eitaa logo
از کرخه تا شام
157 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
از کرخه تا شام
🌷از همان روز ڪہ او رفـت ؛ زمستـــان آمد بعـــدِ او بهمن و اسفند چه فرقـی دارند ؟!🍃 #شهید_محمد_معا
🌷 😁محمد یک انسان بسیار بااخلاق، صبور و خلاق بود و همه او را به‌عنوان یک میدانی قوی می‌شناختند. در عملیات ضربه‌هایی که محمد به تکفیری‌ها👹 وارد کرد اصلاً قابل وصف نیست❌ 🔰از آن‌ها زیادی گرفت ولی دشمن کوردل همیشه دنبال جوانان ماست تا آن‌ها را کند و بتواند به‌اندازه یک نفر👤 هم که شده از یاران ولایت کم کند. 🔰همه دوستانی که در این راه به رسیدند🕊 دوستان و ولایت بودند. الآن در این شرایط مملکت به این بچه‌ها نیاز داشتیم ولی دست تقدیر خواست شهادت🌷 نصیبشان شود. 🔰احمدی از دقایق مکالمه‌اش📞 با این شهید و نحوه چنین می‌گوید: همیشه همدیگر را "داداش" صدا می‌زدیم☺️ این سری وقتی به مأموریت رفت به او گفتم: «زود برگرد، می‌خواهیم دور هم👥 باشیم.» گفت: «باشد...» 🔰دیدم دیگر صدایش نمی‌آید📵 زمین و‌ آسمان را به هم دوختم تا ببینم . او را پیدا کردم ولی دیگر وقتی که شده بود😔 بیشتر از یک هفته🗓 بود که از او اطلاع نداشتیم. 🔰شنیدم مورد شناسایی گروه‌های قرار گرفت و از اهمیت جایگاه ایشان باخبر شدند و در صدد حذف⭕️ ایشان برآمدند. متأسفانه تیر💥 مستقیم به ایشان اصابت کرد💔 🔰از سال 2011 که جنگ شروع شد، به سوریه رفت‌وآمد داشت. هر جایی از منطقه که پا می‌گذاشت، آنجا را آباد و رسیدگی می‌کرد👌 پشت فرماندهانی که محمد با آن‌ها کار می‌کرد به و سخت‌کوشی او گرم بود. 🔰محمود بیشترین اثر را روی محمد گذاشت چون بیضایی هم‌دوره‌ای👥 او بود. و روزهایی که بچه‌های تهرانی به مرخصی می‌رفتند، شهرستانی‌ها با هم می‌ماندند و مدتی را کنار یکدیگر💞 می‌گذراندند. 🔰محمود و محمد هر دو شهرستانی بودند. وقتی شهید شد، اصلاً بنیانمان از هم پاشید💔 و ناراحتی بر ما که اطرافیان او بودیم، غلبه کرد. احساس کردیم ما . شهید مرتضی که از دوستان صمیمی ما بود و اکثر شهدایی که در این راه به شهادت رسیدند، همراه ما بودند. 🔰هر کدام از این بچه‌ها در حد لشکر و یا فرمانده سپاه هستند ولی چون در غربت شهید🌷 می‌شوند و کسی از فعالیت‌های آنان چندان خبری ندارد، در می‌مانند. حتی در شهر هم کسی نمی‌دانست محمد چه‌کاره است @azkarkhetasham
#رسـم_خـوبان زن که وارد مغازه شد🏠 چهره ی #محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر، #لبش داشت زیر دندانش هایش پاره می شد.😰 هرچه زن می پرسید #پسته کیلویی چند⁉️ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما #جنس نمی فروشیم. زن با عصبانیت😡 گفت مگه دست #خودته؟ پس چرا در #مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر😥 بود گفت: هروقت #حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم.👌 #شهید_محمود_کاوه🌷 #سـالروز_ولادت @azkarketasham
از کرخه تا شام
🔷بارآخر یک بود که می‌خواست برود سوریه🕌. ساکش را هم آماده کرده بود ؛اما جور نمی‌شد که برود. دو سه روز قبل از اینکه برود به من گفت:‼️ «شما و مادرم به من دل بسته‌اید و نمی‌گذارید که من وگرنه تا به حال رفته بودم.»😔 🔶 من کردم و گفتم: «نه به خدا قسم من این‌طور نیستم.🚫 'من واقعاً از ته دل می‌گویم از تو کندم. 'مادرت هم اگر چیزی می‌گوید، به‌خاطر اینست 😰که شما فرزندش هستید. 🔷دلش نمی‌آید که می‌گوید است وگرنه چه راهی بهتر از شهادت. مادرت هم دلش نمی‌آید که فرزندش به داخل خیابان 🛣برود و اتفاقی برایش بیفتد و از بین برود. چه بهتر که بشود.» 🔶همان‌جا هم گریه‌هایم😭 را کردم و هم حرف‌هایم را با او زدم و گفتم: «از طرف من راحت باشد. من اصلاً در نظر ندارم ❌که تو را به‌سمت خود بکشانم و برای خودم نگه دارم، چون می‌دانم تو برای این نیستی». 🔷محمود می‌گفت ندارم صدای گریه‌تان😭 را نامحرم بشنود/ با به آرزویش رسید....💞 🔶پسرم، هادی دوسال و نیمه است و هنوز شهادت پدرش را درک نمی‌کند و متوجه نمی‌شود. خیلی به پدرش عادت دارد. 😇پدرش خیلی با او سر و کله می‌زد. شب که از سر کار برمی‌گشت وقتش را با محمد هادی می‌گذراند و دیگر شب‌ها 🌘من خیالم از بابت پسرم راحت بود که پیش است. 🔷 آقا هرجا هم می‌خواست برود محمدهادی را هم با خود می‌برد☺️. قبل از رفتنش به سوریه گفت: «من از هر دوی شما کندم.» امیدوارم خدا کمک کند بتوانم👌 او را همان‌طور که پدرش می‌خواست کنم. 🔶همیشه به من و می‌گفت اگر من شهید 🕊شدم دوست ندارم صدای گریه و زاری‌تان را بشنود، به همین خاطر هرطور هستید در تنهایی‌ها غم خود را خالی کنید".😔 الآن خیلی که همسرم به آرزویش یعنی شهادت رسیده است.😍 ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 @azkarkhetasham
#لالہ_های_آسمونے 🔶در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا #محمود؛ یک #شال_سیاه داشت که همیشه گردنش بود... 🔷یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید گفت: مادر جان! ما #عزادار امام حسین علیه السلام هستیم...گفتم: الان که محرم و صفر نیست! 🔶گفت: مادرم! عزادار #امام_حسین علیه السلام بودن محرم و صفر نمیخواهد ما همیشه عزادار حسینیم... ‌ ‌ #شهید_محمود_رادمهر🌷