از کرخه تا شام
#خاطرات_شهدا
💢 #در_محضر_شهید
◽️خود محمدجواد میگفت «در لحظهای که صدای انفجار بر اثر اصابت موشک یا خمپاره دشمن بر گوشم طنینافکن شد ناگهان به مدت ۲۰ ثانیه خود را در آسمان مشاهده کردم و از بالا به بدن خود نگاه کردم و فهمیدم به شهادت رسیدهام که ناگهان به یاد همسر و فرزندانم افتادم.
◽️بهمحض خطور این فکر در من به ناگاه از آسمان در کنار پیکر خود نزول کردم و دوباره درون پیکرم وارد شدم و دوستانم را صدا زدم.»
#شهید_محمد_جواد_قربانی
#سالروز_شھادت
@azkarkhetasham
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
‼️من خیلی آرزو داشتم که۱۴۰۰ سال پیش بودم ودر رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته وازاهل بیت پیامبردفاع بکنم.
‼️لذابه همین منظورعازم دفاع ازحرمین به سوریه میشوم وآرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) دردفاع ازخواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
#شهید_حامد_جوانی🌷
#سالروز_ولادت
از کرخه تا شام
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂ ‼️من خیلی آرزو داشتم که۱۴۰۰ سال پیش بودم ودر رکاب مولایم امام حسین(ع) میج
#لالههای_آسمونی
🔸زمان ارتقاء درجه اش رسیده بود. آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد سوریه. هم قطارهایش قبل تر رفته بودند دنبال کارهای اداری ترفیع و بیشترشان هم درجه ی جدید روی دوششان نشسته بود.
🔹مدام هم به حامد می گفتند :«بیا برو دنبال درجه ات. خودت پی کارت رو نگیری، کسی نمیاره درجه بچسبونه روی دوشت»
🔸حامد این ها را می شنید و لبخند می زد یک بار هم که یکی از رفقای صمیمی اش پاپی اش شد که «چرا نمی ری سراغ کارای درجه ات»
🔹گفت: «عجله نکن عبدالله! درجه دادن و درجه گرفتن بازی دنیاستـ اصلش اونه که درجه رو خدا به آدم بده! خدا بخواد می بینی که درجه ام رو توی سوریه از دست خودش می گیرم»
#شهید_حامد_جوانی🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
🌹چند ماه بعد عقدمون من و محمدم رفتیم بازار من دو تا شال خریدم...
یکیش شال سبز بود که چند بار هم پوشیدمش.
🌹یه روز محمد به من گفت: اون شال سبزتو میدیش به من؟
حس خوبی به من میده. شماسیدی و وقتی این شال سبزت همراهمه ؛ قوت قلب میگیرم..
🌹خودش هم دور دوزش کرد و شد شالگردنش که هرماموریتی که میرفت یا به سرش میبست یا دور گردنش مینداخت..
در مأموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادتش برام آوردن..
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌷
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
‼️یک رفیقی داشتیم به اسم آقا هادی از طلاب و بزرگان حوزه علمیه امیرالمومنین ع شهرری بود...با شهیدخلیلی خیلی رفیق بود...
‼️بعد شهادت رسول خلیلی یه روز گفت رسول یه شب قبل اینکه بره سوریه اومد و یه سوال ازم پرسید و بعدش گفت تا زنده ام جایی نقل نکن...
‼️با تعجب گفتم چی پرسید؟! گفت رسول ازم پرسید معنی کلمه (ذاب) به فارسی چی میشه؟! گفتم یعنی دفاع یا دفاع کننده...چطور؟!
‼️شهید خلیلی گفت: میشنوم تو گوشم یه نوایی میگه #هل_من_ذاب_يذب_عن_حرم_رسول_الله
‼️آقا هادی میگفت رسول بغض کرد و گفت : هادی فردا دارم میرم سوریه... ان شاءالله که بتونم از حرم دختر رسول خدا دفاع کنم...
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham