خانه ی دل
روشن از #فانوس #عشقت
کرده ام.
#محمد_رضا_قاسمیان
جام محبتت،
مینای مستیم
#فانوس #عشق تو
گرمای هستیَم
#محمد_رضا_قاسمیان
جای تو باشد، در آسمان ها
از ما تو دوری بسیار ای #ماه !
در #برکه ات من کردم نوازش
با قلب عاشق، با دست کوتاه
#محمد_رضا_قاسمیان
کار ما از #فال و از #فنجان گذشت
حال ما را کوه می داند و دشت
#محمد_رضا_قاسمیان
#عشق تو بوَد پادشه ملک وجودم
گوش دل من هست به #فرمان تو ای شاه!
#محمد_رضا_قاسمیان
آفرین بر عشق پاکت! مرحبا اندیشه ات!
#بیستون آباد شد از ضربه های #تیشه ات
#محمد_رضا_قاسمیان
گفته اند از عشق و از اعجازهای آن سخن
عشق #شیرین می کند #فرهاد را هم کوهکن
#محمد_رضا_قاسمیان
ماه من در #بستر #شب نور می بخشد مرا
با لب شیرین، هماره شور می بخشد مرا
#محمد_رضا_قاسمیان
شعری بخوان برایم، زیبا و عاشقانه
#باران ببار امشب، بر وزن این #ترانه
#محمد_رضا_قاسمیان
#صبح آمده است و شادی، جایی نداری ای غم!
بیدار می شود گل، با بوسه های #شبنم
#محمد_رضا_قاسمیان
#اشعار_بداهه_واژگانی (شعر سه نقطه...)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#بداهه_سُرایی_با_واژه_ها
کلیدواژه ها :
#فریاد؛ #زن؛ #رویا؛ #درد؛ #سکوت؛ #زمین؛ #آزادی؛ #خدا؛ #جنگل؛ #غم؛ #خاک؛ #عشق
#درد #سکوت خویش را #فریاد زن #زن!
با #عشق #رؤیای خودت را داد زن زن!
نزد #خدا #آزادی #خاک و #زمینش
در #جنگل #غم داد بر بیداد زن زن!
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۰۷/۲۳-یکشنبه
https://t.me/joinchat/Ja1nF17JInUxNjFk
در حال تفألم، چنین #فال آمد
کز برکت آن دلم سر حال آمد
در وادی #عشق صحبت از عقل مکن
این گونه زبان عاقلان، لال آمد
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_واژه_ها
۱۴۰۱/۰۹/۲۹
مشکلی دارم، بگو این مشکل آسان می کنی؟
آسمان قلبم از عشقت، چراغان می کنی؟
دردها دارم ز هجرانت، طبیبا! درد من
با وصال خویشتن از لطف، #درمان می کنی؟
از فراقت شد خزان، جانا! بهار عمر من
باز می گردی؟ بهاران این #زمستان می کنی؟
مثل اقیانوس، آرامی؛ میان #شعر من
در دلم بر پا چرا اینگونه توفان می کنی؟
روزگار #امن من، نا امن شد با رفتنت
خاطرم را روز و #شب ز این غصّه، حیران می کنی
با حضورت خانه ی دل می شود #آباد، لیک
می روی چون از برم، این خانه #ویران می کنی
کوه صبری تو، نی ام یک ذرّه همچون تو #صبور
#عشق من! ما را به یک لبخند، مهمان می کنی؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_با_واژه_ها
#غزل
۱۴۰۱/۱۰/۲۸
#مشاعره_واژگان ( بداهه یا انتخابی ) 👇
چو یعقوب ار بخواهی از دل و جان
برآید از افق، آن #ماه #کنعان
به #یوسف گر کند یارم، نگاهی
ز #چاه اش می برد تا تخت شاهی
اگر در سینه داری #عشق رندان
نه از مرگ ات بوَد پروا، نه #زندان
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۰/۱۰
الا ای آن که در کارم، نکو نامت، سرآغاز است!
#ترنم میکنم نامت، به لبهایم، عجب ناز است
نمیدانم چه رازی هست در نام تو و یادت
که شور انگیزتر از بلبلان شهر #شیراز است
صبا وقتی که میآرد پیام #صبح از کویت
شبیه شیشهی عطری که پیوسته درش باز است
چنان بویت #دل_انگیز است و مستان را سحر خیز است
که گویی چون مسیحایی و از #عشق تو اعجاز است
#بدهکار لبت هستم، هزاران بوسه میدانی
ز اسنادی که موجود است و از چشمی که غمّاز است
برای #یادگاری کن، گلم! گاهی دلم را #شاد
که با یادت چنان بلبل به لبهای من آواز است
مرا ای #یار! یاری کن بوَد تا #فرصت دیدار
هوایت را به سر دارم، دلم را شوق پرواز است
#محمد_رضا_قاسمیان
#خالقین_شعر_سه_نقطه
#بداهه_سرایی_واژگانی
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۰۸
قسم به عشق و عاشقان، بیا و پیش ما بمان
نیست در این جهان مرا آرزویی به جز همین
#محمد_رضا_قاسمیان
#تک_بیت
#عشق
در قلب، پروراندم، یک عمر، یاد عشقت
شوق طلوع دارم، کو بامداد عشقت!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#تکبیت
#بامداد
#عشق