eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
167.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 سمانه سال دوم دانشگاه بودم.با آرش آشنا شدم.استاد دوستم فاطمه بود.منم چون کلاس نداشتم هرازگاهی تو کلاسش میشستم.آرش چشم چرون بود از همون اول گیر داده بود بهمو هی شوخی میکرد.منم ازش خوشم اومد تازه فهمیدم مجردم که هست بیشتر بهش توجه میکردم. از کلاس اومدیم بیرون فاطمه شماره موبایلشو گرفتو گفت میخوام واسه تحقیق کمکم کنید.منم ذوق کردم انگار همون لحظه یه چیزی تو کله ام نوید میداد که  آخه هم خوش تیپ بود هم استاد دیگه چی میخواستم من. منم که از یه خونواده ی بودمو فقط از پوئن زیباییم استفاده میکردم.میخواستم از زمونه انتقام بگیرم.نمیدونم..‌. تو راه برگشت واسش اس ام اس دادم اونم زد معرفی کن خودتو ؟ بعدش واسم زد شناختمت خوشگله به فاطمه گفتم میخوام فقط یه بازی رو شروع کنم واسه سرگرمی :) فقط همین فرداش دوباره اس ام اس داد.منم جوابشو دادم.ذوق میکردم استادی که همه دانشجوهاش دنبالشن حالا داره واسه من اس ام اس میده اینم استادی که از خوش تیپی الحق که چیزی کم نداشت... یه هفته به این منوال گذشت و اس ام اسهای عاشقونه ردو بدل میشد تا فردای روزی که رفتم دانشگاه و با اون کلاس داشت فاطمه اولین برخوردمون بود بعد از اون جریانات اس ام اس بازی : خوشگل موشگل کردمو رفتم سر کلاسش دلم شور میزد ولی دلم واسه دیدنش تنگ بود تو کلاس همه حواسش پیش منم بود آخر کلاس به فاطمه گفت وایسا کارت دارم. دانشجوها همه رفتنو منو فاطمه وایساده بودیم تا ببینیم استاد چی میخواد بگه استاد رو به من کردو گفت : بهت نمیاد اینقدر شیطون باشی (یه نگاهی به فاطمه کرد میخواست با زبون بیزبونی بهش بگه بره بیرون) گفتم:ایشون در جریان همه اس ام اسا هستن  رو کرد به فاطمه گفت:راستشو بگو حرفم پخش شده یا نه؟اگه میخوایید منو مسخره دست اینو اون کنید یا سر من شرطو شرطبندی کنید بهتره از الان بگید وگرنه آخر ترم من میدونمو !!!! تا فاطمه اومد چیزی بگه گفتم نه استاد من واقعن عاشقتون شدم سفتم پاش وایسادم این یه هفته بدجور بهتون عادت کردم مطمئن باشید این پیش خودمون سکرت میمونه ))))) گفت در طول آموزشم به هیچکس اعتماد نکردم اما به تو چرا! اعتماد میکنم ببینم چی کار میکنی (: از کلاس اومدم بیرون کلی ذوق کردم انگار رو ابرا  راه میرفتم راسیتش حسادت فاطمه رو هم تو چشماش میخوندم. آخه غیر از فاطمه خیلی از دخترا دنبال این استاد بودن چیزی کم نداشت هیچی و حالا من میتونستم صاحبش بشم )))) اومدم خونه باز مامان خونه نبود ): باز رفته بود کار .از فقیریمون حالم بهم میخورد از اینکه نخورم نخورم میکردیم از اینکه پول نداشتیم واسه خودم مانتو بخرم از اینکه اوستای بابام بخواد بهمون کمک نه صدقه بده حالم بهم میخورد.. از این خونه فراری بودم از خونه ایی که مامان بابا پول گذاشتن و واسم خط ایرانسل خریدن اون روز خدا انگار یه وجب از دنیا رو به نامم زده آره من یه دختر فقیرم اینجا میگم چون دیگه ترسی ندارم کسی بفهمه پول دوست دارم چون از بچگی عقده ی پول داشتم چون تموم تلاشمو کردم دانشگا دولتی قبول بشم چون یا دولتی یا هیچی .. و در آخرچون خونواده ی عشقم منو واسه همین فقرمون نخواستن واسه همین فقرمون تحقیر شدم زیبایی به چه دردم میخوره وقتی مادر عشقم منو دید کلی قربون صدقه ام رفت و وقتی اومد خونه مونو دید من شدم پیف پیف ! هر روز با استاد در تماس بودیمو من "استاد"صداش میزدم.ازم خواست باهاش صمیمی بشمو با اسم کوچیک صداش بزنم.از اون روز استاد شد برام آرش آرش تمام زندگیم شد شوخی شوخی همه چیز جدی شد.دوماه از دوستیمون میگذشت سر کلاساش میرفتم مسخره بازی درمیووردم پای دردو دلای دانشجوهایه خاطرخواش میشستم و به خودم می بالیدم که به من توجه داره فقط قرار گذاشتیم برای اولین بار بیرون از دانشگا همدیگه رو ببینیم.اولین قرارمون بیرون از دانشگاه اونروز من دانشگا کلاس داشتم اما اون نداشت ساعت ۵ عصر قرار گذاشتیم تیپ بیرونش با کتو شلوار استادی کلی فرق داشت تا دیدمش دلم واسش ضعف رفت.بهم سلام دادیمو کلی قدم زدیم روی نیمکت نشستیم و واسه اولین بار فیس تو فیس منو آرش روی نیمکت نشستیم اولین بار بود باهم به دور از هیاهوی دانشگا پیش هم بودیم . تا نیگاش کردم لبخندی به لب داشت اولین بار من با تمام وجود حس کردم عاشقشم .دیگه این بازی نبود واقعن عاشقش شده بودم پا شدیمو قدم زنون تو پارک میرفتیم.حس اونو نمیدونستم یعنی باور نداشتم اینهمه دانشجوی دختر دنبالش بودن حتمن منو هم بازیچه قرار داده بود اما دوس داشتم باور کنم .باور کنم که دوستم داره باور کنم عاشقمه ... .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
💜🍃 سلام وقت بخیر خواهشا پیام منو اورژانسی بذارید توی گروه شاید با راهنمایی دوستان مشکل منم حل بشه من ۴۵ ساله هستم سه سال ازدواج کردم ده سال قبل تخمدان سمت راستم برداشتم فیبرم داشت. ازبعدازان پریودی های من ۲۱ روزه شده و مدت پریودیم ده روز هست. یک بار ای وی اف کردم که اصلا جنینی تشکیل نشد. گفتن کیفیت تخمک ها ضعیف و ذخیره تخمدان هم کم هست. کلا دکترها نظرشون به تخمک اهدایی هست و من خودم موافق نیستم. چکارکنم مدت پریودی کوتاه تربشه؟ برای تقویت تخمک بااین شرایط کاری می شه کرد؟ یعنی بین هرپریودی من ده روز فاصله هست سونو که انجام دادم تخمک دارم ولی ضعیف هست خواهشا اگر هرکسی مثل من بوده وباردار شده منو راهنمایی کنه که چکار کنم باردار بشم از همگی التماس دعا ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خواهشا هرکسی درمورد بیماری پیسی اطلاع داره وراه درمان ودکتر میدونه بهم خبر بده. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان کسی هست که تا به حال دچار دررفتگی فک شده باشه و بعد جا افتادنش استخوان های صورتش ملتهب بشن و نتونه دهنش رو مثل قبل باز کنه، دکتر رفتم یه قرص داد بدتر شدم دسترسی به پزشک متخصص هم ندارم متاسفانه خواهشا اگه کسی هست بگه چیکار کرده که خوب شده، روش های سنتی برای کم کردن التهاب و تورم استخوان صورت یا قرص و کرم هرچی که تاثیر داشته باشه هم لطفا بگید بلکه خوب شدم 🙏🏻 آزمون دارم ولی حتی نمی تونم غذا بخورم خلاصه خیلی دردسر شده برام ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خسته نباشید به اعضای گروه و ادمین عزیز پسر من چند روزی رفته تو ۱۵ سال یک مدتی هست که اخلاقش عوض شده اینم بگم وضع مالی خوبی نداریم و پسرم گیر داده ماشین بگیریم بهانه میگیره ناراحتی خود خوری وافسرده شده والان دوهفته ای هست که ی جوری شده سرش میگیره هی میگه بدبختم کردی مامان از زندگی سیر شده چند باری هم خود زنی میکرد مثلا وقتی عصبی میشد ناراحت می کرد تو صورت خودش سیلی میزد پا میشد میرفت 😭خیلی میترسم نمی دونم چکار کنم خیلی هم بهش می رسیم منو باباش پول بخواد زیر سنگ هم شده گیر میارم میدم بهش مثل ی آدم ۳۰ یا ۴۰ ساله قصه میخوره هی ناله میکنه میگه بدبختم کردین دیونم کردین بیشتر به من میگه پیش باباش نمیگه تورا خدا راهنماییم کنین دعا کنین نمی دونم چکار کنم پسرم همه چیز منه 😭😭ببخشید طولانی شد ادمین عزیز لطفا پیامو بزار تو گروه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام ی مشکلی دارم ک دیر ب دیر برام اتفاق میفته،ولی چون امروز هم درگیرش شدم،نگران شدم.بعضی مواقع ک از بی اشتهایی دیر غذا میخورم پا میشم سر گیجه میگیرم،مثلا امروز داشتم ظرف میشستم دو س قدم ب سمت راست کشیده شدم.عجیب بود ک چرا چند قدم ب سمت راست کشیده میشم و تعادل ندارم ثابت وایسم یعنی بی اختیار چند قدم ب سمت راست راه میرم بدون اینکه خودم اراده کنم.لطفا اگر کسی تجربه داره و متوجه شده دلیلش چیه و درمانش رو میدونه دریغ نکنه.ممنون میشم. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت اعضای گروه و حبیبه خانم عزیزمن یه سوال داشتم شوهرم شبهاآنقدرمیره دسشویی که به جای اون من خسته میشم بیچاره میتونم بگم تا صبح شش بار راحت ادارمیکنه آزمایش هم دادیم کاملا سالمه اگه راهکاردارین دریغ نکنید انشاالله همیشه درپناه خداباشید🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ من ساکن اصفهانم می‌خوام عمل تنگ کردن رحم انجام بدم میخواستم ببینم کسی این عمل انجام داده و نتیجه گرفته بعدشم یه دکتر زنان خوب تواصفهان معرفی کنید ممنون ازهمه عزیزان ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ دوستان سلام خانه ایی در مرکز شهر قم داریم میخام رهن بدیم خیلی یدهی داریم مشتری میاد ولی جور نمیشه چه دعایی یاذکری هس بخونم مشکلمون زودتر حل بشه 😢شرمنده طلبکارا شدیم😔 التماس دعا دارم 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ غلام سيد مير شجاعت على الموسوى النجفى معروف به هندى كه در عصر سيد بحرالعلوم و شيخ جعفر كبير بوده ، مى گويد: من خدمت سيد بودم هنگامى كه از هند به نجف اشرف مى آمد، گاهى اوقات ميان كشتى عقدى (جواهرات ) از جيبش بيرون مى آورد كه در او انواع جواهرات بود مدتى به آنها نظر مى كرد و دو مرتبه به جيبش مى گذاشت ، هيچ يك از مسافرها متوجه نشدند، مگر ناخدا از بالاى كشتى متوجه آن جواهرات شده و آن ها را نشان كرده بود سيد نفهميد كه او متوجه شده ، پس ناخدا خواست حيله اى بنمايد و آن عقد را از سيد بگيرد، پس ميان كشتى فرياد زد: با من عقدى بود، از جواهر علامت و نشانى اش اين است ، ديشب از من سرقت شده بايد من لباس ها و اسباب هاى شما رابگردم ، سپس مشغول جستجو كردن شد. جناب سيد فهميد كه اگر اين عقد را از جيب او بيرون بياورند، اهل كشتى ناخدا راتصديق مى كند و مى گويند: سيد دزدى كرده ، در اين بين سيد عقد را ميان دريا انداخت و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين اين امانت من است نزد شما. احدى متوجه نشد كه سيد چه كارى انجام داد. ناخدا همه را تفتيش كرد و نوبت به سيد كه رسيد، مشغول بازرسى او شد، چيزى نيافت پس ماءيوسانه مراجعت كرد. وقتى كشتى به جزيره رسيد، اهل كشتى پايين آمدند، سيد به خادمش گفت : من خيلى به ماهى علاقه دارم ، مى گويد: من رفتم يك ماهى بزرگ را كه در دست كسى ديده بودم بخرم ، به سيد عرض كردم : چنين ماهى در دريا هست بخرم . فرمود: همان را بخر. پس او را خريدم و چون شكمش را چاك زدم ديدم آن عقد به همان علامت ها از شكم ماهى خارج شد آن را نزد سيد آوردم ، او نيز شكر و سپاس خدا را به جاى آورد. بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در سنه 300 هجرى مسعود بن آل بويه به نجف اشرف آمد، عضدالدوله ، گنجى پيدا كرده بود، مى خواست قبر على (ع ) را بسازد، لذا مسعود را به نجف فرستاد و سرگرم بنا و تعميرات و تاءسيسات شد، در همان اوقات شاعر روزگار جناب حسين بن حجاج از شعراى فصيح عرب كه فضايل على (ع ) را آشكار مى كرد، اشعارى به مناسبت تعمير قبر گفته بود در مجلس ‍ رسمى با حضور آل بويه و سيد مرتضى نقيب سادات قصيده اش را خواند: يا صاحب القبة البيضاء فى النجف . راستى كه شعرش هم عجيب است ، فضايل على (ع ) را در اين اشعار جمع كرده بود، هر شعرش اسباب روشنايى چشم دوستان و كورى چشم دشمنان على (ع ) بود. همين طور كه مى خواند رسيد به جايى كه طعن بر خلفاء، ابى حنيفه تقيه بود، لذا سيد مرتضى به ملاحظه تقيه نهيب كرد گفت : كافى است . حسين شاعر، با ناراحتى مجلس را ترك كرد به جاى احسنت و آفرين و صله و خلعت او را نهيب دادند، محزون و غمگين به خانه رفت . شب در عالم رؤ يا على (ع ) را ديد فرمود: يابن الحجاج ، ناراحت نباش . من براى جبرانش ‍ دستور دادم ، فردا سيد نزد تو بيايد و سر جايت بنشين تا احترامت نگه داشته شود. سيد مرتضى خيلى جليل القدر است به حسب ظاهر هم نقيب سادات و بزرگ علوى ها است . شب در خواب ، جدش على (ع ) را ديد در حالى كه بر او خشمناك است ، گفت : يا مولاى ، من فرزند مخلص شمايم ، چه شده مورد غضب شما شده ام ؟ فرمود: چرا دل شاعر ما را شكستى ؟ (شاعرهاى اهل بيت جان شان را به كف دست شان گرفته بودند، راستى جانشان در خطر بود لذا سخت مورد علاقه اهل بيت بودند) فردا مى روى از او عذر مى خواهى و به علاوه سفارش او را به ابن بويه مى كنى (تا جايزه فراوانى به او بدهد). سيد هم با آن جلالت قدرش ، خودش برخاست به در خانه ابن حجاج رفت . ابن حجاج از داخل خانه صدا زد: آن آقايى كه شما را فرستاده است ، به من هم امروز فرموده است از جايم برنخيزم ، سيد هم پاسخ داد سمعا و طاعة . بر او وارد شد و معذرت خواست و او را با خود نزد آل بويه برد و معرفى اش كرد كه مورد نظر آقا على (ع ) است ، خلعت و انعام مستمر برايش ‍ مقرر داشت . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام وقت بخیر خواهشا پیام منو اورژانسی بذارید توی گروه شاید با راهنمایی دوستان مشک
❤️🍃 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به همگی ممنون از حبیبه بانو 🌸 خانمی که عکس دست شوهرشون گذاشتن پماد ترک پا جی بخر خیلی خوبه من خودم برا دستامم که خشک میشه و پوسته پوسته استفاده می کنم عالی نتیجه میده، قیمت ش مناسبه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام جواب خانم 38ساله شمالی که الرژی دارن و بویایی کم شده من خودم الرژی سینوزیت و اسم و میگرن خفیف گرفتم دکتر گفته برای الرژی و بویایی ت حتما روزی دوبار سرم سدیم کلراید 9%تو بینی م کنم تا انجام میدم خیلی خوب میتونم نفس بکشم بویایی م بهتر میشه امتحان کنید عزیزم 💓 خدا سلامتی بده به همگی 🥰 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 باسلام ،،،، خانومی که گفتن پوست بدن دخترش لک می بنده قارچی شده کرم عفونت قارچی زنان ( کلوتریمازول ) سه الی چهار شب ‌بمالند به بدن دخترش صبحا دوش بگیرن کاملا به راحتی پاک میشه ولی احتمالا بعد مدتی باز تکرار بشه هر وقت تکرار شد باز مثل قبل مصرف کرمو تکرار کنید مطمعنن با همین روش دیگه ‌کلا این مشکل از بین میره علتش هم اینه خانومی پوست بدن دخترت حساس هستش لباس نمدار نباید بپوشه کاملا بهداشت و رعایت کنه کشوی لباسش گردو خاکی نداشته باشه لباساش یا آفتاب خورده باشه یا اتو کشی کنه همین تجربه شخصی خودم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 باسلام مصرف روزانه سنجد و آرد سنجد درمان کننده قطعی شب ادراری و تکرر ادرار کودکان و درمان کننده لکه بینی‌های مکرر و طولانی پریودی خانومها و درمان ‌کننده غضرفای زانوها و آرتروز از مصرف سنجد غافل نشین 👌 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به حبیبه خانوم عزیز و اعضای محترم گروه خانومی راهنمایی خواستن خونه کلنگی دارند بسازند یا بازسازی کنند؟ همسرم معمار هستن ۲۵ سال سابقه کاری دارند ازش راهنمایی خواستم گفتن اگر هر کجای استان گیلان هستن شماره همراه بزارن برم ببینم تا بتونم درست راهنماییتون کنم 👌 عزیزم لطفا پیامم 👆بزار گروه 🌹🙏 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 با سلام خانومی گفتن به خاطر مارمولکا در اذیتن حیاط خلوت ما هم پر مارمولک میشه همه را با جاروی بلندو فشار شلنگ آب می ریزم تو فاضلاب آب میبره اگر راهی نداشتین از عطاری‌ها جاهایی که سَم اینا می‌فروشند راهنمایی بگیرید 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 خواهری ک زگیل داشت و گفت چکار کنم من خودم سالها پیش، زگیل داشتم روی تمام انگشتام تا مچ دستام پر بود، خیلی خجالت میکشیدم، خدا خیرش بده یک خانومی بهم گفت، برگ درخت انجیر رو بکن، ازش یک شیره سفید و چسبناک میاد بمال ب زگیلات، چن باری این کارو کردم، کامل از بین رفت الحمدلله 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خدمت اون خواهری که ۴۴ سالشونه هنوز ازدواج نکرده عزیزم هر چی خدا قسمت کرده همون میشه شما باید صبور باشی بالاخره یه روز قسمت شماهم خودش میا هیشکی هم نمیتونه کاری بکنه چرا الکی پولاتونو به دعا نویس میدین در صورتی هیچکاری برا آدم نمیکنن اگه لازم به قربونی و خونریزی هسته چرا خودتون انجام نمیدین ورا پولتونو بدبن به اونا اوناهم خودشون میخورنش اگه دعانویس کاری میتونس انجام بده برا خودشون انحام میدادن پولدارترین ادما بودن مگه ندیدین همشون خونه خراب و بد بخت ومعتاد هستن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام.در جواب خانمی که یبوست از بارداری مونده سرش باید ناشتا خاکشیر با آب گرم بخوره هر روز صبح.مثل آب رو اتیشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام و عرض ادب دوست خمینی شهری که پسرتون وسواس داره دکتر المیرا لایق پل وحید خیابان مارنان نبش کوچه اسفندیاری گوگل سرچ کنید شماره تماس میاد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
کانال فروش محصولات طب اسلامی 👇✅✅✅🌻🌻🌻 و https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 با نظارت خانم حبیبه🌸
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
❤️🍃 سلام خواهران میشه کمکم کنید خیلی خسته ام و دلم گرفته از ناراحتی دارم میمیرم من ی دختر 30ساله ام 9ماه پیش از طریق سایت همسریابی با ی آقایی آشنا شدم که از ی استان دیگه بودن اولش قبول نکردم ولی بهم گفت که ی فرصت بهم بده قول میدم پشیمان نشی منم ی فرصت بهش دادم.ما فقط تلفنی با هم صحبت کردیم دیدار حضوری نداشتیم و فقط عکس همو دیدیم بهم گفتن که پدر و مادرشان تو بچگی از دست‌ دادن و عمه و عموشون بزرگشان کردن و از 15سالگی مستقل شدن و خودشان تو ی شرکت کار کردن تا الان که 38 سالشون بود میگفتن از نظر مالی مشکلی ندارن و چون خانواده ای هم ندارن میان شهر ما زندگی میکنن و قرار شد جهیزیه هم با ایشان باشه حتی خودشان گفتن که خونه میخرن و بنام من میزنن که پیشنهاد خودشان بود و به من گفتن در قبال اینها از من محبت میخان چون تو زندگی محبت ندیدن منم قبول کردم و به ایشان گفتم که قول میدم تو زندگی هیچ چیز براشون کم نذارم بماند که تو این مدت بارها با هم دعوا کردیم ولی بازم آشتی کردیم اون آقا به من میگفتن که خیلی منو دوست دارن و هیچ وقت حاضر نیستن منو رها کنن وقتی ازشون سؤال میکردم که چرا منو انتخاب کردی و اصرار بر این انتخاب داری میگفت بخاطر حیا و نجابتت، منم باور میکردم تو این مدت هر بار به من میگفتن که ی مشکل براشون پیش اومده و نمیتونن بیان خواستگاری منم منتظر میموندم تا دوماه پیش که گفتن ی اتفاق بد تو شرکتشون پیش اومده و مشکل بزرگی دارن و باید صبر کنم باز من قبول کردم که منتظرشون باشم ولی ایشان بهم میگفتن که باید بهم زیاد محبت کنی که منم بتونم با مشکلاتم بجنگم تا زودتر حل بشه و بیام خواستگاری، من اینقدر دوستش داشتم که اگه مریض ميشد خودم شبها خواب نمیرفتم دائم تو فکرش بودم که حالش چطوره اگه اتفاقی براش میفتاد اینقدر ناراحت میشدم که خودمم مریض میشدم البته ناگفته نماند که ايشانم زیاد محبت میکردن بهم،دوماه قبل ازم خاستن که بهشون محبت زیاد کنم که منظورشون از محبت زدن حرفای زن و شوهری و حرفای جنسی بود ولی من نمیتونستم این کارو کنم چون اگه این رابطه به ازدواج ختم نمیشد حتما بعدش عذاب وجدان میگرفتم و داغون میشدم ولی اون آقا به من میگفتن بعد 9ماه اگه بهم اعتماد داری باید این کارو بکنی چون من نمیتونم باهات حرف بزنم ولی از این جور حرفا نزنیم داغون میشم اگه باهام همراهی نکنی ولی من بهشون میگفتم که نه مثل قبل ادامه بدیم تا اینکه مشکلاتت حل بشه بیای خاستگاری ازدواج کنیم بعدا هر طور تو دوست داری رفتار میکنیم اما ایشان قبول ندارن امروز بهم پیام داده که دیگه هیچوقت نمیخان ازدواج کنن و برو برای خودت شوهر پیدا کن این حرفشون برام خیلی سنگین تمام شد خیلی از حرفشون دلم شکست که اینطوری صحبت کردن درصورتی که اگه گفته بودن که دیگه دوست ندارن ادامه بدن خیلی قشنگتر بود حالم بخدا خیلییی بده😭😭 من دختری بودم که تو زندگیم اهل محرم و نامحرم بودم چرا خدا باید همچین آدمی سر راهم قرار میداد الان بنظر شما من اشتباه کردم که به حرفاشون عمل نکردم و باهاشون همراهی نکردم آیا برای تشکیل ی زندگی لازمه که قبلش این حرفا زده بشه تو رو امام حسین کمکم کنید باید چکار میکردم الان باید چکار کنم چطوری فراموشش کنم دارم دیوونه میشم همش به خودم میگم شاید کوتاهی از من بوده که تصمیم گرفته بره ی راهی جلو پام بذارین نمیخام التماسش کنم که بمونه برام دعا کنید چون دیگه هیچوقت نمیتونم به کسی اعتماد کنم وقتی ینفر 9ماه با احساسم بازی کرده و دلم رو شکسته تو کانال اگه مشاور هست میشه آیدی منو بگیرن صحبت کنیم تا حالم بهتر بشه شرایط اینو ندارم که برم پیش مشاور 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
🍎 راهکارهای طب ایرانی جهت دوران یائسگی ✅ توصیه های رفتاری 🍽رعایت آداب کلی تغذیه ذکر شده در 👈 چهل دستور 😴داشتن خواب مطلوب سرشب 🚽داشتن لینت مزاج و رفع یبوست 🌺بوییدن گلاب و عطرهای خوش 🌫پوشیدن لباس خنک و نازک با الیاف طبیعی 🏊🏃ورزش منظم به دفعات (پیاده روی نرمش حرکت گهواره مانندتاب سواری) 🌀تنفس طبی تنفس عمیق آهسته و شکمی ▫️کاهش دفعات روابط زناشویی ✅ توصیه های خوراکی 🍲غذاهای آسان هضم (زرده تخم مرغ عسلی سوپ جوجه زرشک پلو با مرغ خورشت آلواسفناج...) 🍧در وعده صبحانه استفاده از مربای به بالنگ سیب 🧉🥤میان وعده های مناسب: سکنجبین، رب انار شیرین ،فالوده سیب با تخم بالنگو؛ بادام درختی شیرین 🍇🍎میوه های مناسب: انجیر انگور مويز ⛔️ پرهیزات خوراکی 🌶عدم مصرف ادویه تند و تیز سیروپیاز خام کلم سبزیجات تندوتیز 🌭🥟عدم مصرف غذاهای غلیظ و دیرهضم (فست فودها پنیرپیتزا سالاد ماکارونی الویه قارچ کله پاچه نان خمیری آش رشته...) 🧊عدم مصرف گوشت گاو شتر سرخ کردنی ها عدس بادنجان یخ ☕️عدم مصرف قهوه مواد کافئین دار الکل سیگار ⛔️ پرهیزات رفتاری 🥻عدم پوشیدن لباس‌های تنگ چسبان غیرنخی پرهیز از بیداری طولانی 🚿پرهیز از استحمام طولانی و با آب بسیار گرم 📌پرهیز از خونگیری فصد حجامت زالو(مگر به تشخیص متخصص طب ایرانی) 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ✅برای استفاده از حمام این نکات را در گوشه ذهن خود داشته باشید: ✍مسواک زدن در حمام سبب ابتلاء به وباء‌ دندان می‌شود.وباء به معنای بیماری سریع الانتشار است یعنی خیلی زود سرایت می‌کند. به نظر می‌رسد وباء‌ دندان ها به این معنا است که یکی از دندان ها خراب می‌شود و سریع به باقی دندان ها سرایت می‌کند که از آن به وباء دندان تعبیر می‌شود. در حمام شانه نکنید زیرا شانه کردن در حمام باعث وبای موها و ریزش موها می‌شود. با شکم پر حمام نروید... باعث قولنج می شود..قولنج یک بیماری است که در بخش میانی روده بزرگ اتفاق می دهد... التهاب یا حالت گره خوردگی به وجود می آید و اجازه عبور فضولات را نمی دهد... نام این بخش از روده بزرگ قولون یا کولون است غالبا در قولون قولنج اتفاق می افتد به همین جهت به آن قولون گفته می شود و گاهی نیز قولنج در روده مستقیم نیز اتفاق می افتد.اگر می خواهید بلغم از بین برود، ناشتا حمام بروید و اگر می خواهید مره (صفراء و سوداء) مقداری غذا تناول کنید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام وقت بخیر خواهشا پیام منو اورژانسی بذارید توی گروه شاید با راهنمایی دوستان مشک
💜🍃 🌺سلام خدمت ادمین عزیز🌺 اون خانمی که آدرس دکتر طب سوزنی برا درمان جوان ۲۵ ساله خاستن که شکمش آب میاره 🌷آدرس مطب دکتر درنا خواجه نائینی. اصفهان فلاورجان روستای هویه بزن تو گوگل آدرس را سرج کن برات میاره ،جوان من جلسه چهارم کلا آب شکمش قطع شد .اگه زنگ زدید بگید میخام برای آقای هادی مختاری نوبت بگیرم 🙏🙏🙏 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام.این پیامو واسه کسی میدم که با خواهرش قهره.میخواد آشتی کنه.من جایی خوندم که گفته بودن تا 40روز,روزی 100تا صلوات ،100تا ذکر یونسیه ،100تا استغفرالله ربی واتوب علیه و 100تا الحمدلله بگه .حتما آشتی میکنن.. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم خطاب به خانمی که پسر اولش با پدر و مادرش زندگی می کنه حاضر نیست بیاد پیش اون و شوهرش زندگی کنه عزیزم شما تو گوگل سایت استاد غفرانی رو سرچ کن تو سایت عضو شو و صوت هنر زن بودن رو گوش کن مختصری هم من بهت میگم هیچ جای قرآن و در هیچ حدیثی نیومده وظیفه ی یک خانم تربیت و رسیدگی به فرزند هست تنها وظیفه ی یک زن شوهرداری خوب هست اگر شما در عین شوهر داشتن مجرد باشی نمی تونی به بهشت برسی انسان با زوج خودش می‌تونه به تعالی برسه بازم توصیه میکنم حتما به استاد غفرانی گوش کن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 خانومی گفتن صورت همسرشون خیلی آفتاب سوختگی میشه روغن شتر مرغ از عطاری معتبر بگیرن فقط شبها بزنند صورتشون صبحا بشورن عالیه 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 من تازه عضواین کانال شدم شناختی ازشرایط عضویت ندارم فقط خواستم جواب اون خانمی که نگران برادرشون که منتقل شدن دزفول رو بگم که من بچه اونجا هستم .فقط بگم دزفول مدینه خوزستانه...خیالشون راحت فوق العاده آدمای پاک متدین وصادق وبی آزاری هستن...ای کاش یک دزفولی باهاشون دوست بشه...درضمن من ساکن اونجاهستم وخوزستانیم امادزفولی نیستم.باهاشون دوست وهمسایه بودم ودرس خوندم.نگران نباشن🙏🌺 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام.خواهری ک پوست صورت شوهرش افتاب سوختس. چن تا قاشق ماست رو بزار داخل فریزرتا خیلی سرد بشه یخ نزنه روزی چن بار بزنه خیلی خوبه. اگه خواستی میتونی زعفرون هم ب ماست بزنی 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام اون خانمی که گفتن کبدم سالم چشمم سالم تیروئید سالم ولی چشمش ورم داره اون از سردی هست ...نبات داغ با زنجبیل ودارچین بجوشونه خوب میشه اون خانم که ورم داره صورتش به خاطر بلغم و رطوبت بالای بدن هست. با طب سنتی و یه سری داروهای گیاهی برطرف میشه، نگران نباشید 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام خانمی که فرمودند صورت شوهرش دچار آفتاب سوختگی شده من خودم این طوری شده بودم وازلین بزنه بعد چندسال پاک میشه در ضمن کلاه نوک دار کلفت مثل کلاه سربازان هم استفاده کنه 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام در جواب خانمی که عکس چشمش رو که ورم کرده گذاشته باید بگم که شاید علتش رماتیسم باشه اگر یزد هستید باید به دکتر اولیا متخصص رماتیسم مراجعه کنید من همین بیماری رو داشتم با دو نسخه دکتر خوب شدم 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام به همگی عزیزی که عکس چشمتون رو گذاشتید و ورم دارید اگر دکتر کلیه نرفتید حتما برید و اگه مشکل کلیه ندارید با طب سوزنی درمان کنید که خود من با طب سوزنی ورمم رو درمان کردم و خیلی هم خوب شدم علاوه بر اینکه ورمم درمان شد خوابم تنظیم شد اعصابم آروم شد و لاغر هم شدم 🌺 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 سمانه سال دوم دانشگاه بودم.با آرش آشنا شدم.استاد دوستم فاطمه بود.منم چون کلاس ن
🌸🍃 سمانه   همش بهم میگفت زیباییه خیره کننده ای دارم همش بهم میگفت دختر خوشگل زیاد دیده اما من یه چیز دیگه ام :) اونروز تا یه دو سه ساعتی پیش هم بودیم خواست منو برسونه خونه که من اجازه ندادم میترسیدم اگه خونه مونو ببینه رویاهای من دود میشه بره هوا .خونه به اون محقری با دردویوارای....! اومدم خونه باز مامان خونه نبود یه حس عجیبی داشتم دیگه مثه قبل احساس حقارت نمیکردم دیگه فقرم واسم مهم نبود فقط این واسم مهم بود آرش رو دارم آرش تو زندیگم بود این بهترین خوشبختی واسم بود  صب زود واسم یه اس ام اس  اومد از آرش: "" هلوی پوست کنده ی من خواب دیگه بسه پاشو 😘 اگه بگم مال منی چی میشه دوست دارم تا آخر عمرم"" هر روز دنیا واسم قشنگتر میشد دوس داشتم رخت و خوابمم ببرم تو دانشگاه دیگه  شنبه  اول صبح صوبونه نخورده رفتم دانشگاه ماشین آرشو دیدم پارک بود بهش زنگ زدم.گفت دانشگاس و دوس داره با فاطمه برم سر کلاسش.اما اونروز فاطمه نیومده بود :( فقط تو حیاط دانشگاه دیدمش بعد اومدم خونه.ماه ها گذشت و یه سال شد /// منو آرش خیلی بهم وابسته بودیم .آرش پسر هیزی بود اما الحق از وقتی با من آشنا شده بود این عادت بدش رو کنار گذاشته بود.به نوبه از دانشجوهاش میشنیدم که دیگه اخلاق اون روزاشو نداره هیشکی از عشق بینمون خبردار نبود و کلهم اجمعین دانشجوهاش میگفتن حتمن نامزدی چیزی کرده که اینقدر سروسنگین شده و من تو دلم کلی ذوق میکردم و تو خودم میگفتم بیچاره ها آرش مال منه فقط من من یه روز نمیتونستم بدون آرش سر کنم اونم یه روز بدون من نمیتونست.خوشحال بودم عشقمون دوطرفه ست اینقدر بهم وابسته ایم. اما یه روز رفتیم تریا در حال خوردن بستی میوه ای بودم که آرش بهم گفت: میخوام درباره زندگیت بیشتر بدونم .آشناییمون فکر میکنم در این حد کافیه .تو همون دختری هستی که تو رویاهام آرزوشو داشتم.زیبا جذاب و جسور )))))))) حالا از خونواده ت بیشتر بگو .. کجا زندگی میکنید .پدرت چیکارس؟؟؟؟؟؟ ( مادر آرش پزشک عمومی بود و پدرش متخصص قلب و عروق ...یه برادر داشت که اونم آمریکا فکر کنم مهندسی میخوند) با این اوصاف چه جوری میتونسم به آرش بگم بابام چیکارس و مادرم نظافت چی ! مکث کردم بین راست و دروغ مونده بودم .آرش قصد زندگی باهامو داشت چه طور میتونستم بهش دروغ بگم اگه راستشم میگفتم امکان داشت به خاطر وضع خونوادم ولم کنه؟با این وابستگیمو علاقم بدون اون می مردم. مونده بودم درمونده بهش چی بگم... مستاصل گفتم: آرش چقدر منو دوس داری؟ خیلی ..خیلی عزیزم ..بیشتر از اونچیزی که فکرشو بکنی :) آرش؟ خونواده....خونوادم چقدر واست مهمه؟ باتعجب بهم خیره شد و گفت : خیلی زیاد که نه ! اما خب باید بدونم همسر آینده م تو چه خونواده ای تربیت شده ! اصلا دوس دارم این پدرو مادر خوشبختو ببینم و تو دستشون بوسه بزنم واسه همچین گلی که نصیب من کردن :))))))) کلی ذوق کردم.شنیدن این جملات از زبون کسی که عاشقش بودم برام کلی ارزش داشت آرش؟ جانم؟ با گفتن " جانم "ش باز سست شدم، اگه واقعیت رو میفهمیدو منو ول میکرد میمردم.میمردم.واقعن میمردم آرش... من خونواده ای معمولی دارم .پدر زحمت کش و مادر دلسوز عذاب وجدان گرفته بودم.بغض کردم. آرش متوجه شد.بهم گفت آروم باشم و هیچی رو ازش پنهون نکنم بغضم ترکید با گریه داد زدم از فقر بیزارم.از بی پولی متنفرم.آرش من بچه ی فقیریم.بابام حقوق بخور نمیری داره مامانمم تو هتل نظافتچی  آرش من دختر این خونوادم آرش من تو این خونواده تربیت شدم آرش مثه سگ جون کندم تا دانشگا قبول شم آرزو مامان بابامو برآورده کنم لاقل من تو این جامعه کسی بشم هق هق گریه میکردم آرشم مات و مبهوت نیگام کرد.ادامه دادم: آرش نمیخوام از دستت بدم خیلی دوست دارم میفهمی ؟ اگه بی پولیه من واست مهم نباشه اگه به شغل پدرومادر زنت اهمیت نمیدی تا آخر عمرم قول میدم خوشبختت کنم همین.من اینم‌. مطمئن باش اگه قصدمون دوستی بود هزار جور دروغ دلنگ بارت میکردمو میگفتم عجب دختر نازپروده ایم. انتخاب دیگه با توئه .همه چیز رو بی هیچ کم و کاستی گفتم چون دوست دارمو میخوام بات زندگی کنم. آرش بعد از چند دقيقه سرشو گرفت اروم گفت :خونوادم؟ خونوادمو چیکار کنم ؟؟؟؟ دستامو گرفت بوس کرد اولین بوسه ای که از آرش میدیدم.. دستامو بوس کردو بهم گفت بهش فرصت بدم آرش رفت... رفت تا فكر كنه رفت تا با خودش و خونوادش كنار بياد اومدم خونه.مثل هميشه تنها بودم .. نشستم يه دل سير گريه كردم .. گريه كردم نفسم بالا نميومد حس ميكردم دارم خفه ميشم اس ام اس دادم واسه آرش كه من بي تو ميميرم ... .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
☀️🍃 لزوم ایستاده خواندن نماز میت✅ پرسش :آیا می‌توان به‌صورت نشسته بر میت نماز خواند؟ پاسخ :نماز میّت را باید ایستاده بخواند و اگر کسى نباشد که بتواند نماز میّت را ایستاده بخواند باید نشسته بر او نماز خواند. عمل به وصیت میّت در مورد امام نماز میّت✅ پرسش :اگر میّت وصیت کند که شخص خاصی نماز بر او بخواند عمل به وصیت او چه حکمی دارد؟ در این مورد اجازه ولی او لازم است؟ پاسخ :هرگاه میت وصیت کرده شخص معیّنى بر او نماز بخواند، عمل به وصیت واجب است و لازم نیست از ولى اجازه بگیرد، هرچند احتیاط مستحب آن است که اجازه بگیرد. حکم تکرار نماز میّت✅ پرسش :تکرار کردن نماز میّت چه حکمی دارد؟ پاسخ :مکروه است بر میت چند مرتبه نماز بخوانند، بلکه اگر یک نفر چند مرتبه بخواند محل اشکال است، ولى اگر میت اهل علم و فضل و تقوا باشد مکروه نیست. وجوب خواندن نماز میّت حتى پس از دفن✅ پرسش :چنانچه نماز میّت بر هر دلیلی ترک گردد و میّت نیز دفن شده باشد تکلیف چه می‌باشد؟ پاسخ :هرگاه میت را عمداً یا از روى فراموشى یا به جهت عذرى بدون نماز دفن کنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازى که بر او خوانده‌شده باطل بوده است، واجب است به اهمان ترتیب به قبرش نماز بخوانند. حکم خواندن نماز میّت شیعه توسط اهل سنّت✅ پرسش :خواندن نماز میّت شیعیان توسط شخص سنّی چه حکمی دارد؟ پاسخ :اشکال دارد. نماز میت کودکی یک ماه بعد از تولد بمیرد✅ پرسش :اگر کودکی یک ماه بعد از تولد بمیرد خواندن نماز میّت بر او چه حکمی دارد؟ پاسخ :نماز ندارد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ يكى از فرزندان شيخ رجبعلى خياط (نكوگويان ) مى گويد: مادرم تعريف مى كرد كه : زمان قحطى بود، حسن و على. روى پشت بام آتش روشن كرده بودند، رفتم ببينم چه مى كنند، ديدم آن دو، پوست خيكى راآورده اند سرخ كنند و بخورند! با ديدن اين صحنه گريه ام گرفت ، آمدم پايين ، مقدارى مس و مفراغ از منزل برداشتم ، بردم زير بازارچه فروختم و قدرى دم پختك تهيه كردم . برادرم قاسم خان - كه شخص ‍ پولدارى بود - رسيد، ديد خيلى ناراحتم ، از علت ناراحتى سؤ ال كرد، جريان را گفتم . قاسم خان كه اين ماجرا را شنيد گفت : چه مى گويى ؟ شيخ رجبعلى را در بازار ديدم كه صد تا بليط چلوكباب ميان مردم تقسيم مى كند! چراغى كه به خانه رواست ، مسجد حرام است ، اين مرد كى مى خواهد...، درست است كه عابد و زاهد است ، ولى كارش درست نيست ! با شنيدن اين حرف ها ناراحتى من بيشتر شد. شب كه شيخ به خانه آمد، با او برخورد كردم كه چرا... و با ناراحتى خوابيدم . نيمه هاى شب ناگاه متوجه شدم كه مرا صدا مى زنند كه بلند شو. بلند شدم ، ديدم مولا اميرالمؤ منين (ع ) است كه ضمن معرفى خود فرمود: ((او بچه هاى مردم را نگه داشته ، ما هم بچه هاى تو را! هر وقت بچه هايت از گرسنگى مردند، حرف بزن !)) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روضه خوانى مطلب ضعيفى را براى گرمى مجلس و گريه گرفتن از مردم روى منبر نقل كرده بود، اين روضه خوان گفته است : پس از آن در عالم رؤ يا ديدم قيامت برپا شده و ملائكه اى كه ماءمورند مردم را به سوى محشر مى كشانند، ناگاه دو نفر به دنبال من آمدند و چون از بيم گناه از رفتن امتناع مى نمودم ، به قهر و جبر مرا مى كشيدند. در آن حال چند نفر تابوتى (عمارى ) را حمل مى كردند كه فاطمه زهرا(س ) در ميان آن بود و عده اى به آن پناهنده شده بودند، فرصت را غنيمت شمرده از دست آن دو متوارى شده و به دختر پيامبر روى آوردم . ناگاه پيامى از رسول خدا(ص ) به فاطمه زهرا(س ) رسيد كه ما را براى حساب بفرستيد، آن مخدره امر فرمودند كه برويم ، چون به موقف حساب رسيديم ، منبرى را ديدم كه چند پله داشت ، در پله بالاى آن رسول خدا(ص ) و در پله پايين تر آن حضرت على نشسته و به امور مردم مى رسيدند، نوبت به من رسيد حضرت امير مؤ منان (ع ) به حالت عتاب به من فرمود: چرا آن طور از ذلت فرزندم ((حسين )) ياد مى كردى و روى منبر نسبت هاى ناروا به آن مظلوم مى دادى ، براى آن كه مردم را به گريستن وادارى و خود را معروف نمايى ، متحير ماندم كه چه بگويم ، جوابى نيافتم جز آنكه انكار كنم و بگويم من نگفته ام . در اين ميان ، درد شديدى در بازوان خود احساس كردم و ديدم در كنار شخصى ايستاده و طومار بلندى در دست دارد كه آن را به من نشان داد و گفت : بخوان با شگفتى ملاحظه كردم آنچه را كه در روضه هاى خود گفته ام بدون آن كه سخنى را جا بگذارند، ضبط كرده اند، چون اوضاع را اين گونه ديدم ، چاره اى نديدم جز آن كه بگويم : اين مطلب را مرحوم مجلسى در جلد دهم ((بحارالانوار)) آورده است ، پس آن جناب به يكى از خدام امر فرمود تا كتاب حاضر را بياورد. ديدم در طرف راست منبرى كه حضرت على (ع ) بر روى آن نشسته بود، افراد زيادى در صفوفى طولانى نشسته اند و هر عالمى كتابهاى خود را مقابل خويش گذاشته است . در صف اول ، نخستين شخص ملا محمد باقر مجلسى بود كه كتاب هايش در برابرش ديده مى شد، وقتى پيام حضرت به او رسيد، جلد دهم بحار را از ميان آثارش بيرون آورده به او داد، آورد به نزد حضرت ، امام اشاره فرمود تا كتاب را به دست من بدهند و آن مطلبى را كه ادعا كرده بودم در كتاب بيابم و نشان دهم ، چون مى دانستم حرفهايى كه گفته ام در اين ماءخذ نيست ، بى هدف آن را ورق مى زدم ، اين بار به نظرم آمد كه بگويم : اين حرف را در كتاب ((حاج ملا صالح برغانى )) ديدم كه ظاهرا ((منبع البكاء)) باشد، آن كتاب نيز همچون بحارالاءنوار آورده شد و به دستم دادند تا موضوع مورد ادعا را در اين بيابم ، در حالى كه هراس ‍ داشتم و از خجالت عرق كرده و هوش از سرم پريده بود، كتاب مزبور را ورق مى زدم كه ناگاه از سوى رسول خدا(ص ) به حضرت على (ع ) اشاره شد كه از در ملايمت وارد شوند، با روش جديد ترس از وجودم زايل شد و به حال عادى بازگشتم . از خواب بيدار شدم و ماجرايى را كه در رؤ يا ديده بودم براى اهل منبر نقل نمودم و از آن زمان ديگر به منبر نرفته و روضه نخواندم ، در صورتى كه از اين راه استفاده زيادى داشتم . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳