شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 سلام و وقت بخیر اولا تشکرمی کنم از کانال خوبتون وخداقوت بهتون بده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ مشک
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام خانمی که سنگ کیسه صفرا داری دکتر دیاکو قاضی زاده مدال طلای کشور بلژیک رو گرفته
ایشان درمان گیاهی برای این مورد دارند .
در اینترنت سرچ کنید پیداش کنید
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خانم مطلقه هستن و خواستگار مجرد داره مترسه عزیزم برای چی مترسی میخوام چیزی بگم پسر داییی بابام مجرد خیلی پسر خوبی و خوشتیپ و از همه لحاظ خوبه با یک مطلقه و یک دختر داره ازدواج کرد همه چه خوبه الان ماشالله دو تا بچه دارن ماشالله همه فامیل زندگشون حسرت میخورن
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام به شما ادمین عزیز
خیلی ممنون از این زحماتی که برای دوستان مجازی مکشید من یکی از خوانندگان پرو پا قرص مطالب شما هستم
برای اون دوست عزيزمان که برای خار پاشنه گفته بودن
من هم پارسال خار پاشنه داشتم و یک عزیزی گفتن از صبر زرد استفاده کن من از عطاری گرفتم و بیست شب مرتب گزاشتم کفه پاشنه پام و خداراشکر خوب شدم
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خواهش میکنم این پیام منو بزارید.جواب من به اون خانم شیعه ای که یه خواستگار اهل تسنن دارن.پدرمن سنی ومادرم شیعه بود.اونا هیچ وقت به همدیگه توهین نکردن.همدیگر رو خیلی دوست داشتن.پدرم عالی ترین مردی بود که من تو زندگیم دیدم زندگی پدرومادرم باهم خیلی خوب بودو دوطرف فامیلا هم خوب بودن ولی نکته ی اصلی مابچه ها بودیم.مادچار سردرگمی بودیم چندین ساله نه میدونیم شیعه هستیم یا سنی.نصف مون این طرفی سدیم نصف مون اون طرفی.من بعنوان یه دوست که قبلا اینوتجربه کردم به شما میگم اگه امکانش هست ومیتونید صبرکنیدتا خواستگاری هم کیش خودتون پیدابشه که میشه.خواهش میکنم یه نسل سردر گم دیگه بوجود نیارید
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
باسلام به همه ی دوستان خواهر عزبزی که گفتن چه دعایی برای آمدن خواستگار بنویسن وداخل کوزه بزارن سوره ی احزاب رو بنویسین و داخل ظرفی که دهانه ی آن تنگ باشد بگذارین ان شاء الله خواستگار خوب براتون بیاد 🌺🌸🌺
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام دوستان همراه آیا شما از استاد علیانی که هم ختم وسفره برگزار میکنه و هم طلسم با قرآن باطل میکنه شناختی دارید ؟
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خواهرم خسته نباشید امیدوارم پیامم بزاری برا کانال
خانمی که مشکل زندگیت وجود برادرشوهر ت که بست نشسته خونه ات و هیچ جوره نمی ره اول اینکه با زبان خوش برا شوهرت شرح بده بگو اگه طبق روایات دو نفر نامحرم توی یک خونه باشند سومی حتما شیطان هست ممکنه هر لحظه وسوسه کنه بگو من زن چکار از دستم برمیاد همه رو براش بگو اینکه تا ساعت ۱۰ باید تحمل کنی آقا بیدار بشه تا بروی سرويس بهداشتی یکبار برای همیشه قاطع جوابش کنید که بره
راه دوم اینکه توی کفشش نمک بریز جوری که زیاد دیده نشه بخدا بارها امتحان شده این روش وجواب داده مطمئن باش
خودت هم قوی باش وحتما شر این مزاحم از زندگیت کم کن بگو به پلیس زنگ می زنم
خداوند کمکت کنه ان شاءالله وجود نامحرم درخونه واقعا سخته حتما تکلیف زود زود به کمک خداوند روشن کنه که بره
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام وخداقوت .خانمی که ازمنابع آموزگاری پرسیدی .منابع عمومی:خدمات متقابل اسلام وایران-صعودچهل ساله-توسعه ومبانی تمدن غرب-مبانی نظری تحول بنیادین درنظام تعلیم وتربیت رسمی وعمومی-تعلیم وتربیت دراسلام-وصیت نامه امام خمینی وطرح کلی اندیشه اسلامی-قانون اساسی-بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی-سیاست های کلی ایجادتحول درآموزش وپرورش-سندتحول بنیادین آموزش وپرورش-روش هاوفنون تدریس-روانشناسی تربیتی-سنجش واندازه گیری پیشرفت تحصیلی.البته احتمال تغییر چندتاازمنابع وجودداره.احتمالا آذرماه یادی بصورت قطعی منابع مشخص میشه.این منابعی که گفتم پارسال بود.تقدیم به مامان دلارام
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
21.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی روغن های گیاهی موثر در زایمان آسان
✅در این ویدیو با حضور دکتر ماهروزاده در مورد استفاده از روغن های موضعی مانند روغن بادام شیرین، روغن کنجد و روغن کرچک در ماه های آخر بارداری بسیار موثر است صحبت می کنیم.
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️
⛔️ماههای اول تا هشتم روغن مالی برای باردارها ممنوع
فقط و فقط درهفته های آخربارداری اجراشود
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
¸„.-•~¹°”ˆ˜¨ نابارورے ¨˜ˆ”°¹~•-.„¸
﷽❣﷽
▀▄▀▄▀▄ בرماט شـב ▄▀▄▀▄▀
▣⃢ اختراع دانشمندان انقلابی که جایگزین IVF ، IUI ،قرص و آمپول هورمونی شد
▣⃢ دنبال درمان ۱۰۰٪ ناباروری هستی کادر درمانی ما در خدمتگزاری حاضر است❤️
▣⃢ جدید ترین و آخرین راه درمان ناباروری = طب نوین را انتخاب کن به جای راه های غلط 💪🏻🌿
▣⃢ (باروری نوین) در تلاش برای درمان ناباروری
تردید نکن برو رضایت درمان های داخل کانال رو ببین👇🏻👇🏻👇🏻
█▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀█
https://eitaa.com/joinchat/3348693504C7bdec1aef4
█▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄█
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنی جمی - اعلی اللّه مقامه - كه قریب دوماه است به دار باقی رحلت فرموده ، نقل انتقام علوی(ع ) نمود كه در كنگان یك نفر فقیر در خانه ها مدح حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام می خوانده ومردم به او احسان می كردند، تصادفا به خانه قاضی سُنی ناصبی می رسد و مدح زیادی می خواند، قاضی سخت ناراحت می شود در را باز می كند و می گوید چقدر اسم علی را می بری چیزی بتو نمی دهم مگر اینكه مدح عمر كنی ! و من به تو احسان می كنم ، فقیر می گویداگر در راه عمر چیزی به من بدهی از زهرمار بدتر است و نخواهم گرفت . قاضی عصبانی می شود و فقیر را به سختی می زند، زن قاضی واسطه می شود و به قاضی می گوید دست از او بردار؛ زیرا اگر كشته شود تو را خواهند كشت ، بالاخره قاضی را داخل خانه می آورد و از فقیر كاملا دلجویی می كند كه فسادی واقع نشود. قاضی به غرفه اش می رود پس از لحظه ای زن صدای ناله عجیبی از او می شنود، وقتی كه می آید می بیند قاضی حالت فلج پیدا كرده و گنگ هم شده است . بستگانش را خبر می كند از او می پرسند چه شده ؟ آنچه كه از اشاره خودش فهمیده شد این بود كه تا به خواب رفتم مرا به آسمان هفتم بردند و بزرگی سیلی به صورتم زد و مرا پرت نمود كه به زمین افتادم . بالجمله او را به مریضخانه بحرین می برند و قریب دوماه تحت معالجه واقع می شود و هیچ فایده نمی بخشد. او را به كویت می برند، مرحوم حاج شیخ مزبور فرمود، تصادفا در همان كشتی كه من بودم او را آوردند و به اتفاق هم وارد كویت شدیم . به من ملتجی شد و التماس دعا می كرد، من به او فهماندم كه از دست همان كسی كه سیلی خورده ای باید شفا بیابی و این حرف به آن بدبخت اثری نكرد و بالجمله چندی هم به بیمارستان كویت مراجعه كرد فایده نبخشید و فرمود تا سال گذشته در بحرین او را دیدم به همان حال با فقر و فلاكت در دكانی زندگی می كرد و گدایی می نمود. نظیر حال این قاضی داستان ابوعبداللّه محدث است و خلاصه آن چنین است در مدینه المعاجز، صفحه 140 از شیخ مفید - علیه الرحمه - نقل نموده نزد جعفر دقاق رفتم و چهار كتاب در علم تعبیر از او خریدم ، هنگامی كه خواستم بلند شوم گفت به جای خود باش تا قضیه ای كه به دوست من گذشته برایت تعریف كنم كه برای یاری مذهبت نافع است . رفیقی داشتم كه از من می آموخت و در محله باب البصره مردی بود که حدیث می گفت ومردم از او می شنیدند به نام ابوعبداللّه محدث و من و رفیقم مدتی نزد او می رفتیم و احادیثی از او می نوشتیم و هرگاه حدیثی در فضائل اهل بیت (علیهم) املا می كرد در آن طعن می زد تا روزی در فضائل حضرت زهرا(علیها) به ما املا كرد سپس گفت اینها به ما سودی نمی بخشد؛ زیرا علی علیه السلام مسلمین را كشت و نسبت به حضرت زهرا هم جسارتهایی كرد!! جعفر گفت سپس به رفیقم گفتم سزاوار نیست كه از این مرد چیزی یاد بگیریم چون دین ندارد و همیشه به علی و زهرا جسارت می كند واین مذهب مسلمان نیست ، رفیقم سخنانم را تصدیق كرد و گفت سزاوار است به سوی دیگری رویم و با او باز نگردیم . شب در خواب دیدم مثل اینكه به مسجد جامع می روم و ابوعبداللّه محدث را دیدم و دیدم كه امیرالمؤ منین علیه السلام بر استر بی زینی سوار است و به مسجد جامع می رود، با خود گفتم وای اگر گردنش را به شمشیرش بزند پس چون نزدیك شد با چوبش به چشم راست او زد و فرمود ای ملعون ! چرا من و فاطمه را دشنام می دهی ؟ پس محدث دستش را روی چشم راستش نهاد و گفت آخ كورم كردی ! جعفر گفت بیدار شدم و خواستم به سوی رفیقم بروم و به او خوابم را بگویم ناگاه دیدم او به سوی من می آید در حالی كه رنگش دگرگون شده گفت : آیا می دانی چه شده ؟ گفتم بگو، گفت دیشب خوابی درباره محدث دیدم و خوابش بدون كم و كاست با خواب من یكی بود با او گفتم من هم چنین دیدم و می خواستم بیایم با تو بگویم بیا تا با قرآن پیش محدث برویم وبرایش سوگند بخوریم كه چنین خوابی دیده ایم و با هم توطئه نكرده ایم و عنایت علوی او را اندرز دهیم تا از این اعتقاد برگردد پس بلند شدیم به در خانه اش رفتیم ،در بسته بود، كنیزی آمد و گفت نمی شود او را حالا دید، دو مرتبه در را كوبیدیم باز همین جواب را داد، سپس گفت : شیخ دستش را روی چشمش گذاشته و از نیمه شب فریاد می زند و می گوید علی بن ابی طالب علیه السلام مرا كور كرد و از درد چشم فریادرسی می كند به او گفتیم ما برای همین به اینجا آمدیم ، پس در را باز كرد و داخل شدیم پس او را دیدیم به زشت ترین صورتها فریادرسی می كند و می گوید مرا با علی بن ابیطالب علیه السلام چكار كه دیشب چشم مرا با چوبش زد و كورم كرد.
جعفر گفت آنچه ما در خواب دیدیم او برایمان گفت ،به او گفتیم از اعتقادت برگرد و دیگر به ساحت مقدسش جسارت نكن ، گفت خدا پاداش خیر به شما ندهد اگر علی چشم دیگرم را كور كند او را بر ابوبكر و عمر مقدم نخواهم داشت ، از نزدش برخاستیم ، سه روز دیگر به دیدنش رفتیم دیدیم چشم د
یگرش نیز كور شده و باز از اعتقادش برنگشت ، پس از یك هفته سراغش را گرفتیم گفتند به خاكش سپرده اند و پسرش مرتد شده و به روم رفته از خشم علی بن ابیطالب علیه السلام.
داستانهاي شگفت/ آيه الله دستغيب
هدایت شده از شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
چاقی صورت در خانه بدون بازگشت 😳🤯
تنها با مصرف جوانه گندم 😍😍
صورتت لاغر و شکسته شده ؟!🧐
میترسی تزریق ژل و چربی کنی یا پول
تزریق و نداری؟؟
تپلی_صورت😊
بدون_عوارض 💜
اگه میخوای صورتت زودتر تپل بشه بیا تو کانالم😍
https://eitaa.com/joinchat/460129184Cf4bbecfab5
ارسال عدد 1 به شماره⬇️
📱09165387258
.
⭕️اهل شدن فرزند سرکش⭕️
از حضرت امام صادق (ع) نقل است
که اگر فرزندتان سرکش شده
اخلاق و رفتارش تغییر کرده و به حرف شما گوش نمیدهد
با اعتقاد تام و باور کامل ،
این سوره مبارکه را(107) مرتبه
با نیت خالص و توجه به خدا بخواند
فرزندان وی مطیع و فرمان بردار آنها میشوند👇👇💯
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
کمتر از۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆خیلیا باهاش حاجت گرفتن🤲
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
خانم متاهلی هستم که ۲۶ سال سن دارم. دوران مجردی بسیار اهل مطالعه بودم و با جدیت و اشتیاق تمام درس میخوندم و نمرات عالی کسب میکردم، اما محیط خانوادگی خوبی نداشتم، پدر و مادر عصبی و بسیار فضولی داشتیم و داریم، روزی نبود من و خواهر و برادرم که از من کوچکترند از دست این والدین کتک نخوریم و فحش نشنویم، دلیلش هم پول بود، مثلا به بابام میگفتم پول بده برمخوراکی بخرم می اومد دنبالم منو میزد، خونه مون هم که از زندان ابوغریب چیزی کم نداشت .
من و خواهر و برادرم مدام توی اتاق در بسته بودیم و مشغول درس،از ترس اینکه با عصبانیت های بی جا والدین مون رو برو نشیم. من و خواهرم هیچ وقت تنهایی اجازه نداشتیم جایی بریم و پول توجیبی مون از ماهی ده تومن بیشتر نشد. فامیل های والدین مون هم مثل خودشون عصبی بودند، اما من و خواهرم اخلاق مون خوبه و همه همسایه هامون میگفتند اصلا انگار از این قوم نیستید. تو سن بالا ازدواج کردم، بدون عروسی و با مهریه صد سکه، یک ساله رفتم خونه بخت.
شوهرم عیب ظاهری داره اما چون اهل نماز روزه بود خودم رو راضی کردم باهاش ازدواج کنم، دلیل ازدواجم هم فقط مستقل بودن از خانواده بود وگرنه هیچ نیاز جنسی نداشتم و ندارم. دلیلش هم واضحه به دلیل استرس و ترس هایی که همیشه از جانب والدینم بهم تحمیل میشد از لحاظ روانی پذیرای رابطه زناشویی نیستم اما با وجود مشکلات و درد ، شوهرم رو همیشه تمکین کردم .
از شوهرم براتون بگم که اصل قضیه است، گفتم او مشکل ظاهری داره و مذهبی اما خوش اخلاق نیست، مدام به همه فحش میده حتی زیر دوش حمام و توی دستشویی، اعصباش از همه خرد، دلیلش هم میگه چون از والدین محبت ندیده، میگه مامانش گفته مگه ما از والدین مون چه خیری دیدیم که به تو باید محبت می کردیم؟
خانواده شوهرم نماز و روزه میخونند اما ضد ولایتن و حجاب مناسبی ندارند، بسیار افراد سخن چین و فحاشی هستند، اعصاب شون داغون ،مخصوصا خواهر شوهرم با اینکه نوزده سالشه اما عکس العملش همیشه عصبانیت و رگ پیشونیش میزنه بیرون، مثلا بهش میگم چقدر کفش داری میگه دارم که دارم به خودم مربوطه، اینو با داد زدن میگه در صورتی که صورتش متورم و رگ پیشونیش زده بیرون، خلاصه جواب چکشی و تند به هر حرفی حتی محبت و حرف داره
شوهرم و خواهرشوهرم میگن اعصابمون خرده چون هم از والدین مون محبت ندیدیم هم با اینکه ثروتمند هستند بهشون کمک نمی کنند، شوهرم هر شب که از سرکار میاد سر سفره مدام به والدینش فحاشی و نفرین می کنه که چرا بهش کمکی نکردند با اینکه تک پسر و طبقه بالاشون خالی ندادند بره بالا بشینه.
منم که دیدم رفت و آمد با خانواده شوهر کلا جز اعصاب خردشدن چیزی نداره پیامک زدم به مادر شوهر که به دلیل تحقیرهاتون دوست ندارم بین مون رابطه ای باشه، اونم که زن شریه و توی محله شون معروف به دعوا، زنگ زد به پسرش و اعصاب پسرش رو خرد کرد، شوهرم که سر سفره شام سبزی پلو ماهی شب خونه بابام بودیم، یکدفعه از جا پرید و گفت دخترتون رو طلاق میدم و ماشین رو برداشت و رفت خونه.
اون شب کلی کتک و فحش از مامان بابام خوردم، هیچ خیری تو زندگیم از هیچ کس ندیدم همه به روش خودشون منو نیش زدند، نمیدونم چی میشه و باید چکار کنم ؟
#ایدی_ادمین 👇🌻
@adminam1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مش فارقة العالم يتكلم
موت حر و ما تعيشٌ مسلّم
تلهم جيل ورا جيل يتعلم
كيف يعيش و يموت لقضية...
مهم نیست که دنیا چه میگوید
آزاده بمیر و در ذلت زندگی نکن
الهامبخش نسلی بعد از نسل دیگر باش و به آنها یاد بده
که چطور برای قضیه زندگی کنند و بمیرند...❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 سلام و وقت بخیر اولا تشکرمی کنم از کانال خوبتون وخداقوت بهتون بده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ مشک
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام خدمت خانمی که مهریه ش ۱۵ سال پیش بخشیده و الان پشیمونه
خانمی اگه مهریه به صورت هبه یا بذل بخشیده باشید قابل مطالبه هست و میتونید برای برگشتش پیگیری کنید
عزیزم حتما اینو بزار واقعا از بعضی دختر خانمها و خانواده هاشون متعجب میشم مثله آقا پسری گفتن پدر دختر خانم گفتن ۵۰۰میلیون پول بده 😳😳😳😳پسرت نمیتونه خرج زندگی بده یعنی که چی.یا دختر خانمی گفتن آقا تو مسیر محل کار دیدن و پسندیدند و قرار چند ماه دیگه قراره عقد کنن .شرایط ضمن عقد رفتین پیدا کردین گزاشتن واقعا من شرایطط خوندم خجالت کشیدم😳😳😳اینارو از کجا آوردی همه شرایط با زوجه باشه عزیزم اینارو نگی پسره میره پشت سرشم نگاه نمیکنه از ما گفتن😐😐😐
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام وقت همگی بخیر میخواستم جواب خانمی رو که راجع به بخشیدن مهریه پرسید بدهم،باید ببینیم مهریه چطور بخشیده شده اگر ابرا مهریه انجام داده باشید دیگر قابل رجوع نیست ولی اگر هبه کرده باشید می توانید رجوع کنید و دوباره بگید مهریه ام رو میخواهم ،معمولا دفترخانه ها یکی دونفر شاهد از اقوام خانم می خوان که در جریان قضیه باشن وبعد حرفی داخلش نباشه که خانم احساساتی تصمیم گرفته و بعد پشیمون شده
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام حبیبه جان وقت بخیر دوست عزیزی راجع به ماسک عسل وقرص آسپرین برای صورت که من درگروه گذاشته بودم سوال کردن والله نمیدانم دربارداری هم میشه انجام داد یا نه هرچی باشه قرص آسپرین یک دارو هست وشیمیایی شایدبرا جنین خطرناک باشه عزیزی که سوال پرسیدن بهتره که تازایمان صبرکنن
خیلی ممنون هستم از دوست عزیزی که راهنمایی کردند برای ارتروز مادرم که پیوند کلیه انجام داده خدا خیرتان بدهد انشاءالله حاجت روا شید
🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام درجواب خانومی که میخواستن بدانند یک مرد خوب برای انتخاب چ مردی هست عزیز شما اول لطف کنید قبل ازدواج هر دو به مشاور مراجعه کنید
من اگر بخام نظر خودم رو بگم بهترین همسرها برای هم کسانی هستند که نقطه ضعف هم رو بدونند و مخالف ات عمل کنند.مثلا من خودم از مرد چشم چران بدم میاد ن اینکه مرد اصلا تو خیابون سرش رو بلند نکنه ن بعضی مردا وقتی خانوم خوشگلی رو میبینند آنقدر میافتند بهش نگاه میکنن که خانومشون رو عاصی میکنن ،یا در برار خانوادشون هیچ ارزشی برا خانومشون قائل نیستن،یا خسیس هستن بعضی مواد غذایی برا خونه میارن ولی براشون سخته خانومشون دکتر بره یا لباس بگیره،یا بعضی مردا برا بیرون خونه برا دیگران همه کار انجام میدن تو خونه باید خانومش رو جون به لب کنه تا ی کار انجام بده نکته مهمی که میخام به هم دختر خانوما بگم به هیچ وجه دنبال زیبایی مردتون نباشید که غیراز دردسر هیچ چیز براتون نداره😆 ،خواهش میکنم ایمان خانواده رو بسنجید درسته زیاد کسی به این چیزا اعتقاد نداره ولی پسری که خونش از مادر با ایمان باشه واز مادر با ایمان باشه هر چی بد باشه ولی ذاتش پاکه ،ی مدتی با خ استگارتون آمد ورفت کنید تا خوب بشناسید گر چ بعضی اونقدر اب زیر کاه هستند ،تا نری زیر یک سقف نمیشناسید.
وکلام آخر دوباره میگم مشاوره اول ازدواج از همه چیز بهتره ولی امیدوارم تو مشاوره هر دو طرف رواستگو باشند خواهش میکنم دختر خانوما واقا پسرا چشماتون رو باز کنید با دل تصمیم نگیرید ن برا ی روز دوروزه با عقل تصمیم بگیرید که این عشقا زود گذره ،
و یک صحبتی برا آقا پسرها دارم خوب چشمتون رو باز کنید دختر خانوم رو ببینید ن فردا روزی بگید من تازه چشم وگوش م باز شده آخه دخترای قشنگ زیاد هستند،که قشنگی صورت دارند ولی قشنگی سیرت ندارند واقا پسر مرد باش وغیره داشته باش واز روز اول نزار خانومت برا بیرون آنقدر آرایش کنه که زندگی ی زن با ایمان از خداترس رو خراب کنه ،چون شما هم در آخرت مقصر هستی وبایدجواب پس بدی ،وانتظار این رو داشته باشید خانومی که با وضعیت ناجور میاد تو خیابون چش مرد هرزه دنبالش باشه ببخشید زیاد شد .برا سلامتی مهدی فاطمه صلوات
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سجادهای از کرمان، زعفران و تربت
🔹زیاد اهل نماز نبودم ولی از وقتی این هدیهها را از حاجقاسم گرفتم، نمازخوان شدهام.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز سرم سوت کشید، رجب چشماش چراغونی شد و از جیبش هرچی پول داشت درآورد و
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
گلناز
اسم پسر آخرم رو رضا گذاشتیم، نجمه عاشقش شده بود و تموم کاراشو خودش میکرد و منم بعد از این همه سال بچه داری تونستم یکم برای دل خودم زندگی کنم... یه مدت بود که با یکی از هم روستایی هامون دوست شده بودم اسمش فریبا بود.. اونم ۹ تا بچه داشت،زیاد باهم رفت و آمد میکردیم و تو همین رفت و آمدها نرگس رو دید و فوری پیشنهاد که برای پسرش بیاد خواستگاری... بدم نیومد ،هم میدونستم خانواده خوبی ان و هم اینجوری هوای عاشقی از سر نرگس میپرید، چون از طرف رحیم و خانوادهش هیچ حرفی زده نشده بود.. بدون اینکه به نرگس بگم قرار خواستگار رو گذاشتم به رجب هم چند ساعت قبل از اومدن فریبا و خانواده ش گفتم... ناراحت شد اما مثل همیشه چیزی بهم نگفت، میدونستم نرگس با رحیم به جایی نمیرسه.. وقتی اومدن و برای اولین بار احمد رو دیدم، بیشتر از قبل از تصمیمم مطمعن شدم، تو همون لحظه اول مهرش بدجوری به دلم نشست
شوهر فریبا خیلی آروم بود و تقریبا هیچی نگفت و تموم حرف هارو خود فریبا زد، وقتی رفتم تو اتاق که نرگس رو صدا بزنم دیدم یه گوشه نشسته و چشماش قرمز... رفتم جلو و گفتم پاشو یه سینی چایی بریز بیار
با اخم نگام کرد و گفت بمیرم هم نمیارم، گفتم پاشو آبروی منو نبر...پاشو از اون پسر عمه بی عرضهت خیری به تو نمیرسه.. احمد اگه بره باید یه دبه بگیرم ترشیتو درست کنم.. بلند شد و روبه روم وایستاد، گفت من اگه از این در برم بیرون ابرو براتون نمیذارم.. دهنم باز مونده بود،میدونستم که واقعا این کارو میکنه.. گفتم خاک تو سرت که لیاقت نداری، برگشتم پیش مهمونا... نمیدونستم چی بگم.. یکم حرف زدیم و آخر فریبا گفت عروس خانم نمیخواد چایی بیاره برامون.. خندیدم و گفتم ما رسم نداریم شب خواستگاری عروس چایی بیاره، انشالله شب بله برون.. فریبا تعجب کرد اما فوری خندید که حالش از صورتش مشخص نباشه...
یکم بعدم بلند شدن و با ناراحتی رفتن، بعد از رفتن اونا رجب هم بدون هیچ حرف رفتی تو اتاق و من موندم این آبروریزی، هرکاری میکردم دلم آروم نمیشد،یه دفعه در باز شد نجمه اومد تو، مثل همیشه عروسکش دستش بود...
نجمه بزرگ شده بود اما هنوز تو دنیای بچه گیش بود برعکس نرگس..
میدونستم نجمه رو حرف من حرف نمیزنه، نمیخواستم رابطه م با فریبا خراب بشه و اطرفی هم دلم نمیخواست داماد خوبی مثل احمد رو از دست بدم..
هوا خیلی تاریک بود. اما نمیتونستم تو خونه بمونم، چادرم رو سرم کردم و آروم از خونه رفتم بیرون، دم در خونه فریبا که رسیدم محکم کوبیدم به درشون... احمد درو باز کرد و تا منو اون ساعت از شب جلوی در خونه شون دید خیلی تعجب کرد، از کنارش رد شدمو رفتم تو، فریبا تو ایوون وایستاده بود، اومد پایین و گفت چی شده... گفتم اومدم باهات حرف بزنم، احمد رفت تو و فریبا گفت بگو دیگه جون به لبم کردی... گفتم نرگس به درد احمد نمیخوره،سرکشه... دختر کوچیکم نجمه خیلی آروم و نجیبه ، من احمد رو خیلی دوست دارم میخوام خوشبخت بشه...
فریبا یکم رفت تو فکر و بعد گفت، چه بهتر، دختر هرچی سنش کمتر باشه شوهرش راحت تربیتش میکنه... اخم کردمو گفتم منظورت چیه؟ خندید و گفت شوخی کردم و بعدم بحث رو عوض کرد...
خلاصه اون شب منو فریبا قرار و مدارمون رو گذاشتیم... موضوع رو به نرگس گفتم و اونم حسابی خوشحال شد از اینکه از شر احمد راحت شده.. چند روز بعد خانواده فریبا دوباره برای خواستگاری اومدن، همه فکر میکردن برای نرگسه و من به نرگس گفته بودم نجمه رو آماده کنه...
رجب وقتی موضوع رو فهمید اخماش رفت توهم،اما جلوی اونا حرفی نزد..
اون شب با حرفای معمولی تموم شد، ما قرارمون رو گذاشته بودیم و نیازی به حرف زدن نبود...
نجمه بعد از اون شب چیزی به من نگفت، نرگس میگفت هنوز نفهمیده چه خبره....
میدونستم که خوشبخت میشه، احمد یه پسر حرف گوش کن و کم حرف بود و نجمه میتونست رامش کنه...
چقدر طرز فکرم با گذشته فرق کرده بود، اون موقع عاشق یه پسر پر از ابهت بودم و حالا دنبال یه مرد آروم ساکت برای دخترم میگشتم
مهمونا که رفتن منم رفتم تو اتاق که رخت خوابارو بیارم که رجب پشت سرم اومد تو، صورتش قرمز بود
خیلی وقت بود دیگه اینجوری ندیده بودمش... گفتم چی شده؟ گفت چیکار داری میکنی؟ خواستگار نرگس چه ربطی به نجمه داره؟ اصلا این بچه مگه وقت شوهر کردنشه؟ نگاش کردم، چقدر تار سفید تو موهاش زیاد شده بود ،خیلی وقت بود درست نگاش نکرده بودم..
گفتم بچه چیه، انگار یادت رفته منم هم سن و سال نجمه بودم؟
خیره شد تو چشام و گفت نه یادم نرفته، اما تو یادت رفته منو تو عاشق هم بودیم....
#ادامه_دارد...