eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
207 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
98 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
ای هم‌نفسم! چه خوش نگاری هستی! سرسبزتر از باغ بهاری هستی حقا! که برای پیکرم چون روحی در رگ‌رگ من چو خون جاری هستی چون چشمه زلال و پاک و جاری هستی شاداب چو غنچه‌ی بهاری هستی دلگرم، کسی که تکیه گاهش باشی چون کوه نماد پایداری هستی در اوج، چنان باز شکاری هستی گه در قفسی، گاه فراری هستی آهو صفتی و صید هر کس نشوی ای عشق! که گفته اختیاری هستی ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
سایه‌ی لطف خدا بر سر بگیری بهتر است از شراب عشق حق، ساغر بگیری بهتر است در قفس، زانوی غم، تا کی بگیری در بغل!؟ در مسیر عاشقی، گر پر بگیری بهتر است گر چه تاج زر بُوَد زیبنده‌ی زیبا‌رُخان از عبادت بر سرت، افسر بگیری بهتر است بنده‌ی شیطان مشو، خوار و ذلیلت می‌کند تاج کرّمنا اگر بر سر بگیری بهتر است با مواساتی بیا قلبی ز خود خشنود کن با محبّت دست یک مضطر بگیری بهتر است می‌رود سرمایه از کف، بگذرد چون ابر، عمر توشه‌ای بهر صف محشر بگیری بهتر است تشنه جان دادن به از نوشیدن از دست عدو جام اگر از ساقی کوثر بگیری بهتر است دشمن دین در کمین صید ایمانت بُوَد بهر حفظ دین خود، سنگر بگیری بهتر است خنده بر لب، گرگ می‌آید به استقبال میش گر خبر از خنده وز خنجر بگیری بهتر است لاله‌ها ما را سفارش‌ها به دین کردند و بس درس عشق از لاله‌ی پرپر بگیری بهتر است تا رساند پرچم نهضت به دست صاحبش دمبدم، دستور از رهبر بگیری بهتر است ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
کرده خدا نصیب ما، دلبر خوب و ماهرو لنگ، کمیت واژه‌ها، کی برسد به وصف او!؟ نام نمی‌شود بری، گر همه عمر بِشْمُری دسته به دسته خوبی‌اش، تا چه رسد که مو به مو قامت سرو شد خجل، دید چو سروِ قامتش از رُخ همچو ماه او، ماه گرفته آبرو سنبله و ظلام شب، گیسوی موج موج او لبش عقیقی از یمن، گونه نگو، بگو هلو غرق خیال می شوم، در هوس نگاه او لحظه به لحظه دم به دم، چهره به چهره رو به رو معدن علم و معرفت، کان صفا، جود و سخا کشفِ محاسنش کنم، لایه به لایه تو به تو من چو کویر تشنه‌ام، او چو زلالِ چشمه‌ها باده‌ی عشق می چَشَم، از لب او، سبوسبو دست محبتش کشد، کاش! به روی سینه‌ام تا دل پاره پاره‌ را دلبریش کند رفو ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
ماه من! تا به حضورت نرسم، دلتنگم تا رُخت سیر نبینم، همه دَم، دلتنگم گشته‌ام همچو خزان، بی گل رویت، ای گل! لب خشکم بنگر، چشم ترم، دلتنگم چون صبا چند به دنبال تو باید گردم؟ تا نیایی صنما! خود به برم، دلتنگم چون هما کاش! تو بر شانه‌ی من بنشینی نیست بالی که به سویت بپرم، دلتنگم باز گرد ای گل نرگس! که بهارم باشی بی تو چون برگ خزانم، چه کنم؟ دلتنگم اشتیاق تو به من شوق غزلخوانی داد ور نه از خویش و ز لوح و ز قلم، دلتنگم ۱۴۰۱/۱۱/۱۹
طایر قدسی (تقدیم به ساحت قدسی برترین بانوی عالم، حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌اللّٰه علیها) «ای آسمان! خون گریه کن»، آرام جانم می رود آن اختر تابان دگر، از آسمانم می رود کو مهر من!؟ کو ماه من!؟ کو دلبر دلخواه من!؟ زیباترین کوکب دگر، از کهکشانم می رود گفتم روم در سایه‌ی لطفش، دمی مأوا کنم ای خاکمان بر سر، ز سر، آن سایبانم می رود ای چرخ! ای نامهربان! کردی بهارم را خزان کز این چمن، دیگر چنین، سرو چمانم می رود سرد است دیگر خانه‌ام، ویرانه شد کاشانه‌ام کآن طایر قدسی دگر، از آشیانم می رود از ما بپوشد رو دگر، جای ملامت، کو دگر؟ بر آسمان‌ها گر چنین، آه و فغانم می رود ۱۴۰۱/۱۱/۰۷
هر کسی دارد ز حال نت، سؤالی می کند حال ما می گیرد این نت؛ خوب حالی می کند کاش! روزی برسد شاد دگر دل بشود باز هر عقده و حل هر چه که مشکل بشود با این نت داغون دگر از شعر نگویید بر دل چه نشیند؟ که جز از غصّه نیاید مشکل از نت نبود از دل پر غصه ی ماست.. این چه روزیست که اینگونه نفسگیر هواست.. کاش! روزی برسد شاد دگر دل بشود باز هر عقده و حل هر چه که مشکل بشود نت اگر باز نشد، نت نبوَد، چیست دگر!؟ گر نفس گیر هوا گشته، هوا نیست دگر
  ( بداهه یا انتخابی ) 👇 چو یعقوب ار بخواهی از دل و جان برآید از افق، آن به گر کند یارم، نگاهی ز اش می برد تا تخت شاهی اگر در سینه داری رندان نه از مرگ ات بوَد پروا، نه ۱۴۰۱/۱۰/۱۰
ای هم‌نفسم! چه خوش نگاری هستی! سرسبزتر از باغ بهاری هستی حقا! که برای پیکرم چون روحی در رگ‌رگ من چو خون جاری هستی چون چشمه زلال و پاک و جاری هستی شاداب چو غنچه‌ی بهاری هستی دلگرم، کسی که تکیه گاهش باشی چون کوه نماد پایداری هستی در اوج، چنان باز شکاری هستی گه در قفسی، گاه فراری هستی آهو صفتی و صید هر کس نشوی ای عشق! که گفته اختیاری هستی
آرام برگرد مانند سایه این رهگذر را دیگر نفس نیست عقاب را حوصله‌ی قفس نیست
4_5999188023877569548.ogg
1.13M
صبح صبح است و شراب مشرقی پیدا شد گلشن ز جمال روی گل، زیبا شد یک بار دگر جهان ما شد احیا تا نرگس شهلای تو ای گل! وا شد 🎤خوانش: سلام و درودها نثارتون. صبح تون درخشان و سایه تون مستدام 🌹🙏🌹 ۱۴۰۱/۱۰/۲۹