#عاشقانه_هاےشهدا❤️
🔰وقتی #خواستگاری آمد با اینکه او را ندیده بودم، انگار سالها بود که او را میشناختم و یک دل نه صد دل عاشقش😍 شده بودم، ولی به خاطر #سن کمی که داشتم خانوادهام راضی نبود❌ یادم نیست🗯 چه چیزهایی از هم پرسیدیم و به هم گفتیم.
🔰هردوی ما خجالتی بودیم، ولی از من #قول گرفت که وقتی ازدواج💍 کردیم و به تهران آمدیم درسم را ادامه بدهم، ⚡️ولی بعد از ازدواج آنقدر گرم زندگی شدم که #نشد. من و آقا مرتضی 🗓سال 82 زیر یک سقف رفتیم.
🔰من آن زمان حدوداً 15 سال داشتم و آقا مرتضی #دامادی22ساله بود☺️. همان روز اولی که ایشان را دیدم #مهرش به دلم افتاد💓. انگار قبلاً میشناختمش، با او صحبت کرده بودم و باهم آشنا بودیم. نمیدانم. #حس عجیبی داشتم که قابل بیان کردن نیست.
🔰همان روز اول دلبستهاش💞 شدم. سن کمی داشتم که ازدواج کردم. من #آقامرتضی را ندیده بودم👀 فقط گفته بودند قرار است خواستگار بیاید، چیزهایی از ایشان شنیده بودم. با این وجود احساس میکردم #شناخت کاملی دارم. بعد از چندماه رفت و آمد و خواستگاری که بیشتر همدیگر را شناختیم #علاقه دو طرفه❣ شکل گرفت.
🔰دوست داشت من ادامه تحصیل بدهم📚 که متأسفانه نشد. میگفت دوست دارم همسرم #محجبه باشد. به اخلاقیات اهمیت میداد و اهل رفت و آمد بود. روی بحث نماز 📿و روزهام تأکید داشت. دوست نداشت خیلی با غریبه و #نامحرم همکلام شوم به برخوردهایی که بعضاً نیازی نبود هم خیلی اهمیت میداد👌 و تأکید داشت. البته تأکید اصلیش روی بحث #حجاب بود.
🔰من هم چون در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و از بچگی پدر و مادرم به ما مسائل دینی را یاد داده بودند کاملا این #مسائل را درک میکردیم و روی محرم و نامحرم⭕️ حساس بودیم. به خاطر همین همفکری💭 بود که زود به نتیجه رسیدیم و وقتی هم وارد زندگی ایشان شدم مشکلی نداشتم.
🔰چون ما در شهرستان ساکن بودیم خودشان در #تهران یک عروسی🎉 گرفتند و ما هم ظهر در شهر خودمان مراسم مختصری گرفتیم و بعدازظهر سوار ماشین🚘 شدیم و برای مراسم شب به تهران آمدیم. مراسم #سادهای بود و چون نه ما و خانواده آقا مرتضی اهل ساز و آواز نبودند عروسی در خانه مادرشوهرم🏡 برگزار شد.
🔰خود آقا مرتضی همیشه به من میگفت: #خانمی بچه بودی که آوردمت تهران. من هم دیگر عادت کردم. درست است اوایل اینکه از وارد یک فضای جدید شده بودم برایم سخت😥 بود. باید عادت میکردم و همان اول به خودم باوراندم که باید اینجا #زندگی_کنم و زندگیم اینجاست پس زودتر با شرایط کنار بیایم.
🔰حدود هفت هشت ماهی #نامزدیمان طول کشید. آقا مرتضی ابتدا در معاونت فرهنگی شهرداری تهران کار میکرد و بعد از دو سال که ازدواج کردیم💍 ایشان وارد #سپاه شد. تیپ حضرت زهرا(س) از سپاه محمدرسولالله(ص) تهران بزرگ، در آن مشغول به کارشد و تا زمان #شهادت🌷 در آنجا خدمت کرد.
#شهید_مرتضی_کریمی
@azkarkhetasham
#خاطرات_شـهدا
🔷اهمیت بسیاری به #حجاب می داد و حتی در فیلمی🎥 که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن #شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج #بیحجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»⚠️
🔶حتی نحوه تزئین ماشین #عروسی مان به گونه ای بود که قسمت شیشه جلو سمت عروس را دسته گل💐 چسبانده بود و به این شکل گل ها مانع دیده شدن من در ماشین 🚗بودند.
🔷برای آقا جواد مهم بود که به مجالس شادی #حلال برود و مراسم عروسی خودمان با مولودی خوانی طی شد و خاطرم است که برخی می گفتند،‼️ عروسی جواد به مجلس ختم صلوات شبیه است ولی برای جواد مهم کاری بود که برای #خداپسند باشد و برایش صحبت های مردم اهمیت نداشت.❌
🔶تربیت #فاطمه را به من سپرده بود و می گفت از تربیت دخترمان شانه خالی نمی کنم😇 ولی مادر بهتر می تواند دختر را تربیت کند و از همان دو سالگی به فاطمه یاد داده بود که با #روسری و چادر بیرون برود.😍
#شهید_جواد_محمدی🌷
📎سالروز شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#زندگی_به_سبک_شهدا🔥
#حجاب💖
ایشان به حجاب خیلی تاکید داشت، حتی در وصیت نامه اش آورده است. خیلی ولایی بود، می گفت ما منتظریم که آقا دستور دهد هر کجا که باشد برویم، گوشمان به دهان مبارک مقام معظم رهبری است که امر کنند و ما برای هرکاری آماده ایم.
به من می گفت می خواهم به لحاظ حجاب برای دخترم الگو باشی، اگر کسی را می خواهم امر به معروف کنم باید پشتم از طرف شما گرم باشد. می گفت دخترمان که به سن تکلیف نرسیده است، نماز را یادش بده و به مسجد ببر. می گفت من خیلی خانه نیستم، تربیت اصلی با مادر است، من در کنارت هستم ولی خیلی چیزها را نمی بینم و نمی دانم، پس شما حواست باشد.
#راوی: همسرشهید🌸
#شهید_الیاس_چگینی❤️
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#محمد_کیهانی
🌷🌷🌷🌷🌷
👈محمد همیشه روی ظاهر انقلابی بچهها سفارش میکرد و تأکید داشت که انسان باید از ظاهر شروع کند.
من به محمدم میگفتم: حاجی آدم باید از باطن و درون آغاز کند و پاک و انقلابی باشد.
اما میگفت: نه اگر انسان توانست از ظاهر شروع کند آرامآرام به درون و باطن میرسد.
میگفت: ظاهر بچهها باید حزباللهی باشد، ظاهر که انقلابی باشد، باطن خود به خود انقلابی میشود.
وقتی که برای زیارت پیکر همسرم رفتم پسرها دورم حلقه زدند. نمیخواستند نگاه #نامحرمی به من بیفتد، میدانستند پدرشان حساس است آنها هم مانند پدرشان #غیرت دینی دارند.
هر زمان از خواب بیدار میشد، شروع میکرد به خواندن روضه، بچهها میگفتند بابا ما میخواهیم کمی بیشتر بخوابیم. میگفت بچهها با خواندن روضه انرژی میگیرید و با انرژی بیدار میشوید.
خیلی روی #حجاب و پوشش اسلامی تأکید داشت. به هیچ وجه تحمل بدحجابی و بیحجابی را نداشت.👌
هدیه محضرارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
@azkarkhetasham