از کرخه تا شام
#روایٺــ_عِـشق ✒️
علاقه خاصی❣ به امامزاده عبدالله داشت همیشه اکثر #قراراشو یا توی امام زاده میزاشت یا اطراف امامزاده☺️ ، خود منم اولین بار که خواستم ببینمش توی امام زاده قرار گزاشتیم.. یادمه مدتی #قبل رفتن با هم و یکی از دوستان رفتیم امامزاده چند ساعتی⏰ رو اونجا با هم بودیمو حرف زدیم آخر سر با آقا مجید رفتیم و از آقای حسینی(خادم امامزاده) فرم #خادم افتخاری گرفتیم و قرار بودش فرمو تکمیل کنیم📝 و به همراه عکسو مدارک بعدا ببریم براشون، روزای آخر که در #تماس بودیم بهم گفتش فرمو توی اسبابکشی قبلی گم کرده😢 و برم براش یه فرم بگیرم حالا فرم رو که نگاه میکنم #گریه امانم نمیده
#شهید_مجید_صانعی🌷
#سالروز_شهادت
💠 @azkarkhetasham
۲۸ خرداد ۱۳۹۸
از کرخه تا شام
#خاطرات_شـهدا
🔷بارآخر یک #ماهی بود که میخواست برود سوریه🕌. ساکش را هم آماده کرده بود ؛اما جور نمیشد که برود. دو سه روز قبل از اینکه برود به من گفت:‼️ «شما و مادرم به من دل بستهاید و نمیگذارید که من #بروم وگرنه تا به حال رفته بودم.»😔
🔶 من #گریه کردم و گفتم: «نه به خدا قسم من اینطور نیستم.🚫 'من واقعاً از ته دل میگویم از تو #دل کندم. 'مادرت هم اگر چیزی میگوید، بهخاطر اینست 😰که شما فرزندش هستید.
🔷دلش نمیآید که میگوید #ناراحت است وگرنه چه راهی بهتر از شهادت. مادرت هم دلش نمیآید که فرزندش به داخل خیابان 🛣برود و اتفاقی برایش بیفتد و از بین برود. چه بهتر که #شهید بشود.»
🔶همانجا هم گریههایم😭 را کردم و هم حرفهایم را با او زدم و گفتم: «از طرف من #خیالت راحت باشد. من اصلاً در نظر ندارم ❌که تو را بهسمت خود بکشانم و برای خودم نگه دارم، چون میدانم تو برای این #دنیا نیستی».
🔷محمود میگفت #دوست ندارم صدای گریهتان😭 را نامحرم بشنود/ با #شهادت به آرزویش رسید....💞
🔶پسرم، #محمد هادی دوسال و نیمه است و هنوز شهادت پدرش را درک نمیکند و متوجه نمیشود. خیلی به پدرش عادت دارد. 😇پدرش خیلی با او سر و کله میزد. شب که از سر کار برمیگشت #اکثر وقتش را با محمد هادی میگذراند و دیگر شبها 🌘من خیالم از بابت پسرم راحت بود که پیش #بابایش است.
🔷 آقا #محمود هرجا هم میخواست برود محمدهادی را هم با خود میبرد☺️. قبل از رفتنش به سوریه گفت: «من از هر دوی شما #دل کندم.» امیدوارم خدا کمک کند بتوانم👌 او را همانطور که پدرش میخواست #تربیت کنم.
🔶همیشه به من و #خواهرانش میگفت اگر من شهید 🕊شدم دوست ندارم صدای گریه و زاریتان را #نامحرم بشنود، به همین خاطر هرطور هستید در تنهاییها غم خود را خالی کنید".😔 الآن خیلی #خوشحالم که همسرم به آرزویش یعنی شهادت رسیده است.😍
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_محمود_نریمانی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
۱۰ مرداد ۱۳۹۸
از کرخه تا شام
#لالہ_های_آسمونے
یک سالی📆 از زندگی #مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش👥 دعوت کرد، برویم خانه شان گفته بود ( یک #مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان💍 ) همراه عباس و دختر #چهل روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم😱 آن جا جای ما نیست. خانم ها و آقایان #مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردند 😞از سر #اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم 🚫.#خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه افتادیم سمت خانه عباس ناراحت بود😔 . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد #قدم هایش را بلند بر می داشت که زود تر برسد به خانه 🏡که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر #گریه مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن مهمانی رفته⚠️ کمی که آرام شد، #وضو گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به نماز تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم #قرآن می خواند و اشک 😭می ریخت...آن #شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود❌ که شاید #خدا راضی نباشد...ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛💞 حتی در مبارزه با نفس #اماره اش...
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
📎معاون عملیات نیروی هوایی ارتش
#خلبانشهید_عباس_بابایی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
۱۵ مرداد ۱۳۹۸
از کرخه تا شام
🍃🌺آقا سجاد #ساعت 8 غروب🌅 بود که رفت و درست 6 ساعت بعد از رفتنش پسرمان به دنیا آمدهمان روز ظهر #زنگ زد که رسیدنش را اطلاع بده😊. پسرم #گریه میکرد و منم از فرصت استفاده کردم و تلفن ☎️را گرفتم جلوی دهانش.
🍃🌺آقا سجاد پرسید #صدای چیست ؟گفتم پسرت دنیا🌏آمدخیلی #خوشحال شد. خودم خبر تولد محمدحسین رو به او دادم.😍 اوایل که در سوریه بود هر 2 روز یکبار #تماس میگرفت، اما چون تلفن کردن از آنجا سخت بود😰 گاهی 3 یا 4 روز بیخبر میماندیم. هربار هم #صدا خیلی بد میآمد.
🍃🌺آخرین #تماسش 4 روز قبل از شهادتش بود. خواهر آقا سجاد آمده قم🕌 تا پیش من باشد. به آقاسجاد گفتم خواهرش آمده منزل ما خیلی #خوشحال شد که من تنها نیستماز بچهها و پدر و مادرش پرسید و آخرش گفت‼️: از پدر و مادرخودت هم #عذرخواهی کن که من نیستم و همه زحمتها به گردن 😔آنها افتاده.
🍃🌺روز تاسوعا ساعت⌚️ 8 یا 9 صبح #عملیات میشود. یکی از دوستانش میگفت آتش🔥 سنگینی بود. ما در حرکت بودیم که دیدیم آقاسجاد ایستادو #شروع کرد زیر لب حرف زدن. چشمانش👀 را هم بسته بودما فکر کردیم شاید ترسیده باشد. زدم پشتش و گفتم حالت خوبه؟ ترسیدی؟⁉️ چشمش را باز کرد و گفت نه، حالم #خوب است، بهتر از این نمیشود. 😍
🍃🌺10 قدم #جلوتر که رفتیم، موشکی 🚀کنارشان برخورد کرده و آقاسجاد از ناحیه #پهلو و پا آسیب میبینه. در مسیر #بیمارستان هم مدام ذکر یازهرا میگفت و در بیمارستان شــ🌷ـهیدشد.
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
از کرخه تا شام
#حتما_بخوانید👇👇
🌸یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه #سنگ مزارش بود.
🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی #رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود.
رنگ متنِ
پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ #قرمز بود.
🌸دیدم بعضی ها #نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من #پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم.
🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم #محجبه نبود.داشت #گریه می کرد.
🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من #خواهرش هستم. من رو در #آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی #بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، #تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم.
🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید #تحقیق کردم. بعدها شهید رو در #خواب دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت.
🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز #نمی_خوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم...
#من_پنجشنبه_ها_نامه_خیلیا_رو_مهر_میزنم😍
📚کتاب سرو قمحانه، ص 132
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@azkarkhetasham
۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از کرخه تا شام
رسیدیم #کربلا رفتیم حرم حضرت عباس ، سینه زنی و توسل و دعا ...
راه افتادیم سمت حرم امام حسین اونجا هم به همین شکل، بلکه بیشتر ..
بماند که توی بین الحرمین چقدرخوندیم و سینه زدیم نرسیده به هتل، باز اومد که
حاجی بیا بریم حرم سیری نداشت واقعا عطشان بود
صبح, ظهر ,شب ,سحر، ول نمی کرد...مدام میومد که بریم حرم برامون روضه بخون.گاهی، قبول نمیکردم
بیشتر از این نمیکشیدم با بچه ها می رفت و خودش روضه می خوند.شب حرم بود سحر می رفتیم،می دیدیم باز توی حرم نشسته جلوش کم آورده بودم اگه معرفت نباشه، آدم نمیتونه این طور عرض ارادت کنه خیلی مهمه در جوونی این شکلی عاشق باشی
گوشه گوشه زندگیش رووصل میکرد به اهل بیت و امام حسین ( علیه السلام ).در خصوص #گریه صبح وشام برای امام حسین (علیه سلام) صحبت می کرد.
وقتی آب میخورد یاد #امام_حسین
می افتاد. واقعا از سلامش احساس می کردم از روی عادت نمی گه از ته دل سلام میگه: یاحسین
#شهید_مدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
@azkarkhetasham
۱۰ مرداد ۱۳۹۹