✨شهیدان سخت دلتنگ وغریبم...
✨خمار جرعه ای اَمِّن یُجیبَم...
🌷🕊🌷🕊
✨شهیدان خدایی بی قرارم...
✨خدایا طاقت ماندن ندارم...
🌷🕊🌷🕊
✨چه تنها مانده ام افسرده برخاک...
✨شما رفتید تا افلاک چالاک...
🌷🕊🌷🕊
✨مرا تنها رها کردید و رفتید...
✨به حسرت مبتلا کردید و رفتید...
🌷🕊🌷🕊
#یا_زهرا_سلام_الله_علیها...🍃🌹
#شهدا_گاهی_نگاهی ...🍃🌹
#شهید_ابراهیم_هادی 🍃🌹
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
اگر امام زمان غیبت کرده است، این غیبت ماست نه غیبت او... این مـا هسـتیم کـه چشمان خود را بسته ایم،
دکتر مصطفی چمران در تاریخ 31 خرداد 1360،
یک روز قبل از شهادت خود در اهواز و در جلسه شورای عالی دفاع برای آخرین بار شرکت کرد و پس از آنکه خبر شهادت فرمانده نیروها ی دهلاویه، ایرج رستمی را در سحرگاه 31 خرداد دریافت کرد به سرعت فرد دیگری را برای فرماندهی انتخاب وبا خود به دهلاویه برد.
او به سمت سوسنگرد به راه افتاد و در پشت نزدیکترین خاکریز درمقابل نیروهای عراقی قرارگرفت.خمپاره ها چپ و راست در اطراف او به زمین می خوردند ، ناگهان خمپاره ای در نزدیکی او منفجر شد و وی از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به مقام رفیع شهادت نایل آمد.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#روحمان_بایادش_شاد
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
💌 #به_یادم_باش #حتما_بخونید
نزد امام رضا (ع) بودم.
ناگهان چیزی به ذهنم رسید. 💤
.
گفتم:
«یابن رسول الله درخواستی دارم؛
در دعاهایتان به یاد من هم باشید ...» 🙏
.
امام (ع) فرمودند:
«فکر کردهای تو را از یاد میبرم؟» ⛅
.
گفتم: «نه»
امام پرسیدند: «از کجا میدانی؟»
🌙 پاسخ دادم:
«مگر نه اینکه همیشه،
دعای شما، شامل حال شیعیان هست؟
خب، من هم یکی از شیعیانم» 💚
.
💫 امام رضا (ع) فرمودند:
«فقط این نیست؛ هروقت خواستی، ببینی
چقـدر به یاد تـو هستم، ببین چقـدر به یـادِ
من هستی ...» 🌸🍃
@azkarkhetasham
#روایٺــ_عِـشق ✒️
یکی از #دوستان شهید «محمد حمیدی» از قول ❗️مادر این شهید مدافع حرم #روایتی نقل کرده و میگوید: بار آخر که محمد زخمی💥 شد و برگشت، به مادرش گفته بود #لیاقت شهادت نداشتم چون تو از ته قلبت❤️ راضی به رفتن من نیستی! دلت را با خدا #صاف کن تا خدا مرا ببرد.😔 همین اتفاق هم افتاد. گویی مادرش خواسته محمد را اجابت کرد. وقتی رفت دیگر برنگشت😭 و در مسیر #دمشق درعا، در جنوب سوریه به شهادت رسید
از کرخه تا شام
همیشه بی تو میان هنوزها لنگم هنوز مثل همیشه همیشه دلتنگم "فرماندهٔ محور عملیات لشگر ویژه شهدا"
#خاطرات_شـهدا
🔰عملیات شده بود. خیلی نگران بودم، 😰چون ازابراهیم خبری نداشتم. شب، مادرم گفت: ابراهیم #مجروح شده استو ماه رمضان بود. افطاری را خوردم و تا سحر آرام و قرار نداشتم. ❌با خودم فکر می کردم حتی اگر دست و پا نداشته باشد، فقط می خواهم کنارم باشد، من هم تا آخر #عمر کنارش می مانم و از او پرستاری می کنم.😇
🔰حال #عجیبی داشتم. بعد از سحر، مادرم صدایم زد و گفت: بیا دایی های آقا ابراهیم آمده اند کارت دارند.‼️ وقتی وارد اتاق شدم، دیدم همه مردهای فامیل نششته اند، #دلم ریخت. مطمئن بودم برای مجروحیت ابراهیم اینجا جمع نشده بودند. ⚠️وقتی خبر شهادت ابراهیم را دادند، سرم گیج رفت. انگار آب جوش روی سرم ریختند. صدای هیچ کس را نمی شنیدم.😔 خودم را نگه داشتم و سوره #والعصر را خواندم. آرام شدم، دلم داشت از بغض💔 می ترکید.
🔰کارهایشان را کرده بودند. قاب عکس حاضر بود 🖼و اعلامیه ها را هم چاپ کرده بودند. عکس را که دیدم باور کردم #شهید شده است. عکسش را به بغل گرفتم و بلند بلند گریه کردم، با ابراهیم حرف می زدم.😭 به یاد اولین روزهای زندگی مشترکمان افتادم. همیشه از #شهادت حرف می زد و از من رضایت می طلبید.😢 حالا فقط #عکسش پیش من بود و نگاهم می کرد
✍به روایت همسر شهید
#شهید_ابراهیم_امیرعباسی🌷
📎سالروز شهادت
@azkarkhetasham