eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.8هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
💜🍃 سلام حبیبه خانم مدیر خوب گروه و همه اعضا کانال .یه پیام های خوندم که خانم های گروه جواب یه خانمی داده بودن که خانواده شوهرش بهش تهمت دزديدن طلا داده بودن .وقتی خوندم یاد خودم افتادم منم همینطور بهم تهمت زده شد حالا نه از خانواده شوهر از مادر و خواهر خودم حالا چطور براتون تعریف میکنم یه هفته اس نه خواب دارم نه خوراک همش فکر و ذهنم مشغلوله و اینقدر غصه و حرص و ناراحتی میخورم مدام سردرد و گوش و چشمم درد میکنه .من تو دوران مجردی ام سرکار فروشندگی میرفتم صبح تا شب تو سرما گرما هزار جور حرف صاحب کار و مشتری ۱۰ سال تو دکان های مردم کار کردم تا هم خرج خودم بدم هم کمک خرج خانواده هم پس انداز برای آینده داشته باشم بخدا رهن خانه پول آب برق گاز سهم خودم میدادم .ازدواج کردم خانواده ام هیچی حتی یه قاشق بهم ندادن خودم با کار کردن و پس انداز جهیزیه خریده بودم برای مثلا سربلندی پدر ومادرم .حتی سیسمونی بچه ام اولین سال عید همش پس انداز های خودم دادم خواهرم واسم بگیره به اسم پدرومادرم. من دوران مجردی طلا زیاد خریده بودم و داشتم واسه پس انداز آینده ام .همش هم توخونه مادرم بود .ازدواج کردم با خودم نباوردمش گفتم شوهرم قدر نمیدانه چون واقعا طلای عروسی ام و ۲ تا النگو مال خودم برد البته برای تعمیر ماشین و امانت. حالا برادرم خواست زن بگیره هیچی نداشت طلا بخره برای زنش بهمن سال گذشته ازم مقداری از طلاها رو امانت خواست که پس بده ۳ ماه ‌.چند بار بهش گفتم گفت وام ازدواج بگیرم حالا شده ۸ ماه وام ازدواج هم گرفته .با پولش رفته دکان و ماشین و وسيله خانه گرفته دریغ از ۵ گرم طلای منو یا حداقل ۵۰میلیون پس بده .اصلا هم به روی خودش نیاورده .حالا زنش و خانواده زنش هم خبر ندارن که من به برادرم طلا دادم .نمیدونم چکار کنم شکایت کنم پیش شوهرم آبرومون میره .نکنم اون همه طلاهام از بین رفته .گذشته از اینا یه برادر معتاد دارم تازگی ها وسيله خانه رو میبره میفروشه خرج مواد میکنه سنی هم نداره ۲۸ سالشه هرچی کمپ بردنش فایده نداشته .اونم اومده جای طلاهام بلد بوده ۳ تا النگوی دیگه ام که خانه داشتم برده حدودا ۸۰ میلیون میشه .جالبه قبل اینکه بدونن برادرم برده مامانم خواهرم بهم تهمت زدن که تو خودت بردیش😳دیگه مغزم داشت سوت میکشید بخدا اینقدر حرص خوردم که چرا مال خودم که کسی دیگه دزدیده مادرم میگه خودت بردیش درصورتی که روحم خبر نداشت جالبه گفتن قسم دخترم بخورم که نبردمشون. منم قسم خوردم. دیگه حالا موندم چکار کنم .زمانه خیلی بدی شده .آدم نمیتونه به چشم خودش هم اعتماد کنه .خواهش میکنم به هیچکسی اعتماد نکنید مثل من ثواب کردم خوبی کردم. ولی چوبش خوردم. هیچکس هم قدر مو ندونست هیچ تهمت هم زدن .مالم هم بردن😞😞😢😢التماس دعا .بی زحمت داخل گروه بذارید حبیبه خانم ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🔶نکاتی که در انعقاد نطفه باید توجه کرد جهت تولد فرزند صالح 👈مطابق با متن کتب حکما و روایات اهل بیت (علیهم السلام) ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام میخواستم بدونم کسی از شما از داروی کف لمه دکتر احسنیان استفاده کردین؟ نظرتون
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام خدمت شما عزیز وخانم های گل. در جواب خانم ۳۷ساله ای که ۲۰ساله ازدواج کردن و شوهرشون زن دوم گرفته و آقا گفته بهت مهریه تو میدم طلاقتو بگیر به نظر من این برای شما نه شوهر میشه نه برای دخترت پدر.یک خونه دیگه برات بخره موقعی که خواستگاری دخترت میان بگو خونه کادوی عروسی برای دخترمه.اینجوری سریع با شرایطی که دارین و بچه طلاقه حسابی کنار میان داماد آینده تون..درضمن به درس و مدرسه دخترت برس کلاسای مختلف بفرستش تا انشاالله دکتر مهندس شه. حالا که وضع اون نامرد خوبه چیزای بیشتری طلب کن مثلا پول نقد که بذاری بانک سودشو بگیری و طلا بخری. عمل زیبایی کن و باشگاه برو و به خودت برس تا بسوزه.دنیا دو روزه شما هم جوونین.با دخترت تفریح و مسافرت برو. مطمئن باش اون نامرد خوشبخت نمیشه. موفق باشی یاااا خدااااا این چی میگه... در مورد اون خانمی که گفت شوهرش مذهبی ولی زودرنج...... شوهرش مذهبی باشه باید خیلی بهتر با خانمش برخورد کنه زن مثل ریحانه هست نه کنیز که بخواد فرمانبردار مرد باشه. نگو مذهبیه عزیزم مذهبی ها اینجوری نیستن. با زنشون خیلی آروم برخورد میکنن خیلی دوسشون دارن کمکشون میکنن هواشو دارن اینی که شما میگی سلطان بازی در میاره برات. زن حق داره حرف بزنه حق داره خودش باشه و از حقش دفاع کنه فقط جایی باید از شوهرش اطاعت کنه که خلاف راه خدا نره نه که کنیز باشه. حکم کنیز با زن فرق داره عزیزم. فقط میخوام بهت بگم تحملش نکن سعی کن تغییرش بدی عزین به بعد تو زودتر قهر کن تو طلبکار باش ازش همیشه حق به جانب باش. بخدا من ۱۲ ساله دارم با همچین شوهری زندگی میکنم همش تحملش کردم کوتاه آمدم تو خودم ریختم‌منتشو‌کشیدم دست به دامنش شدم حالا همه ی اینا شده جزیی از وظیفم اگر منتشو نکشم تا یک ماه آشتی نمیکنه اعصاب خودمو بچه ها خورد میشه از استرس و اعصاب خوردی زخم معده گرفتم خونریزی معده دارم هر چی قرص میخورم خوب نمیشه دکتر میگه واسه استرس هست که اینجوری میشی. من که خیلی دیر به خودم اومدم ولی رفتارم رو باهاش عوض کردم الان یکم تونستم تغییرش بدم ولی تو تحمل نکن از همین الان شروع کن به تغییر دادنش. بخدا خودت گناه داری اینجا فقط تو از بین میری بچه هم که بیاد اخلاقش بدتر میشه بعد واسه بچه همیشه مقصر تو میشی🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام دوستان لباس فروشی میخاستم بزنم ازکجا لباس کلی ارزان بخرم 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام برای اون خانمی که شوهرش زن گرفته ومیخادطلاق بگیره.اصلا طلاق نده بزاراونم حرص بخوره .چرا اون بره دنبال خوش گذرانیش .نمیگم بیار کنارخودت.ولی نزاراون دونفراصلا رنگ آرامش روببینن.اونقدرحرصشون بده تا حالشون جا بیادتادرس عبرت بشه دنبال مردزن دارنباشه.تواگه طلاق ندی اون نمیتونه بااون زنه أرامش داشته باشه چون اون هرروزبخاطرهمین مساله حرص میخورن ودعوامیکنن.اونموقع توببین وخوشحالی کن.حالانوبت تویه.اگرطلاق بدی دیگه نمیتونی حرصشون بدی . 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام به حبیبه جون وتمام اعضای کانال در جواب دوست عزیزی که از کانال استاد احسانیان کفلمه سفارش داده بودن میخواستم بگم منم 18شهریور واریزی داشتم برا خرید کفلمه و8مهر به دستم رسید ،مشکلی نداره طول میکشه ولی به دستتون میرسه 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام دوستان امیدوارم خوب باشین ببخشید خانمی که بر پسر ۳ سالشون که اگزما دارن پرسیدن گلم منم پسرم وقتی به دنیا اومد اگزمای خیلی شدید داشت حتی روی پلک چشمش خیلی سخت بود فدات همیشه با یه کرم یا پماد ویتامین آد باید چرب کنی و نزاری خشک بشه روزی چند بار انشالله کم کم که بزرگ بشه کلا گم میشه الان پسر من ۱۲سالشه و خداروشکر خوب شده حتی شبا که می‌خوابه چرب کن و به پاش پلاستیک ببند به من دکتر گفت عزیزم انشالله که زودتر پسر گلتون خوب بشن❤️ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 یكی از تجار بصره، هر سال اموالی را به وسیله كشتی به كشور چین حمل و نقل می‌كرد. در یكی از سالها، پیرمردی از اهالی بصره به او گفت: یك خروار قلع به تو می‌دهم و تقاضا می‌كنم هنگامی كه دریا توفانی می‌شود، آن را به دریا اندازی تاجر هم پذیرفت. از قضا، تاجر این موضوع را فراموش كرد، وقتی به مقصد رسید، جوانی آمد و از او پرسید: آیا هیچ قلع همراه داری تا بخرم؟ تاجر ناگهان سفارش پیرمرد به خاطرش آمد، با خود گفت: اكنون كه وصیت پیرمرد را فراموش كردم، خوب است آن را بفروشم و برای او كالایی كه صرفه داشته باشد، خریداری كنم. از این رو، قلع را به آن جوان فروخت و با پول آن، جنسی برای پیرمرد خرید. چون به بصره رسید، احوال پیرمرد را پرسید، گفتند: وی از دنیا رفته و وارثی هم ندارد، مگر یك برادر زاده كه چون در حال حیاتش با او مخالف بوده، وی را از خود رانده است. جوان هم به دیار غربت سفر كرده است. مرد بازرگان، جنس او را در كیسه‌ای گذاشت و مهر كرد و نام آن پیرمرد را بر آن نوشت تا آن را به وارثش برساند. روزی در دكان نشسته بود، دید جوانی آمد و گفت: ای مرد! آیا مرا می‌شناسی؟ ـ نه! ـ من همان جوانی هستم كه در كشور چین، از تو یك خروار قلع خریدم، در میان آن قلع، طلای بسیاری پنهان كرده بودند. با خود گفتم: من قلع خریده‌ام و تصرف در این طلاها بر من حرام است. آدرس تو را گرفتم تا آن را به تو تحویل دهم. تاجر بصری گفت: آن قلع‌ها از من نبود، از پیرمردی از اهل بصره بود به نام فلان، كه در فلان محلّه زندگی می‌كرد. جوان لبخندی زد و خدای را سپاسگزاری كرد و گفت: آن پیرمرد، عموی من بود و مقصود او از غرق اموال، این بود كه مرا از ارث محروم كند. ولیكن خداوند خواست كه آن اموال به من برسد. و پس از آن كه ادعای خود را اثبات نمود، آن اموال را نیز به عنوان میراث از آن بازرگان دریافت كرد. ______________ «مدین»، نام شهری است كه شعیب پیامبر و قبیله او در آن زندگی می‌كردند. پس از آن كه فرعون در صدد كشتن موسی برآمد، او از مصر به مدین هجرت كرد. یكی از دختران شعیب كه نیرومندی و پاكدامنی موسی را در كنار چاه مدین مشاهده كرده بود، به پدرش گفت: ای پدر! این جوان را استخدام كن، زیرا بهترین كسی كه می‌توانی استخدام كنی، كسی است كه قوی و امین باشد». و این جوان، امتحان نیرومندی و درستكاری خود را داده است. شعیب به آن جوان امین گفت: اگر هشت سال برای من كار كنی، یكی از دخترانم را به همسری تو درمی‌آورم. موسی نیز آن پیشنهاد را پذیرفت و مدتی برای شعیب كار می‌كرد.[1] داستان زیر، در یكی از آن سال ها اتفاق افتاده است: «در آن هنگام كه موسی پیش شعیب بود و هنوز به پیامبری نرسیده بود، گوسفند چرانی می‌كرد. روزی میشی از گلّه جدا افتاد و موسی خواست كه او را به گلّه باز گرداند. میش برمید و در صحرا افتاد و گوسفندان را نمی‌دید و از ترس، همچنان می‌گریخت. موسی به مقدار دو فرسنگ، در پی او دوید، چندان كه میش خسته شد و از ماندگی بیفتاد. موسی به آن حیوان نگاه كرد و رحمش آمد و گفت: ای بیچاره! برای چه می‌دویدی؟ و سپس آن حیوان را برگرفت و بر دوش نهاد و دو فرسنگ او را آورد تا به گوسفندان رسانید. چون میش گلّه را دید، دلش آرام یافت و به سوی گوسفندان دوید. خدای تعالی، فرشتگان را ندا كرد كه: دیدید آن بنده من، با آن میش دهان بسته چه خوشخویی كرد و با آن رنجی كه كشید، آن حیوان را نیازرد و بر او ببخشود؟! به عزّت خود كه او را بركشم و همسخن خود گردانم و به پیامبریش رسانم و بر او كتاب فرستم و تا جهان باشد، از او گویند!‌ و به سبب مهربانی آن جوان، این همه كرامت ها به او ارزانی داشت». داستانهاي جوانان / محمد علي کريمي نيا ______________
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
❤️🍃 این روزا خیلی کلافه و عصبی شدم ،‌ به ساده ترین مسئله ای منفجر میشم ،‌خسته شدم راستش! دخترم و نزدیک 30 سالم داره میشه . خیلی سال سعی کردم خوشبین باشم تلاش کنم راه های مختلف رو امتحان کنم برای اینکه تو زندگیم اتفاقای مثبت بیفته یا زمینه ساز اتفاقای مثبت بشم . دریغ از یه مورد که اتفاق بیفته . الان تو این سن طبیعی ترین نیازم ازدواجه . خبری از خواستگار نیست نه معرفی ای نه دیده شدن جایی . خانواده مو که نمیتونم عوض کنم , فامیل آشنا . خب وقتی معرفی نمیکنن یا نمیتونن یا هر چی من چیکار کنم ؟ برم یقه شونو بچسبم بگم چی ؟ خودمم چه کاری ازم بر میاد به عنوان یه دختر ؟ از اون ور سال ها درس خوندم شاگرد اول بودم مردانه برا درسم تلاش کردم الان بیکارم ! تو یه شرکت بودم که بابت شرایط اقتصادی درش تخته شد ... از یه طرف میگم منه دختر برا چی باید انقدر استرس و فشار کار روم باشه مگه بناست خرج زن و بچه بدم ؟ از اون ور میبینم اوقاتم به روزمرگی میره ، از اون ورم ازدواجو که ندارم پس از کجا بناست تامین مالی بشم ؟ اینهمه درس خوندن و تلاشم چی ؟ از اون ور گاهی انقدر اشتیاق و احساس نیاز به ازدواج دارم که همه چی تعطیل میشه , یکم میگذره میبینم نخیر من تنهام... میشه یه حس تنفر از مرد و تصور بی میلی . با خودم میگم واقعا چطور اشتیاق به ازدواج دارم با خودم فکر میکن یه ثانیه هم تحمل یه مرد و ندارم میخوام بالا بیارم . با خودم میگم خاک تو سرم ببین به چی تمایل دارم . در مورد کارم همینه . در مورد تفریح و مسافرت هم همینه . نیست , دلم میخواد باشه , وقتی میبینم کاری نمیتونم بکنم میرم تو فاز انکار . اعصابم خورده ... هر چی فکر برا زندگیم میکنم تهش رد میشه . تنها گزینه انگار ازدواجه! منه دختره مجرد اگه سفر دلم میخواد تنهایی راه نداره , با شوهر اگه دلم میخواد مهاجرت کنم حالا به شهر دیگه یا کشور دیگه , شوهر اگه میخوام کار کنم اینجا موقعیتش نیست باید برم شهر دیگه, شوهر اگرم شوهر بخوام که دستم از دنیا کوتاهه! باید بشینم ببینم کی بناست بیاد . همه چیز انگار شده حکم معجزه ! وگرنه که شرایط یار نیست گمون نمیکنم غیر معجزه امکان اتفاق افتادنش باشه . میگن صبر کن ... میگن تو چه می دونی خدا بناست چی پیش بیاره ؟ چقدر صبر کنم ؟ چقدر دعا کنم ؟ چقدر طلب خیر کنم ؟ چقدر بخوام یه راهی باز کنه برام؟ احساسم اینه خدا اصلا به دعای ما کاری نداره , کار خودشو میکنه . چیکار کنم که دستم بسته س از تغییر شرایط . دعامم بی تاثیر . برم بمیرم؟ ورزش ، کار هنری و این چیزا هم که توصیه ش زیاد تو این کانال بوده موارد متفرقه اس از نظر من و هیچ وقت جای مسائل اصلی و مهم رو پر نمیکنه . گناه من چیه تو این شرایط ؟ سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه ! میدونم مثل منم زیاد هست . از اون طرف انقدر میبینم دوستام خوشبختن , از اون نوعی که من میپسندم یا خوشبختن از اون نوعی که خودشون میپسندن. بعد انگار زندگی اونا در جریانه زندگی من قفل کرده . آره میدونم همچین آش دهن سوزی م نیست و روزمره گی زندگی , کار کردن ازدواج بچه آوردن و .... ولی همینا لذتم داره . در هر صورت از اینکه زندگی آدم تو یه نقطه گیر کنه که بهتره! منم تلاشامو کردم ولی واقعیتش دیگه خیلی خسته شدم ... کم آوردم ! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درآمدزایی حجاب‌استایل‌ها با بلوز و شلوار! 😔😔😔 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام میخواستم بدونم کسی از شما از داروی کف لمه دکتر احسنیان استفاده کردین؟ نظرتون
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام.برا خانمی که اگزماداره وکف پای پسرش ترک میخوره....چندسال پیش من وپسرم این مشکل رو داشتیم وهرچی دکتر میرفتیم یا داروی گیاهی مصرف میکردیم یه دوره خوب میشد ولی دوباره برمیگشت یه بار یه خانم پیر بهم گفت لیمو ترش تازه رو نصف کن هرشب بمال به پاهات ودستات وبزار تا صب بمونه.بعد بشور.من همین کارو کردم وخدارو شکر خوب حوب شد ولی هنوزم هربار لیمو رو براغذا استفاده میکنم ته اونو به پاهام میمالم.شماهم امتحان کن ضرر نداره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام اسم ‌مستعار م ستاره تنها یه مدت نبودم پیامی خوندم گفتم ‌منم بیام دردل کنم از پیاما دوستان خوندم که ده روز خونه زن داداش بودن الان زن داداش رفتن قهر من نمیدونم زن داداش شما کی هست ولی از زن داداش خودم ‌میگم من عقد بودم که برادرم زن گرف ۱۳ سال پیش بماند که چقدر برادرمو پر کرد که باعث دلخوری بین داماد و برادر من شد ولی تا امروز که ۱۳ سال از ازدواج من میگدره من رنگ خونه برادرمو ندیدم زنش وسواس داره انگار ما همه کثیف هستیم فقط خانواده خودش تمیز بعد سیزده سال پارسال عید شام دعوت کرد بیرون حتی امسال عیدم هیجی قشنگ دعوتش میکنن خانوادم میاد میخوره میره ولی براکه بریم خونش وسواسی کرده بهونه خ ناراحتم پدر مادر پیری دارم که همیشه مادرم اشک میریزه میگه با زحمت و نداری بزرگ کردم ولی ی نصفه روز حق من نیس یکبار تو یکسال برم خونه پسرمو ببینم خیلی سخته پسر بزرگ ‌کنی بديش دست یه نامرد خدا نشناس مادر اون دختر هروز اونجا یه برادراش هر شب اونجا میخوابن ولی ما یکیمون حق نداریم در خونه ایشون بریم این زن برادر کوچیکه هست زن برادر بزرگه که خدا از رو زمین بردارش پدرسوخته ب تمام معنا اصلا یکیو راه نمیده اونم فقط پدر مادر خودش هفته ۷ روز هست خانوادش ده بار تو یه هفته میان ولی یکی از ما حق رفتن نداریم منوموندم اینا از نژادی هستن که اصلا از خدا نمیترسن نمیدونم زن برادر تو چ جور آدمی هست ولی مطمئنم از زن برادر ما خیلی بهتره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام ممنون ازگروه خوبتون لطفا اینوبزاریدتوگروه خواستم تشکرکنم ازاون آقاپسر۱۸ساله کرمانشاهی انشاءالله که خیرازعمروزندگیش ببینه که نصحیت کرده دختراروکه قدرخودشوبدونن واقعا دختراچرازودبایدفریب جنس مخالفشون روبخورن اینوبدونین اگه کسی قصدش ازدواج باشه بعدازانجام تحقیقات توفکرخواستگاری رفتنه وپسرااگه خودشون هم خوب نباشن توفکردخترخوب ونجیب هستن توروخدادخترقدرخودتون روبدونین بخدااینجورآشنایهاسرانجام خوبی نداره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام ب دخترخانوم که سه تا خواهرن و مجردن وخواهرا نمیزارن ازواجش سربگیره متوسل شو ب شهید عبدالمهدی مغفوری . مثلا صلوات براش نذرکن بفرس شک نکن که حاجتتو میده . شهیدی که همسایه ی حاج قاسمه تو کرمان . شهیدی که موقع دفن اذان گفت حاجت گرفتی برامنم دعا کن خیلی خیلی بیتابم 😭😭😭 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خانم محترمی که به خاطر حرفای قدیمی خواهرت بچه شیرخوره راگذاشتی کی میگه بچه بیادمشکلات حل میشه اصلا هم این طور نیست یااگه قهرکنی شوهرمیوفته دنبالت اینا همش بی پایه واساسه الان به بهانه اینکه خواب دیدی بچت خدای ناکرده مریضه زنگ بزن به شوهرت ویه جوری به طورنامحسوس مجبورش کن بیاد دنبالت ودیگه هم باخواهرت مشورت نکن درمورداینکه گفتی بچه رابه مادرشوهرت نده مریض میشه اگه بیماری واگیرداری داشته خوب شوهرت بی منطق بوده مادرشوهرنه مادرخودت یاهرکس دیگه ای هم باشه واگیر دارباشه خودش بایدشعورداشته باشه بچه رابغل نکنه حرف بدی نزدی که همه جبهه میگیرن به طورکلی بهتره جز پدرومادر کسی بچه رانبوسه امااگه از بدجنسی گفتی کاربدی کردی به هرحال اونم نوه اش هست ودوسش داره امیدوارم مشکلت حل بشه وهیچ مادری از بچش جدانباشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خانم محترم که روستایی هستیدوموقع خرید نامزدتون به آشناتون که شهری بودن توجه کرد خداوکیلی این مردبه دردازدواج میخوره؟؟قدیمالااقل مردامیزاشتن خرشون از پل ردبشه بعدذات کثیفشون رونشون میدادن اینقدر دخترا وادادن مرداپررو شدن به هرقیمتی که نباید ازدواج کرد این آقابه جای اینکه مرکز توجهشون شماباشید جلوی چشم شما بیحیایی وهرزگی کرده فردابادوتابچه که نه راه پس دارید نه پیش چکارمیکنه خانوادتون باهاتون نبودن ؟،،چه مادربی خیالی دارید من بودم خریدوبه هم میزدم شما تا آخرعمربایدحرص بخورید هرجا که یکی خوش تیپ تریازیباتر ببینه جلوی چشم شما هرکاری میکنه والان که هیچ ترس وواهمه ای نداره دوروز دیگه برید سرخونه وزندگی چکارمیکنی واقعا مردا شورشو درآوردن اگه زنتون خوش تیپ تروخوشگلتر ببینه باهاش بگو بخند بکنه چه حسی دارید ؟؟؟ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌
✍ درمان ➖ ضماد مجموعی از ترکیب سقز و روغن زیتون بسیار نافع است 🌀 به خصوص در مورد شکستگی استخوان. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سحر( دختر نجمه ) خیلی شلوغ شده بود، تو اتاق ما یه ترم اولی جدید اضافه شده
❤️🍃 سحر خیلی زود اتاقم رو عوض کردم، تو اتاق جدید سه نفر بودن که هم کلاس و هم رشته من بودنو این خیلی برام خوب بود...شیدا به هر بهونه ای میومد تو اتاقمونو من سعی می‌کردم خیلی عادی باهاش برخورد کنم...یه شب حدود ساعت هشت و نیم شیدا با گریه اومد تو اتاقم و گفت سحر تورو خدا بیا بریم بیرون، گفتم چی شده، گفت حامد حالش خیلی بده ، میخوام برم ببینمش، میخواستم بی تفاوت باشم، میخواستم بگم به من چه اما اشکای شیدا نذاشت حرفی بزنم، ساعت 9 شب در خوابگاه بسته میشد و ما نیم ساعت بیشتر وقت نداشتیم، زنگ زدیم  به آژانس و زود رفتیم دم در... تو ماشین که نشستیم گفتم الان کجاست، گفت خوابگاهشون، تعجب کردم، اگه حالش اونقدر بد بود چرا نبرده بودنش بیمارستان، رسیدیم دم خوابگاه پسرونه، یکی دوتا از دوستای حامد رو تراس بودن و بقیه دم در، اون شب دلم واسه شیدا خیلی سوخت، انگار واقعا حامدو دوست داشت... دوتا از پسرا حامدو بغل کردنو آوردن رو تراس که شیدا ببینه، انگار بیهوش بود... نمیفهمیدم چه خبره، آخه آدمی که بیهوشه رو چرا  آوردن رو تراس... سعی می‌کردم شیدا رو آروم کنم، اما نمیشد... بالاخره یکی از پسرا از خوابگاه اومدو با شیدا حرف زد و قول داد که حال حامد خوب میشه، دیرمون شده بود، ساعت نزدیک 10 بود... داشتم سکته میکردم، اگه زنگ می‌زدن به مامانم، حتما نگران میشد..یه در بست گرفتمو به زور شیدا رو سوار ماشین کردم، جلوی در خوابگاه که پیاده شدیم، به شیدا گفتم حالا چیکار کنیم، اگه باز نکنه درو... ترم اولی بودم، فکر میکردم اونجا زندانه و قوانينش سفت و سخت.. مراقب خوابگاه در باز کرد و فقط یه بار پرسید که چرا دیر کردین... هزار بار خداروشکر کردم که بخیر گذشت...اون شب رو زمین پتو انداختم و شیدا تو اتاق ما خوابید...فردای اون روز حامد صحیح و سالم وسط حیاط دانشگاه وایستاده بود، فهمیده بودم همه چی سر کاری بوده اما نخواستم شیدا رو ناراحت کنم...رفتم طرفش، گفتم خداروشکر حالتون خوبه، من دیشب فکر کردم امروز باید بیام بهشت زهرا..خندید، گفت خوشحال شدی که سالمم... گفتم من چرا خوشحال بشم، شیدا دیشب داشت دق می‌کرد، اون شما رو ببینه ذوق مرگ میشه...پشتمو کردم بهشو وارد ساختمون دانشگاهمون شدم...یکی دو هفته بی سر وصدا گذشت، آروم میرفتم و آروم میومدم که کسی کاری به کارم نداشته باشه...عصر بود که کلاسمون تموم شد، از ساختمون که اومدم بیرون دیدم دم در شلوغه، رفتم جلوتر و دیدم یه آمبولانس حرکت کرد، از یکی از بچه ها پرسیدم چی شده، گفت یکی از پسرای کامپیوتر مشکل قلبی داشت، حالش بد شد الهام اومد طرفم، گفت حامد و شیدا داشتن بحث می‌کردن که یهو حامد قلبش گرفت انگار...گفتم ای بابا، اینم که یه پاش دانشگاهه یه پاش بیمارستان، یکم دورو برمو نگا کردم و پرسیدم شیدا کو، گفت با یکی از بچه ها که ماشین داشت رفتن دنبال آمبولانس ... به گوشی شیدا زنگ زدمو وقتی جواب نداد دیگه بیخیال شدم.. آخر شب بود که شیدا و حدیث، یکی از هم اتاقیاش اومدن خوابگاه... رفتم اتاقشون گفتم چی شد، شیدا رفت رو تخت دراز کشید و حدیث گفت هیچی بابا فیلم بود همش ... یکم صداشو آورد پایین و گفت نبودی ببینی چقدر دختر دم بیمارستان بود، گوشی حامد دست شیدا بود و هر دو دقیقه یه دختر زنگ میزد... خنده م گرفت بود، این دیگه چه آدمی بود... به شیدا یه قرص آرامش بخش دادیم و زود خوابش برد... خیلی دلم میخواست بفهمم این بشر چرا اینطوری میکنه، هانیه هم اتاقیم با یکی از دوستای حامد سلام علیک داشت, گفتم شاید از طریق اون بشه فهمید این ادم مشکلش چیه، و خیلی زود هم  فهمیدم جریان چیه...قرار شد هانیه یه جوری خیلی نامحسوس از زیر زبون اون حرف بکشه... روزی که اصل ماجرا رو شنیدم واقعا باورم نمیشد، حامد متاهل بود... مگه چند سالش بود، کی رسیده بود ازدواج کنه آخه... سرم داشت سوت می‌کشید... تو خوابگاه بودم که مامانم زنگ زد، صداش خیلی کلافه بود، پرسیدم چی شده، گفت هیچی، اما میدونستم یه چیزی هست،انقدر اصرار کردم تا گفت با شوهرش حرفش شده،مثل اینکه یه عروسی دعوت شدن آخر ماه و مادرشوهرش گفته سحرو با خودتون نیارید، چون به فامیل نگفته بودن ازدواج قبلی مامانم رو... ناراحت شدم، ولی به روم نیاوردم. گفتم مامان من آخر ماه امتحان میان ترم دارم، سرم خیلی شلوغه بیخودی خودتو اذیت نکن قربونت برم... انقدر باهاش حرف زدم که راضی شد و قطع کرد.. اما حال خودم افتضاح بود، احساس بدی داشتم، اینکه هیچکس منو نمیخواد.. اون شب انقدر گریه کردم که چشمام باز نمیشد، این جمله همش تو سرم تکرار میشد، آدمی رو که باباش دوستش نداره و ولش کرده رو معلومه کسی نمیخوادیاد روزی افتادم که بابام درخواست حضانت منو داده بود،تو راهرو دادگاه اومد پیش ما و به مامانم گفت سحرو میگیرم ازت تا از غصه بمیریتو همون سن و سال می‌فهمیدم منو نمیخواد، ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🍎 بسم الله الرحمن الرحیم 👈نام بیماری: زردی نوزاد ⏪علل بیماری:افزایش حرارت وصفرای کبدوبدن بعلت مصرف غذاهای گرم مادر در دوره حاملگی یا بعدزایمان ⏪علایم:افزایش غیرعادی حرارت درنوزاد,بیقراری,گاهاجوش وزرد شدن سفیدی چشم وادرار ودرمراحل پیشرفته زرد شدن رنگ پوست. ⏪درمان: 1⃣پرهیز نوزاد ازشیر مادر بمدت ۳ روز تذکر:چون نوزاد زردی را چه در رحم (بواسطه تغذیه از خون مادر )چه بعد زایمان بواسطه مصرف شیر ازمادر میگیرد. 2⃣پرهیز مادر از غذاهای طبع گرم ومصرف غذاها وخوراکی های خنک مانندهندوانه, خیار .گوجه,دوغ,کاسنی,خرفه,آب دوغ خیاروبالاخص آلوبخاراو... 3⃣نوزاد درطی سه روز شیرخشک کم چرب بدهید ومقدار کم درطی روز آبلیموی شیرین تازه مقدارکمی و شیرخشت وترنجبین. 4⃣خراش پشت گوشهای نوزاد بسیارسطحی طوریکه چند قطره خون ازآن خارج شود. ⬇⬇⬇⬇⬇ ♦بارعایت کردن موارد فوق وایجاد خراش مذکور معمولا درعرض یک روز زردی نوزاد از حالت خطر رفع میشود. اما موارد فوق باید تارفع کامل زردی ادامه داده شود. ♦,,,مادر بعد سه روز پرهیزات واضلاح تغذیه معمولا میتواند به بچه شیر دهداما باید گرمیجات مصرف نکند. ♦,,,اما اگر زردی مقاوم بود وبعد ۴۸ ساعت تعدیل نشد ضمن ادامه روتد درمان مذکورموارد ذیل را نیز اضافه نمایید: ⬇⬇⬇⬇⬇ 1⃣شستن بدن کودک با عرق بیدیا کاسنی. 2⃣ایجاد خراش ریز در محل حجامت عام بدون مکش وساکشن. در این حالت چندین خراش ریز ایجاد کرده وچندقطره خونی که خارج میشود را مرتب با پنیه پاک میکنید. 🚫تذکرات: 1⃣عموما ۹۰ درصد زردیها در مرحله اول ودو روز اول کنترل میشوند.درغیراینصورت انجام مرحله دوم بلطف خدا زردی یقینا کنترل میشود. 2⃣عزیزان هیچ نگران خراشهای ریز پشت گوش وخراش پشت نوزاد نباشنداین خراشهای سطحی نه تنها هیچ مشکلی برای نوزاد شما نخواهد داشت بلکه فواید ذیل را برای دلبندتان در برخواهد داشت: ⬇⬇⬇⬇⬇ ↩افزایش ضریب هوشی کودک ↩تقویت سیستم ایمنی کودک برعلیه باکتریها,میکروبهاو.. ↩ایجاد آرامش ورفع بیخوابی ها وبیقراریها و... 📢تذکر: ↩معمولا برخی پزشکان طب نوین شما را ازایجادخراش واین روش جهت درمان نوزاد نهی میکنند. یقین بدانید این روشی آزموده درطی قرنها برای زردی نوزادان بوده است وجای هیچ نکرانی نیست. ↩هیچگاه اجازه ندهید خون نوزاد دلبندتان را بعلت زردی عوض کنند که این کارموجب عوارض جسمی وروانی وگاها معنوی در کودکتان خواهد گردید. خون فردیکه ازنظر خصوصیات ژنتیکی,معنوی و...مشخص نیست ازآن چه کسی است که همه این موارد اثرات وضعی وتکوینی روی نوزاد دارد. ↩متاسفانه دربرخی مراکز جهت رفع زردی نوزاد,نوزاد را درمعرض نور لامپهای مهتابی قرار میدهندواین اسم کارعجیب واسم این طب را طب علمی میگذارند. یقینا نورهای فوق بعلت وجود گازهای فلورسنت وگازهای دیگر وواکنشهای شیمیایی وپرتوهای مضر برای نوزاد جز ضرر سودی نخواهد داشت واین حرکت یک حرکت کاملاغیرعلمی میباشد. ↩این مطلب مهم را به همه گروهها وعزیزان خود به اشتراک بگذارید. مطلب فوق درمان پیشنهادی استادطالقانی:محقق ومدرس طب سنتی اسلامی میباشد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یک قلبه که ضربان عادی داره، قبل از پیوند از قلبتون مراقبت کنید❤️ +‏تو انقد سخت کار میکنی اونوقت میدادمت دست این و اون ! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽