفته
آن نیزهدار خیرهسر یادم نرفته
هرچند روی خارِ صحرا جان سپردم
نرمیِ آغوش پدر یادم نرفته
****
طفلک تمامِ هستی اش تاراج باشد
سینه سپر، سیلی خورِ امواج باشد
روزی نیاید کاش بابا روی نیزه،
دختر به آغوشِ پدر محتاج باشد
****
جای کبودی را به بابایش نشان داد
شرحی غمانگیز از جفای ساربان داد
افتاد سر در دامنِ طفلِ سهساله
در التماسِ لحظهای آغوش جان داد
****
پدر! بر تنم جای سیلی بهجاست
بغل کن مرا، ورنه جانم فداست
برای کنیزی مرا میبرند
بر این "ناروا" گر بمیرم، "رواست"
****
درمانِ من و دوای من باشد و بس
سوزِ دلِ بینوای من باشد و بس
ای شمر! بلند شو از آن جای بلند
آغوشِ پدر برای من باشد و بس
****
در خواب دیدم وعده ای داد و عمل کرد
با بوسهای شیرین، دهانم را عسل کرد
اصلا اسیرِ دستِ نامردان نبودم
بابا خودش آمد مرا محکم بغل کرد
****
پایان شبهای سیاه و تارم آمد
بابا: یگانه مونس و غمخوارم آمد
ای کاش من را سخت در آغوش گیرد
شاید دوباره خنده بر رخسارم آمد
****
تا آخرِ عمرم سیهپوشِ تو هستم
عالَم بداند من بلانوشِ تو هستم
تو روی نِی هستی و من هم در خیالم
بابا! فقط سرگرمِ آغوشِ تو هستم
****
حالی پریشان دارم و بشکسته بالی،
با من بگو کِی میرسد روزِ وصالی
در خواب دیدم: گرمِ آغوشِ تو هستم
من راضیام، حتی به آغوشِ خیالی
عادل حسین قربان
@deabel
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#قاسم_ابن_الحسن__ع__نوحه
وای وای یتیم مجتبی فدا شد وای وای فدائی کرب و بلا شد
عمو نشسته در کنارش رفته ز کف صبر و قرارش
خزان شده باغ و بهارش
وای عموی غریبم(3
............................................................................................................................
وای وای گرچه عمو به خون طپیدم وای وای به آرزوی خود رسیدم
حاجت روا شدم من آخر شدم شبیه روی اکبر
شدم شبیه روی مادر
وای عموی غریبم (3
................................................................................................................................
وای وای چه کرده با تو سم مرکب وای وای جان تو را رسانده بر لب
شدی شبیه اکبر من یا که شبیه مادر من
ببین چه آمد به سر من
وای عموی غریبم (3
شاعر : عابدین کاظمی
قاسم ابن الحسن (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_رقیه__س__زمزمه
یه خورده نامرتبم ببخش
ترک ترک شده لبم ببخش
منو به عمه زینبم ببخش
ببخش
این جای دست زجره بابا
منو میزد میون صحرا
ببین چقدر شدم شبیه
خود زهرا
......
شبیه دندونت بابا ببین
شکسته دندونم بیا ببین
ما رو تو این خرابه ها ببین
ببین
بابا النگوهامو بردن
ببین عروسکامو بردن
نمی دونی سر ما اینجا
چی آوُردن
.....
بیا یه کم کنار من بشین
امشبو پیش من بمون همین
موهام که سوخته مثل تو ببین
ببین
تنم شده پر از نشونه
موهام دیگه نمیشه شونه
موهات مثه موی سر من
پریشونه
وحید محمدی
حضرت رقیه (س)
زمزمه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#قاسم_ابن_الحسن__ع__نوحه
من نوه ي علي و يتيم مجتبيم
غم تو گلوم شکسته در نميآد صدايم
طوفان ظلم و کينه داره ميده به بادم
عمو حسين کجايي بيا برس به دادم
تا من و دوره کردن عقده ز دل گشودن
ديدن زره ندارم سنگ بارونم نمودن
تمام استخونهام مثل دلم شکسته
عمو بيا که قاتل بالا سرم نشسته
هزارتا جوي خون از زخم هاي من رونه
درد تو سينه ام رو زهرا فقط ميدونه
دردي که ارث من شد از بانوي مدينه
تا زير سم اسبها بشم شکسته سينه
قاسم ابن الحسن (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#عبدالله_ابن_الحسن__ع__روضه
این هم از جنس آسمانی هاست
حیدری از عشیره ی زهراست
یاکریم است و با کریمان است
رود نه برکه نه خودش دریاست
خون خیبر گشا به رگ هایش
او که هست؟ از نژاد شیر خداست
با حوانان هاشمی بوده
آخرین درس خوانده ی سقاست
می نویسد عمو و بر لب او
وقت خواندن فقط فقط باباست
مجتبی زاده ای شبیه حسن
شرف الشمس سید الشهداست
عطری از کوی فاطمه دارد
نفسش بوی فاطمه دارد
کوه آرامشی اگر دارد
آتشی هم به زیر سر دارد
موج سر میزند به صخره چه باک
دل به دریا زدن خطر دارد
پسر مجتبی است می دانم
بچه ی شیر هم جگر دارد
همه رفتند او فقط مانده
حال تنهاست و یک نفر دارد
آن هم آن سو میان گودالی
لشگری را به دور و بر دارد
آرزو داشت بال و پر بشود
دست خود را رها کند بدود
جگرش بی شکیب میسوزد
نفسش با لحیب میسوزد
می وزد باد گرم صحرا و
روی خشکش عجیب میسوزد
بین جمع سپاه سیرابی
یک نفر یک غریب میسوزد
دست بردار از دلم عمه
که تنم عنقریب میسوزد
روی آن شیب گرم میبینی؟
روی شیب الخضیب میسوزد
سینه اش را ندیدی از زخمِ...
...نوک تیری مهیب میسوزد
چشم بلبل که خیره بر گل شد
ناگهان دست عمه اش شل شد
دید چشمی به آسمان وا بود
تشنه ای بود میان خونها بود
لحظه های جسارت وغارت
در دل قتله گاه بلوا بود
رحم در چشم نانجیبی نیست
بین خولی و زجر دعوا بود
دید دست جماعتی نامرد
تکه های لباس پیدا بود
حجمی از دشنه ها به هم می خورد
لبه ی تیغ ها مهیا بود
لبه ی دشنه ها که پایین رفت
ساقه ی نیزه ها به بالا بود
داد می زد حرامزاده نزن
پسرش را ز دست داده نزن
خنده بر اشکهای ما نکنید
این چنین با غریب تا نکنید
دستهای مرا جدا سازید
تار مویی از او جدا نکنید
پیر مرد است بر زمین خورده است
نیزه ی خویش را عصا نکنید
نعل تازه بر اسبها نزنید
حلقه در حلقه چکمه پا نکنید
آب هم نخواستیم ای قوم
به تنش تیغ ونيزه جا نکنید
با خدا حرف می زندآرام
جان زهرا سر و صدا نکنید
دستش از کتف او جدا تا شد
باز هم پای حرمله وا شد
شاعر : حسن لطفی
عبدالله ابن الحسن (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#عبدالله_ابن_الحسن__ع__نوحه
کاسه صبر عمه رو دشمن ميخواد سر بياره
شمشيري مي خواد بي هوا از پا تورو در بياره
--
من و پيش پاي شمعت خاکسترم کن
شبيه ششماهه سرباز آخرم کن
غريبونه توي عاقوشت مثل قاسم
به راه خود اي عمو بي دست و سرم کن
---
عموجان (4)
---
دشمنت از مسلموني خبر نداره به خدا
سر عزيز خدا رو از تن ميخواد کنه جدا
--
نمي خوام درد غريبيت رو دل بمونه
که کشتي تو در اين خاک و گل بمونه
---
عبدالله ابن الحسن (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسین__ع__شور
چه خوب شد آقا اومدی
دنیای بی تو دل میزد
اگه نبودی این فقیر
کجا رو باید در میزد
اگه نبودی من و کی بغل میکرد
اگه نبودی برام تکیه گاه نبود
عاقبت همه مون با تو خیره و
اگه نبودی کسی سربه راه نبود
بند دوم:
چه خوب شد آقا اومدی
چه خوب که محبوبم شدی
چه خوبه که مرهم برا
این دلِ آشوبم شدی
اگه نبودی زمین خورده بودمو
غیر تو مگه کسی غصمو میخورد
ممنون مادرمم تا ابد حسین
شکر خدا که منو دست تو سپرد
بند سوم:
چه خوب شد آقا اومدی
که صاحب قلبم بشی
من از تو دورم اما تو
من و به اینجا میکشی
اگه نبودی وفا تو جهان نبود
تنها رفیق با معرفت حسین
اگه نبودی من و غصه میگرفت
امید منی تو آخرت حسین
شعروسبک:
علی علی بیگی
امام حسین (ع)
شور
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_رقیه__س__شور
آره این بی بی، عشق دنیای منه
آره این بی بی، ماه شب های منه
آره این بی بی، دین و دنیای منه
هر نفس، ذکر تو، روی لب های منه2
دیدن، تو یه شب، همه رویای منه
گفته ام، ب همه، بی بی لیلای منه
هرکس پا عشق تو موند
دم ب دم واسه تو خوند
غیر از بی بی رقیه (س)
همرو از خودش روند
یا رقیه رقیه (س)
حضرت رقیه (س)
شور
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#قاسم_ابن_الحسن__ع__زمینه
عمو جونم ببین
مست خیرالعمل شدم
(مثل شیر جمل شدم)
به مجتبی بدل شدم
عمو جونم ببین
(که تو فکر شهادتم)
فقط همینه حاجتم
نگو که کم سعادتم
وای(علی اکبر رفت،قاسمت مونده
غم غربت رو،از چشات خونده)
من بی معطلی،با ذکر یا علی
(میرم تا جون بدم،برا ولی)
جانم عمو حسین۳
****
نوه ی حیدرم
(حامی خیمه های تو
سرباز با وفای تو
جون میدم زیر پای تو)
(جوونی مو میدم
اینجا واست عمو جونم
بی تو زنده نمیمونم
دردو بلاهات به جونم
(وای،نمیزارم تا،بمونی تنها
پای عشق تو،میکنم غوغا)
(ای امید من،ای پناه من)
(مقتلم میشه،حجله گاه من)
(میرم که جون بدم،اینجا برابرت
غصه نخور عمو،فدا سرت)
جانم عمو حسین۳
****
عمو جونم بیا
برس به داد قاسمت
که دشمن شاده قاسمت
(تو خون افتاده قاسمت)
عمو جونم بیا
می خوام باشی کنار من
(ای صبر و ای قرار من
خزون شده بهار من)
(وای،دیگه از دنیا،نا امیدم من)
به زیر نعلا،قد کشیدم من
(خون شده جاری،از سر و ابروم
شبیه مادر،زخمیه پهلوم)
(من زیر نعل اسب،دارم نوا عمو
با خاک یکی شدم،بیا عمو)
جانم عمو حسین۳
****
شاعر : میلاد قبایی
قاسم ابن الحسن (ع)
زمینه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
باید که راه بر دل تو واکنم حسین
تا کِی به غربت تو مُدارا کنم حسین
یک گوشه می نشینم و هِی گریه میکنم
شاید میان قلب تو غوغا کنم حسین
حالا که از غم علی اکبر تو تا شدی
باید به محضر تو کمر تا کنم حسین
موی سفید بعد علی در سرت نماند
هر غصّه تو را به دلم جا کنم حسین
پیش زنان و اهل حرم خجلتم نده
پیش تو من چقدر تقلّا کنم حسین
من حاضرم به جای تلافی خنده ها
با خون دوای غربتت امضا کنم حسین
طفلان خانه زاد مرا هم قبول کن
خواهم که سر به پیش تو بالا کنم حسین
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
مجبورم اینکه صحبت زهرا کنم حسین
راضی مشو که همره طفلان بیایم و
در زیر سنگ جسم تو پیدا کنم حسین
راضی مشو که ببینند بر سرت
با قاتلان مست تو دعوا کنم حسین
راضی به مو کشیدن من پیش شان مشو
دیگر چگونه درد خود افشا کنم حسین
پیش پسر کشیده به مادر زدن رواست؟
آیا دوباره فاشِ مُعمّا کنم حسین
مجتبی صمدی شهاب
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#عبدالله_ابن_الحسن__ع__روضه
از خیمه گاه دویدم و گفتم عمو کجاست؟
این پیکر عموست که در زیر دست و پاست؟
دیدم نگاه چشم عمو رو به خیمه هاست
دیدم که بر عبای عمو جای رد پاست
دیدم کسی به روی تنش راه میرود
دیدم که روی پهلوی او جای چکمه هاست
دیدم گلوی خشک عمو ناله میکند
دیدم که موی پشت سرش جای پنجه هاست
دیدم کسی دست به خنجر نشسته است
دیدم که دور پیکر او هلهله به پاست
گفتم عموی تشنه لبم را رها کنید
دیدم که پاسخ سخنم رقص و نیزه هاست
دستم ضعیف بود که شمشیر از آن گذشت
این بازوی شکسته من شرح ماجراست
عبدالله ابن الحسن (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
#حضرت_رقیه_س_شهادت
دل از زمانه بریدم درست مثل خودت
به غیر غصه ندیدم درست مثل خودت
چقدر وجه شباهت میان ماست پدر
شبیه بید خمیدم درست مثل خودت
تو را دوباره بغل کرده ام عزیز دلم
به آرزوم رسیدم درست مثل خودت
نگاه کن چقدر زخم بر بدن دارم
ببین به عمه کشیدم درست مثل خودت
تو روی نیزه و من پای نیزه میرفتیم
چه حرفها که شنیدم درست مثل خودت
بگو به مادرمان بارقیه بد کردند
اسیر موی سپیدم درست مثل خودت
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
رفتی و بعد از تو این ایام خیلی بد گذشت
آه بابا کربلا تا شام خیلی بد گذشت
روی نی قرآن تلاوت کردی و طعنه زدند
پای نی ای حجة الاسلام خیلی بد گذشت
جای خوبی های پیغمبر فقط ما را زدند
بر من و دیگر ذوی الارحام خیلی بد گذشت
دست در دست پدرها دختران می آمدند
زندگی بر من بر این ایتام خیلی بد گذشت
عمه جان گرچه حواسش بود هر لحظه ولی..
آه بی بابام بی بابام خیلی بد گذشت
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
توان نمانده بگیرم تو را در آغوشم
هنوز درد بد نیزه مانده بر دوشم
@hosenih
سر تو خوب شلوغ است،من خبر دارم
ولی نگو که مرا کرده ای فراموشم
پس از تو ای پدر تشنه لب،لبم شاهد
به غیر زخم زبان شربتی نمی نوشم
هنوز در اثر مشت های نامحرم
تمام روز کنار خرابه مدهوشم
چرا شبیه گذشته دگر نمی شنوم؟
صدای عمه ضعیف است یا که من گوشم...؟
از آن شبی که مرا زجر بی حیا ترساند
به هر صدای بلندی ز ترس می جوشم
@hosenih
خراش پنجه ی آن گرگ هار را بابا
ز چشم زخمی تو با دو دست می پوشم
شاعر: #حسن_کردی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
غساله بر این تن بریز آهسته تر آب
این چشم های خسته تازه رفته در خواب
غساله زد حال تو آتش بر وجودم
دیدی چه آمد بر سر ِ یاس کبودم
@hosenih
غساله می پیچی به خود از بی قراری
انگار که در خانه دختر بچه داری
غساله باور می کنی این نازدانه
هر وقت گریه کرده ، خورده تازیانه
غساله این قد ِکمان کرده کمانت
پهلوی او دیدی و بند آمد زبانت
غساله جای دست را دیدی به رویش
آتش بگیر از جای آتش روی مویش
غساله نازش را بکش تا می توانی
جای تمام شامیان کن مهربانی
غساله والله این سه ساله خارجی نیست
می دانی اصلا این شهیده ، دختر کیست
غساله والله این سه ساله شاهزاده است
او دومین ریحانه ی این خانواده است
غساله می بینی چه آمد بر سر او
دیدی چه کرده کعب نی با پیکر او
@hosenih
غساله دختر بچه این حد پیر دیدی
تو شاخه ی گل در غل و زنجیر دیدی
غساله مزد زحمتت با مادر ما
شد مثل اسما قسمت تو غسل زهرا
شاعر: #محمدحسین_رحیمیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
زندگی گشته نفس گیر ، پدر
داغ تو کرده مرا پیر ، پدر
زودتر چشم براهت بودم
پس چرا آمده ای دیر ، پدر
@hosenih
ترسم این بود نیایی و تو را
من نبینم به دل سیر ، پدر
مادری کرده برایم عمه
باشد او لایق تقدیر ، پدر
از همان شب که خودت می دانی
می کشد پهلوی من تیر ، پدر
واقعا چشم عمویم روشن
ما کجا و غل و زنجیر ، پدر؟
ما کجا، مجلس نامحرم ها؟
ما کجا، این همه تحقیر ، پدر؟
آیه آیه به لبت چوب زدند
چه نیاز است به تفسیر ، پدر
صوت قرآن تو می آمد و باز
خواهر تو شده تکفیر ، پدر
چه به روز سر تو آوردند
کرده ای این همه تغییر ، پدر
@hosenih
روی ماهِ تو به هم ریخته با
هیجده ضربه ی شمشیر ، پدر
تو دعا کن اجلم سر برسد
عمر کوتاه ، به آخر برسد
شاعر: #محمود_مربوبی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی
به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی
گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت
تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی
@hosenih
به خود گفتم ز نیزه گر چه راحت در نمی آیی
به دیدارم ولی حتی شده یک بار می آیی
من از تحقیر دختر بچه های شام می آیم
تو هم از بار عام مجلس اغیار می آیی
شباهت می دهد گیسوی من با گیسویت بابا
نمی خواهی بفهمم از تنور انگار می آیی
@hosenih
حجاب آستین پاره ام را خوب می فهمی
تو که دل خون تر از من داری از انظار می آیی
تو ای مجروح زیبای من ای آشفته گیسویم
چه رفته بر سرت که اینچین تب دار می آیی
شاعر: #حسن_کردی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e