از کرخه تا شام
#من_و_رفیق_شهیدم🌷
♦️هممون میدونیم #شهید_زندست و به انقلابی که به ثمر رسونده✌️ سر میزنه و مدام اونو از گزند خطرات⚠️ و #تهدیدات حفظ میکنه.
💟حالا تصور کنیم با یکی از #شهدا بتونیم رابطه دوستی💞عاطفی برقرار کنیم😍
♦️فکر میکنین چه اتفاقی میفته⁉️
روح #شهید با روح شما رفیق و #همراه میشه.
💟از فردا حضور شهید رو #همیشه کنار خودتون👥 احساس میکنید چون روح شما همیشه #همراهتونه
♦️در طول روز هواتونو داره😌
⇜موقع درس خوندن📚
⇜نماز📿 و انجام طاعات
⇜غذا خوردن🍜
⇜مسجد🕌 رفتن
⇜گردش🚕 و #همه فعالیته ها....
💟براتون مدام #دعا میکنه
چون شهدا فوق العاده👌 رفیق باز بودن و هستند! نه تنها برای #نماز_صبح که بعد از مدتی برای خوندن نماز شب هایی📿 باصفا #بیدارتون میکنن.
♦️در هر مرحله از زندگی که چند گزینه✅ انتخاب داشته باشید, به راحتی گزینه #اصلح رو نشونتون میدن😍
💟لذت بندگی, #عبادت, طاعت و معنویت رو به دوست خودشون❤️ خواهند چشاند.
@azkarkhetasham
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#خاطرات_شهید
✍رضایت خدا ملاک کارتان باشد:
یه روز دیدم شهید باقری با سر و وضع خاکی و گلی از در اومدن داخل اتاق گفتم فرمانده چه خبر کجا بودید که این طور خاکی و گلی شدید لبخند ملیحی زد و رفت نشست میدونستم داره از گفتن موضوع خودداری میکنه چند روزی تکرار شد تا اینکه ی شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم میبرد و چرت میزدم یک لحظه متوجه شدم سایه ای از جلوی چشمام رد شد وسوسه شدم و سایه رو تعقیب کردم ببینم چکار میکنه دنبالش رفتم دیدم ایشون مشغول نظافت حیاط و سرویسهای بهداشتی هستند خجالت کشیدم ودویدم سمتشون و از ایشون خواستم ادامه کار رو به من بسپرن
✍گفتم شما فرماندهی این کارا وظیفه ماست که نیروی شما هستیم ایشون جواب دادن کاری که واسه رضای خدا باشه جایگاه انسان رو تغییر نمیده من این کارو دوست دارم و انجام میدم چون میدونستم بچه ها نمیذارن انجام بدم قبل از نمازصبح و تو تاریکی انجام میدم. از خودم خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم وگفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری..
#شهید_حجت_باقری🌷
راوے :همرزم شهید
@azkarkhetasham
باران🌧 شدیدی ...
در تهـران باریده بود ؛
خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد میخواستند به سمت دیگر
خیابان بروند مانده بودند چه کنند !
همان موقع ابراهـیم از راه رسید ،
پاچهی شلوار را بالا زد
با کول ڪردن پیرمردهــا ،
آنها را به طرف دیگر خیابان🛣 برد !
ابراهـیم ...
از این کارها زیاد انجام میداد !
هدفی☝️ هم جز شڪستن نفسِ خودش
نداشت ! مخصوصا زمانی که خیلـی
بینِ بچه هـا مطرح بود ...
#علمــدار_ڪمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@azkarkhetasham
#رفیق_شهید🌷 که داشته باشی
نیازی به عشقهای بیخودی نداری❌
میدونی یکی #حواسش (علاوه بر خدا)بهت هست
یکی که اومده وصلت کنه به #خدا💞
#شهید_شهیدت_میکنه
بذار یه شهید🌷 توزندگیت نقش داشته باشه😍
#رفیق_شهیدم
#شبتون شهدایی
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🍃🌺🍃🌺
💟پیله کرده بود برای #سال_تحویل کنار حرم حضرت معصومه (س) باشیم ... دستش را محکم گرفته بودم، نمیخواستم لحظه ای بینمان جدایی باشد
💟آنقدر #شلوغ بود که نشد جلوتر برویم، همانجا داخل حیاط رو بروی صحن آیینه به سمت #ضریح گفت: خانوم ، خانومم رو آوردم ببینی، ممنونم که منو به #عشقم رسوندی!
📚کتاب "یادت باشد..." عاشقانه های حمید و فرزانه.
سرشار از سبک زندگی درست و اسلامی و پر از #عشق و صمیمیت.
این کتاب مملو از رفتارهای #صحیح و #عاشقانه است.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم🌷
@azkarkhetasham
🍃🌺🍃🌺🍃
❣تصور نمیکردم حزب اللهی ها این قدر #شاد و شنگول باشند.اصلا آدم های #ریشو را که میدیدم تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام دنبال غم و غصه هستند.
❣محمدحسین یک میز #تنیس گذاشته بود توی خانه دانشجویی اش .وارد که میشدیم بعد از نماز اول وقت، #بازی و مسخره بازی شروع میشد.
❣لذت میبردم از بودن کنارشان از #شادی میترکیدی بدون ذره ای #گناه.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🔰راز عجیب شهید ناشنوایی که یک عمر همه مسخره اش می کردند😞
زمان جنگ کارش مکانیکی بود .
در ضمن ناشنوا هم بــود. پسر عموش غلامرضـا که شهــید شد…
عبدالمطلــب سر قبــرش نشست، بعد با زبـون کــرولالی خودش، با ما حــرف می زد.
ما هم می گفتیم: چی می گی بابــا!؟
محلـش نذاشتیــم، هرچی سر و صــدا کرد هیـچ کس محلش نذاشت.
دید ما نمی فهمیــم، بغل قبر شهید با انگــشت، یه دونه قبــر کشید…
روش نـوشت: شهید عبدالمطلــب اکبری، بعد به ما نــگاه کـرد،
خندید، ما هم خــندیدیـم.
گفتیم شوخیـش گرفتــه، دید همه ما داریم می خنــدیم، طفلک هیچ نگــفت…
یه نگاهی به سنگ قبر کرد، سـرش رو پائیــن انداخـت و آروم رفـت…
فرداش هم رفت جبهــه، ۱۰ روز بعد پیکر پاکش رو آوردند،
دقیقاً تـوی همون جــایی که با انگشـت کشیــده بود خاکـش کــردند.
توی وصیت نامه اش اینجور نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هر چی گفتم به من می خنــدیدند،
یک عمر هــر چی میخواستـم به مردم محبت کنم، فکــر کردند من آدم نیستم،
مسخره ام کــردند…
یک عمر هـر چی جدی گفــتم، شوخی گرفتند…
یک عمر کسی رو نداشتــم باهاش حــرف بزنم، خیلـی تنــها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونیــد، هر روز با آقــام حـرف می زدم.
آقا بهم گفت: تو شهیــد می شی، جای قبــرم رو هم بهم نشـون داد،
این رو هم گفتم اما بــاور نکردید!
شهید عــبدالمطلـب اکبـری
شهادت ۱۳۶۵/۱۲/۰۴
شادی روح بزرگ شهید اکبری صلوات!
🌀معرف این شهید مظلوم و گمنام باشیم😔
از کرخه تا شام
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#پیوندی_بانورقرآن
حاج عباس مدتی که به علت مجروحیت حین عملیات فتحالمبین در بیمارستان بستری شد وقت را مغتنم شمرده و در مورد تشکیل خانواده فکر میکرد. همسر یکی از دوستان عباس، مرا به او معرفی کرد و این آغاز آشنایی ما، در سال 1361 بود.
در جریان خواستگاری احساس همدلی و همفکری کرده به جهت اطمینان استخاره کردم، آیههای سوره نور آمد: «الله نور السموات والارض»💫
بعد از خرید مختصری بر طبق آداب و رسوم در تاریخ 21/7/1361 دلهایمان با نور قرآن پیوند خورد و عقدمان جاری گشت. روز بعد از مراسم عقد به گلزار شهدا رفتیم و عباس حلاوت خودش را در این مدت برایم توصیف کرد: «وقتی برای خواستگاری به سراغت آمدم بار سنگینی بر سینهام حس میکردم، با شنیدن نامت (زهرا) آرام شدم، وقتی به درخواستم جواب مثبت دادی، همه درهای بسته به رویم گشوده شد.» همه به او سفارش میکردند که مراسم عروسی را در باشگاه برگزار کند اما او نپذیرفت چون از خانواده شهدا خجالت میکشید و نمیخواست خود را درگیر مراسم کند. لباس دامادی او نیز همچون سرداران دیگر جامه سبز سپاه بود. مراسم در عین سادگی انجام شد و حاج عباس بعد از ازدواج بلافاصله به منطقه بازگشت.🌺
#همسرشهید
#شهیدحاج_عباس_کریمی
#سالروزشهادت
@azkarkhetasham