🍃🌺
💠ثانیه ای #تفکر
⁉️به نظر شما چرا #شهید_رجایی با خودش عهد کرده بود که اگر غذا را زودتر از نماز بخورد فردای آن روز را روزه بگیرد؟
⁉️اگر شما کاری را به کسی بگویی و دوست داشته باشی آن را سریع انجام دهد ولی انجام ندهد، چه حسی پیدا می کنی؟
⁉️به نظر شما چرا #امام_حسین (علیه السلام) اصرار داشت که ظهر #عاشورا، #اول_وقت و در بین جنگ، آن هم در مقابل لشکر دشمن، نمازشان را اقامه کنند؟
تا حالا فکر کرده اید که چرا #دکتر_حسابی پرفسور ایرانی، تمام موفقیت های خود را مدیون نماز اول وقت می داند؟
⁉️آیا می دانید بهترین ساعات شبانه روز همان وقت #اذان و نماز است؟
⁉️آیا تا به حال به معانی کلمات اذان دقت کرده اید؟ مثلاً «حَیَّ عَلَی الفَلاح» یا «حَیَّ عَلَی خَیْرٍ العَمَل»، آیا این جملات کارت دعوتی از سوی خدای مهربان برای تک تک ما نیست؟
📚اصغر آیتی و حسن محمودی، پر پرواز ؛ ص ۶۲
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
من #زینب هستم. اسمم را پدرم گذاشت، پدرم مهربان💞 بود. حتماً میدانید چه میگویم. مهربان، دوست و رفیق. به ما #سخت نمیگرفت. نمیگفت چادر بپوش. میگفت: میخواهی زیباتر جلوه کنی⁉️ میخواهی در امنیت و #آسایش باشی؟ وقتی میگفتم: «بله میخواهم»،😇 میگفت: #چادر برای زن خوب است. این نظر من است. حالا چادری هستیم😍. چادر انتخاب خود ماست؛ چون حرف پدرمان را درست یافتهایم. حالا هم #امنیت داریم و هم آسایش؛ همان طور که پدرمان گفته بود💯. با آقاجانم خیلی راحت بودم. همیشه با هم #صحبت میکردیم. هروقت مرا میدید، حتی زمانی که ازدواج💍 کرده بودم، مرا محکم در بغل میگرفت و #میبوسید. پدرم همیشه به مادرم میگفت: زینب مال من است😍، اون دو تای دیگر(احمد و زهرا) مال تو، و #میخندید. نمی دانم؛ شاید چون سرنوشت خودش بیشتر با حضرت زینب(س)❣ گره خورده بود، این را میگفت. وقتی میخواست به #سوریه برود، به او گفتم: آقاجان، این همه سال رفتی، بس نیست؟ مامان، ما را تنها بزرگ کرد😔. دیگر بس است. بهخاطر ما نه، بهخاطر مامان. #پدرم مکثی کرد و گفت: حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) تنهاتر از شما هستند.😥 داستان #عاشورا را شنیدهاید؟ کربلا میدانید کجاست؟‼️و بعد شروع کرد به #روضه خواندن ..😭
✍ به روایت دختر بزرگوار شهید
📎جانشین فرماندهٔ لشگر سرافراز #فاطمیون
#شهید_سیدحسین_حسینی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
وقتی #تصمیم به رفتن🚶 گرفت من سعی کردم #مانع او شوم، اما قبول نکرد. گفتم حداقل صبر کن😥 و مدتی دیگر برو، چون قرار بود تا مدت کوتاهی دیگر #فرزند دوممان به دنیا🌏 بیاید؛ اما علی به هیچ وجه کوتاه نیامد و حرف هایی به من زد که هر #منطق و استدلالی در مقابل آن رنگ می باخت🚫؛ به من گفت واقعه ی #عاشورا را فراموش نکن که خیلی ها👥 بهانه ها آوردند و زمانی که باید #شتاب می کردند وظیفه ی خود را به بعد موکول کردند ⚠️و گفتند بعدا اقدام می کنیم اما آن ها بعدا هرگز #فرصت پیوستن به قافله ی کربلا را پیدا نکردند؛ درواقع همین #بهانه ها زمین گیرشان کرد.😔
✍ به روایت همسر بزرگوارشهید
#شهید_علی_کنعانی🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
#لالههای_آسمونے
🔰فقط یک آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از شهادت فقط یک #آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به #گلوم»
#تعجب کردیم
بعد گفت:
«یک صحنه از #عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که #مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد بردنش خورده بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش #خون می آمد.
می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر #شهادت.
#شهید_عبدالحسین برونسی