eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سحر انقدر ضعیف بودم که تا ماه آخر هیچکس نمیفهمید من باردارم، معده م هیچی ر
❤️🍃 گلناز روی ایوون آب پاشیدم و بوی خوش کاهگل همه جا پیچید، چیزی به اومدن بی‌بی نمونده بود و باید زودتر جاروی ایوون رو تموم میکردم. کارم که تموم شد رفتم سراغ اجاق گوشه ایوون و روشنش کردم و کتری رو از دَبه بزرگِ گوشه حیاط پر کردم. میدونستم وقتی برسه خونه خیلی خسته ست و فقط یه استکان چایی حالشو خوب میکنه. نزدیک غروب بود که بی‌بی اومد، صورتش از آفتاب داغ تابستون سوخته بود و کمرش از کار زیاد خم شده بود اما مثل همیشه لبای ترک خورده ش می‌خندید.سلام کردم و گفتم خسته نباشی بی‌بی، تا شما بشینی من چای رو میارم.منتظر جوابش نموندم و رفتم تو ایوون و تو استکانی که آماده کرده بودم یه چای خوشرنگ ریختم و بردم براش... پاهاشو دراز کرده بود و دستاشو آروم می‌کشید روش، میدونستم درد پاهاش زیاد شده اما به روی خودش نمیاره. چای رو که خورد گفت مادر پاشو اون بقچه پارچه های منو بیار،گفتم بی‌بی امشب خیلی خسته ای بذار برای فردا گفت فردا صبح هاجر خانم میاد دنبال دم کنی هاش، میخوان جهاز دخترشو ببرن.بلند شدم از تو صندوقچه بزرگ گوشه خونه، بقچه بی‌بی رو درآوردم و گذاشتم جلوش و کنارش نشستمگفتم بی‌بی بذار من امشب تمومش میکنم، شما برو بخواب، رنگ به روت نمونده، ولی مثل همیشه گفت نه مادر، خودم باید تمومش کنم، کار تو نیست. بلند شو برو سراغ کار خودت. به اجبار بلند شدم و رفتم سراغ پرده ای که گلدوزی می‌کردم.حواسم به در خونه بود، اون شبم مثل خیلی از شبهای دیگه آقام نیومد خونه، میدونستم بی‌بی خیلی غصه میخوره، اما عادتش بود که همه چیزو بریزه تو دلش. بی‌بی تا نصفه ها شب کار کرد و بالاخره تمومش کرد ، منم پا به پاش بیدار موندم که حواسم به حالش باشه. صبح نشده هاجر خانم اومد سراغ دم کنی هاش و مثل بقیه مشتری ها، کلی از هنر دست بی‌بی تعریف کرد و با رضایت، بیشتر از اون چیزی که قرار کرده بودن رو بهمون داد و رفت. بی‌بی بقچه نون وپنیرش رو بست و آماده شد که مثل هروز بره برای جمع کردن انگورهای باغ کمال خان، خیلی از مردم روستا آخر تابستون اونجا کار می‌کردن، بلکه بتونن یکم بیشتر پول دربیارن.هنوز توی خونه بودیم که صدای منیر خانم همسایه مون رو شنیدم که بی‌بی رو صدا می‌کرد، رفتیم تو ایوون و بی‌بی پرسید چی شده منیر، از پله های ایوون اومد بالا و رو به رومون وایستاد، صورتش خیلی نگران بود  و بی‌بی هم اینو احساس کرده بود چون رنگش پرید.بی‌بی سعی میکرد آروم باشه، گفت خوش خبر باشی منیر خانم سرش رو انداخت پایین و گفت شرمنده ام که امروز از کلاغ هم شوم ترمبی‌بی یه قدم اومد عقب و دستش رو به دیوار گرفت... شونه های بی‌بی رو گرفتم و گفتم منیر خانم بگین چی شده تو رو خدا، بی‌بیم پس افتاد منیر خانم یکم مِن مِن کرد و گفت غلامرضا(پسرش) از شهر اومده، یکم مکث کرد و ادامه داد، خبر آورده که صفر افتاده تو چاه. بی‌بی، بی‌حال افتاد روی دستام و منیر خانم  فوری اومد زیر بغلش رو گرفتو بردیمش تو خونه خوابوندیمش رو زمین، چشماش بسته بود، اشکم دراومده بود، می‌ترسیدم زبونم لال بی‌بی چیزیش بشه، منیر خانم رفت آب بیاره و من شونه های بی بی رو محکم تکون دادم و گفتم بی‌بی توروخدا بلند شو، بی‌بی صدامو میشنوی منیر خانم آبو ریخت رو صورت بی‌بی و چشماش یهو باز شد.با روسریم صورتشو آروم خشک کردم و با پشت دستم اشکای خودمو پاک کردم، آخه بی‌بی دوست نداشت اشکامو ببینه. یکم که حالش جا اومد، بلند شد و چادرش رو سرش کرد و رفت طرف در، منو منیر خانم هم پشت سرش رفتیم، گفتم بی‌بی کجا میری، برنگشت فقط بلند گفت میرم پیِ بچم، به غلام رضا بگو واسه آقات خبر بفرسته، منیر خانم هم پشت سر بی‌بی رفت تا غلامرضا رو بفرسته دنبال آقام دلم مثل سیرو سرکه میجوشید، صفر دردونه بی‌بی بود و اگه چیزیش میشد بی‌بی دق می‌کرد تا عصر هزار بار مردم و زنده شدم اما خبری نشد، نه بی‌بی اومد و نه آقام. هوا تاریک شده بود که از حیاط صدا شنیدم، آروم از گوشه در، تو حیاط رو نگاه کردمو  صفر رو دیدم که دوتا مرد زیر بغلش رو گرفته بودن و بی‌بی هم پشت سرشون بود. برگشتم تو خونه و یه تشک پهن کردم رو زمین و بعدم چادرم رو سرم کردم، صدای یالله گفتنشون اومد و بعد آروم آوردنش تو و خوابوندنش رو تشک، بی‌بی رنگش سفید شده بود، رفتمو زیر بغلش رو گرفتمو یه گوشه نشوندمش اون دوتا مرد که از دوستای صفر بودن زود خداحافظی کردن و رفتن. صفر ناله می‌کرد و چشماش بسته بود، یه پتو آوردم و انداختم روش. کنار بی‌بی نشستمو شونه هاشو مالیدم، گفتم بی‌بی برات شام بیارم، آروم گفت نه مادر گرسنه م نیستم.بعد با صدایی که هیچ امیدی توش نبود پرسید، آقات نیومد، چیزی نگفتم و خودش فهمید جوابم چیه نگاش به صفر بود، دلم ریش میشد وقتی میدیدم بی‌بیم اینجوری درمونده شده. داروهای صفر رو دادمو بعدم تشک های خودمونو انداختم کنار تشکش .. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استرس زیاد جسم و روح و روان را نابود می کند❌❌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 شهید محمد رضا فرجادی💜🍃
زندگینامه شهید محمدرضا فرجادی کوشا تقويم تاريخ روز 20 خرداد سال 1347 را نشان مي داد که شهيد محمدرضا فرجادي کوشا پاي به عرصه ي گيتي نهاد ، با گذر از دوران کودکي مانند هم سن و سالهاي خود به جهت تحصيل علم و دانش به مدرسه رفت ، در آن روزها بود که در پي تربيت اسلامي در محيط خانواده به سوي مسجد روي آورد و نجواي دلنشين قرآن و فرياد پرصلابت تکبيرش هنوز در ياد و خاطره نمازگزاران مسجد المهدي (عج) محله ي باغ خزانه در منطقه 17 تهران مانده است. با فرارسيدن پيروزي انقلاب اسلامي ايران در حالي که هنوز 10 سال بيشتر از عمر خود را پشت سر نگذاشته بود ، ولي سن کم و جسم کوچک اش مانعي در سر راه فعاليتهاي او نبود و همپاي اقشار مختلف ملت ايران ، با تلاشی خستگی ناپذیر در صحنه هاي مورد نیاز نهضت انقلاب اسلامی حضور پيدا مي کرد. شهید محمدرضا فرجادی کوشا اين شهيد والامقام علاقه بسياري به شرکت در دعاي پرفيض کميل و نماز عبادي -سياسي جمعه و نماز جماعت داشت و مقيد به شرکت در آن ها بود و در تبليغ فرهنگ انقلاب اسلامي با توزيع کتابها و نشريات فرهنگي -مذهبي نقشي فعال را ايفا مي نمود. وي که داراي روحي بلند و ايماني راسخ بود بسيار دوست داشت که به جمع با صفاي نيروهاي بسيج ملحق شود و لي سن کم او مانع از اين مي شد که به صورت رسمي به عضويت بسيج در آيد ولي با اين حال در تمامي فعالیت های تاثیر گذار نیروهای انقلابی ، در آن روزگار ایران اسلامی در کنار دوستان و همسنگرانش به تلاش مي پرداخت. سرانجام در فروردين سال 1360 ، شرايط سني وي براي حضور رسمي در سنگر بسيج مهيا گشت و در سن 13سالگي به آرزوي خود دست يافت و به عضويت بسيج در آمد و ضمن فراگيري آموزشهاي عقيدتي-نظامي در پايگاه مقاومت بسيج مسجد المهدي(عج) ، با داشتن روحيه اي پرتلاش و خستگي ناپذير به عنوان رابط بين پايگاه بسيج ، سپاه و ديگر نهادهاي انقلابي در زمينه امور تبليغات به فعاليت پرداخت و اين مسئوليت را تا زمان شهادت بي وقفه ادامه داد. در آن روزگار وي اشتياقي وصف ناشدني براي حضور در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل و دفاع از دين و انقلاب اسلامي داشت که با شهادت همسنگران بسيجي اش، شهيدان محسن خراساني و محمد غلامي و نيز شهادت داماد خانواده فرجادي ، شهيد حسين فرجادي کوشا ، که يکي از جان برکفان ارتش جمهوري اسلامي ايران در عمليات رمضان بود ، اين شوق دوچندان گشت و ديگر تاب و تحمل دوري از جبهه و ماندن در شهر را نداشت. براي عزيمت به جبهه ها و پيوستن به جمع رزمندگان ، بارها از طريق مراکز مختلف اعزام اقدام کرد و هر با به دليل کمي سن با مخالفت و ممانعت مسئولين مواجه مي شد ، او نيز مانند بسياري از هم سن و سالهاي خودش با دستکاري شناسنامه خود و افزدن دو سال به سنش ، با گريه و خواهش توانست موافقت مسئولين اعزام را به دست آورد و براي کسب آمادگي و گذراندن آموزش هاي لازم براي نبرد با دشمن متجاوز بهمراه ديگر بسيجيان به پادگان غدير اصفهان اعزام شد و در بهمن سال 1361 به خيل عظيم رزمندگان ايران اسلامي در جبهه های غرب کشور پيوست.هنگام حضور در جبهه غرب کشور در ارتفاعات قصر شيرين و در خطوط پدافندي به عنوان بي سيم چي به انجام تکليف در راه نبرد با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامي مي پرداخت . شهيد محمدرضا فرجادي کوشا براي رفتن به جبهه نذر کرده بود که: 1-دو روز روزه بگيرد 2-تعداد1010 بار صلوات بفرستد 3-پنج بار تسبيحات حضرت زهرا(س) را بگوید 4-مبلغ 100 ریال در راه خدا صدقه بدهد 5-به زيارت حضرت عبدالعظيم حسني(ع) در شهرري برود 6-مبلغ 50 ریال براي کمک به هزينه هاي حرم، به داخل ضريح حضرت عبدالعظيم (ع)بياندازد. يکي از نزديکان اين شهيد روايت مي کند که : وقتي ايشان براي مرخصي به تهران برگشته بود ، در شبي که مي خواست دوباره به جبهه برگردد، گفت : من مي روم اما ديگر برنخواهم گشت ، به او گفتم چرا محمد ؟ تو بايد برگردي ،او در جواب به من گفت : من خواب ديده ام که شهيد مي شوم و تو نبايد اين راز را فاش کني تا روزي که خبر شهادت من را مي آورند و همين طور هم شد. او ديگران را به تلاش در جهت ادامه راه شهيدان توصيه مي کرد و به اطرافيان خود مي گفت: هر موقع شهيدي را ديديد که بر زمين افتاده است ، از خدا بخواهيد که بتوانيم راه آنها را به نحو احسن و با قدمهاي استوار ادامه دهيم . در روزهاي منتهي به شهادت و نزديک شدن به ملاقات با خداي متعال، چهره اش نورانيت خاصي پيدا کرده بود و همسنگرانش ضمن بيان اين مطلب به وي ، سيماي شهادت را در چهره معنوي و نوراي اش به خوبي حس کرده بودند. يکي از همرزمان اين شهيد ، در خاطرات خود ، ماجراي شهادت ايشان را اين گونه بازگو مي کند : وقتي از سنگر بيرون آمد لبخندي به آفتاب زد و زير لب صحبت مي کرد و حرکت لب هايش قابل ديدن بود ، من به او نگاه مي کردم و فکر مي کردم که چه مي گويد و با که صحبت مي کند .
او مي گفت امرز چه روز طولاني است ، خورشيد چقدر داغ و سوزان است . لحظاتي گذشت و من با شنيدن صداي انفجار به خود آمدم، گرد و غبار اطراف را فرا گرفته و جايي قابل ديدن نبود ، متوجه نواي يا مهدي(عج)-يا مهدي(عج) وي شدم ، به طرفش دويدم و ديدم که پيکرش بر اثر اصابت ترکش مجروح شده وغرق در خون است ، وي را بغل کردم و شنيدن که آخرين کلمات خود را بر لب داشت ومي گفت: خدايا شهادت را نصيبم کن و امام و شهدا را واسطه قرار مي داد و از خدا طلب آمرزش مي کرد و امام را دعا مي کرد و با نداي الله اکبر به محضر خداوند شتافت. شهید محمدرضا فرجادی کوشا به تاریخ 27 ارديبهشت1362 ، در منطقه ی قصر شیرین در جبهه غرب کشور به فيض عظماي شهادت نائل آمد و به جمع ياران شهيدش ملحق گشت . پیکر مطهرش پس از وداع یاران و همسنگران در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به نشانی قطعه ی 28،ردیف4، شماره ی 7 جای گرفت. همسنگران بسیجی این شهید والامقام در پایگاه مقاومت بسیج المهدی(عج) در ایام شهادت شهید محمدرضا فرجادی کوشا با استفاده از ذوق و استعداد هنرمندان متعهد در انتقال مفاهیم ارزشی که متاثر از رویدادهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود ، اقدام به طراحی اطلاعیه ای برای فراخوان داوطلبین عضویت در بسیج نمودند که این طرح هنری در عین سادگی در شکل و متن ،با استفاده از یک تصویر در زمینه ، که رزمنده ای را در حال نبرد و شلیک آرپی جی نشان می دهد و نیز به کار بردن واژگانی مانند: "حزب الله" ، "دانشگاه کربلا" و "مدرک شهادت یا پیروزی" که در آن روزگار مردم با عنایت به سخنان حضرت امام خمینی (ره) پیرامون دفاع مقدس ملت ایران با آن ها آشنا شده بودند، توانست نقشی موثر در حضور پرشور جوانان در سنگر بسیج برای دفاع از اسلام و انقلاب ایفا نماید . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 من هم یه سوال دارم ۲۳سال از زندگی میگذره مشکلاتم بگم باید یک روز بنویسم الان مشکل که دارم این ۵سال پشت سر هم یه اتفاقی تو زندگیم میافته سال اول بازوی شوهرم شکست سال دوم انگشت شوهرم شکست سال سوم خودم سوختم ۲۷روز بیمارستان بودم سال چهارم پارسال پسرکوچکم از ۲جا پاش شکست امسال سال پنجم پسر بزرگم گرفتاری شدیدی به سراغش اومده وکیل دادگاه ۵سال پشت سرهم گرفتار به سراغمون میاد بهم میگن چشم زخم یا طلسم شدین من هم از این جور حرف میترسم من راهنمایی کنید ممنونم 🙏🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خوبید نمیدونم این کار من اشتباه یا درست ولی خودم احساس میکنم اشتباه ولی دست خودم نیست نمیدونم چرا وقتی اتاق دخترم یا پسرم میبنم بهم ریخته اعصابم خورد میشه و اگر بهم تمیز کند و یا اصلا تمیز نکند یا بزارن برای چند ساعت بعد حسابی داد بیداد میکنم یا وقتی سر کابینت یا دیوار خونه یا پریز برق میبنم سیاه شد می‌ریزم بهم وقتی از سر کار میام میبنم خونه ریخته بهم خیلی اعصابم خورد میشه نمبدونم چرا فقط دوست دارم داد بزنم نمیدونم باید چکار کنم به حرفم گوش بدن وقتی داد بیداد میکنم دلم برای بچه هام و شوهرم میسوزه ولی دست خودم نیست از بی نظمی بدم میاد یا اینکه درس هاشو میزارن آخر ساعت چکار کنم این اعصاب خوردم بهتر بشه چکار کنم با بچه هام بتونم بهتر رفتار کنم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام ب همه عزیزان گروه من 42سال دارم چند وقت تکرر ادار پیدا کردم ب دستشویی نمی رسم لباسم خیس میش روزی حداقل 5بار باید شلوار عوض کنم وبشورم عزیزان هرکی راهکار و تجربه داره کمکم. کنه دکتر رفتم میگ افتادگی احتمالا خواهش میکنم کمکم کنید ممنون طاهره هستم از مشهد ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام و عرض ادب خدمت ادمین عزیز و همه اعضای گروه ممنون میشم ب سوال من مادر هم توجه کنید و اگر خدایی نکرده همچین موردی داشتین یا اطلاعاتی دارین راهنمایی کنید اجرتون با خانم فاطمه زهرا دوستان دخترم هفده سال سن دارن بخاطر اختلالات پریودی بردمشون دکتر آزمایش های هورمونی براشون نوشتن انجام دادم گفتن پرو لاکتین خیلی بالاست هورمون مردانه اشون خیلی بالاست . دارو براشون تجویز کردن آیا همچین موردی داشتین ک با خوردن دارو مشکلشون حل شده باشه خواهش میکنم ادمین عزیز در گروه بزارن تا خواهرهای گلم راهنمایی کنن برای سلامتی همه ملت ایران و دختر منم ی صلوات بفرستین لطفا الهم عجل لولیک الفرج ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه دوستان عزیز من اولین بار دارم پیام میزارم لطفا پیام من روتوگروه بزارید تا دوستان راهنمایی کنند من ۱۲ساله ازدواج کردم یه مقدارکمرقوزپیداکرده شوهرم خیلی توچشمم میکنه میخواهم قوزبندبگیرم به نظرتون اگه استفاده کنم برطرف میشه ممنون از همه خداخیرتون بده اگه کسی تجربه داره کمکم کنه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان من 33 ساله و مجردم. دخترم.. تو رو خدا از حرفای بیجا و نصیحتای بیجاتر فامیل و دوست و همکار خسته شدم.. هر بار رو خودم کار میکنم یکی میاد و بهمم میریزه . اون روز یه همکارم که تازه ادم محترمیه اومده میگه ازدواج خوبه و فلان و ... هی میگه چرا ازدواج نکردی انقدر اصرار کرد تا چند تا مثال اوردم و خیلیا که نیومده میرن و اینا رم روم نشد بگم . قبول کرد که درست میگی بعد برگشته میگه اگر یه مورد خوب باشه چی ؟ بعد اصرار اصرار گفتم باشه بعد این اقا ول کرد رفت .. انگار منو احساساتمو مسخره کرده.. چند بار مواردی پیش اومده برگشته میگم من برای شما یکیو پیدا کنم 2 ساله ..هی میاد میگه پسر خوب زیاده و ... تا مدتی هی میگفت عروس خانوم .. حالا بعد یه مدت اومده هی دلسوزی با معنی و بی معنی داره برگشته میگه تو باید تا حالا 1 بچم میاوردی... منم محترمانه بهش گفتم که تا حالا من تو زندگیتون دخالت کردم و نظر دادم که شما میگی... گفت منظوری نداشتم.. از اون روز هی میاد میگه خب با مادرت زندگی میکنی تو ازدواج نکردی و حرفای نا امید کننده که انگار اصلا امیدی به ازدواجم نیست... برگشته میگه اگر حالا ان شاء الله خدا خواست و ازدواج کردی فلان یا خدا رو چه دیدی شاید توام متاهل شدی یا حرفای اینطوری ... خستم کرده.. حالا این یه نمونه بود.. چرا ادما دست خیر ندارن بع خودشون اجازه میدن هی نظر بدن تو زندگی بقیه.. هی نصیحت خرکی کنن.. یکی نیست بگه شما به جای این همه نصیحت و حرف بیخود خب 2 تا از فامیل و دوستت رو معرفی کن.. تو رو خدا یکی بگه من چی بگم بهش 👇🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 من هم یه سوال دارم ۲۳سال از زندگی میگذره مشکلاتم بگم باید یک روز بنویسم الان
Maryam Eta: پاسخ اعضا 🌙🌺 سلام وقت خوش 🟢خانمی که تو کار دخترت گره میفته وهیچ یک از اعضای گروه راه کار نداده اند حق با شماست من هم با اینکه سوال خیلی ها را جواب دادم یا ابراز همدردی کردم ولی دریغ از یک جواب برای سوال های خودم 🟢برای وقتایی که گره تو کار انسان میفته چیزی که خودم تجربه کردم اینه که اول ذهنت وروان خودت برای اتفاقات خوب آماده کنی وحتی رویا پردازی کنی یا همون پاک سازی ذهن 🟢مورد دیگه اذکاری مثل توکلت علی الله لا حوال ولا قوه الا بالله و صلوات زیاد تکرار کنه شکرگزاری برای تک تک نعمتهای خدا مثلا حموم میکنی برای آب ووسایل شست و شو خدا را شکر کن همچنین از انجام دادن کار خیر برای دیگران دریغ نکنید خیلی وقتا حتی با دادن جا تو اتوبوس به یک سالمند گره های بزرگ از کار انسان باز میشه 🟢واما موردی که خیلی اعتقاد ویقین دارم برای موفقیت در هر کاری به نیت یک سادات که واقعا نیازمند هست نذر کنید یا به یک انسان نیارمند کمک کنید البته بعد از موفقیت در کارها 🟢خودم برای یک خانمی سادات نذر میکنم واکثرا هم مشکلم حل شده وبرای خیلی ها هم نذر کردم حاجت گرفتن میخواهی به نام خانوادگی اش که حسینی هست نذرکن حاجت گرفتی پیام بده الهی گره از کار همه مسلمین باز بشه الهی آمین🤲 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام وعرض ادب خدمت همه ی هموطنان عزیزم درجواب دوست عزیزمون دختری ازدیارکریمان ک همیشه درصددراهنمایی دوستان هستن وازشون متشکریم خواستم عرض کنم واقعاحرفتون درست نبوددرمورددخترای پایتخت اینکه فرمودیدماروستاییهاهرچقدرم زرنگ باشیم ب پای دخترای پایتخت نمیرسیم زرنگی ک اینجافرمودیدبیشترکنایه بود مطمئن باشیدذات انسانهااصلاکاری ب شهری وروستایی بودن نداره اگرپیام دخترخانم ارومیه ای روبادقت بخونیم ایشون گفتن ظاهردوستشون خوب بوده امانگفتن رفتارشون بدبوده بلکه ایشون ازرفتارنسنحیده همسرشون ناراحت بودن ک این اتفاق ممکن بودتوهرشهردیگه ای هم اتفاق می افتاد. زنده بادمردم ایران اسلامی سلامتی وتعجیل درفرج آقامون صلوات 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام به اون خانمی که به جاهای شلوغ ومسجد می‌ره استرس میگیره منم این جوری بودم حتی بدترعرق میکردم حالم بده میشدهیچ جانمیموندم به دکترطب سنتی درپیروزی آقای سیدسعید اسماعیلی رفتم سه جلسه رفتم خوب شدم اکثر این بیماری وقتی سودا تو مغززیاد میشه این حالت بهت دست میده شما هم نوبت بگیربروانشالله خوب میشیدادرس پیروزی جنب مترو نبش کوچه حافظ تو گوگل هم سرچ کنی شمارش وادرس مطبش میاد نوبت بگیر برو ولی خیلی سرش شلوغه دیربهت نوبت میده 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام خسته نباشید پیامم برای دختر 18 ساله هست که پدر مادر واقعا بیشرفی دارن خدا لعنتشون کنه دختر انشا الله که خدا صدای ناله هاتو میشنوه و حقتو میگیره از این پدر مادر ضالم واقعا خیلی ناراحت شدم برای سلامتیت دعا میکنم که انشا الله خوشبخت بشی گلم یه مرکزی هست به اسم فرزند آزاری و بد سرپرست شمارشو از اینترنت سرج کن و زنگ بزن تا حساب پدرو مادر ضالمت کف دستشون بزارن انشا الله آقا صاحب الزمان نگهدارت باشه عزیزم 🙏 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام به همه عزیزان میخواستم به پسری که ۲۷ سالشه وبیکاره بگم پسرم الان مشکل برای شما تنها نیست برای همه جوونای کشور هست منم دوتا پسر دارم ۲۲ ساله و۲۷ ساله چشم پاک بزرگه هم درس خونده الان سربازه کوچکه کلاس ۱۰ رو خوند ترک تحصیل کرد رفت مکانیکی وسربازی الان زن میخواد ولی دستمون خالیه ولی همش بهشون میگم امیدتون بخدا باشه الان دوره اخر زمانه دنیا بهم ریز شده فقط توکل بخدا کنید که هم ایمانتون از دست ندید هم کارتون درست کنه بغیر از خدا هیچ کس نمیتونه کاری بکنه شما هم نا امید نباش اگه کار کم حقوقی هم گیر اوردی برو ازتو حرکت از خدا برکت همه ثروتمندا از کم شروع کردن نماز شب بخوان به اهلبیت وشهدا متوسل شو انشاالله هم کارت درست میشه هم به دختر مورد علاقت میرسی گرخدا یارست برسلطا ن نپیچ گر خدا برگشت صد سلطان به هیچ شیطان هم نا امیدی جوونا رو میخواد الهم عجل لولیک الفرج 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام دختر خوانمی که نزدیک ۴ ساله با پسر همسایشون عقدن والان بی مهری میبینه عزیزم همه مردا تقریبا همینجور هستن وقتی به رابطه دست پیدا کردن دیگه کم کم سرد میشن به نظر من شما چند وقتی باهاش کم محلی کن بیتفاوت شو نسبت بهش صبرکن بگذار اون بیاد سمت شما سراغی از شما بگیره شما از روی دوست داشتن زیاد بهش محبت کردی اون فکر میکنه زنا باید این نازکشیهارو بکنن ولی هنوز دیر نشده شاید اذیت بشی ولی رفتارت عوضکن بزار اون بیاد نازکشی از قدیم گفتن دوری ودوستی وقتی شما خودت عقب بکشی فکر میکنه میخوای جدا شی هواسش جمع میکنه دختر عزیزم تامیتونی به جدایی فکر نکن درباره بچه دار نشدن هم کسی غیر از خدا نمیدونه یدوستی داشتم میگفت شوهرش بیضه هاش عمل کرده تو مجردیش دوسالی هم بچه نداشت خیلی ناراحت بود ولی صبر
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 من هم یه سوال دارم ۲۳سال از زندگی میگذره مشکلاتم بگم باید یک روز بنویسم الان
میکرد تا اینکه حامله شد بدون دکتر و دارو حالا شما هم توکلت بخدا باشه هر چی تقدیرت باشه همون میشه حتی اگه با یه اقای دیگه ازدواج کنی زن شوهر وقتی چند سال باهم باشن بهم عادت میکنن گرفتار خرج ومخارج زندگی میشن بچه داری خرید خونه ماشین و....برای همین مثل اول اشنایی بهم عشق نمیورزن فکر میکنن تو زندگی وقتی به همه چیززندگی برسن به خانواده عشق دادن درحالی که ما خانمها تا پیر میشیم احتیاج وانتظار محبت رفتای وکلامی داریم انشاالله که خدا یه دل پر از مهر ومحبت به جوونا بده الهم عجل الولیک الفرج ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
❤️🍃 صحبت کارشناس 🧕 سلام خدمت دوستان عزیزم راستش دیروز داشتم با یکی از دوستانم درباره تغییراتی که توی نحوه پوشش و زندگی و صحبت کردن و حتی فکر کردن ادما به وجود اومده صحبت میکردیم فکر میکنم خیلیاتون این همه تغییر رو متوجه شده باشید که توی چند ساله گذشته اتفاق افتاده انگار یه جورایی فرهنگ مردم دستکاری شده تعریفمون از زیبایی از خوشبختی از ارامش و از خیلی چیزای دیگه مثل قدیم نیست حتی امار جرم و جنایت و طلاق و روابط سرد خانوادگی تحت تاثیر قرار گرفته و اصلا قابل قیاس با گذشته نیست برای من که سالهاست در فضای مجازی کار میکنم و از نزدیک با واقعیتهای این فضا برخورد داشتم و دردودل ادمهای اسیب دیده از این فضا روشنیدم و خوندم بیشتر ملموسه این واقعیت که عامل اصلی این همه اتفاق ناراحت کننده در بین مردم ما ،پیام رسان های رها شده خارجی هستش پیام رسان های بیگانه ای که خیلیاتون توی گوشیاتون دارید و شاید متوجه اسیب هاشم شده باشید تا حالا اما من خودم به عنوان کسی که توی این فضاها کار کردم و الان دو ساله که تمام پیام رسان های خارجی رو از گوشیم حذف کردم میگم که شما هم اینکارو بکنید و علاوه بر اون نگذارید که به هیچ عنوان فرزندانتون هم به این فضاهای نامناسب دسترسی داشته باشن پدران ما و همسران ما اغلب سالها کار و تلاش میکردن مثلا بعد از ده پانزده سال کار حلال صاحب خونه و ماشین میشدن به لقمه نونی راضی بودن کل اون خانواده و شاد هم زندگی میکردن اما الان میبینیم سبک زندگی ها کلا عوض شده همه میخوان لوکس و لاکچری زندگی کنن اونم در حالی که هیچ کاری نکردن یا از کاری که میکنن هم ناراضی هستن چون اونارو به زندگی رویایی که نشون میده نمیرسونه در نتیجه همیشه ناراضی و شاکی و غصه دارن بعد هم از خدا دور میشن.نماز رو ترک میکنن چون فکر میکنن اگر اونقدر ثروت ندارن و زندگیشون لوکس نیست مقصر خداست بلاگرهایی که در پشت صحنه زندگیشون چیزی جز پوچی و خستگی نیست و به چشم خودم دیدم که اکثرشون زندگی های اشفته و درهم ریخته ای دارن که اون رو از چشم مخاطب پنهان میکنن و فقط اون چیزیکه خودشون میخوان رو نشون میدن این درحالیه که ما شاید اصلا متوجه نشیم و حتی قبول نکنیم که افکار اون بلاگرها اصلا روی ما تاثیر گذار نیست و ما فقط برای سرگرمی و وقت گذرانی اونهارو نگاه میکنیم اما قدرت نفوذ فرهنگ بلاگری ذره ذره مثل موریانه مغز ادم رو میخوره و چند سال بعد وقتی به خودمون نگاه میکنیم میبینیم یا افسرده ایم چون نه اشپزخانه مون لوکس و زیباست نه شوهرامون عاشق پیشه و خوش هیکل و جذاب و پولدارن نه بچه هامون خوشگل و هنرمند و خاصن نه وسایل خونه مون شبیه اون چیزاییه که هرروز میبینیم و بعد با خودمون میگیم که ما اصلا برای چی زنده ایم این شوهر چاق و کچل که کارگره یا یه کارمند ساده س و نتونسته همچیین خونه و زندگی برامون درست کنه یا بچه هامون که باید مدام به خاطرشیطنت و بازیگوشی شلخته و کثیف و ... باشن و یخچال و فرش و مبل وحتی لباسای تنمون ... و اینطور میشه که اول افسرده میشیم و اززندگی دلسرد بعد به فکر میفتیم که یه کاری کنیم پس با تمام توان و امکانات تلاش میکنیم کمی از اون عقب موندگیارو جبران کنیم اول میریم ناخن میکاریم مژه میزاریم لباسامونو تنگ تر و کوتاه تر میکنیم چون شنیدیم که حجاب و پوششو چادر مارو عقب مونده نشون میده سعی میکنیم از این گرداب عقب نمونیم دماغ عمل میکنیم ارایش میکنیم و هزار تا کار دیگه ای که نگم بهتره با نامحرم راحت تر برخورد میکنیم چون شنیدیم با کلاسه و هرکسی هم با نحوه رفتار و پوشش ما مخالف باشه خودش ادم مریض و مشکل داریه وگرنه مرد و زن لخت و نیمه لخت دیدن اصلا مهم نیست شخصیتت مهمه خلاصه که میشیم یه ادم به روز و روشن فکر😏 بخوام باهاتون حرف بزنم شاید ساعتها هم زمان ببره فقط ازتون خواهش میکنم نزارید بچه هاتون دسترسی به این فضاها داشته باشن اون طفل معصوما که قدرت تحلیلشون پایین تره قطعا اسیب پذیر ترن و چند سال بعد شما هم به جرگه ی پدر مادرهایی میپیوندید که دربه در دنبال راهکاری هستن که دختر یا پسرشون که از لحاظ اخلاقی به انحطاط رفته رو نجات بدن در حالیکه نمیدونن ریشه ی این انحطاط ازچند سال پیش گذاشته شده و دیگه نمیشه کاریش کرد پدر مادرایی که گوشی رو راحت در اختیار بچه هاشون میزارن که مثلا سرگرم بشن که کمتر بهانه گیری کنن و ساکت باشن اما نمیدونن زمینه بدبختیو گرفتاری اینده خودشونو دارن پایه ریزی میکنن به عنوان یک دوست و خواهر که با مشکلات مردم سالهاست سرو کاردارم و اسیب های وحشتناک این فضای رها شده رو دارم میبینم بهتون هشدار میدم که مراقب باشید و خودتونم سعی کنید همین امروز پیام رسان های خارجی و ناسالم رو از گوشیاتون حذف کنید کاریکه خودم دوسال پیش کردم
شاید بگید ما این همه گرفتاری و مشکل داریم شما داری از چی حرف میزنی ولی دوستان عزیزم اگر نگیم همه مشکلات ولی خیلی ازمشکلات اخلاقیو خانوادگی و تربیتی ما از این فضای رها شده هست امیدوارم علاج واقعه رو قبل ازوقوع بکنید سالم و شاد باشید😘 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 من هم یه سوال دارم ۲۳سال از زندگی میگذره مشکلاتم بگم باید یک روز بنویسم الان
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ پیام خانمی رو خوندم که ناراحت بود خاستگاری نداره و میگه سر کار همه از من کوچکتر هست واخر پیام نوشتن برم با تنهایی هام گم شم نگفتید الان چند سالتونه؟ از رحمت خداوند نا امید نشو انشالله خداوند یه شوهر خوب سر راحت قرار بده من تو یه خانواده نسبت فقیری ب دنیا اومدم خانواده ما هم تلاشی نکردن برا ازدواج دختر چون خواهر بزرگم ازدواج کرد و شوهرش معتاد شد چقدر زجر کشیدن ب همین خاطر براشون مهم نبود سن منو خواهرام رفت بالا وقتی خاستگاری اومد سری جواب مثبت دادم الان ۱۲ سال میگدره حسرت هر چی بگی تو دلمه( تو خونه پدر حسرت میخوردم که چرا فلانی لباس داره مسافرت میره من ندارم آرزو داشتم یکبار با پدرم برم خرید آرزوهامو ت درونم کشتم ب امید فرداها ) از همون روز اول که وارد خانه شوهر شدم عیر از فحش و حرفای ناسازگار چیزی ندیدم ن مسافرتی ن حتی بیرون برم برا خرید الان بی پولم تواین سن لباس دسته دوم خواهرامو میکنم پولی ندارم لباس برا بچه‌ام بخرم در حسرت یه پارک رفتن ی مسافرت رفتم ای کاش زمان ب عقب برمی‌گشت و هیچوقت ازدواج نمیکردم حداقل الا سر کار بودم حداقل یه گوشی برا خودم میخریدم ی لباس نو تا بود خونه پدرم نداری فقر حسرت ادامه سختی اینجا من باید گم شم آدم ازدواج نکنه خیلی بهتره تا بره زجر کش بشه حداقل یه عصع داری ولی با شوهر کردن نمیدونی کدوم قسمتو عصه بخوری امیدی ب آینده روشن ندارم 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 با سلام و‌ادب 🌹🌹 دختر گلم که گفتن کارهای مادربزرگ بر عهده ایشون و خواهرشونه و مادر از داداش کوچولوشون نگهداری میکنه و گفتن چند تا خاله و دایی دارند که بهشون میگید از شما طلبکار هستند چرا مادرتون باید همه کارهای مادرشون رو انجام بدهند شاید مثل من بی سر و زبون هستن و یا موردی هست که شما خبر ندارید ؟؟ مادرتون باید خودش با خواهر و برادراش راجع به نگهداری از مادرشون صحبت کنند و یا از خواهر و برادرها در برابر نگهداری از مادر اجرتی بگیرند مورد بعدی که می خواهم بگویم اینکه شما یه لیوان اب بدید دست مادر بزرگتون ایشون یک بار بگویند الهی خیر ببینی یا بگویند دخترم دست به خاک بزنی طلا بشه یعنی می خواهم بگویم یکبار برات دعای خیر کنند این دعا برات تا اخر عمرت براتون خیر و برکت میاره می روی پیش مادربزرگ با جون و دل بهش خدمت کن برکتش رو در زندگیت خواهی دید ❤️ موفق باشید 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 با سلام و ادب 🌹🌹 خانم 50 ساله که دو تا پسر 18و 28 ساله دارید شاغل هستید شوهرتون رو از لحاظ مالی ساپورت می کنید ایشون دست بزن دارند و خیانت می کنند از شما رابطه می خواهند شما همکاری نمی کنید و شوهرتون می گویند از شما راضی نیستن عزیزم این کار شما بهش میگن عدم تمکین زن از نظر قانون و شرع دو تا وظیفه در منزل داره یکی تمکین از شوهر و دیگری فرزند اوری هست .اگر این دو تا کار رو نتونه انجام بده شوهر میتونه ایشون رو طلاق بده و اینکه ایشون در این مورد میگن از شما راضی نیستن حرفشون حقه.😔 متاسفانه این همه سال شما برای زندگی زناشوییتون خیلی فداکاری کردید که نباید میکردید و به چشم شوهرتون فداکاریهاتون شده وظیفه😔😔متاسفانه شما براش مادری کردید نه همسری😔😔که این مورد هم اکیدا در اسلام نهی شده و برای ادامه زندگی و داشتن یک زندگی بهتر حتما به یک مشاور مجرب مراجعه کنید در ضمن شما که خودت حقوق و‌درامد داشتی چرا پای مرد بی مسیولیت ماندید😔😔 ایام به کام ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمرینات ...✅🌸 ماساژ دست برای سلامتی ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز روی ایوون آب پاشیدم و بوی خوش کاهگل همه جا پیچید، چیزی به اومدن بی‌ب
❤️🍃 گلناز بی‌بی زل زده بود به سقفو من میدونستم به آقام فکر میکنه ، به اینکه حتی تو این شرایط هم پیش ما نبود و فقط خدا میدونست کجاست... صبح زودتر از همه بیدارشدم، اول رفتم بالای سر صفر و پتوش رو مرتب کردم، هوا روشن شده بود و تازه زخمای صورتش رو میدیدم، چشمام پر اشک شد، دلم براش میسوخت، همش 16 سالش بود و زندگیش رو گذاشته بود برای ما و همه تلاشش رو می‌کرد که جای آقام رو پر کنه..خیلی وقت بود که آقام بهمون سر نمیزد، تو روستا پشت سرش حرف زیاد بود اما بی‌بی همیشه ازش دفاع می‌کرد و به ماهم میگفت احترام آقاتون تو هر شرایطی واجبه. ما سه تا خواهر و برادر بودیم، گلبهار خواهر بزرگم، بیست سالش بود و ازدواج کرده بود و دوتا بچه داشت، شوهرش اهل شیروان بود و همونجا زندگی میکردن... صفر 16 سالش بود و عزیز دردونه و تک پسر خونمون بود و من آخرین دختر خونه، تازه وارد 12 سالگی شده بودم.. از بچه گی کنار بی‌بی همه هنرها رو یاد گرفته بودم و تنها آرزوم این بود که خوندن و نوشتن رو هم یاد بگیرم اما تو روستا مون مدرسه نداشتیم و آقام هم مخالف این چیزا بود، بی‌بی میگفت شبیه مادر خدابیامرزشم، که سر زا رفته بود. هر وقت منو نگاه می‌کرد یاد مادرش میفتاد و یه لبخند قشنگ می‌نشست رو لبهاش.به یه هفته نرسید که صفر دوباره سرپا شد و برگشت سرکارش، اما به جاش کسی رو گرفته بودن، همون روز برگشت خونه و لباساشو جمع کرد و بهم گفت به بی‌بی بگو میرم دنبال کار، شاید حالا حالا ها برنگردم، دلواپسم نشید هر وقت بتونم براتون پول میفرستم،یکم پول داشتم گذاشتم تو صندوق زیر لباسا، بعدم بدون اینکه نگام کنه رفت. تا دم در حیاط دنبالش رفتم و به در نرسیده بود صداش کردم، برگشت طرفم، گفتم داداش تورو خدا نرو، من جواب بی‌بی رو چی بدم، تو که میدونی جونش به تو بنده. هیچی نگفت ، فقط دست تکون داد و رفت، با صورت خیسم رفتنش رو  نگاه کردم. صفر که رفت احساس بی کسیم پر رنگ تر از همیشه شد، از وقتی که عقلم رسید به جای آقام صفر کنارم بود، هروقت کاری داشتم اون کمکم می‌کرد و مثل پدر بود برام و حالا با دور شدنش خیلی حس بدی داشتم... تا غروب که بی‌بی بیاد، هزار بار حرفامو مرور کردم، نمیدونستم چه جوری بهش بگم که پس نیفته. بی‌بی خسته از در اومد تو و رفت روی تشکچه کوچیکش نشست.. دست و پام میلرزید، تو دلم گفتم خدا بگم چیکارت نکنه صفر که تن منو اینجوری میلرزونی..بی‌بی نگاش افتاد به صورت من، میدونستم فوری از قیافم میفهمه حالمو.چشماشو ریز کرد و گفت چی شده گلناز ؟ زبونم نمی‌چرخید که حرف بزنم دوباره گفت، صفر کجاست؟ چی شده مادر داری میترسونیم نشستم کنارش دستشو گرفتم، گفتم بی‌بی هیچی نشده نگران نباش، دلمو زدم به دریا.. گفتم بی‌بی صفر صبح رفت سرکارش، ولی کارشو داده بودن به یکی دیگه، اومد خونه لباساشو جمع کردم و گفت میره دنبال کار بگرده،واسه دلخوشیش گفتم، گفت با یکی از دوستاش میره و زود خبر می‌فرسته برامون اشک گوشه چشم بی‌بی که سُر خورد و ریخت رو صورتش، قلبمو سوزوند، بی‌بی هنوز به نبودن گلبهار عادت نکرده بود و حالا عزیز دردونه ش رفته بود.بی‌بی رفت تو حیاط و وضو گرفت، سخت بود براش که هیچکسو نداشت که باهاش حرف بزنه و همیشه حرفاشو پای سجاده ش میزدروز بعد با بی‌بی رفتیم شهر، میخواست یه خبری از صفر بگیره، وقتی رسیدیم مستقیم رفتیم همونجایی که قبلا کار می‌کرد، بی‌بی از چند نفر سوال کرد ولی کسی چیزی نمی‌دونست، اما دست بردار نبود. رفت سراغ سرکارگرشون، منم همونجا منتظر بی‌بی وایستادم که کاش واینمیستادم سرم رو برگردوندم و اون طرف خیابون کسی رو دیدم که هیچوقت دستامو نگرفته بود اما الان میدیدم دستای یه دختر بچه رو محکم گرفته...آقام بود که با یه زن و یه بچه داشت از جلوی چشمام رد میشد.. نمیتونستم نگامو ازشون بردارم، هر لحظه ممکن بود بی‌بی برسه و میدونستم اگه این صحنه رو ببینه دیگه هیچی ازش نمیمونه، اما نمیتونستم تکون بخورم، نگام رفت رو صورت اون زن، از بی‌بی خوشگلتر بود و خیلی هم جوون تر، حتما اون مثل بی‌بیِ من از صبح تا شب تو زمین اینو اون کار نمی‌کرد، حتما اون چشماش از دوخت و دوز زیر نور چراغ، کم سو نشده بود.صدای بی‌بی رو شنیدم. فوری برگشتم و رفتم طرفش، داشت زیر لبش از صفر گله می‌کرد،سعی کردم جلوی چشماش رو بگیرم، اما نشد، من با اون قد کوتاهم چه طوری میخواستم جلوی بی‌بی رو بگیرم... اون چیزی که نباید ببینه رو دید، دیدم لرزش لباش رو، دیدم دستای مشت شده ش رو، اما هنوز سرپا بود...دستشو گرفتم و گفتم بریم بی‌بی، تورو خدا بیا از اینجا بریم
دنبالم اومد اما نگاهش به پشتش بود، آقام رو خیلی دوست داشت، همیشه این سالها که هم واسه ما مادر بود و هم پدر میدونست اون مردِ زندگیش نمیشه اما بازم تو چشماش امید بود، همیشه فقط از خوبیهاش برامون تعریف می‌کرد، هیچ وقت اجازه نداد کسی جلوش به آقام بی احترامی کنه و حالا امروز چقدر خوب جواب محبتاشو گرفته بود...تا وقتی برسیم خونه یه کلمه هم حرف نزد، تو خونه هم رفت و یه گوشه نشست و هیچی نگفت می‌ترسیدم انقدر تو خودش بریزه زبونم لال دق کنه، اما جرات نداشتم حرف بزنم،آخر شب خودش بلند شد و رخت خوابامونو انداخت و گفت، بخواب مادر، من حالم خوبه دم دمای صبح بود که از سرو صدا بیدار شدم، اتاق با نور ضعیف چراغ روشن شده بود و چیز زیادی دیده نمیشد... .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 🔍 نکاتی در باب تقویت حافظه: مواردی که در کتب مختلف به عنوان تقویت حافظه و مدیریت آن بیان شده است، در چند بخش خوراکی و رفتاری می آید: - کسی که می خواهد قدرت حافظه اش زیاد شود، هر روز صبح ناشتا 7 مثقال (21 عدد) مویز میل کند. (رساله ذهبیّه) - کسی که می خواهد فراموشی خود را کاهش داده و از قدرت حافظه خوبی برخوردار شود، باید هر روز سه قطعه زنجبیل پرورده در عسل (خوابانیده در عسل) و آغشته به خردل را همراه غذای روزانه خود میل کند. (رساله ذهبیّه) - کسی که می خواهد به عقلش بیافزاید، هر روز قبل از خروج از خانه، صبح ناشتا سه عدد هلیله سیاه را با شکر طبرزد (سرخ) میل کند. (رساله ذهبیّه) - در صورت غلبه مزاج گرم، به کاربردن کدوی فراوان در غذاها بصورت پخته یا آب پز مفید است. (موجب افزایش عقل است.) - معجون تقویت حافظه: سُعد کوفی، اسطخودوس، زیره سیاه، کندر خوراکی (مساوی گرفته و پودر کرده، با 3-2 برابر وزنش عسل ممزوج کنند.): هر روز با صبحانه 1 قاشق چایخوری میل شود. - ترکیب دیگر: هر روز صبح ناشتا 21 عدد مویز + 1 قاشق چایخوری سیاه دانه میل شود. - همراه صبحانه: سیاه دانه یا قُسط با عسل. - در صورت توان و تشخیص طبیب: زالودرمانی پشت گوش - برای تخلیه مواد زائد موجود در مغز و سر: بخور با گیاهان مناسب (مثل پونه، آویشن، مرزنجوش و..) و انفیه (ایجاد عطسه) نکته: اکثر ترکیبات حاوی مواد غذایی و دارویی گرم هستند و در افرادی که پایه مزاجی گرم یا سوء مزاج گرم در بعضی اندام ها دارند، می تواند مشکل ساز باشد. بنابراین مشاوره با کارشناسان برای استفاده از این ترکیبات ضروری است. 🔍 بادام: یک غذای دوایی که دارای طبیعتی گرم و تر در درجه اوّل است و در مصرف درازمدّت آن، آسیبی به بدن نمی رسد و در عین حال، حافظ قوا و ارواح بدن است؛ بادام می باشد. از مهمترین خواص بادام، حافظ جوهر دِماغ (مغز) بودن آن است. وقتی قوا یا جرم دماغ دچار کاستی می شود، به طور کامل قادر به انجام وظایفش نیست. به چنین حالتی که توانمندی های مغز کاهش می یابد، ضعف دماغ می گویند. از علائم ضعف دماغ می توان به موارد زیر اشاره کرد: سردرد در اثر سببی ضعیف مانند ابخره متولّد از هضم غذا یا شنیدن صداها یا استشمام بوها، تکدّر حواس، ضعف در تفکّر، ضعف در تخیّل، متأذّی شدن دماغ از حرارت و برودت. افرادی که به هر علّت اعم از سوء مزاج یا ضربه و سقطه یا تضیّق (تنگی) مجاری و عروق غذارسان مغز و.... به ضعف دماغ مبتلا می شوند، از مصرف بادام نتایج خوبی عایدشان می شود. برای این منظور باید هر شب هنگام خواب هفت عدد مغز بادام را مقشّر کرده (پوست گرفته) و با هموزنش نبات میل کنند. البته بهترین نفع از مصرف بادام نصیب بیمارانی می شود که در مغزشان، یبوستی واقع شده باشد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راحت ترین راه هک گوشی‌های هوشمند را بشناسید و به هشدارهای پلیس توجه کنید تا گرفتار شیادان مجازی نشوید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 احلام سلام. اصلا قصد فرستادن پیام نداشتم،خواستم تجربه‌ی خودمو برای اون عزیزای که قصد ازدواج با آقایونی که بچه دارن رو بگم تا اشتباه منو نکنن. من متولد سال ۶۸ هستم.سال ۹۰ وقتی یکسال از مرگ بد ومریضی پراز درد پدرم گذشته بود،به شدت احساس افسردگی وتنهایی میکردم وازطرفی یه مادر فوق‌العاده عصبی داشتم که ازروزی که خودمو شناختم در حال تحقیر،خوردکردن،کشتن اعتماد به نفس من،اذیت وهزارمورد دیگه بود.خلاصه مرداد ۹۰ زود من با آقا پسری آشنا شدم وچ ن تجربه‌ی دوستی با جنس مخالف رو نداشتم و محیط خونه به شدت متشنج بود،من به اين آقا وابسته شدم ولی ایشون ادعا می‌کرد عاشق من شده،خلاصه ما یک ماه دوست بودیم تا اینکه،آقا محترم فرمودن میخوام زندگیمو برات تعریف کنم،منم خیلی ترسیده بودم،ایشون تعریف کرد که تو سن ۱۹سالگی با خانومی که۲۲ سالش بوده ازدواج میکنه ودوسال بعد از اون خانوم جدا میشه،ودوباره سال ۸۵ با خانومی رابطه داشتن واون خانوم باردارمیشه ومجبورمیشن با اون خانوم ازدواج کنن تا خدای نکرده بچه‌ی بی گناهی کشته نشه و همه چی شرعی وقانونی باشه،اینا اسفند ۸۴ عقد میکنن ودختر اولشون خرداد ۸۵ بدنیا میاد،تعریف میکرده که همش دعوا ودرگیری داشتیم واین دخترشون اصلا شبیه خودشون نبودن واین موضوع آزارشون میداده وفکری بیهوده میکردن وازطرفی تو دوران مجردی به شدت مادروپدرشون رواذیت میکردن ولی بعد تولد دخترشون کاملا تغییر کرده بودن وسربا راه شده بودن ولی مدل ازدواجشون باب میل هیچکس نبودولی به خاطر سر به راهیشون نمیگذاشتن از اون خانوم جدا بشن(حالا اینجا هم داشته باشید که اون خانوم طفلک از دوسالگی مادرشون رهاشون کرده بوده وخودشون وخواهر بزرگترشون رو پدربزرگ پیرشون بزرگ کرده بوده چون پدرشون خودشو بعد ازطلاق مادرشون خودکشی کرده بوده،منظورم اون خانوم زندگی خیلی خیلی سختی داشته وکسی بالا سرش نبوده که درست وغلط رو یادش بده)واینا اصلا با هم نمیساختن.خانوم بی‌کس و بدون خانواده وترد شده به خاطر سبک ازدواجش،همیشه باهم بحث داشتن،غذا درست نمیکردن،آقا خیانت میکرده،آقا خانوم رو جلوی همه تحقیر میکرده،خانوم بددهن بوده.ولی درکل باهم روزگار رو میگذرونن وبازم تاکید می‌کنم با حمایت خانواده‌ی آقا.گذشت تا عید سال ۸۹ آقا وخانوم ودختر ۴سالشون میرن یه سفر جنوب سر مزار پدر خانوم،اونجا خانوم به همسرش میگه که دوباره بارداره وقتی این خبر رو میده همسرشون عصبی میشه وشروع میکنه به کتک کاری وازشدت اعصاب خراب از همون قبرستان راهی تهران ومنزل پدرشون میشن.وقتی رسیدن تهران آقا انقدر خانوم رو زده بوده که بیمارستان بستری شدن،پدر آقا چون با شدت مذهبی بودن دوباره جلوی سقط بچه‌ی دوم رو هم میگیرن.وبانصیحت ووعده‌ی پول پسرشون راضی میکنن که دوباره برگردن سر زندگیشون،ولی با این تفاوت که بیان ومنزل پدرشون کنار مادر وپدرشون زندگی کنن تا خانوم وضع حمل کنه،میگذره وتودوران بارداری که همه تو یک خونه بودن پدرشوهر ومادرشوهر با عروس نمی‌سازند وعروسم به شدت بددهن وعربی مدام دعوا داشتن که دیگه جوری شده بود،پدرشوهر ومادرشوهر وسایلشون جمع میکنن ومیرن خونه خواهرشون.ازاون ورم عروس بارداره و همسرشون هم فقط به خاطر وجود دخترشون وبچه‌ی جدید با این خانوم ادامه میدادن،وهمش درحال خیانت به خانوم بودن.خانوم بارداری وحشتناکی داشته واین موضوع روجنین تاثیر میزاره وجنین وقتی آبان۸۹ بدنیا میاد دهن ولبشون کج بوده به خاطر مشکلات بارداری مادر.بعد از تولددختر دومشون واین مریضی که داشتن آقا تصمیم با جدایی میگیره واینبار خانواده هم باهاشون همراه میشن وپشت عروسیشون رو کاملا خالی میکنن،عروسشونم فقط یه خواهر معتاد داشته نه پدر نه مادری هیچکسو نداشته،آقا براشون یه خونه میگیرن ومهریه‌اشون رو هم کامل میدن وبچه‌ها رو می‌سپادرن بهشون وبه خاطر دختر بزرگشون وانمود میکنن که هنوز زن و شوهری ولی جدا شده بودن.وقتی داستان به اینجا رسید انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم وازشدت شوک دستام تو شهریور ماه یخ کرده بود ولبام ودندونام به هم میخورد،درجا گفتم ما به درد هم نمیخوریم تو دوبار ازدواج کردی دوبار جدا شدی،من دخترم کم سنم،شما سنی ازت گذشته تجربه‌ی دوتا زندگی رو داشتی واز همه‌اینا بگذریم مادر من عمرا رضایت بده به این ازدواج،ایشون گفتن تو فقط راضی باش بقیه‌اش با من گفتم مثلا میخوای چیکار کنی گفت با هم فرار میکنیم وهمین بعدازظهر اگه تو راضی باشی میرم قایمکی عقد میکنیم اونوقت مادرت مجبوره قبول کنه من ترسیده بودم وایشون همش اصرار می‌کرد منم گفتم بزار فکرام روبکنم ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 من هم یه سوال دارم ۲۳سال از زندگی میگذره مشکلاتم بگم باید یک روز بنویسم الان
پاسخ اعضا 🌙🌺 خانمی ک گفتن پسر ۱۰ سالشون دزدی میکنه و دروغ میگه اون ذروغ گویی بخاطر جلب توجه هستش بیشتر توجه کن بغلش کن بوسش کن بگو هروقت پول خاستی بهم بگو شما میتونی جلوی چشم پول بزارین جایی ک در دسترسش باشه مواظب باش ببین بر میداره یا نه هی کشیک بکش هروقت داره برمیداره یاازش فیلم بگیر یایهو برو جلو اینجوری کم کم دست برمیداره بعضی بچه ها تو این سنا اینجوری هستن خوب میشن نگران نباش ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 خانم محترمی ک گفتی تو دوران نامزدی و علاقه شوهرت به نملز و روزه کم شده و بچه دار نمیشه .. عزیزم شما تو دوران نامزدی هستی متوجه نیستی ولی وقتی ازدواج کنی سرخونه ت بری متوجه میشی همه چی به دوست داشتن نیس شما بشبن باهاش قشنک حرفتو بزن درکنار بزرگترا .. بگو من بخاطر دوست داشتن شما همه کار کردم شما چی؟؟وقتی اقایی ک ازالان رفت و امد نمیکنه به نظرت بعدا خوب میشه؟ یااینکه بچه دار نمیشه مسآله مهمیه فردا تنها تو خونه ۴ تابچه رو ببینی هوس میکنی به نظرم فکری برا خودت بکن تاسرخونه زندگی نرفتی این ک الان خرج نداره اینجوری رفتار میکنه فردا سرزندگی ک خرج دار شد حتما اخلاقش بدتر میشه تا خوب نشد اصلا فکر ازدواج نکن ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام دوستی که گفتید سی و سه سالته و دکتری گرفتی و ازدواج نکردی عزیزم ما که ازدواج کردیم همچین فک نکن مدال گرفتیم نه عزیزم بیشتر ۹۰ درصد زنها در رنج و بی مهری و بی پولی و یا کتک و اعتیاد و خیانت و ... اینا دارند با روح پر از درد و عذاب زندگیشونو طی می‌کنند . شما درسته نیاز به همدم داری ولی اونایی هم که ازدواج کردن همچین خوش نیستند زیاد خودتو ناراحت مکن ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام ای خانمی که شوهرت سیصدبار خیانت کرده و خرجی نداده وزگیل گرفتی خب خواهرگرامی شما که اینهمه مستقل و با شهامت و شاغل هم بودی وخرجی باخودت بوده خودازاری داشتی موندی تواین زندگی ؟واقعا به چه قیمتی ؟حداقل جداشو که اگرهم دلت نمیخواد شوهرت بهت نزدیک بشه به هردلیلی دیگه راحتی , والا خوب صبری داشتی . ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 خانمی که عقدکردی وهمش کمک خانواده شوهر میکنی لطف مکرر میشه حق مسلم ,سنگین باش و نوکری خانواده شوهرنکن که میشه وظیفت.جاریتم نادیده بگیر رفت وامدت خیلی خیلی باهاش کم باشه .جاری اسمش روشه ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 عرض سلام وخسته نباشیدخدمت حبیبه خانم ودوستان عزیز خداوندبزرگ راسپاسگزاریم که باکمک شماعزیزان وزحمات ادمین محترم گردهم اومدیم ومیتونیم بانظرات وهمفکری هم مشکلات روحل کنیم.عزیزان سوره بقره بزرگترین سوره قران است وموکلانی داره .لذابرای جلوگیری ازصدمات وسنگینی این موکلان لازمه قبل ازپخش این سوره زکات وصدقه کناربگذایم تافضای منزل پاکسازی بشه .چون شیاطین واجنه اذیت میشن ازباطل شدن سحروجادو.انشاالله مفیدباشه. ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمت بعضی دوستان که در مورد کانال سیاهدانه سوال کردن من عضو کانالشون هستم چندین بار هم ازشون سوال پرسیدم ولی جواب ندادن در مورد کفلمه من نخریدم درمورد زاج وعسل خودم استفاده نکردم ولی به همسایمون که فیبرم داشت گفتم وایشون استفاده کرد ولی ابن جور که در کانال سیاهدانه رضایت مشتری می زارن نبود بنده خدا گفت استفاده کرد این دستور رو ولی نتیجه نگرفته نمی دونم شاید طبق دستور استفاده نکرده ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام این خانم که میگه غصه قدیم رو زیاد میخورم وراهنمایی خواستن....این خانم سودای بدنش رفته بالا...باید به طب اسلامی مراجعه کنه مزاجشو باتغدیه درست عوض کنه تمام علائم نا امیدی .ترس.وسواس.افسردگی .گریه بدون دلیل ..افکار منفی ....همه علائم سودای زیاد بدن هست به یه طببب طب اسلامی حاذق مراجعه کنه .برای عوض کردم مزاج بدنش ...فوری مشکلش حل میشه ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❗️در سرما، خون غلیظ شده و سموم بدن به اندام تحتانی بدن منتقل مي شود. ▫️هنگام خواب اگه گرما از پایین به بدن برسد، این سموم در خون از حالت رسوبی خارج می شوند! ▫️كارى كه كرسى هاى قديم می كردند ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 تنقیه روزه دار به خاطر ناچاری🌸🍃 پرسش : بیمارى که ناچار است هر روز، یا یک روز در میان، با آب خالص تنقیه کند، تکلیف روزههایش چه مىشود؟ پاسخ :  اگر مىتواند، این کار را در شب انجام دهد. و اگر نمىتواند، باید روزه را قضا کند. شیاف برای روزه دار🌸🍃 پرسش :استفاده از شیفاف برای روزه دار چه حکمی دارد؟ پاسخ :  استعمال شیافها برای معالجه اشکال ندارد و احتیاط واجب آن است که از استعمال شیافهایی که برای تغذیه است خودداری شود. ضمنا استعمال پماد شامل این حکم نمی شود و روزه را باطل نمی کند. تنقیه برای روزه دار🌸🍃 پرسش :روزه بیمارى که تنقیه مىکند، اما مایع به شکم او نمىرسد و فقط به نشیمنگاه وارد مىشود، چه حکمى دارد؟ پاسخ : تنقیه (اماله کردن) با مایعات روزه را باطل می کند هر چند برای معالجه بیماری و از روی ناچاری باشد، و به شکم نرسد. علم بیمار به عدم ضرر روزه و منع طبیب از روزه گرفتن🌸🍃 پرسش :پزشکان شخص بیمارى را از روزه گرفتن منع مىکنند، ولى او مىداند که روزه برایش ضرر ندارد. وظیفهاش چیست؟ پاسخ :  باید روزه بگیرد. احتمال هشتاد درصدی ضرر برای روزه دار🌸🍃 پرسش :در بعضى از موارد، پزشکان در مورد بیماران چنین اظهار نظر مىکنند: «روزه براى فلان بیمار ۸۰% مضرّ است» و منظورشان این است که طبق آمار علمى ۸۰% افرادى که با این بیمارى روزه گرفتهاند دچار ضرر شدهاند. چنانچه این اظهار نظر براى انسان یقین آور باشد، ولى وضعیّت خود را از نظر تطبیق آمار بر خودش نداند، حکم روزهاش چیست؟ پاسخ : چنین آمارهایى در صورتى که از اطبّاى متعهد شنیده شود طبعاً موجب خوف ضرر مىشود، و روزه با آن واجب نیست. مجوز شرعی بودن قول پزشک یا پرستار برای ترک روزه و عبادات🌸🍃 پرسش :آیا توصیه پزشک و پرستار، مبنى بر ضرر داشتن روزه، یا حرکت اعضاى بدن بیمار، یا استعمال آب براى وضو، یا ایستاده نماز خواندن، یا خم شدن براى سجده و مانند آن، مجوّز شرعى محسوب مىشود؟ پاسخ : چنانچه در مخالفت دستور او خوف ضرر باشد مجوّز شرعى دارد. حجیت قول طبیب برای ترک روزه🌸🍃 پرسش : چنانچه طبیبى، بیمارى را از روزه گرفتن منع کند (با توجّه به اینکه برخى از اطبّا نسبت به مسائل شرعى بى اطّلاع هستند) آیا نظر او در این زمینه قابل قبول است؟ پاسخ :  اگر طبیب مورد اطمینانى باشد نظریّهاش قابل قبول است. منع اطباء از روزه گرفتن به خاطر سنگ کلیه🌸🍃 پرسش :متأسّفانه کلیه ام سنگساز است. بدین جهت پزشک مرا از روزه منع کرده، و دستور داده که روزانه حداقل ۱۰ لیوان آب بنوشم. آیا نظر ایشان، که فردى متدیّن مىباشد، لازم الاتبّاع است؟ اگر روزه بگیرم، و به علّت عدم شرب مایعات در روزههاى ماه رمضان، کلیهام طبق پیش بینى پزشک دچار مشکل شود، آیا مرتکب معصیت شده و روزهام باطل است؟ پاسخ : کسی که بر اثر تجربه یا گفته پزشک یقین دارد و یا احتمال قابل توجهی می دهد روزه برایش ضرر دارد روزه اش صحیح نیست و نباید روزه بگیرد بنابراین هر گاه از گفته طبیب حاذق متعهّد خوف ضرر پیدا کنید که روزه برایتان ضرر دارد، روزه را افطار مىکنید. و چنانچه پس از ماه مبارک توانستید، قضاى آن را به جا آورید. و اگر بیمارى شما تا ماه رمضان سال بعد ادامه پیدا کرد، قضا بر شما واجب نیست; بلکه براى هر روز فقط یک  مدّ طعام (هفتصد و پنجاه گرم، گندم، برنج و مانند آن) به فقیرى مىپردازید. و با توجّه به اینکه اشتیاق زیادى براى روزه گرفتن دارید، خداوند ان شاء الله به شما اجر روزه داران را عنایت خواهد کرد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 در تفسير روح البيان نقل شده است: در شهرى سه برادر بودند كه برادر بزرگ ده سال مؤذن مسجدى بود كه روى مناره مسجد اذان مى گفت، و پس از ده سال از دنيا رفت. برادر دومى هم چند سال اين وظيفه را ادامه داد تا عمر او هم به پايان رسيد. به برادر سومى گفتند: اين منصب را قبول كن و نگذار صداى اذان از مناره قطع شود، قبول نمى كرد. گفتند: مقدار زيادى پول به تو خواهيم داد! گفت : صد برابرش را هم بدهيد من حاضر نمى شوم . پرسيدند: مگر اذان گفتن بد است ؟ گفت: نه ، ولى در مناره حاضر نيستم . علت را پرسيدند، گفت : اين مناره جايى است كه دو برادر بدبخت مرا بى ايمان از دنيا برده ؛ چون در ساعت آخر عمر برادر بزرگم بالاى سرش بودم و خواستم سوره يس بخوانم تا آسان جان دهد، مرا از اين كار نهى مى كرد. برادر دومم نيز با همين حالت از دنيا رفت. براى يافتن علت اين مشكل، خداوند به من عنايتى كرد و برادر بزرگم را در خواب ديدم كه در عذاب بود. گفتم: تو را رها نمى كنم تا بدانم به چه دليل شما دو نفر بى ايمان مرديد؟ گفت: زمانى كه به مناره مى رفتيم ، با بى حيائى نگاه به ناموس مردم درون خانه ها مى كرديم، اين مساله فكر و دلمان را به خود مشغول مى كرد و از خدا غافل مى شديم، براى همين عمل شوم، بد عاقبت و بدبخت شديم پی نوشت ها: 1- روايت ها و حكايت ها ص 105 - 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 من در آمریكا چشم به جهان گشودم و در بدترین شرایط اجتماعى ، در میان مفاسد جامعه آمریكا بزرگ شدم . قبل از اینكه مسلمان گردم در طول مدت عمر گذشته ام (از طفولیت تا زمانى كه دورادور با مسلمانان و بعد با اسلام آشنا شدم) در آمریكا با مشكلات اجتماعى بسیار و حوادث ناگوار و قبایح و زشتى هاى تمدن غرب كه برخى از آنها مخصوص آمریكاست روبرو شدم . در اثر تماس هاى حضورى و ارتباطات بعدى با برخى از بانوان ایرانى ساكن آمریكا با اسلام آشنا شدم ... در این میان با یك مهندس مسلمان ایرانى آشنا شدم كه منجر به ازدواج با او گردید، و پس از كسب اطلاعات نسبتا بیشترى در باره اسلام از او، متوجه شدم كه حجاب باید بگیرم و دلایلى كه شوهرم مطرح كرد، مرا قانع نمود، بخصوص كه از مردان شهوتران این جامعه بى روح و بى محتوى و فاسد، به ستوه آمده بودم . این بود كه حجاب را بهترین وسیله محافظت خود در برابر این مردان یا بهتر، این وحشیان ظاهرا متمدن دیده و با رضایت خاطر قبول كردم . از وقتى كه خواستم حجاب داشته باشم (روز بعد از ازدواج احساس ‍ كردم كه قدم در مسیر كمال برداشته ام ...) در باره اثرات مفید و مثبت حجاب و به طور كلّى پوشیده شدن بدن زن ، مخصوصا در آمریكا هر چه بنویسم ، كه نوشته ام و برعكس از اثرات نامطلوب برهنه شدن زن ( قسمتى یا بعضى از اعضا برهنه باشد یا خیلى از جاهاى بدن ) در فاسد كردن مردان و فاسد شدن خودشان و بالاخره زیانهاى ناشى از عدم پوشش زن در جامعه ، هرچه بگویم كه گفته ام. اما براى اینكه شما را با روح قضایا آشنا سازم ، ترجیح مى دهم به مسائلى در اینجا بپردازم ، تا شما را سریع تر با روح مریضِ جامعه آمریكا آشنا كند، و آنگاه خودتان درباره اهمیت و نقش حجاب و مراتب ضرورتش ‍ در این جامعه عقب ماندها از انسانیت ، و رشد كرده از نظر صنعت پى ببرید: در زمستان كه مردم مجبورند به جهت سردى هوا خود را پوشانده و پوشش بیشترى داشته باشند به طور طبیعى و كاملاً محسوس ، در آمریكا تجاوز به عنف نسبت به زنان كمتر مى شود، لكن در تابستان كه زنان علاوه بر گرماى هوا به پیروى از مدهاى جلف و فاسد كننده، خود نیز دنبال بهانه اى هستند تا هر چه ممكن است لباس خود را سبك نموده و به بهانه گرما اعضاى حساس بدن خود را در معرض دید مردها قرار دهند. تجاوز به عنف نسبت به زنان، حتى پیر زنان نیز افزایش مى یابد، و تا آنجا پیش مى رود كه در این فصل راهبه ها نیز مورد حمله مردان جنایتكار قرار مى گیرند. علتش آن است كه زنان آمریكا با آزاد كردن اعضاء بدنشان در رفت و آمدها، بصورت عریان یا نیمه عریان ، در میان مردان ظاهر شده و موجبات تحریك آنها را فراهم مى كنند، كه در برخى این هیجانات نامطلوب تا به سرحد جنون پیش مى رود، و منجر به تجاوز به عنف مى گردد، یعنى سلامت روح مرد و جامعه با نوع و كیفیت پوشش زن رابطه مستقیم و غیر قابل انكارى دارد، در حالى كه یقینا در بین زنانى كه خود را پوشیده اند، مخصوصا مسلمانان ، این بیمارى فصلى یا... وجود ندارد و یا تا به این حد جنون آمیز شدت پیدا نمى كند، یعنى عملاً به آثار و نتایج وجود و عدم حجاب در زن پى برده ام... پی نوشت: 1- دكتر احمد صبور اردوبادى، آئین بهزیستى اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ دوم، جلد سوم، ص 227، 228، 229 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸✅ 🧐 :     -ریزش مو: کمبود ویتامین‌های B2، B5، بیوتین، روی و ویتامین D -خشکی موها: کمبود ویتامین‌های A و E، امگا3، پروتئین، سلنیوم و بیوتین -شوره زدن موها: کمبود سلنیوم، امگا3 و ویتامین A -سیاهی و پف‌آلودگی زیر چشم: کمبود آب در بدن، عدم تحمل برخی مواد غذایی مانند لاکتوز لبنیات و حساسیت -کاهش قدرت دید: کمبود ویتامین A -قرمزی مداوم مویرگ‌های چشم: کمبود ویتامین C -نزدیک‌بینی: کمبود ویتامین D -پوسته‌ریزی در اطراف پلک: کمبود آهن -افسردگی: کمبود ویتامینD، B1، B5 و بیوتین -زوال عقل: کمبود ویتامین‌های B1، B3، B12، اسیدفولیک و امگا3 -زودرنجی: کمبود ویتامین‌های B1، B5 و B6 -بی‌خوابی: کمبود ویتامین‌های B3، B5، B6 و D -سرگیجه: کمبود ویتامین‌های B2 و B6 -خونریزی لثه: کمبود ویتامین C و اسیدفولیک -به هم چسبیدن دندان‌ها: کمبود ویتامین D و K -گلو‌درد: کمبود ویتامین‌های B3، B12، اسیدفولیک و کلسیم -آفت دهانی: کمبود ویتامین B2 -ضعیف شدن مینای دندان: کمبود ویتامین‌ A، K، D و کلسیم -التهاب زبان: کمبود ویتامین‌های B2، B3 و اسیدفولیک -کاهش حس چشایی: کمبود روی -جوش‌های پشت بازو: کمبود ویتامین‌ A -پوسته‌ریزی و خشکی پوست: کمبود ویتامین‌های A و E -خونریزی بی‌علت از بینی: کمبود ویتامین‌ C -کبودی مداوم پوست: کمبود ویتامین‌ C -جوش زدن در دوران عادت ماهانه: کمبود ویتامین‌ B6 -التهاب پوست: کمبود ویتامین‌های B2، B3 و بیوتین -قاشقی شدن ناخن‌ها: کمبود ویتامین B12 و آهن -ظهور خطوط سفید روی ناخن: کمبود کلسیم و روی -پوسته‌ریزی اطراف ناخن: کمبود آهن و بیوتین -شکنندگی ناخن‌ها: کمبود کلسیم و منیزیم -چندشاخه‌‌شدن پوست اطراف ناخن: کمبود پروتئین -گرفتگی عضلانی: کمبود منیزیم و ویتامین‌های B1، B2 و B6 -انقباض ناگهانی ماهیچه‌ها: کمبود ویتامین‌های B1، B2، B3، B6، B9، D و منیزیم و کلسیم -تورم مفاصل: کمبود ویتامین‌های B1، B6 و پروتئین -قفل شدن ناگهانی مفاصل: کمبود منگنز -پوکی استخوان: کمبود کلسیم و ویتامین D -صدا دادن مفاصل: کمبود ویتامین‌های B5 وB12 🤔کدام ویتامین‌ها را از کدام منابع غذایی دریافت کنیم؟ 1- منابع ویتامین A:👈 کره، خوراکی های نارنجی و زرد مانند هویج و زردآلو . 2- منابع ویتامین B:👈 تمام سبزیجات برگ سبز تیره، غلات، حبوبات . 3- منابع ویتامین B12:👈 انواع گوشت‌، لبنیات، تخم‌مرغ . 4- منابع ویتامین C:👈 پیاز، فلفل، مرکبات، گوجه‌فرنگی . 5- منابع ویتامین D:👈 نورآفتاب، قارچ، تخم‌مرغ، ماهی‌های چرب، لبنیات غنی‌شده . 6- منابع کلسیم و ویتامین K:👈 انواع لبنیات، کلم بروکلی، اسفناج . 7- منابع روی:👈 انواع گوشت‌، حبوبات، غلات . 8- منابع منیزیم:👈 انواع مغزها و دانه‌های خام، ماهی، حبوبات، ماست، موز و شکلات تلخ . 9- منابع منگنز:👈 بادام، کدو تنبل، اسفناج، ماست، انجیر، موز، انگور . 10- منابع اسیدفولیک:👈 سبزی‌های برگ سبز تیره، مرکبات، غلات سبوس‌دار، حبوبات . 11- منابع بیوتین:👈 تخم‌مرغ، بادام، غلات سبوس‌دار، اسفناج، قارچ، شیر .
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
⚠️ ترک اعتیاد در منزل ⚠️ قطع مصرف در 6 روز اول😍 ⭕️ بدون درد و خماری ⭕️ ترک در محل کار وخانه بدون نیاز به بستری ⭕️ 100% گیاهی و بدون بازگشت ⭕️مشاوره رایگان و پشتیبانی 24ساعته 💠 جهت ویزیت و مشاوره رایگان از طریق لینک زیر اقدام کنید 👇🏼🌷 https://app.epoll.pro/43015525 ⚜ همین حالا به کانال ما بپیوندید👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/694616907C9870ea2200
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
📢 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه صد و پنجاه و پنج قرآن کریم سوره مبارکه الأعراف ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
Quran-page-155.mp3
2.62M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه صد و پنجاه و پنج قرآن کریم، سوره مبارکه الأعراف با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید