از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
بعد از #شهادت همسرم وقتی میخواستیم بخوابیم،😴 پسرکوچکم، محمد امین مدام میگفت: من #میترسم. میترسم وقتی بخوابیم دزد بیاد. میگفتم مامان! نترس. ❌کسی بداند اینجا خانه شهید هست، نمیآید. عکس #پدرت دم در هست. کسی نمیآید. بچهها که خوابیدند، توی فکر بودم. گفتم مهدی! شب کنار محمدامین بخواب که نترسد. صبح که از خواب بیدار شدم بوی خیلی خوب و #عجیبی کنار محمدامین میآمد. با خودم گفتم من دیوانه شدم⁉️ چرا فقط این بو از طرف محمدامین میآید و این طرف دیگر نیست. یک هفته قبل از شهادت #دامادمان، به اتاق همسرم رفتم، همان بوی عجیب دو سال و نیم قبل، در اتاق پیچیده بود ♻️و به مشام میرسید. بعد از شهادت دامادمان(مهدیایمانی)، وقتی #پیکر آقا مهدی را آوردند خیلی برایم عجیب بود. پرچم🇮🇷 تابوت همان #بو را میداد.»
✍به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_قاسم_غریب🌷
#سالروز_شهادت
💠 @azkarkhetasham
#روایٺــ_عِـشق ✒️
📎برایم پدری کردی!
جواد، خُلق #کریمی داشت، هر جا که منکری🚫 را از کسی می دید، به نصیحت طرف، اقدام، و نسبت به رعایت حقوق #همسایه ها بسیار سفارش میکرد، با دوستان، رئوف و مهربان💞، و در مقابل دشمنان، شیری قوی پنجه بود، هر کس که با امام طرف بود،💯 با جواد طرف بود، و در این مسأله ملاحظه هیچ #مقامی را نمی کرد، به حلال و حرام بسیار اهمیت می داد،👌 نماز و #روزه اش هرگز ترک نشد، مگر در جبهه که پنج سال نتوانست روزه بگیرد 😔و وصیّت کرد و برایش گرفتیم، با مهدیه تهران، و #دعاهای کمیل و ندبه اش بسیار مأنوس بود، عفّت نفس عجیبی داشت😇، گاه که قول و فعل ناخوشایندی از ما می دید، با کمال #متانت و احترام، به نصیحت می ایستاد و هرگز داد و هوار نمی کرد❌.هنگامی که به شهادت رسید، در برابر پیکر #مطهّرش شکسته ایستادم و چنین با او درد دل کردم: بابا!‼️ درست است که من #پدرت بودم، ولی حقیقتاً تو برایم پدری کردی! تو به ما عزّت دادی، ما باید افتخار✌️ کنیم به تو، ما پنجاه، شصت سال #مسجد رفتیم، نماز خواندیم، به خیالمان💭 که کاری کرده ایم، اما وقتی شماها آمدید، دیدیم ما هیچ #نیستیم، هیچ.
✍ به روایت پدر بزرگوار شهید
#شهید_محمدجواد_دلآذر🌷
@azkatkhetasham