◇•°•◇•°•◇
#تلنگرانه 👌
🗣 حاج حسین یکتا روایت میکرد :
تنها تو خــــاکریز سر پست بود
رفتم پست رو تــحویل بــگیرم دیدم تیر خورده
تو پیشونیش افتاده کف سنگر !😥
از غصه از فکرش بیرون نمیرفتم تنها شهید شد
کسی نبود سرشو تو بغل بگیره 😞
شب خوابش رو دیدم
گفتم: خیلی ناراحت شدم تنها بودی شهید شدی😢
گفت: بهت بگم تیر که خوردم قبل از اینکھ بیوفتم
افتادم تو دامن #امام_حسین ...❤️
منم با خود غرق در فکر بودم
که ما کجا و اینها کجا ؟!😔
فـــــکر میکنیم میدانیم و میفهمیم اما ...😏
از #امام_حسین فقط اسم شنیده ایم
از شهادت فقط دَم زدیم😣
💢 چرا ؟!
چون مرد میدان نبودیم
چون لذت گناه را بر نگاه #پسرفاطمه(ع)
ترجیح میدهیم !😓
چون از دین فقط ظاهر فهمیده ایم
فقط ظاهر ...
چون فقط یادگرفته ایم اشک چشمان
#لالــــه_فـــــاطمه ع را دربیاوریم ...!😭
💔دلم تنگ شده برای خـودَم ، برای خــودِ گذشتھ ام
گذشتھ ای که شبانه روزش با نوکری او میگذشت
گذشتھ اے که دَم نمیزدم ، عمل میکردم
و زندگیے ام را فدایش کرده بودم .❤️
اما چھ کردم ؟!
با خودم ، با امامم ، با زندگے ام ...
همھ را زیر کوه بزرگی از معصیت خاک کردم
و چسبیدم به دنیا !😪😞
دیگر نمیدانم چـھ کنم
خسته شده ام از حالم
اما روے بازگشت ندارم انقدر بد بودھ ام
شهدا مرا نگاھ کنید
بازهم همان بی معرفت گناهکار آمده است
همانی کی هے توبه کرد و هے توبه شکست😰
همان که کربلا را دید و عاشورا را فهمید
اما خودش انتخاب کرد مقابل امام زمانش بایستد!
شــهدا دستم را بگیرید ؛ مرا ببرید ...!
نـگذارید در این دنیا ذره ذره آب شوم😢
یکباردیگرهم قول میدهم ؛ کمکم کنید♥️
@azkarkhetasham
🌾تو شلوغيِ #اربعين ديدم زني با عباي عربي روبروي #حرم_سيدالشهدا🕌 با لهجه و كلام عربي با ارباب سخن ميگويد.
🌾عربي را ميفهميدم؛ زنِ عرب میگفت:
آبرويم را نبر، به سختي #اذن زيارت از شوهرم گرفته ام... بچه هايم را گم كردهام😢 ... اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا #ميكشد.
🌾گريه مي كرد 😭و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه ميكردند.كم كم لحن صحبتش تند شد😨:
توخودت #دختر داشتي.
جان #سه_ساله ات كاري بكن.
چند ساعت ⌚️است گم كردهام بچههايم را.
🌾 كمي به من برخورد كه چرا اينطور دارد با #امام_حسين(ع) حرف میزند.ناگهان دو كودك از پشت سر #عبايش را گرفتند.
#يُمّا يُمّا ميكردند.
زن متعجب شد😧...
🌾با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب #تشكر كند.بچه هايش را به او دادند، اما بي خيالِ از بچه هاي تازه پيداشده دوباره روبرويِ #حرم ايستاد..
🌾شدت گريه اش بيشتر شد😭😭!!
همه تعجب كرده بوديم!رفتم جلو و گفتم: خانم چرا هنوز گريه ميكني⁉️ خدا را شاكر باش!
🌾 زن با گريه ي عجيبي گفت:
من از صاحب اين حرم #بچه_هايِ_لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند، بلكه #شفاي بچه هايم را هم امضا كردند.😔😭
اللهم الرزقنا زیارت الحسین (ع)
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
چه فرقی می کند؟ شلمچه، حلب، موصل، قدس یا روستاهای محروم خوزستان؟ بسیجی #سهمش دویدن پا به پای انقلا
#خاطرات_شهدا 🌷
💠اون سال تکیه یه حس دیگه ای داشت
#سید_مهدی_صفویان
🔰هر سال #محرم که می شد، با بچه های محل تکیه ای برپا میکردیم، تو پارکینگ خونه #شهید ولایتی. یک سال به خاطر یه سری از مشکلات نمی خواستیم🚫 #تکیه رو برپا کنیم.
🔰تو جمع رفقا #حسین می گفت هر طور شده باید این سیاهی ها🏴 نصب بشه. باید این #روضه ها برقرار باشه. حسینی که از جون و دل مایه می گذاشت در خونه ارباب و نمی خواست⭕️ هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمی کنه اومد در خونه ما🏡
🔰گفت: من #دلم نمیاد که امسال تکیه نباشه. سیاهی ها و پرچم رو ازم گرفت و رفت. اونشب #خودش تکیه رو برپا کرده بود. تنهای تنها👤 از قرار معلوم شب رو هم تو #تکیه خوابیده بود.
🔰صبح روز بعد سراسیمه و البته با خوشحالی زنگ خونمون رو زد. بهش گفتم چی شده حسین جان⁉️ گفت: دیشب که پرچم ها🏴 و سیاهی هارو نصب کردم تو همون #تکیه خوابم برد. تو خواب دیدم #امام_حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت😍 چه تکیه قشنگی زدی. دستی به #سیاهی ها کشید و بهم #خسته_نباشید گفت.
🔰وقتی حسین این جملات رو می گفت، اشک تو چشمای قشنگش😢 حلقه زده بود. می دیدم که چقدر #خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده بود. اون سال تکیه مون #حس و حال دیگه ای داشت☺️
#شهید_حسین_ولایتی_فر
@azkarkhetasham
🍃🌺
💠ثانیه ای #تفکر
⁉️به نظر شما چرا #شهید_رجایی با خودش عهد کرده بود که اگر غذا را زودتر از نماز بخورد فردای آن روز را روزه بگیرد؟
⁉️اگر شما کاری را به کسی بگویی و دوست داشته باشی آن را سریع انجام دهد ولی انجام ندهد، چه حسی پیدا می کنی؟
⁉️به نظر شما چرا #امام_حسین (علیه السلام) اصرار داشت که ظهر #عاشورا، #اول_وقت و در بین جنگ، آن هم در مقابل لشکر دشمن، نمازشان را اقامه کنند؟
تا حالا فکر کرده اید که چرا #دکتر_حسابی پرفسور ایرانی، تمام موفقیت های خود را مدیون نماز اول وقت می داند؟
⁉️آیا می دانید بهترین ساعات شبانه روز همان وقت #اذان و نماز است؟
⁉️آیا تا به حال به معانی کلمات اذان دقت کرده اید؟ مثلاً «حَیَّ عَلَی الفَلاح» یا «حَیَّ عَلَی خَیْرٍ العَمَل»، آیا این جملات کارت دعوتی از سوی خدای مهربان برای تک تک ما نیست؟
📚اصغر آیتی و حسن محمودی، پر پرواز ؛ ص ۶۲
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#لالههای_آسمونے 🔰فقط یک آرزو دارم....!!! گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک #آرزو دارم: اونم اینک
#خاطرات_شهدا
🔷یک بار خاطره ای از #جبهه برام تعریف می کرد.میگفت:
کنار یکی از زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم. تو جعبه های مخصوص، #مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم.
🔷گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم #محجبه، با چادری مشکیــ🍃! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت تو
جعبه ها.
🔷پیش خودم فکر کردم حتماً از این #زنهایی است که می آیند جبهه. به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند😕 و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار اصلاً آن زن را #نمی_دیدند.😟
🔷قضیه کار، عجیب برام سؤال ❓شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم⚡️ بفهمم جریان چیست.
رفتم نزدیکتر.
🔷تا رعایت ادب شده باشد👌، سینه ای صاف کردم و خیلی با #احتیاط گفتم:«خانم! جایی که ما #مـــردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین.🚫»
🔷رویش طرف من نبود❌. به تمام قد ایستاد و فرمود: «مگر شما در راه #برادرمن زحمت نمی کشید؟» 😦😦
🔷یک آن یاد #امام_حسین (ع) افتادم و اشک تو چشمهام حلقه زد😭. واقعاً خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و #فهمیدم جریان چیست.
🔷بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم. آن #خانم، همان طور که روش آن طرف بود، فرمود: «هر کس که #یاورما باشد، البته ما هم یاری اش می کنیم👌.»
✍ به روایت همسـر بزرگوارشهید
📎فرماندهٔ تیپ هجدهم جوادالائمه
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۲۱/۶/۳ تربت حیدریه
شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۱ عملیات بدر ، شرق دجله
@azkarkhetasham
#لالہ_های_آسمونے
🔶در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه میانداختند گردنشان الا #محمود؛ یک #شال_سیاه داشت که همیشه گردنش بود...
🔷یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید گفت: مادر جان! ما #عزادار امام حسین علیه السلام هستیم...گفتم: الان که محرم و صفر نیست!
🔶گفت: مادرم! عزادار #امام_حسین علیه السلام بودن محرم و صفر نمیخواهد ما همیشه عزادار حسینیم...
#شهید_محمود_رادمهر🌷
از کرخه تا شام
رسیدیم #کربلا رفتیم حرم حضرت عباس ، سینه زنی و توسل و دعا ...
راه افتادیم سمت حرم امام حسین اونجا هم به همین شکل، بلکه بیشتر ..
بماند که توی بین الحرمین چقدرخوندیم و سینه زدیم نرسیده به هتل، باز اومد که
حاجی بیا بریم حرم سیری نداشت واقعا عطشان بود
صبح, ظهر ,شب ,سحر، ول نمی کرد...مدام میومد که بریم حرم برامون روضه بخون.گاهی، قبول نمیکردم
بیشتر از این نمیکشیدم با بچه ها می رفت و خودش روضه می خوند.شب حرم بود سحر می رفتیم،می دیدیم باز توی حرم نشسته جلوش کم آورده بودم اگه معرفت نباشه، آدم نمیتونه این طور عرض ارادت کنه خیلی مهمه در جوونی این شکلی عاشق باشی
گوشه گوشه زندگیش رووصل میکرد به اهل بیت و امام حسین ( علیه السلام ).در خصوص #گریه صبح وشام برای امام حسین (علیه سلام) صحبت می کرد.
وقتی آب میخورد یاد #امام_حسین
می افتاد. واقعا از سلامش احساس می کردم از روی عادت نمی گه از ته دل سلام میگه: یاحسین
#شهید_مدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
@azkarkhetasham
هـواےِاربـعیـندارددلبیچــارهامیـارا
نگـاهےڪـندل
بیـچــــارهمــارا ...
#اربعین
#امام_حسین(ع)
@azkarkhetasham
کار همیشگیاش بود، لباس نظامی را که میپوشید دست رو سینه میگذاشت و سلام به #امام_حسین(علیه السلام) میداد.
بعد هم رو به عکس #حضرت_آقا میایستاد و احترام نظامی میگذاشت.
بهش گفتم مگه آقا شما رو میبیند که شما همیشه احترام میذارید؟
بهم گفت وظیفه من احترام به آقاست حتی اگر به ظاهر ایشان من را نبینند...
راوی :همسر شهید
#شهید_مسلم_خیزاب
@azkarkhetasham