eitaa logo
از کرخه تا شام
158 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
از کرخه تا شام
✒️ در زمان ازدواج 💍مهدی از نظر درآمد مالی بودند و ازدواج ما بسیار ساده بود، حتی آئینه و شمعدان را هم نگرفته ☹️و مطابق معمول امروزه رسم و سنت زیادی در مراسم من و شهید عسگری نبود. حلقه ازدواج ایشان چهار هزار و دویست تومان💰 شد و مراسم بسیار ساده برگزار شد آنقدر ساده که شب عروسی🎊 شهید مهدی عسگری کت و شلوار را به تن کردند.جالب‌تر این است که این مراسم ساده😇 عروسی سبب شد که بعد از مراسم عروسی حتی ‼️ده هزار تومان هم برای مراسم عروسی نشدیم. اول ازدواج من و شهید، ایشان در دریایی🌊 قشم مشغول کار بودند و یکسال به این شکل در رفت و آمد بین و کرج بودند و در این مدت از یک ماه تنها 10 روز در اینجا زندگی می‌کردند و بارها من به آقا مهدی در طول این یکسال عرض کردم🗣 که من هم می‌خواهم با شما در قشم کنم ولی ایشان در جواب من گفتند "زندگی در جزیره قشم برای شما سخت😰 است". یکی از معیارهای ازدواج من با مهدی عسگری "شهادت" بود و در صحبت‌های زمان📆 ازدواج بارها گفتند که اگر زمانی باشد من هرجا که باشد باید بروم. این جسارت💪 و شهامت آقامهدی به من ایشان را ثابت کرد.💯 ✍به روایت همسربزرگوار شهید 🌷 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🇮🇷❤️🌷🇮🇷❤️🌷🇮🇷 ☝ای برادران! قبل از اینکه به جبهه بیایم، دخترم میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛ اگر شدم، دورش را بگیرید، چراکه من او را بسیار دوست دارم... 🌷 پ.ن: "فاطمه دقیق" دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق» رزمنده جاوید الاثر و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جمله‌ای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت وی در وصف رزمنده نوشته است: اگر شما گُلی را در صحرای حلب دیدید خاک آن را ببوسيد ممکن است آنجا دفن شده باشد...🌹 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
من هستم. اسمم را پدرم گذاشت، پدرم مهربان💞 بود. حتماً می‌دانید چه می‌گویم. مهربان، دوست و رفیق. به ما نمی‌گرفت. نمی‌گفت چادر بپوش. می‌گفت: می‌خواهی زیباتر جلوه کنی⁉️ می‌خواهی در امنیت و باشی؟ وقتی می‌گفتم: «بله می‌خواهم»،😇 می‌گفت: برای زن خوب است. این نظر من است. حالا چادری هستیم😍. چادر انتخاب خود ماست؛ چون حرف پدرمان را درست یافته‌ایم. حالا هم داریم و هم آسایش؛ همان طور که پدرمان گفته بود💯. با آقاجانم خیلی راحت بودم. همیشه با هم می‌کردیم. هروقت مرا می‌دید، حتی زمانی که ازدواج💍 کرده بودم، مرا محکم در بغل می‌گرفت و . پدرم همیشه به مادرم می‌گفت: زینب مال من است😍، اون دو تای دیگر(احمد و زهرا) مال تو، و . نمی دانم؛ شاید چون سرنوشت خودش بیشتر با حضرت زینب(س)❣ گره خورده بود، این را می‌گفت. وقتی می‌خواست به برود، به او گفتم: آقاجان، این همه سال رفتی، بس نیست؟ مامان، ما را تنها بزرگ کرد😔. دیگر بس است. به‌خاطر ما نه، به‌خاطر مامان. مکثی کرد و گفت: حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) تنهاتر از شما هستند.😥 داستان را شنیده‌اید؟ کربلا می‌دانید کجاست؟‼️و بعد شروع کرد  به خواندن ..😭 ✍ به روایت دختر بزرگوار شهید 📎جانشین فرماندهٔ لشگر سرافراز 🌷 @azkarkhetasham