eitaa logo
از کرخه تا شام
157 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
از کرخه تا شام
خدا نوشته مرا پاسبانشان باشم مدافع حرم عمه جانشان باشم خدا نوشته که بعد از هزار و اندی سال شعاعی ا
💠جشن تولدی به میزبانی شهدا سیده رقیه نوری تولد 9 سالگی‌اش را در گلزار شهدا وکنار مزار پدرش می‌گیرد. مهمان این جشن تولد هم خانواده شهدا و دوستان شهید می‌شوند. 🔰پدرم 👴من را خیلی دوست داشت.❤️ من هم خیلی او را دوست داشتم. همیشه برایم قصه می‌گفت، هدیه🎁 می‌خرید. من هم جشن 🎈تولد 9 سالگی ام را در کنار خانه بابا یعنی مزارش گرفتم. خواستم بابا هم در من باشد. 😇بابای من پیش خداست و زنده است. او ما را نگاه می‌کند. خوشحالم که بابا بعد از سال‌ها به رسید. 💯بابا به مراد دلش رسید. دلم برایش تنگ می‌شود، ولی مامان اجازه نمی‌دهد که برایش دلتنگی و گریه کنم.😔 🔰 من می‌دانم که بابای من زنده است😍 و اگر من گریه کنم ناراحت می‌شود. من هر وقت دلتنگش💔 می‌شوم می‌روم پیش مزار شهدا. دوست دارم زود زود به بابا سر بزنم. هر وقت سر مزار🕊 بابا می‌روم به بابا می‌گویم که بابا جان مبارک. از بابا می‌خواهم که به مامان و داداش‌هایم صبر بدهد.‼️ 🔰 می‌گویم بابا خوشحالم ☺️که پیروز شدی. من همیشه مداحی‌های بابا را گوش می‌دهم🎧. رقیه با همان صدای مهربان و آرام کودکانه‌اش از وصیت برایمان اینگونه می‌گوید: ⬅️بابا به من می‌گفت: وقتی من شهید 🕊شدم هیچ وقت گریه نکن. باید خوشحال باشی که پدرت به آرزویش 💫رسیده، سعی کن کمک حال مادرت باشی👌. مراقب خانه باش. دختر خوبی باش و درس‌هایت را بخوان.🌀 ✍راوی؛دخـتر شـ‌هید 🌷 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
ای شهید بهترین تولدها مخصوص شماست که کبوتر حرم عمه جانم زینبید #شهید_ناصر_مسلمی‌سواری🌷 #سالروز_
💠من همه چیز رو طلاق داده ام 🌺🍃روزهایی که ناصر رفت اوایل سوریه بود و خیلی خطرناک بود 😰ولی همرزمانش می‌گویند که ناصر همیشه در هر کاری داوطلب بود و زیادی از خودش نشان می‌داد. آقای حسینی می‌گفت: ناصر مدام در گریه می‌کرد؛ وقتی علت را از او پرسیدم گفت: ⁉️من می‌دانم که نمی‌شوم. 🌺🍃طلبه‌ای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا این‌قدر ؟ ناصر به او گفته بود: من زن‌، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق داده‌ام❌؛ فقط یک چیز هنوز در مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد شهید می‌شوم😊. هر چه اصرار کردیم قبول نکرد در موردش با ما بزند تا شب عاشورا🏴 که ناصر با حالت آمد و گفت 🌺🍃 به خون امام حسین(ع) من فردا می‌شوم. این در حالی بود که عملیاتی 💣در پیش نبود.گفتیم: چی شده ناصر دیدی؟ گفت: البته خواب هم دیده‌ام ولی آن چیزی که در دلم بود را طلاق دادم😍. گفتیم: حالا می‌توانی بگویی چه بود که موجب تو شده بود؟ گفت: 🌺🍃بنیامین بود. ۱۰ و نیم صبح ☀️روز عاشورا ۱۲ نفر بودند که ساختمان محل استقرارشان محاصره می‌شود♻️ و ابتدا به آنها تیراندازی می‌کنند ولی زنده بودند که می‌زنند و ساختمان را نیز منفجر می‌کنند💥 و پیکرهای شهدا ۱۵ روز زیر آوار بودند. بود در روز عاشورا شهید شود. 🌷 📎سالروز ولادت @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
بعد از نثار " جان " تنها یک " نام " برایش باقی ماند به آن هم راضی نشد ! گمنام همانند مادر ... #شهی
💠مادر! مرا به حضرت زینب(س) بسپار 🌷مادر شهید مهدی ذاکر حسینی به یاد اشکی که از روی شعف از چشمان منتظر پسرش فرو ریخت،😭 می‌گوید: وقتی گفت که این بار امام حسین(ع) مرا طلبیده، قطره‌ای اشک از ریخت و رفت تا خود را برای آخرین رفتنش آماده کند.😔 شاید آن شب مهدی تا صبح به دعوت امام حسین(ع) نخوابیده بود.مادر شهید مهدی درباره آخرین روز زندگی فرزندش در ایران 🇮🇷می‌افزاید: صبح زود از بیرون زده بود. انگار دیگر جایی در این دنیا نداشت. ❌ 🌷باید می‌رفت و به جایی می‌رسید که همیشه را داشت. تا شب منتظر تماس مهدی بودیم که از فرودگاه امام خمینی(ره) برای خداحافظی👋 زنگ زد. مثل هر مادری که دلش برای فرزندش می‌شود و از رفتن و بازنگشتنش در هراس است، به او گفتم: ‼️من راضی نیستم. او در جواب من با آرامشی که در صدایش بود، گفت: مادر! من را به حضرت زینب(س) بسپار 😊و بدان که (ع) و حضرت زینب(س) بهترینها را برایم در نظر گرفته‌اند.💯 من هم مثل هر مادری که با شنیدن اسم امام حسین(ع) راضی به رضای خداوند می‌شود، او را به دست سپردم که به من داده بود. 👌به قول رزمندگانی که در آن شب در کنار بودند، 🌷 آن شب مهدی غذا و آبی نخورده ❌و فقط به چگونگی موفقیت عملیات فکر می‌کرد تا اینکه دستش به واسطه تیری که به او می‌کند، زخمی‌ می‌شود. همرزمانش از او می‌خواهند که به عقب🔙 برگردد اما مهدی می‌گوید: من شما هستم و نمی‌توانم شما را به حال خود رها کنم.⚠️ در همین اثنا، دشمنان که سلاحهای بیشتر و به‌روزتری داشتند و تعدادشان هم در صحنه بیشتر بود، با به سمت آنها حملهور ‌شدند.😰 مهدی که دید جان دیگر رزمندگان در خطر است💥، آنها را با 2 وانت تویوتا به عقب ‌فرستاد در حالی که خود در پناه در حال سرگرمکردن دشمنانی👹 بود که از جبهه النصره برای 🌷به رساندن رزمندگان ایرانی تلاش می‌کردند. با دور شدن 20 نفری که به از تیررس دشمن👿 در امان مانده بودند، مهدی تحت محاصره قرار ‌گرفت. آنها در ابتدا با گلوله‌باران💥 ساختمان، آن را ویران می‌کنند. ایرانی از دور مهدی را می‌بینند که در زیر آوار دست تکان می‌دهد.🖐 اما دشمن در آخرین لحظات ساختمانی را که مهدی در آن بود، موشک‌باران می‌کند.😔 🌷 📎سالروز شهادت @azkarkhetasham