#خاطرات_شهدا
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😹
به من میگفت بلند شو و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی
#راوی_دوست_شهید
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#روایٺــ_عِـشق ✒️
علاقه خاصی❣ به امامزاده عبدالله داشت همیشه اکثر #قراراشو یا توی امام زاده میزاشت یا اطراف امامزاده☺️ ، خود منم اولین بار که خواستم ببینمش توی امام زاده قرار گزاشتیم.. یادمه مدتی #قبل رفتن با هم و یکی از دوستان رفتیم امامزاده چند ساعتی⏰ رو اونجا با هم بودیمو حرف زدیم آخر سر با آقا مجید رفتیم و از آقای حسینی(خادم امامزاده) فرم #خادم افتخاری گرفتیم و قرار بودش فرمو تکمیل کنیم📝 و به همراه عکسو مدارک بعدا ببریم براشون، روزای آخر که در #تماس بودیم بهم گفتش فرمو توی اسبابکشی قبلی گم کرده😢 و برم براش یه فرم بگیرم حالا فرم رو که نگاه میکنم #گریه امانم نمیده
#شهید_مجید_صانعی🌷
#سالروز_شهادت
💠 @azkarkhetasham