eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کوچه می‌آید صدای فاطمیه حیّ علی بزم عزای فاطمیه🖤 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام عزیزم اینم بزار برای خانمی که حساب کرده جاریش با همسرش ماهی ماهی ۷۰میلیون میگیرن ولی شوهر بنده خدا ماهی ۱۰تومن عزیزم حسم بهم گفت شما حسادت میکنید نسبت به جاری شایدم اشتباه میکنم بالاخره آدمیزاد کلا یه حس حسادت رقابت داره خب عزیزمن اون درس خونده نتیجه زحمت درس خوندنش الان داره میگیره من پدرم کارگر بود ولی بچهاش درس‌خواندن بخصوص داداشم ماشالله خیلی درسخون بود هم درس میخوند هم کار می‌کرد بیچاره کارگری بعضی وقتا میرفت ‌،پسرهای فامیلمون پدراشون پولدار بودن همه با پول پدر بجایی رسیدن شغل آزاد دست و پا کردن .همه حسرت داداشم میخورن که درسخونده اس و موقعیت جایگاه خوبی پیدا کرده از بس حسرت داداش بیچارم خوردن همیشه مریضه آدم نباید حسود باشه باید تلاش کنه شماهم از فکر جاری و شوهرش بیا بیرون،ما در فامیلی بزرگ شدیم همه پولدار بودن جز پدرمادرمن ولی ما حسرت کسی نخوردیم فقط تلاش کردیم برای بالا کشیدن خودتون تلاش کنید،شما لیسانس دارید میتونید تو مدارس غیرانتفاعی تدریس کنید یا اگر بری دوره ببینی شاگرد خصوصی بگیری ،صددرصدمیتونی پول خوب در بیاری چون اونجوری ساعتی پول میگیری مثلا در هفته چند روز کلاس بزاری و ساعتی پول بگیری درآمد خوبی داره عزیزم .امیدوارم خدا هممون به راست هدایت کنه اینم بگم یه خواهرم دارم از بس فامیل خیر ندیده حسرتش خوردن به خاک سیاه نشست .یاد بگیریم حسرت زندگی کسی نخوریم چون ما نمیدونیم اونا چجوری به اینجا رسیدن.نمیخواستم ناراحتت کنم دوست عزیز بخدا اینجوری خودت آرامش زندگیتو از دست میدی دائم فکر کنی اون طلا داره پول داره .به شوهرت گیری بدی تو چرا همچین داداشت همچون اصلا چیز خوبی نیس کلا از فکرش بیا بیرون صلوات بفرست کار جدید یاد بگیر انشالله موفق باشی دوست عزیز💋 ❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️ سلام ونور ورحمت خدا بر بندگان متقی خانم عزیزی که به اسم دوگانگی طبقاتی با جاریت یه ماشین حساب دست گرفتی و ریز ودرشت درآمد جاریت محاسبه کردی😳 خواهر گلم طوری نوشتی که انگار زندگی جاری الگوی لباس تن شما هست که حتما زندگی شما باید از رو اون الگو برش بخوره ❌❌خواهرم این اسمش حسادت هست 🟢رزق همه بندگان خدا دست خداست وبعد هم تلاش وپشتکار خود انسانها پس به جای این افکار خودت وشوهرت تلاش کنید برای کسب روزی بقول معروف از بنده حرکت از خدا برکت 🟢جاری شما بسیار کاراشتباهی کرده که فیش حقوقی خودش به شما نشون داده چون هم به نوعی فخر فروشی کرده هم باعث برانگیخته شدن حس حسادت شما شده البته ببخشید بی پرده میگم چون ما انسانها ذاتا زمینه حسادت داریم ❌❌از این افکار خارج شو کنجکاوی نکن و برای رسیدن به آنچه مراد دلت هست تلاش کن شک نکن اگه نیت تو آنجه که نوشتی باشه به هیچی نمیرسی بگو خدایا الهی به مال دیگران برکت بده برای ماهم رزق وروزی سالم برسون خودم شاغلم امروز برای اولین بار به برادرم گفتم ضامنم بشه چون قبلا ضامنش شدم برای اخذ وام تصویر فیش حقوقی و حکم ریالی ش برام فرستاد خدا شاهده بارگذاری کردم تصویر برای بانک فرستادم اما هیچ یک از نوشته ها را نخوندم چه برسه دقت کنم حقوقش چقدر هست ۲۰ سال برادرم کار میکنه نه پرسیدم نه کنجکاوی میکنم حقوقش چقدر هست در پناه حق موفق وموید باشید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایام فاطمیه هست این صحبت‌های آقای رئیسی در مورد توسل به حضرت فاطمه زهرا را حتماً ببینید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام به همگی یک راست میرم سر اصل مطلب. در خانواده به من فشار می آورند که ازدواج کنم. 25 ساله هستم و پسر. تحصیلات هم دارم. یه ماشین هم دارم. تک فرزند خانواده هم هستم. نه خواهر دارم و نه برادر. شغل هم دارم و درامد شکر خدا خوبی دارم. من با ازدواجم با این شرایط راضی نیستم و نمیخوام ازدواج کنم. دلیلم خانه نداشتن هست. اما خانه پدرم دو طبقه هست و طبقه اول پدر و مادرم هستن. طبقه دومی هم هست که پدرم میگه اگه ازدواج کردی میتونی زنتو بیاری اینجا. اما اینجا چند مسئله هست که میخوام نظر همتونو بدونم. 1. آیا دختری راضی میشه در طبقه دوم خانه پدر شوهرش زندگی کنه؟ پسرا راضی به اینکار میشن؟ 2. طبقه بالا کوچیکه و اصلا دلبخواه من نیست. کلا 60 متره و 2 خوابه. حالش 30-35 متره. کفش پارکته. لوستر داره. اتاقاش هم خوبه بد نیست. البته طبقه پایین اینطور نیست و بزرگه. اما طبقه بالا نتونستیم بزرگ در بیاریمش به خاطر مجوز هاش. نمای خونه هم سنگه که بد نیست. 3. در کل خانه مون رو چه طبقه پایین و چه بالا رو قبول ندارم. چون نسبت به خانه های جدید قدیم ساخت هست و مدرن نیست و تا حدودی هم کوچک هست. و راستش رو بخواهید من خجالت میکشم فردا زنمو بیارم اینجا. البته اینم بگم که من خودم قبول دارم که جاه طلب بوده و میخوام همه چیزم عالی باشه. ولی واقعا نمیتونم هضم کنم این مورد رو. ضمنا پدرم کارمند بازنشسته هستند. من حاضرم حتی خونه رهن و اجاره ای هم بگیرم اگر احیانا ازدواج کردم اما در این صورت اصلا نمیتونم پس اندازی داشته باشم. همچنین خرج خود عقد اینا هم هست. اما خب باز پدرم میگه نه. من میگم نمیخوام ازدواج کنم، اما بهم فشار میارن که بیا ازدواج کن و از خودشون برای من میبرن و میدوزن. من ترجیح میدم 4-5 سال هم بگذره (هر چند باز بعید میدونم بتونم خونه بخرم تو این 4-5 سال) یا اگر خونه نداشتم کلا ازدواج نکنم. خب حالا دختران و پسران عزیز بفرمایند که آیا خودشون با همچین شرایطی میتونن سازگار باشن یا من خیلی حساس هستم؟ ضمناً شاغل هم هستم و درآمد خوبی هم دارم شکر خدا. مقداری هم پس انداز دارم. واقعا نمیتونم خودم رو راضی کنم. حالا شما بگین. چون من از این قضایای زیاد مطلع نیستم. کمکم کنید. ❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️ سلام اول از بچگیم بگم که تا سن 6 سالگی حضور پدر رو حس نکردم. یه دختری که همه دلخوشیش پدرشه. دوره ی جنگ که تموم شد و بابام اومد تازه ماموریت هاش شروع شد و باز هم من یه دختر تنها شدم و محروم از محبت و توجه ی مرد. تا دانشگاه و موقع ازدواج و سختگیری های پدرم و ... . حالا ازدواج کردم و بچه دارم ولی وابستم به شوهرم و ازش انتظار پدر و برادر و شوهر و دارم. انتظار یه دختر از یه مرد بعنوان تکیه گاه. با این وابستگی دوره عقد بدی رو گذروندم چون همش میخواستم بهش بچسبم و کمبود سالها بی محبتی از طرف یه مرد و جبران کنم. از همه نظر بهش وابسته شدم و شد تمام تکیه گاهم. شوهرم مرد مهربون و با محبتیه و شرایط منو درک کرده و همش سعی میکنه نیازمو برطرف کنه ولی من دارم اذیت میشم. انقدر وابستم که تا از سرکارش دیر بیاد عصبی میشم . اولا دلم میخواست دنبالش برم سرکارش. یا دلم میخواد همش پیشش باشم. شبا تا بغلم نکنه خوابم نمیبره. ازش هیچ انتظاری غیر توجه ندارم. من از نظر مالی خانواده تقریبا خوبی داشتم و کمبود مالی ندارم. خونه و ماشین به نامم هست. ولی کمبود محبت آزارم میده. این وابستگی خسته کننده و زجر آور. دلم نمیخواد بدون شوهرم هیچ جا برم. وابستگیم مثل ی دختر بچه به پدرشه. بگید چکار کنم تا یکم آروم بشم. اینم بگم من دختر تحصیلکرده شاغل و مستقلی بودم. ولی حالا ... 👇🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 ستاره نفسی گرفت و ادامه داد: اوج حماقت و بی‌فکری تو اونجایی بوده که دخترتو
❤️🍃 ستاره کوتاه نیومد و گفت تو رو خدا تو یه فرصت یک هفته‌ای به من بده جوری جبران می‌کنم که همه چیزو یادت بره یه کاری می‌کنم دوباره عاشقم میشی  خسته از این بحث بی‌پایان گوشیو قطع کردم براش پیام فرستادم بعد از ظهر که میام اونجا می‌خوام نباشی  گوشیم رو گذاشتم روی میز و دیگه بهش نگاه نکردم دلربا تند تند در حال نوشتن پیام بود پرسیدم به کی داری پیام میدی ؟ گوشی رو فوری جمع کرد گفت به هیشکی  بعدم از کنارم بلند شد و رفت بلند جوری که بشنوه گفتم حواسم بهت هست مراقب رفتارت باش وگرنه خوب بلدم چیکار کنم فکر نکن الان حواسم پرت باباته تو رو ولت می‌کنم  همونجور که پشتش به من بود باشه ای گفت رفت تا بعد از ظهر هیچ کاری نکردم فقط به آینده خودم و دلربا فکر کردم که تکلیفمون چی میشه اینجوری که مشخص بود زندگی ما دیگه به حالت قبل برنمی‌گشت اول از همه باید به فکر یه منبع درآمدی برای زندگیمون باشم حالا که حمید رو نمی‌خوام باید قید پولشم بزنم درست نیست که با خودش قهر باشم با پولش آشتی، بعد از طلاقمم دیگه کسی نیستش که بتونه هزینه‌هامو گردن بگیره تو فکر منبع درآمد بودم ثریا روبروم نشست گفت نهار می‌خوام از بیرون سفارش بدم تو چی می‌خوری؟   بی‌اهمیت گفتم هرچی که می‌خوای بخری بخر برای من مهم نیست.  دستمو گرفت پرسید به چی فکر می‌کنی؟  نفس عمیقی کشیدم و لب زدم باید به فکر منبع درآمد باشه دیگه خودممو دلربا باید یه جوری هزینه‌هامون رو تامین کنم که به مشکل بر نخوریم اگر از حمید بخوام بهم میده ولی دیگه نمی‌خوامش نه خودش نه پولش ثریا لبش رو تر کرد و گفت انشالله که کار به طلاق نمیکشه و توام برمیگردی سر زندگیت انقدر طلاق طلاق نکن گوش حمید و بپیچون برگرد سر زندگیت  منزجر نگاهش کردم و گفتم برگردم که چی؟ اینبار با یکی تو خونه بگیرمش؟  متعجب شد و گفت ستاره فکر نکن بعد طلاق خبریه و گل و گلستونه طلاق تازه اول مشکلات ادمه با نگاهها حرف ها باید کنار بیای حمید ادم بدی نیست حالا شیطون گولش زده ی غلطی کرده یکم اذیتش کن برگرد سر زندگیت  ابرویی بالا زدم و هیچی نگفتم که ثریا ادامه داد الان تو عصبی هستی و نمیتونی تصمیم درستی بگیری یکم بگذره ارومتر میشی میتونی درست فکر کنی ولی هر تصمیمی خواستی بگیری به دلربا فکر کن زندگی این بچه توی تصمیم تو به عنوان اولین نفر زیر و رو میشه اولویت همه چیزت دلربا باشه تا موقع نهار هیچ کس دیگه کلمه ای حرف نزد حرفهای ثریا همگی درست بود ی دفعه بی مقدمه گفت من مخالف طلاقم ولی اگر به احتمال یک درصد طلاق گرفتی بیا با هم کار کنیم اینم میگم که ارامش فکری داشته باشی و برای کار استرس نکشی که ی وقت تصمیم عاطی بگیری ولی اولویت اولت دلربا هست و بخشش حمید  دلربا متعجب گفت مامان میخوای اشتی کنی؟  کلافه گفتم هنوز هیچی مشخص نیست دخترم منم تو فکر زمین زدن بابات نیستم اول باید ببینم مشکلمون حل شدنی هست یا نه روی کاناپه دراز کشیدم و به سقف خیره شدم فکر میکردم که دلربا کنارمه بیحال دراز کشیده بودم ی لحظه سرمو چرخوندم دلربا نبود صداش کردم ولی جوابمو نداد با خودم گفتم شاید رفته دستشویی ثریا با چایی اومد پیشم نشست رو بهش گفتم دلربا رو ندیدی؟  اخم ریزی کرد الان اینجا بود که _اره کنار من نشسته بود ولی الان نیست  _بذار خونه رو بگردم  ثریا خونه رو گشت ولی نبود سرگردون توی جام نشسته بودم ثریا نزدیکم اومد و گفت نیستش هرچی می‌گردم نیست  دو دستی توی سرم کوبیدم از خونه زدم بیرون هرچی شمارش رو می‌گرفتم جواب نمی‌داد پایین ساختمون وایساده بودم و اطرافم نگاه می‌کردم ولی خبری از دلربا نبود تا خواستم شروع به جیغ و داد کنم برام پیام اومد که نوشته بود حالم خوبه دارم میرم پیش دوستام اگر بهت می‌گفتم نمی‌ذاشتی  دلم می‌خواست جلوم بود سیاه و کبودش می‌کردم که دیگه از اینکارا نکنه، به خونه برگشتم وسایلم رو برداشتم بهم گفت اگر می‌خوای اینجا بمونی بمون منم خوشحال می‌شم تنها هم هستم اگر بهت گفتم برگردی خونه خودت فقط به خاطر این بود که روی حمید کم بشه و تحت فشار قرار بگیره  بغلش کردم گفتم تو دوست خوب منی می‌دونم چرا بهم گفتی برگردم حقم داشتی حرفتم درست بود ازت ناراحتم نیستم فقط باید زودتر برم که حمید حساب کار دستش بیاد و بفهمه که واقعاً گند زده و من جدی ام سر تایید تکون داد و بعد از خداحافظی از خونه ش بیرون زدم دلم نمی‌خواست به اون خونه برگردم ولی چاره‌ای هم نداشتم یک ساعت توی خیابونا برای خودم چرخ زدم بالاخره ناچاراً مسیرمو کج کردم به سمت خونه  وقتی رسیدم خونه حمید چمدون هاش رو بسته بود ولی نرفته منتظر من نشسته بود با دیدنم وایساد و سمتم اومد تا خواست نزدیکم بشه دستمو مقابلش گرفتم و گفتم وایسا نزدیکم نیا چرا نرفتی؟ گفت ستاره جون توروخدا اینجوری نکن ابرومون میره من برم کجا اخه؟ اصلا هر کاری بگی میکنم هر چی بخوای انجام میدم فقط بذار بمونم 
ابروم رو به معنی نه بالا دادم و خیلی محکم گفتم اگر تو نمیری بگو من برم اصلا از اول اومدنم اشتباه بود  ترسیده دست هاش رو به معنی تسلیم بالا اورد و گفت باشه باشه هر چی تو بگی خب من میرم  سمت وسایلش رفت و برداشتشون از خونه رفت نفس راحتی کشیدم اما این خونه هم برام اینه دق بود هر جا رو نگاه میکردم ی خاطره از حمید بود نفس عمیقی کشیدم وسیله هام رو گذاشتم سر جاشون به دلربا پیام دادم بی زحمت کارت تموم شد تشریف بیار خونه  حس و حال کارای خونه رو نداشتم دراز کشیدم و بی اهمیت به همه چیز فقط زل زدم به سقف به هیچی فکر نمیکردم ولی تو فکر بودم متوجه گذر زمان نشدم با صدای کلید توی در از جام بلند شدم و به سمت در رفتم فکر میکردم حمید باشه با دیدن دلربا نفس راحتی کشیدم وارد خونه شد و گفت  _بابا کجاست؟  _من چه میدونم؟ هر جا که هست مهم نیست بیا لباساتو عوض کن  _شام داریم؟  _نه حوصله نداشتم بپزم زنگ میزنم از بیرون بیارن تو کجا رفتی بی خبر؟  دست و پاش رو گم کرد و گفت  _با بچه ها رفتیم چرخیدیم  _وقتی از بچه ها به جرم اغفال تو شکایت کردم اونوقت میفهمه ی من ماست چقدر کره داره  رنگش پرید و گفت  _مامان توروخدا ابرومو نبر مگه اون چیکار کرده  چرخیدم سمتش و تحکمی گفتم  _ دلربا تکلیف زندگیم مشخص بشه پوستی ازت بکنم که تا عمر داری یادت نره فکر نکن ولت میکنم همین امشب زنگ میزنم بهش میگم از زندگیت بره گم شه  _اینکارو بکن تا منم بذارم برم مثل امروز که یهو رفتم  ترس بدی به بدنم افتاد اگر دلربا بذاره بره من چیکار کنم؟ مخصوصا که الان اوضاع زندگیمون اینجوریه و هر اتفاقی بیافته انگشت اتهام همه سمت منه بدون تغییر دادن لحنم بهش گفتم  _من شاید از بابات طلاق بگیرم شایدم‌ نگیرم ولی فعلا زندگیمون زیر و رو شده و چاره ای جز تحمل نیست اگر خطا بری یا اتفاقی برات بیافته بابات منو مقصر میدونه یا تورو ازم میگیره و میبره پیش خودش این پسره اصلا بدرد تو نمیخوره ولش کن هم از تو بزرگتره هم اصلا در حد و اندازه خانواده ما نیست بنظرت بابات میاد تورو بده به اون؟  ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 ⭕️درمان خلط سینه در طب سنتی: 🔷مصرف غذاهای لطیف و زودهضم مثل شورباها، زرده‌ی تخم‌مرغ عسلی، نخودآب، آبگوشت بدون سیب‌زمینی و گوجه، عصاره‌ی گوشت، مربای سیب، به، انجیر، شقاقل، گل گاوزبان 🔷مصرف چیزهایی که مانع عفونت اخلاط بدن می‌شوند؛ مثل دارچین، نخود، زعفران. 🔷کم‌خوری و پرهیز از بخار زاها مثل سیر خام، پیاز خام، موسیر، تره و شاهی 🔷پرهیز از دیر شام خوردن 🔷یک مشت نخود + ۲ لیوان آب ملایم بجوشد تا وقتی که رنگ آب مایل به سرخی شود، صاف کرده و نصف قاشق چای‌خوری نمک معدنی در آبش اضافه کرده و میل شود. 🔷فرنجمشک ۱ قاشق مرباخوری + تخم بالنگو ۱ قاشق مرباخوری + نصف لیوان آب جوش. یک ساعت بماند بعد نصف لیوان گلاب افزوده و جرعه جرعه میل شود. 🔷۱۰ تا ۲۰ عدد چوب دارچین به اندازه ۳ تا ۵ سانتی‌متر داخل لیوان ریخته و پر از آب جوش کنید و رویش نعلبکی بگذارید. ۶ ساعت بماند، بعد جرعه جرعه آب آن را میل کنید. مجدد آب جوش ریخته و ۸ ساعت بماند، بعد جرعه جرعه میل شود. این فرآیند تا سه روز تکرار شود. 🔷بخور یک مشت از مرزنجوش، آویشن، اسطوخودوس، اکالیپتوس، رزماری و پونه هر ۲۴ ساعت به مدت نیم ساعت بخور داده شود. 🔷استنشاق آب و نمک معدنی (خیلی شور نباشد فقط مزه‌ی شوری بدهد). 🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊 ✅تقویت و رفع ریزش مو با جوانه گندم 🔺جوانه گندم حاوی ویتامین های گروه B است 🔺ویتامین B‌ از مهمترین ویتامین‌های مورد نیاز برای رشد موها است 🔺 این ویتامین ریزش مو را قطع می‌کند و با تقویت ریشه مو، موجب رویش مجدد مو می‌شود. 🔺مواد معدنی موجود در جوانه هم به حفظ سلامت مو و جلوگیری از ریزش آن کمک می‌کنند. 🔺جوانه گندم خشکی مو را برطرف می‌کند و یک آبرسان طبیعی برای موها است 🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐 ✍🏻برای درمان چه مصرف کنیم؟👇🏻 برای درمان تپش قلب را آسیاب و روزی یک قاشق چایخوری در یک لیوان آب جوش دم کنید و با میل کنید. ❇️کمک به درمان تپش قلب ✅تخم ریحان ۱۰گرم ✅گلاب ۱۰۰گرم ✅نبات خرد شده ۲۰گرم 🍃تخم ریحان را به مدت ۱ساعت در گلاب بخیسانید سپس نبات را به آن اضافه کرده و روزی ۲وعده ۱ساعت بعد از غذا میل کنید ⭕️استفاده از آب نارنج و عرق بهار نارنج تپش قلب و دلشوره و استرس را از بین میبرد ! ‌ ‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐 💆♂️ منع ☑️ زنان باردار به جای گرفتن ماساژ در خانه، باید نزد متخصص ماساژ بروند. چنان چه به بیماری های مزمن مبتلا هستید و یا به داشتن بیماری خاصی شک دارید، قبل از گرفتن ماساژ،با پزشک متخصص مشورت کنید؛ ☑️ پوکی استخوان پیشرفته.(هرچند در صورت وجود پوکی استخوان خفیف، ماساژ سبک منعی ندارد)؛ ☑️ هرگونه شکستگی استخوان (تنها بر روی محل شکستگی کار نشود)؛ ☑️ سرطان؛ ☑️ سرماخوردگی؛ ☑️ تب؛ ☑️ زخم تازه یا در حال بهبودی (تنها محل زخم شده را ماساژ ندهید)؛ ☑️ خارش یا تاول های پوستی (تنها محل ابتلا را ماساژ ندهید).برخی از خارش های پوستی و قارچ های عفونی ممکن است با ماساژ پخش شوند؛ ☑️ واریس (محل بر آمدگی رگ ها را ماساژ ندهید). 📚 منبع: ماساژ آناتومی،دکتر ابی الزورث/ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥چطور تشخیص بدیم که فرزندمان هست یا خیر؟! 💥از زبان یعنی ویژه مامانهاست که دائما نگرانند🧐😉 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 شهید احمد علی نیری💜🍃
وصیت نامه شهید احمد علی نیری خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل می‌کنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب. پس از عرض سلام و تحیت به پیشگاه ارواح مقدس انبیا وائمه معصومین(ع) بالاخص حضرت بقیة الله (ارواحنا له الفدا). شکر پروردگار عالمیان که ما را برانگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد. و رسولان متعددی بلاخص رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم ره گشای خوبی در این جهان باشیم در مقابل شیاطین. خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل می‌کنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب. قرآن قرآن را فراموش نکنید. بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است. اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید. رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کند. انشاءالله خداوند عزوجل جزای خیر به شما عنایت فرماید! والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین درباره شهید «شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود. امروز 27 بهمن ماه سال 93 بیست و نهمین سالگرد شهادت شهید نیری است. یکی از دوستان شهید از تقوا و سیر و سلوک شهید خاطره‌ای نقل می کند. این خاطره در کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» نقل شده است که در ادامه می‌آید: زندگی او مانند یک انسان عادی ادامه داشت، اما اگر مدتی با او رفاقت داشتی، متوجه می‌شدی که او یکی از بندگان خالص درگاه خداست. یک بار برنامه بسیج تا ساعت سه بامداد ادامه داشت. بعد احمد آهسته به شبستان مسجد رفت و مشغول نماز شب شد. من از دور او را نگاه می‌کردم. حالت او تغییر کرده بود.گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده ضعیف مشغول تکلم با پروردگار است. عبادت عاشقانه او بسیار عجیب بود. آنچه که ما از نماز بزرگان شنیده بودیم در وجود احمد آقا می‌دیدیم. قنوت نماز او طولانی شد آن قدر که برای من سوال ایجاد کرد. یعنی چه شده؟! بعد از نماز به سراغش رفتم و از او پرسیدم: احمد آقا تو قنوت نماز چیزی شده بود؟ احمد همیشه در جواب‌هایش فکر می‌کرد. برای همین کمی مکث کرد و گفت: نه چیز خاصی نبود. آنقدر اصرار کردم که مجبور شد حرف بزند: «در قنوت نماز بودم که گویی از فضای مسجد خارج شدم. نمی‌دانی چه خبر بود! آنچه که از زیبایی‌های بهشت وعذاب‌های جهنم گفته شده همه را دیدم! انبیا را دیدم که در کنار هم بودند و...» یکی از دوستانش که شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان در عملیات والفجر8 بود چنین نقل می‌کند: در لحظه شهادت ترکشی به پهلوش اصابت کرد. وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد و آخرین کلام را بر زبان جاری کرد«السلام علیک یا ابا عبدالله». احمد علی موقع خاکسپاری با اینکه 6 روز از شهادتش می‌گذشت ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار داشت. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
پاسخ اعضا🌙🌺 بسم‌الله الرحمن الرحیم. سلام سلام سلام. ❤️👍برای دختری که یه خواهر. معلول دارن میگم می دونم که خیلی سخته این که ناراحت باشی غصه دار باشی.حق داری اما از حرف های شما خیلی ناراحت شدم 😳خواهرشمامعلول ومریضه آیا خواهر شما دراین بیماری که داره نقشی داشته دخالتی داشته.آیا کسی درخانواده مقصر بوده 😒طرز فکرت خیلی خرابه کسی بادلسوزی به خواهر شما نگاه نگاه نکنه خوب نگاه کنه چی میشه 😔فکر کنم از داشتن خواهر معلول خجالت می کشی 😳عزیزم خواهر تو یه مسافر بهشتیه باپرو بال شکسته بعد مرگش وارد بهشت میشه توبهترین جایگاه بهشتی 😘جایگاه من وتو کجاست آخر عاقبت ماچی میشه تاحالا بهش فکرکردی 😔خواست خداوند حکیم بوده به خدای مهربون اعتماد کن چرادوستانت رو خونتون نمیاری چراخجالت می کشی مگه خواهرت.هیولاست نه نیست ❤️یه فرشته پاک ومعصوم وبی گناه اما پراز درد ورنج یه فرشته‌ی بهشتی که چند روزی یا چند سالی مهمون شما شده ❤️اگر اون دختر من بود یک تار موهاشو به دنیا نمی دادم با عشق و محبت وافتخار ازش مراقبت می کردم❤️باور کن شماهم ازشفاعت این دختربهشتی بی بهره نمیشید به وجودش افتخار کن اینو به پدر ومادرت بگو فقط کافیه مرگ وآخرت رو باور کنی بعد متوجه حرفام میشی 😊خواهش می کنم وقتی پیام منو خوندی نظرت رو بگو لطفا ❤️خیلی دوست دارم باهات آشنا بشم منتظرم جواب بدی 😃منم باشم مامان فاطمه 😘❤️☺️ 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خدمت همگی.من همونیم که عکس زبان خواهرم رو گذاشته بودم. به خدا دیگه کلافه شدیم...دکتر زیاد میره همش میگن هیچی نیست دارو میدن که خوب میشه ولی نشده... تازگی ها فهمیدیم از طریق گوگل که اسم این مشکل دالبری هستش. لطفا بخاطر خدا اگه کسی میدونه راهنمایی کنه. از همگی ممنونم که دفعه ی قبلم جواب دادین و راهنمایی کردین اجرتان با امام حسین. ببخشید که طولانی شد. راستی ببخشید یه خانمی گفته بودن که دارویی بلدن که آب روی آتیش.اگه میشه بگین چیه ممنون. بازم ببخشید طولانی. من از کرمانشاه پیام میدم 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام عزیزم ان شاالله که همیشه سالم وسرحال باشید.من مدت کمیه که وارد کانال بسیار خوبتون شدم.میشه به سوگند جان بگید اگه میشه آیات ودعاهای باطل کردن طلسم وسحر رو دوباره بفرستن برای کانال،آخه من فقط طرز اجرا کردنش برام اومده.ممنون از زحماتتون❤️🙏 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خواهری طرز دعای باطل سحر رو بازعفران وگلاب و اینکه دور خانه هر هفته بریزن ولی اصل دعاها رو نگفتن که چه دعایی رو بنویسیم ممنون میشم دعاهارو هم معرفی کنن 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خدمتی خواهر خوبم که برادرت به شوهرت با شوخی توهین میکنه...عزیزم هیچ وقت چه جلوی شوهرت چه پشت سرش به هیچ کس اجازه بی احترامی نده ،شاید الان دیده نشه ولی روی بچه هات تاثیر داره ،هر چیزی بعد از چند دفعه تکرار عادت میشه ...عزیزم بعد از این اولین باری که برادرت به شوهرت توهین کرد چه شوخی وچه جدی بدون رودربایستی بگو دفعه دیگه اجازه نداری توهین کنی ،اون آدمی که تو به خودت اجازه میدی به ش بی احترامی کنی شوهر من وپدر بچه هامه ،دوست داری من هم به خانمت یا خودت بی احترامی کنم؟ عزیزم خیلی جدی باش صحبت کن شاید دفعه اول به شوخی بگیره یا ناراحت بشه ولی از موضع خودت کوتاه نیا ،بالاخره میره قضاوت میکنه کارش رو ومیفهمه کا رش بد بوده ،ولی در باقی رفتارت مثل قبل باش به روی خودت نیار که بهش تذکر دادی ...ولی به محض توهین اخم کن کم کم میفهمه حد خودش رو نگه داره من هم این مشکل رو داشتم ولی با همین روش به همه فهموندم که اجازه ندارن به پدر بچه هام توهین کنن هر چقدر هم من وشوهرم با هم مشکل داشته باشیم به کسی ربطی نداره😁الان بهم میگن پرچم تا به شوهرش کوچکترین چیز بگیم پشتش در میاد پس خودشون رو کوچیک نمیکنن☺️☺️ 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام برای خانمی که می‌خواهد پنیر درست کند ۵کیلو شیر روی گاز میزایم وقتی خوب جوش زد یک استکان سرکه با۲قاشق ماست بهش اضافه کنید تا چند جوش زد بزار سرد شود درکیسه ریخته وآبش گرفته شود بعدش کمی نمک به آبش اضافه کرده وپنیر رادرآب گذاشته دریخچال ومصرف تشکرازادمین ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 سالی در مدینه قحطی و خشكسالی بود و مردم در صحرا و بیابان می‌رفتند و دعا می‌كردند، نماز می‌خواندند، شخصی می‌گوید من غلامی را در خلوت و تنهایی دیدم كه نماز می‌خواند و عبادت می‌كرد، از خشوع و گریه‌ای كه می‌كرد و مناجاتی كه با حق كرد و از دعائی كه كرد بارانی آمد كه مجذوب او شدم و شك نكردم كه آمدن باران از دعا و نماز او بوده است، لذا دنبالش را گرفتم هر جور هست من باید این غلام را در اختیار بگیرم و صاحب او شوم برای اینكه غلام او بشوم. دنبال او را گرفتم، آمد و آمد و رفت به خانه‌ی امام زین العابدین (علیه السلام). این شخص رفت خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) و گفت: آقا شما یك غلامی دارید من این غلام را می‌خواهم از شما بخرم، نه برای اینكه غلام من باشد، می‌خواهم او مخدوم من باشد و من می‌خواهم خدمتگزار او باشم، منت‌گذار و آن را به من بفروش. حضرت فرمود: آن را به تو می‎بخشم. تا بالاخره آن غلام را حاضر می‌كنند حضرت می‌گوید همین را می‌گویی؟ شخص می‌گوید: بله. حضرت می‌فرماید: ای غلام، این شخص مالك تو است، غلام یك نگاه حسرت باری به من كرد و گفت: تو كه بودی كه آمدی و مرا از مولایم جدا كردی؟ شخص می‌گوید: من به او گفتم قربان تو؛ من تو را نگرفتم برای اینكه خدمتگزار خودم قرار بدهم من تو را گرفتم برای اینكه خدمتگزار تو باشم برای اینكه من در تو چیزی دیدم كه در كسی دیگر ندیده‌ام، من جز برای اینكه خدمتگزار باشم هیچ قصد و غرضی نداشتم من می‌خواهم از محضر تو استفاده بكنم و بهره ببرم بعد جریان را به او گفتم، تا سخن من تمام شد رو كرد به آسمان و گفت: خدایا این رازی بود بین من و تو، من نمی‌خواستم بندگان تو اطلاع پیدا كنند حالا كه بندگانت را مطلع كرده‌ای خدایا من را ببر، همین را گفت و جان به جان آفرین تسلیم كرد. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 نماز شبِ امام خمینی پنجاه سال ترك نشد. امام در بیماری، در صحت، در زندان، در خلاصی، در تبعید، حتی در روی تخت بیمارستان قلب هم نماز شب می‌خواند. امام در قم بیمار شدند و به دستور اطباء می‌بایست به تهران منتقل شوند. هوا بسیار سرد بود و برف می‌بارید، یخبندان عجیبی در جاده‌ها وجود داشت امام چندین ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بیمارستان قلب باز نماز شب خواندند. شبی كه امام از پاریس به سوی تهران می‌آمدند تمام افراد در هواپیما خوابیده بودند و تنها امام در طبقه بالای هواپیما نماز شب می‌خواندند و شما اگر از نزدیك دیده باشید، آثار اشك بر گونه‌های مبارك امام حكایت از شب زنده‌داری و گریه‌های نیمه شب وی دارد. جالب این است كه امام همیشه موقع نماز عطر و بوی خوش مصرف می‌كردند و شاید بدون بوی خوش سر نماز نایستاده باشند، حتی در نجف هم كه نماز شب را پشت بام می‌خواندند در همان پشت بام نیز یك شیشه عطر داشتند. سرگذشت‌هاي ويژه، ج2