از کرخه تا شام
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
در طول مدتی كه من با عباس در
آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح
عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه
می شد :
ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی.
او همیشه روزانه دو وعده غذا
می خورد ، صبحانه و شام.
هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد
من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف
را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه
نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و
فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر
در جاهای دوردست كشور بودند.
بعضی وقت ها عباس همراه شام، نه
نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی
مثل پپسی و .... كه در آن زمان
موجود بود ؛
بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد.
چند بار به او گفتم كه برای من پپسی
بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه
فانتا خریده است .
یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی
نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از
نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ،
آرام و متین گفت :
« حالا نمی شود شما فانتا بخورید؟»
گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟»
سرانجام با اصرار من آهسته گفت :
« كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست؛
به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را
تحریم كرده اند .»
به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه
حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار
است و در دل به عمق نگرش او به
مسایل ، آفرین گفتم .
راوی: خلبان امیر اكبر صیادبورانی
#شهید_عباس_بابایی
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
🔰حاصل زندگی من و ایوب، نیایش و محمد پارسا هستند. دخترم پنج سال دارد و پسرم سه ساله است. اما حرفهای آنها برای اینکه مانع رفتن پدرشان بشوند برایم جالب بود. محمد پارسا با همان لهجه بچگانهاش و بسیار عصبانی میگفت مامان جان، اجازه نده شوهرت برود. گناه داره شهید میشود.
🔰ایوب هم بلند بلند میخندید. بچهها گریه میکردند. وقتی که ایوب رفت سوریه، نیایش در خواب جیغ زنان بیدار شد و شروع به گریه کرد. با من دعوا میکرد که چرا اجازه دادی بابا به جنگ برود. اگر بابایم شهید بشود تقصیر توست.
🔰آن شب دلم خیلی شکست. بعد از شهادت پدر بیتابیهایشان بیشتر شد. میگویند همه بابا دارند و ما نداریم. گاهی اوقات آرام کردنشان برایم بسیار سخت است، چون با هیچ چیزی نمیتوان آرامشان کرد. مدام از خاطرات پدرشان برای هم تعریف میکنند و میگویند یادش بخیر بابایی.
🔰دخترم به محمد پارسا میگفت: داداشی دلت برای بابایی نمیسوزه؟ من خیلی دلم میسوزه که تیر به سرش زدن.
برای من بسیار عجیب است که اینها انقدر میفهمند و متوجه میشوند. راستش را بخواهید انقدر زود انتظار این حرفها را نداشتم. خیلی ناراحتند که من اجازه ندادم پیکر پدرشان را ببینند.
🔰میگویند نگاه کن بچههای شهدا پیکر پدرشان را دیدند. محمد پارسا بعد از شهادت پدرش خیلی مراقب ما است و میگوید بابا گفته حواسم به شما باشد.
✍ به روایت همسر بزرگوارشهید
#شهید_ایوب_رحیمپور🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
🌸🌾🍃🌸🌾🍃
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹شهید ذوالفقاری از شیفتگان شهید #ابراهیم_هادی بود.
🔰در جلوی موتورش عکس شهید هادی رو نصب کرده بود و در خصوصیتها خود را به شهید ابراهیم هادی نزدیک کرده بود 😊
#شهید_ذوالفقاری در فتنه 88 مجروح شده بود .💔
و بعدها در دفاع از حرم آل الله به مقام شامخ شهادت نائل آمد و به آرزویش رسید💔
🔰جالب است بدانید این شهید بزرگوار یک هفته پیش از شهادتش وصیت نامه📕 خود را نوشته و در آن ذکر کرده بود :"دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمیتوانم زنده بمانم".😔
آرزوی شهید ذوالفقاری 👇
🔰 "آرزو داشت انتقام سیلی حضرت زهرا (س)را بگیرد.
و گفت : وقتی من شهید شدم آنقدر بر سرمن یا حسین ، یا حسین بگو تا امام حسین(ع) پیش من حاضر شود".
🔰این شهید بزرگوار در جایی عنوان کرده بود : یک روز با خودم گفتم «من زشتم! اگه شهید بشم هیچکس برام کاری نمیکنه! اصلا کسی پیدا نمیشه برام پوستری طراحی کنه😍، تو دل خودم خندیدم و باز گفتم؛ کسی برای تو از این کارها نمیکنه بچه جون. خدا برایمان کاری اندازه محبتمان بکند".
🔰گفتنی است؛ این شهید هم اکنون در وادی السلام نجف آرمیده است.
🔰 شهید ذوالفقاری شجاعت زیادی داشت و بعد از اذان صبح وقتی نمازش را میخواند به وادی السلام رفته و سر قبری که برای خودش آن را خریده بود، #قرآن و #زیارت_عاشورا میخواند تا آن را برای آخرتش ذخیره کند. مزارش روبروی مزار سید علی قاضی است.
🔰 #شهید_ذوالفقاری یک کتاب #معراج_السعاده خریده بود 📙و در نجف میگفت هر شبی یک صفحه از آن را میخوانم و به آن عمل میکنم🔅 و شب بعد سراغ صفحه بعد میروم. وقتی به تهران آمد این کتاب را برای خواهرانش خرید😍 و همین توصیه را به آنها کرد و گفت اگر به آن عمل کنید تأثیر بسیاری روی اعمال و کردارتان خواهد داشت👌 و هم اکنون خواهرانش این یادگار را از برادر خود نگاه داشته و آن را میخوانند.🌹
@azkarkhetasham
#تلنگر
آنکه با گمنام بودن سر کند نام آور است !!
مثل #شهیدابراهیم_هادی که می خواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است !!
#رهبر_انقلاب
دل ز فریاد منادی زنده شد
یاد ابراهیم هادی زنده شد
او که گمنامی زنامش جان گرفت
جانمان با یاد او سامان گرفت
« اللهم عجل لولیک الفرج »
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
💠خواب دیدم که حضرت زینب کبری (س) پسرم را از من درخواست کرد. چند روز بعد محمد آمد و گفت می خواهم بروم سوریه. به او گفتم مادر جان برای چه می خواهی بروی؟ تو تنها پسر من هستی.
💠جواب داد وقتی حضرت زینب (س) مرا خواسته باید بروم. افتخار می کنم پسرم را در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) دادم. تنها سرمایه زندگی من محمد بود، شرمنده زینب (س) هستم که چیز دیگری ندارم تا فدایش کنم."
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_محمد_هادینژاد🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#برباݪ_سـخن
«باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا(عج) باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی شود حقیقتاً.»
#رسـم_خـوبان
‼️بسیار پرکار و تلاشگر بود . تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد. حتی با اصرار های او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیاید.
‼️یک بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام که خداوند شهادت را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند .
‼️حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است .
یک بار وقتی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده : در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است.
✍ به روایت برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
#خاطرات_شهدا
💢روز عروسی کلی مهمان داشتیم. اما خبری از حسین نبود. آن روز خیلی دیر کرد. همه دلواپس بودیم. بالاخره دم غروبی آمدخانه.
💢مادر شوهرم گفت: «مثلاً امروز روز عروسیات هست پسرجان! کجا بودی تا حالا؟ روز عروسی هم سپاه را ول نکردی؟» حسین سرش را انداخت پایین و گفت: «ننه جان؛ باورکن خجالت کشیدم اجازه بگیرم و زودتر بیایم خانه.»
💢مادر شوهرم گفت: شیرینی بیاورید حسین دهانش را شیرین کند. وقتی شیرینی تعارف کردند، حسین نخورد. مادرش هم چیزی نگفت. بعداً فهمیدم که آن روز حسین روزه بوده! روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه میگرفت.
💢این عادتش تا آخرین روز زندگیاش ترک نشد. بالاخره روز ۱۱ فرودین ۶۱ عروسی کردیم و زندگی مشترکمان شروع شد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حسین_پوررضا🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham