eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
از کرخه تا شام
ای شهید بهترین تولدها مخصوص شماست که کبوتر حرم عمه جانم زینبید #شهید_ناصر_مسلمی‌سواری🌷 #سالروز_
💠من همه چیز رو طلاق داده ام 🌺🍃روزهایی که ناصر رفت اوایل سوریه بود و خیلی خطرناک بود 😰ولی همرزمانش می‌گویند که ناصر همیشه در هر کاری داوطلب بود و زیادی از خودش نشان می‌داد. آقای حسینی می‌گفت: ناصر مدام در گریه می‌کرد؛ وقتی علت را از او پرسیدم گفت: ⁉️من می‌دانم که نمی‌شوم. 🌺🍃طلبه‌ای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا این‌قدر ؟ ناصر به او گفته بود: من زن‌، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق داده‌ام❌؛ فقط یک چیز هنوز در مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد شهید می‌شوم😊. هر چه اصرار کردیم قبول نکرد در موردش با ما بزند تا شب عاشورا🏴 که ناصر با حالت آمد و گفت 🌺🍃 به خون امام حسین(ع) من فردا می‌شوم. این در حالی بود که عملیاتی 💣در پیش نبود.گفتیم: چی شده ناصر دیدی؟ گفت: البته خواب هم دیده‌ام ولی آن چیزی که در دلم بود را طلاق دادم😍. گفتیم: حالا می‌توانی بگویی چه بود که موجب تو شده بود؟ گفت: 🌺🍃بنیامین بود. ۱۰ و نیم صبح ☀️روز عاشورا ۱۲ نفر بودند که ساختمان محل استقرارشان محاصره می‌شود♻️ و ابتدا به آنها تیراندازی می‌کنند ولی زنده بودند که می‌زنند و ساختمان را نیز منفجر می‌کنند💥 و پیکرهای شهدا ۱۵ روز زیر آوار بودند. بود در روز عاشورا شهید شود. 🌷 📎سالروز ولادت @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
💠خواب شهادت علیرضا را زمانی که سوریه بود دیدم 🍃🌺یک خواب دیدم یکی آمد و به من گفت «حسین» دوست داری پدر شهید شوی⁉️ من گفتم بدم نمی آید ولی پسرم دو هفته دیگر ازسوریه برمی گردد. از پریدم و به فکر فرو رفتم. به خانواده و خانمش هم در مورد خوابم هیچ چیزی نگفتم. 🚫گفتم رویای صادقانه است و از کنار این موضوع گذشتم.سرانجام روز رسید و علیرضا قرار شد پس از چند ماه از سوریه🕌 برگردد. 🍃🌺منتظرش بودیم خیلی دیر می گذشت. خیلی چشم براه بودیم، گویا بخاطرمسائل امنیتی ساعت پرواز ✈️را چندبار تغییر داده بودند. سردار هم توی همان پرواز علیرضا حضور داشت.چند وقت پس از بازگشت از سوریه، قرارشد به اتفاق خانواده چند روزی برای استراحت به شمال🏕 برویم. برنامه ریزی کرده بودیم. اما برای رفتن شتاب داشت. 🍃🌺دفاع از و جنگ با تکفیری ها را به رفتن به شمال و نمک آبرود ترجیح داده بود.💯 با وجود اینکه دوستانش اصرار کرده بودند که نیاز به داری و حتما با خانواده مسافرت برو. اما علیرضا دنبال حکم 🔖و گرفتن امضاء برای سفرش، این بار به عراق بود. به همکاران و دوستانش گفته بود این را من باید بروم و خانواده ام را در جریان گذاشته ام.👌 ✍راوی؛پدر شهید 🌷 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🍃🌺آقا سجاد 8 غروب🌅 بود که رفت و درست 6 ساعت بعد از رفتنش پسرمان به دنیا آمدهمان روز ظهر زد که رسیدنش را اطلاع بده😊. پسرم می‌کرد و منم از فرصت استفاده کردم و تلفن ☎️را گرفتم جلوی دهانش. 🍃🌺آقا سجاد پرسید چیست ؟گفتم پسرت دنیا🌏آمدخیلی شد. خودم خبر تولد محمدحسین رو به او دادم.😍 اوایل که در سوریه بود هر 2 روز یک‌بار می‌گرفت، اما چون تلفن کردن از آنجا سخت بود😰 گاهی 3 یا 4 روز بی‌خبر می‌ماندیم. هربار هم خیلی بد می‌آمد. 🍃🌺آخرین 4 روز قبل از شهادتش بود. خواهر آقا سجاد آمده قم🕌 تا پیش من باشد. به آقاسجاد گفتم خواهرش آمده منزل ما خیلی شد که من تنها نیستماز بچه‌ها و پدر و مادرش پرسید و آخرش گفت‼️: از پدر و مادرخودت هم کن که من نیستم و همه زحمت‌ها به گردن 😔آنها افتاده. 🍃🌺روز تاسوعا ساعت⌚️ 8 یا 9 صبح می‌شود. یکی از دوستانش می‌گفت آتش🔥 سنگینی بود. ما در حرکت بودیم که دیدیم آقاسجاد ایستادو کرد زیر لب حرف زدن. چشمانش👀 را هم بسته بودما فکر کردیم شاید ترسیده باشد. زدم پشتش و گفتم حالت خوبه؟ ترسیدی؟⁉️ چشمش را باز کرد و گفت نه، حالم است، بهتر از این نمی‌شود. 😍 🍃🌺10 قدم که رفتیم، موشکی 🚀کنارشان برخورد کرده و آقاسجاد از ناحیه و پا آسیب می‌بینه. در مسیر هم مدام ذکر یازهرا می‌گفت و در بیمارستان شــ🌷ـهیدشد. 🌷 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
✒️ یکی از هاش این بود که حتما پنج شنبه عصر ها🌅 رو باید می رفتیم زهرا (س)، بارون میومد برف میومد فرقی نمیکرد،❌ تو محل یا یک جعبه میخریدیم یا چند کیلو موز سر مزار شــ🌷ــهید کامران همون جایی که الان مزار خود حسین آقاست، می‌گذاشتیم و پخش میکردیم😇، قطعه های دیگه هم میرفتیم ولی سر مزار شهید یه ده دقیقه یک ربع اصلا حرف نمی زد ⚠️و فقط قبر رو نگاه میکرد، انس خاصی داشت حتی اون موقع ۵۰ اصلا شلوغ نبود😔، نه ایستگاه صلواتی داشت نه اینقدر حرم . بعد سر مزار شهید 💞و شهید که یکم بالاتر بود می رفتیم، آخر شب هم که بعد از هیئت، هر چند هیئت داشتیم یا نداشتیم حتما علیه السلام می رفتیم، حسین جوری تنظیم میکرد 👌که زودتر برگردیم، بخوابیم😴 برای نماز بیدار شیم، یا اصلا اومدن ما بخوره به نماز صبح، یادمه خیلی وقت بود که همیشه نیم ساعت قبل از صبح می رسیدیم خونه🏡، مثلا اون موقع میگفتن حسین بزار دم اذان برسیم میگفت: نه نیم قبل از اذان برسیم😍 که قبل از نماز صبح کنیم. 🌷 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
✒️ یکی از هاش این بود که حتما پنج شنبه عصر ها🌅 رو باید می رفتیم زهرا (س)، بارون میومد برف میومد فرقی نمیکرد،❌ تو محل یا یک جعبه میخریدیم یا چند کیلو موز سر مزار شــ🌷ــهید کامران همون جایی که الان مزار خود حسین آقاست، می‌گذاشتیم و پخش میکردیم😇، قطعه های دیگه هم میرفتیم ولی سر مزار شهید یه ده دقیقه یک ربع اصلا حرف نمی زد ⚠️و فقط قبر رو نگاه میکرد، انس خاصی داشت حتی اون موقع ۵۰ اصلا شلوغ نبود😔، نه ایستگاه صلواتی داشت نه اینقدر حرم . بعد سر مزار شهید 💞و شهید که یکم بالاتر بود می رفتیم، آخر شب هم که بعد از هیئت، هر چند هیئت داشتیم یا نداشتیم حتما علیه السلام می رفتیم، حسین جوری تنظیم میکرد 👌که زودتر برگردیم، بخوابیم😴 برای نماز بیدار شیم، یا اصلا اومدن ما بخوره به نماز صبح، یادمه خیلی وقت بود که همیشه نیم ساعت قبل از صبح می رسیدیم خونه🏡، مثلا اون موقع میگفتن حسین بزار دم اذان برسیم میگفت: نه نیم قبل از اذان برسیم😍 که قبل از نماز صبح کنیم. ✍ به روایت همسربزرگوار شهید 🌷 @azkarkhetasham