فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنانی شنیدنی از مادر شهید احمد مشلب
🍃" #چندنمونهازمناجاتشهداباخدا "🍃
🌹شهیدعبدالحمید فلاحپور :
👈خدای منهمه وقت به یادتهستمبه یادم
باش که بی تو هیچ و پوچ خواهم بود .
🌹شهید مصطفی چمران :
👈خدایا تو را شکر میکنم که با فقر آشنایم
کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .
🌹شهید عنایت حمزهلو :
👈خدایا اگر قرار است زندگی و حیاتم چراگاه شیطان شود مرگ باعزت نسیبم گردان .
🌹شهید مهدیزین الدین :
👈خدایا به آبروی فاطمهیزهرا به آبروی آن صدمات و لطماتی که در این دنیا متحمل شدند
از گناهان ما درگذر.
💓 @azkarkhetasham
🍂🌿🍃🍂🌿🍃
🌿🍂🍃
🌿🍂
🍂
🌷شھید شدن اتفاقی نیست
اینطور نیست ڪہ بگویی:گلوله ای خورد و مُرد..
شهــــید...
رضایت نامه دارد...
و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...
بعد مُھر
حضرت زهـــــرا(س)میخورد...
شهـــید...
قبل از همه چیز دنیایش را به قربانگاه برده...
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده...
شھادت اتفاقی نیست...
سعادتی ست ڪه نصیب هرڪسی نمیشود..
باید شهیدانه زندگی ڪنی تا شهیـــدانه بمیری🌷🕊
سالروز عملیات بیت المقدس🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
@azkarkhetasham
✴ بسم رب الشهدا والصدیقین ✴
🌺زندگینامه شهید غلامعلی مرادیان 🌺
💙اَنـــیــس کـــــردســـــتـــــان💙
قسمت سی و سه:
🌸🍃غلام علی رفت و ماشین اش را بار زد ... چندتا جعبه انار بود و چیزهای دیگر ...
🌸🍃حدود ساعت چهار ما به طرف اسلام دشت راه افتادیم ...هم خسته بودم ...هم دلم میخواست خانه ی آقا قدرت بمانم ...
🌸🍃اما نمیشد غلام علی را تنها بگذارم ...مسؤل پایگاه بود ...و نیرو ها ،منتظر او بودند ...
🌸🍃به هر شکلی بود ...راه افتادیم ...آن روز ساعت ۳بعدازظهر تامین جاده ها تمام شد ...
🌸🍃این را بین راه فهمیدیم ...کاری هم نمیشد کرد ...یک کالیبر پنجاه ،بالای ماشین سوار بود ...
🌸🍃دوتا کلاشینکف ،یکی را به دست من داد و یکی را هم خودش گرفت ....
🌸🍃هوا تاریک شده بود ...و هنوز توی راه بودیم ...بین کوه و جنگل هایی که در اطراف بودند ...مشکلی برایمان پیش نیامد ...
🌸🍃بچه های پایگاه خیلی ناراحت شدند ...و به غلام علی گفتند ...که چرا این کار را کرده اید و خودتان را به خاطر ما به خطر انداخته اید ...
🌸🍃نیرو ها مثل خانواده اش بودند ...با او صمیمی بودند ... و مشکلات شخصیشان را هم به او میگفتند ...
🌸🍃موقع برگشت هم غلام علی راضی نشد ...کسی همراه ما بیاید ...ماهم نمیتوانستیم آنجا بمانیم ...
🌸🍃اولین جایی که امکان حمله ...به آن وجود داشت ، پایگاه بود ...
🌸🍃خدا با ما بود ...موقع برگشتن ،یکی از بچه های کرد که جز نیروهای خودی به حساب می آمد ....
🌸🍃تنها در جنگل گشت میزد ... که ماشین ما را میشناسد ...سوت میزند و می آید ...پشت کالیبر پنجاه می نشیند ... و با خیال راحت به اسلام دشت آمدیم ..
🌸🍃به آزمایش گاهی در سنندج رفتم ،چند روزی بود که اصلا .....
https://eitaa.com/azkarkhetasham
#ادامه_دارد...
#انیس_کردستان
🌹جهت شادی ارواح طیبه شهدا...صلوات...🌹
✴ بسم رب الشهدا والصدیقین ✴
🌺زندگینامه شهید غلامعلی مرادیان 🌺
💙اَنـــیــس کـــــردســـــتـــــان💙
قسمت سی و چهارم:
🌸🍃به آزمایش گاهی در سنندج رفتم ،چند روزی بود که اصلا .....
حال و روز خوبی نداشتم ...
🌸🍃آزمایش دادم ...وقتی به غلام علی گفتم باردارم ...داشت از خوشحالی بال در می آورد ...
🌸🍃هرکس جای او بود ...با این همه گرفتاری ...می بایست ناراحت شود ...
🌸🍃خنده خنده گفت :
_من که میدانم شهید میشوم ...اما خدا را شکر که حداقل نسلی از ما باقی می ماند ...ان شاءالله زنده باشند ...یادگاری اند دیگر ....
🌸🍃این اتفاق جدید ...مرا کمی سر درگم کرده بود ...در این اوضاع و احوال بهم ریخته ...آمدن یک بچه دیگر اصلا به صلاح نبود ...
🌸🍃امام غلام علی ابدا به این طور مسائل فکر نمیکرد ...
🌸🍃هیچ چیز باعث نمیشد که از ادامه زندگی ....معمولی بماند ...
🌸🍃مردم هم که غلام علی را شناخته بودند ...با کوچک ترین مشکلی که بر ایشان پیش می آمد ...
🌸🍃در خانه مان را می زدند ...حل مشکلات مردم هم شده بود ...جزو دغدغه های زندگی او ...
🌸🍃یک شب غلام علی تازه آمده بود خانه ...دور هم نشسته بودیم ....
🌸🍃داشتیم شام میخوردیم که در زدند ...زن رشید و همسر ماموستا بودند ...
🌸🍃مثل اینکه ماموستا تصادف کرده بود ... و او را برده بودند ...بیمارستان مریوان ....
🌸🍃جهان داد و بی داد میکرد ... که نمیدانم چی به سر ماموستا آمده ...
🌸🍃باید مرا ببری مریوان او را ببینم ...هرچقد غلام علی به او میگفت خواهر من ...وضع جاده درست نیست ...
🌸🍃شماهم بچه دارید ...نمیشود شما را برد ...و فردا صبح شما را میبرد ...
🌸🍃جهان راضی نمیشد میگفت ...حتما باید مرا ببری ...
https://eitaa.com/azkarkhetasham
#ادامه_دارد...
#انیس_کردستان
🌹جهت شادی ارواح طیبه شهدا...صلوات...🌹
#دلنوشتهــــ
#گمنام
پسرفاطمه دلم برایت تنگ است
چقدر غریبه ای ، نمیشناسمت ...
بار گناهان مرا له کرده است و نمیگذارد جلوی پایت کمر راست کنم ...
دلم برای خودم که نه
بلکه برای تو میسوزد که هی میبینی مرا و هی درون خودت میریزی اینهمه غم را ...
غم غریبی
غم گناهان
غم ...
ای کاش مرا میزدی
دلم برای سیلی ات تنگ شده است
میدانم آقا دلت نمی آید مرا بزنی ...
دلت نمی آید
دلت نمی آید
از همین دلم میسوزد
که چگونه ما دلمان می آید مقابل روی تو گناه کنیم و تو یک گوشه بنشینی و فقط اشک بریزی و مرا نگاه کنی ...
آقاجان من هنوز بزرگ نشده ام
گناهان نگذاشتند من رشد کنم
گناهان نگذاشتند تورا ببینم ...
هعی...
کارم شده بشینم و بنویسم از اینهمه دلتنگی و غربت و بدبختی ام ...
خیلی ساده دارد عمرمان میگذرد اما هیچ
دوست دارم با تو صادق باشم
میگویم #اللهمالرزقناتوفیقشهادت
اما برای شوق دیدن تو نیست
برای رهایی از دنیاست
برای فرار از تکلیف است
اخلاص در قلبم گم شده است و فقط نمای زیبایی گرفته ام که آنهم به هیچی بند است ...
براستی که باریشمان
داریم ریشه ات را میزنیم آقا
ظاهرمان ظاهرا شبیح شهداست اما قلبمان چه ؟! بوی تورا میدهد ؟!
ای کاش زلزله ای بیاید در وجودم
و مرا زیر و رو کند و بسازد ...
شرمنده ام آقاجان
از این همه شرمندگی
میدانم تو مرا به جهنم نمیبری
اما مرا از این جهنم وجودم نجات بده
مگر بالاتر از این وضع ما جهنمی هست؟!
هستیم و میدانیم تو هستی ولی خواسته و ناخواسته تورا از خودمان دور میکنیم ...
آقاجان
بگیر از من
آنچه میگیرد
تورا از من ...
........
@azkarkhetasham
❄شب نیمه شعبان قرائت سه مرتبه سوره مبارک یس ❄
امام باقر عليه السلام فرمودند:
شب نيمهي شعبان بعد از ليله القدر، برترين شبهاست. خداوند در آن شب فضل خود را به بندگان عطا ميفرمايد و ايشان را به كرم خويش ميآمرزد.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:
در شب نيمهي شعبان روزيها تقسيم ميشود و عمر مردم معين ميگردد و روندگان به حج نامشان نوشته ميشود و خداي تعالي در خلق خود افراد بيشماري را ميآمرزد.
(مفاتيح الجنان)
❄قرائت قرآن در شب نيمهي شعبان❄
هر كس در شب نيمهي شعبان سه مرتبه سورهي ياسين را بخواند، مرتبهي اول به نيت طول عمر، مرتبهي دوم به نيت توانگري و مرتبهي سوم به نيت دفع بليات، در آن سال از آفات و فقر در امان ميماند و عمر او طولاني ميگردد. پس از تمام كردن سوره در هر مرتبه دعاي زير را با تضرّع بخواند
❄ختم دوم در شب یا روز نیمه شعبان ❄
بسیار مجرب تنها یک نیت کنید ۷۰ مرتبه با اخلاص بخونید
«یا الله یامحمد یاعلی یافاطمه یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی»
سه مرتبه هم سوره مبارک یس نافع هست.
@azkarkhetasham
#گریه_شهید_آیت_الله_مدنی...
#سلام_ای_ارزوی_شب_زنده_داران
🍀امام صادق (ع) : اگر دوران ظهور مهدی را درک میکردم ، تمام شبانه روز خدمتگزاری او را میکردم .
🌷کانال از کرخه تا شام🌷
@azkarkhetasham
✴ بسم رب الشهدا والصدیقین ✴
🌺زندگینامه شهید غلامعلی مرادیان 🌺
💙اَنـــیــس کـــــردســـــتـــــان💙
قسمت سی و پنجم:
🌸🍃جهان راضی نمیشد میگفت ...حتما باید مرا ببری ...
🌸🍃غلام علی برای بردن او به مریوان پا فشاری کرد ...
🌸🍃ولی جهان گوشش به این حرف ها بدهکار نبود ...و شروع به تهدید کرد ...
🌸🍃و گفت :
_اگر مرا به مریوان نبری ...آنقدر داد و بیداد میکنم ...که تمام کومله ها و دمکرات بریزند اینجا ...
🌸🍃دیگر نمیشد جهان را کاری کرد ...ماموستا یک برادر منافق هم داشت ...
🌸🍃آن ها منتظر چنین فرصت هایی بودند ...که مسئله ای را بهانه کنند ...و درگیری راه بیندازند ...
🌸🍃و سرغلام علی را ببرند ...
غلام علی به من گفت :
_طاهره چاره ای نیست ...باید جهان را ببریم ...وگرنه شر به پا میشود ...تو باید همراه من بیایی ...نمیخوام یک زن را تنهایی با خودم ببرم مریوان ...اگر تو باشی خیالم راحت تر است ....
🌸🍃جهان بچه خودش را همراه با ما سوار ماشین کرد ....و غلام علی هم پنج شش تا بسیجی و سرباز برداشت ...
🌸🍃و راهی مریوان شدیم ....بین راه هرچند دقیقه بچه جهان حالش بهم میخورد ...
🌸🍃غلام علی می ایستاد و بچه را می اوردیم پایین ...
🌸🍃حالش که بهتر میشد ...دوباره راه می افتادیم ...از سر و روی جنگل تاریکی و ترس میبارید ....
🌸🍃حالا معلوم هم نبود ...که دمکرات ها کمین زده اند یا نه ...
🌸🍃اگر یک خمپاره هم می انداختند کار همه ی ما تموم بود ....
🌸🍃به غلام علی گفتم :
_راه بیافت .
https://eitaa.com/azkarkhetasham
#ادامه_دارد...
#انیس_کردستان
🌹جهت شادی ارواح طیبه شهدا...صلوات...🌹