شهید در سال ۱۳۵۶ به سربازی رفت و خدمت سربازی
خود را در مشهد مقدس در جوار مرقد امام رضا (ع) گذراند . وی تقوی و پاکدامنی را سر لوحه زندگی خویش قرار داد و از رذایل اخلاقی دوری می گزید و به نماز شب و تزکیه نفس ایام را سپری می کرد . بعد از اتمام دوره سربازی در بانک استخدام شد که بعد از چند ماه کار در بانک به دلیل وجود زن بی حجاب در بانک و عدم توجه آن زن به نصیحتهای او و بی توجهی رئیس بانک به خواسته شهید مبنی بر ممانعت از بی حجابی به ناچار از خدمت در بانک استعفا داد وبه شغل مقدس معلمی روی آورد وی سپس سرپرستی امور تربیتی الشتر را به عهد گرفت و مدتی نیز به عنوان سرپرست کمیته امداد امام خمینی (ره) منصوب شد. و از طرف اداره کل آموزش و پرورش لرستان پست تحقیق و کار گزینش به وی محول گردید . شهید حسنوند بارها در میادین نبردحق علیه باطل شرکت جست و با روحیه ای بالا و شجاعتی وصف ناپذیر ایثار و رشادتهای فراوانی از خود نشان داد . این سردار شهید در حمله ولفجر ۶ بعنوان آرپی جی زن به قلب دشمن تاخت و در مصاف با دشمن بعثی در منطقه چزابه به درجه رفیع شهادت نائل آمد .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام به همگی من مشکلی دارم توروخدامشاوره میخوام هرکی تواین گروه میدونه بهم کمک کنه
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام اقایی که سرطان داشتید ونامزد کردیدانشالله شفاپیداکنید ولی پیامتومیخوندموکفری میشدم اول اینکه مریضیتونوپنهون کردیددوم اینکه ببخشیدا بخشیدا حق داشته اگه خیانت کرده بااین اخلاقورفتارشما. اتفاقا ازشما مردزندگی درنمیاد نه اون بنده خدا. واقعا متاسفم براتون بااین درکوشعورتون از ازدواج😡
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام
درجواب خانومی دخترش ۴ سالشه ازهمه قایم میشه سلام نمیکنه
دختر منم ۴ سالش بود یهویی ازاین اداها درمیورد خیلی اذیت مبکرد
مثلا از مردهای جوون فرار میکرد پشتم من یا باباش قایم میشد تا از اتاق بیرون نمیومد باید میگرفتم زبر چادرم میومد بیرون چه بساطی داشتیم😅
یه بار تالار رفتیم عروسی داماد وقتی اومد رفت زیر میز قایم شد
مشاور یا کاری نکردیم یه مدتی بعد خودش خوب شد به یکسال نکشید
حالا ازدواج کرده😊
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خانمی که عکس پوست سر دخترش گذاشته وگفته پوست پوست شده
دختر منم همینجور شده بود وچون می خاروند زخم میشد دکتر بردم جواب نداد تا دکتر داروخونه شامپو ضدشوره موی چرب اویدرم بهش داد از بار دوم که استفاده کرد شروع به خوب شدن کرد تا الان که چند سال میگذره خوب شده ومشکلی نداره فقط موهاش هم با کش محکم نبنده وغذای تندوسرخ شده وخیار هم نخوره
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خدمت ادمین عزیز وهمه اعضای خوب ودوست داشتنی.
این مورد رابرای برادر عزیزی می نویسم که بعد از اون خانم دختر هم کلاسی شون دیگه هنوز نسبت به کسی حسی ندارند .وبعضی ها گفتند بعد از ازدواج عاشق می شوند.
من بر اساس تجربه و این که از خیلی مشاورهای دیگه هم شنیده ام که تو ازدواج حتما حتما باید طرف به دلتون بشینه .واز لحاظ قیافه وظاهر طرف باید براتون دوست داشتنی باشه .و بالاخره یه احساسی را در شما زنده کنه نه این که کاملا بی تفاوت باشید .
پس کمی صبر کنین تا کسی را پیدا کنین که به دلتون بشینه وبعد ازدواج کنین که خدای نکرده بعد مشکلات سر راه تون سبز نشوند.
ان شاالله که موفق باشید
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام ممنون از کانال خوبتون درموردعکس پشت گوش دختر خانم که پسوریازیس داشت دکتر خوب درهمدان که درمیدان ابوعلی سینا دکتر فرشچیان که داروخانه هم دارن یه پماد دست ساز میده فوری فوری خوب میشه انشالله
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام و ادب خدمت ادمین محترم و صبور ان شاء الله در پناه حق شاد و سربلند باشند
دوستان عزیزان سروران گرامی حتما پیش اومده براتون که گاها اتفاقی براتون افتاده و دلتون میخواهد حقیقت براتون روشن بشه اگه مایلید که به حقیقت برسید این ذکر رو زیاد تلاوت بفرمایید
الله نور السموات و الارض والله بکل شی علیم البته میدانم کل قران معجزه است لیک قرائت بعضی از ایات خیلی واضح تر.....
من خودم معمولا خدا توفیق بدهد روزی 100 مرتبه این ذکر را با و ضو بعداز نماز تلاوت میکنم ام داستان
در سفر حج یکی از هم اتاقیهایم مقنعه اش گشاد و برای نماز سنجاق میزد گفتمش بده من برات درستش میکنم خلاصه مقنعه رو درست کردم بعداون هم اطاقیمون گفتم منم سوزن نخ نیاز دارم میشه بر دارم گفتم بر دار و خوابیدم تا بیدار شدم گفت ببخشید سوزنتون گم شد هر چه گشتم پیداش نکردم در لحظه گفتم به لباسته با تعجب گفت غیب میگی اول لباسمو گشتم بعد تخت و فرش رو
خلاصه فردا از راه زیارت خانه خدا اومد گفت راستشو بگو ببینم از کجا فهمیدی سوزن به لباسم بود ه گفتم چطور گفت تو اتوبوس دیدم مرتب یه سوزن فرو میره تو بدنم فکر کردم چیزی منو میگزه از اتوبوس اومدم تو هتل لباسم رو در اوردم دیدم سوزن به لباسمه بنده خدا خیلی تعجب کرده بوددددد
اونوقت بهش گفتم شمام دوست داشتی که اینطور دقیق بفهمی سعی کن روز 100 مرتبه با وضو رو به قبله این ایه شریفه قران رو تلاوت بفرمایید البته دوستان باید مرتب بخونید نه اینکه یه روز بخونید انتظار داشته باشید تا اخر عمرتون ......
دلتون دریای عشقتون خدایی
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام وادب خدمت دوستان عزیزی که مرا مورد لطف خودشون قرار دادند و در مورد دلنوشته ام که هدف از ان تنویر اذهان دوستان در راستای حفظ بهداشت عمومی برای پرورش کودکان سالم و تندرست بود اظهار نظر کرده اند را سپاس میگویم
حقیقتا با خواندن بیانات شما متوجه مسئله مهمی شدم وان اینکه مادر شوهرم چه انسان فهیم وباکمالاتی بودند که وقتی صادقانه به ایشون تذکر میدادم با کمال میل میپذیرفتند انسان در هر مقام ومرتبتی که باشد نباید غرور داشته باشه من حقیر وقتی مطلبی رو عنوان میکنم یا دیگران هدف بیان واقعیتهای زندگیه لطفا به جای اینکه گارد بگیرید منطقی جواب بدهید به امید روزی که همه مادر شوهرها و عروس خانمها و زن دادشها با همدیگه مهربان و صمیمی باشند و به دور از حقد و حسد و کینه از زندگی لذت ببرنددلتون دریایی عشقتون خدایی
❌🌸🌺❌🌸❌
14.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ بیستهای خطرناک!
🎙 #دکتر_سعید_عزیزی:
⛔️ اگر همه نمرات دانشآموزی بیست باشد #خطرناک است. این یعنی دارد به او #فشار میآید و تو متوجه نیستی. این فشار بالاخره از جایی بیرون خواهد زد.
⛔️ چگونه نظام #آموزشی فعلی دارد فرزندان ما را #کوتوله بار میآورد.😱
⛔️ فرزند ما هر تواناییای که داشته باشد در این سیستم #ارزشی ندارد و فقط به او میگویند نمره ریاضی تو چند است.❌
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى على (ع ) به ميثم تمار فرمود: تو پس از من دستگير مى شوى و به دار آويخته مى گردى و با حربه اى واقع خواهى شد، روز سوم خون از دهان و بينى تو جارى خواهد گرديد، چنان چه محاسنت را رنگين خواهد كرد اينك منتظر همان خضاب باش و تو را به در خانه عمرو بن حريث به دار مى آويزند و تو دهمين نفرى هستى كه مصلوب مى شوى و چوب دار تو از ديگران كوتاه تر و نزديك تر به بيت تطهير است . اينك بيا تا درخت خرمايى را كه بر آن صليب مى شوى به تو نشان دهم ، على (ع ) درخت را به او نشان داد و او روزها مى آمد و در زير آن نماز مى گذارد و مى گفت : خدا به تو بركت دهد اى درخت خرما كه براى تو آفريده شده ام و تو براى خاطر من آبيارى گرديده اى و پيوسته متفقد آن نخله بود تا هنگامى كه قطع شد و وى از محل صلب خود با اطلاع گرديد. ميثم هرگاه عمرو بن حريث را مى ديد مى گفت : من همسايه تو خواهم بود، همسايگى را خوب مراعات كن ، عمرو كه از قضيه بى خبر بود مى گفت چنان مى كنم مى خواهى خانه ابن مسعود يا خانه ابن حكيم - كه هر دو مجاور وى بودند - خريدارى نمايى .
ميثم در سالى كه به فيض شهادت نايل شد به حج بيت الله مشرف گرديد. بر ام سلمه وارد شد پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من ميثمم . گفت : سوگند به خدا نيمه شبى از رسول خدا(ص ) شنيدم از تو ياد مى كرد و سفارش تو را به على (ع ) مى نمود.
ميثم پرسيد: حسين (ع ) كجاست ؟
گفت : در بستان خودش مى باشد. گفت : آن جناب را از آمدن من اطلاع بده كه مى خواهم عرض سلام نمايم و ملاقات ما حضور حضرت پروردگار خواهد بود. ام سلمه عطرى حاضر كرده و محاسن او را خوشبو ساخت و گفت : به زودى همين محاسن خون آلود خواهد شد، ميثم از آن جا به كوفه آمد، عبيدالله فرمان داد او را دستگير كنند چون وارد دارالكفر پسر زياد شد گفتند: اين مرد از همه كس موقعيتش نزد على (ع ) زيادتر بوده پسر زياد تعجب كرد و گفت : واى بر شما همين مرد عجمى اهميت بسزايى نزد على (ع ) داشته ؟ گفتند: آرى ، پسر زياد از او پرسيد: پروردگار تو در كجاست ؟ پاسخ داد: در كمين ستمكاران است و تو يكى از آنهايى . پسر زياد برآشفت و گفت : تو با آن كه مردى عجمى هستى كارت به جايى رسيده كه با من اين گونه درشتى مى نمايى بگو بدانم آقاى تو در خصوص عملى كه من با تو انجام مى دهم چه فرموده ؟ گفت : آقاى من فرموده : من دهمين نفرى هستم كه به دست تو به دار آويخته مى شوم و دار من از همه كوتاه تر و جايگاه دار من نزديك به بيت الطهاره است . ابن زياد گفت : اكنون من خلاف فرموده او انجام خواهم داد. ميثم گفت : چگونه ممكن است بر خلاف فرموده او رفتار كنى با آنكه آن حضرت آن چه فرموده از گفته رسول خدا(ص ) بوده و او هم از جبرييل از خداى متعال استفاده مى كرده . بنابراين چگونه مى توانى با اين وعده مخالفت نمايى و من مى دانم در چه محلى از كوفه به دار آويخته مى شوم و من نخستين آفريده اى هستم كه در سرزمين اسلامى لجام زده مى شوم .
ابن زياد پس از استماع اين سخن دستور داد او را حبس كرده و همراه او مختار بن ابى عبيده ثقفى را نيز محبوس داشت ميثم در حبس به او خبر داد تو از حبس نجات پيدا خواهى كرد و خونخواهى حسين (ع ) مى كنى و اين بدبخت را خواهى كشت .
هنگامى كه پسر زياد مختار را طلبيد تا بكشد بلافاصله نامه اى از يزيد رسيد كه مختار را آزاد كن و آسيبى به او مرسان . عبيدالله طبق دستور، مختار را آزاد كرد و فرمان داد تا ميثم را به دار بياويزيد، در راه مردى با ميثم ملاقات كرده گفت : بى جهت به قتل تو حكم كرده زيرا از كشتن تو فايده اى حاصل نمى شود.
ميثم لبخندى زده گفت : من براى اين درخت خرما آفريده شده و او را براى من پروريده اند. چون او را به چوب دار آويختند و مردم در كنار خانه عمرو بن حريث اطراف او گرد آمدند، عمرو گفت : سوگند به خدا او همواره مى گفت : مجاور تو خواهم شد، آن گاه به كنيزش دستور داد زير آن درخت را جاروب كرده آب بپاشد و مجمره عودى حاضر نمايد.
ميثم در همان حال ، فضايل بنى هاشم را نشر مى داد، به ابن زياد اطلاع دادند كه اين جوان شما را رسوا كرد، وى برآشفته فرمان داد تا دهنه به دهان او بزنند و او نخستين آفريده مسلمان بود كه بر دهان او لجام زدند.
كشتن ميثم ده روز پيش از ورود حضرت امام حسين (ع ) به عراق بود. روز سوم كه از دار كشيدن وى گذشت او را با نيزه زدند ميثم تكبير گفت و در آخر روز دهان و دماغ او خون آلود شد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش
ساعت 7:30
#واقعی 😔
دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود!
زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود
به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه
زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد.
خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم...
عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش!
شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟
زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم...
بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد.
اما در عین ناباوری ....👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
چه صبری داری خدا😭👆
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی
اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
عالیه این دعا 😳👆
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
پرسش
سلام میکنم خدمت مدیر گروه وهمه خواهران وبرادران ممنون از گروه خوبتون🙏🙏🙏دوستان من هروقت شما مشکلی براتون پیش میاد براتون ازه ته دل دعا میکنم وبا غم هاتون منم ناراحت میشم خداشاهده خودم مشکل دارم دیگه بریدم گفتم با شما درمیون بزارم شاید کمکم کنید😔من سه تا فرزند دارم شوهرم کارگره از یکی ار روستاهای اصفهان هستم خودمم خانه دارم دختر ۱۵سالم حلا ۳سال میشه درگیر مریض صرع شده😔اول دکتر گفت صرع خفیف حلا انگار زیادتر شده دخترم باید شبی روز نزدیک هشت یا هفت تا قرص قوی بخوره که هر ماهی قرصاش ۳ملیون میشن چون آزاد هستن دخترم هر دماهی یک بار تشنج میکنه که تا پنج دقیقه طول میکشه از حال میره لرزش بدن داره زبونشا گاز میگره کف بلا میاره😭😭حلا چند روز پیش یادش رفت دوروز قرص نخورد همون روز ۳بار تشنج کرد منم نمیدونستم قرصهاش را نخورد بیشتر که تشنج میکنه سرش ضربه میخوره چون وقتی سر پاهست تشنج که میکنه سرش یا میزنه تو دیوار یا میزنه زمین حلا دوسه روز پیش سرش زده تو اپن آشپزخونه گوشش زخم شد صورتش زخمی شده چند بار بخاطر همین ظربه ها به سرش استفراغ کرد بردیم ام آرای گرفتن گفتن خوشبختانه چیزش نشده شما را بخدا رهنمایم کنید دیگه بریدم😔همش باید تو فکرش باش موقع حموم رفتن یا دستشویی رفتن یا وقتی میره مدرسه همش میگم خدا نخوره زمین سرش ظربه نخوره یه وقت جایی تو کوچه تشنج نکنه کسی به دادش نرسه 😭چند وقت پیش گفت دیگه خسته شدام از بس قرص خوردام اومده رفته ۳۰عدد قرصهاش را خورده خواست خودکشی کنی حلا هم میبرمش پیش روان پزشک ومشاوره افسرده شده بیشتر چیزها یادش میره قرصهاش را بخوره یا وقتی پریود میشه نوار بهداشتیش را عوض بکنه 😔😔دوستان شمارا بخدا بگین چیکار کنم دیگه افسرده شدام استرس تمام بدنم را گرفته شما کسی را داشین که این مریض دختر منا داشت خوب شده باشه یعنی هست که دخترم خوب بشه یا باید تا آخر عمر این مریض سرش باشه این سه سال هم سه تا دکتر عوض کردایم بازهم حالش همون جوره ببخشین طولانی شده🙏خواهشن اگردکتر خوب برای مریض صرع پیدا کرداین آدرس بدین دخترم را ببرم پیشش ممنون میشم جوابم را بدین منم مادر نگران 😔🙏🙏🙏🙏🙏
❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️
با سلام خدمت دوستان عزیز
بنده 6 ماه هست با خانومم عقد کردم، من 33 ایشان 26 سال دارن، با اینکه از لحاظ مالی به شدت پایین تر از من بودن ولی به دلیل اخلاق بسیار خوب و خود ساخته بودن، جوری که عمرشون به بطالت نگذرونده بودن و تفاهم افکاری داریم، به همین خاطر من مسائل مالی رو نادیده گرفتم، ایشون پدر و مادرشون فوت شدن و 6 تا برادر و 4 تا خواهر دارن که همگی بزرگتر هستن.
بنده قصد دارم که با تمام شون قطع رابطه کنم، حالم ازشون بهم میخوره، دلایلی هم که دارم اینه؛
اصلا خواهرشون واسه شون مهم نیست اصلا نمیپرسن مرده ای زنده ای؟، من شب بله برون خودم هزینه شام دادم به خانومم که جلوی فامیل هامون که از راه دور میان زشت نباشه، آخر شب گرسنه بر نگردن.
خودم وام ازدواج رو گرفتم، ضامن و همه چی با خودم بود، فقط خانمم اومد امضا کرد، الان هم دارم خودم جهیزیه واسه ش میخرم با همون پول خودم هم قسطش رو میدم و مطمئنا کفاف نمیده و باید نزدیک 30 میلیون بذارم روش که این ها رو فقط خودم میدونم، که این ها واسه م مهم نیست.
از چیزی که واقعا عذاب میکشم اینه که برادر و خواهرهاش اصلا واسه شون مهم نیست این دختر چیکار میکنه، میدونم شرایط سخته ولی ماهی 100 تومن بذارن روی هم حداقل قسط وامش رو بدن به هیچ جا بر نمیخوره.
اینم بگم الان تمام هزینه هاش رو خودم میدم، هر چی لازم داشته باشه واسه ش میخرم ولی این بی خیالی برادرهاش غیر قابل تحمل هست واسه م، آدم اینقدر بی معرفت که خواهر بی پناهش رو ول کنه به حال خودش.
من همسرم رو دوست دارم ولی وقتی شرمندگی رو توی چشم هاش میبینم خیلی ناراحت میشم، به نظر شما قطع رابطه با چنین افرادی صحیح هست، اینم بگم قدرت عملی کردنش رو دارم.
ممنون از راهنمایی هاتون
#ایدی_ادمین👇🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃 پرسش سلام میکنم خدمت مدیر گروه وهمه خواهران وبرادران ممنون از گروه خوبتون🙏🙏🙏دوست
آتی:
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام. در جواب مادر ی که گفته بود بچه ش و اون خانم که خواهر ش صورتشون جوش داره باید کبدشون پاک سازی بشه
من هم پسرم خیلی صورتش جوش داشت تا اینک یک روز دیدم توی تلوزیون ی دکتر پوست که تو طب سنتی هم مهارت داشت گفت برای از بین بردن جوش هر شب ی قاشق خاک شیر بریزید توی لیوان واب داغ کتری روش بریزید بزاری تا صبح بمونه بعد ی قاشق سرکه انگبین بدونه عرق نعنا داخلش بریزید وتا
چهل روز نیم ساعت قبل از صبح هانه مصرف شود البته سرکه انگبین رو خودتون درست کنید .ما از این دستور خیلی نتیجه خوبی گرفتیم.
و اون خانم که گفتن بی اختیاری روده دارن مشکلش به احتمال زیاد مال یبوست هست باید یبوست برطرف بشه .وبه احتمال زیاد رودهاش سرد هستن باید مشکل سردی گوارش و رودها برطرف بشه
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام عزیزم حتمن مشاور برو تراپیست خوب یعنی من هم مشکل تورا داشتم ولی الحمدالله مشاور کمکم کرد شوهرم بی کاربود یادداشت به من داد گفت به شوهرت بده گفت قبل ازازدواج باید شاغل باشد خداراشکر حل شد توفکرنباش
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام وقت همه عزیزان بخیر.
دخترخانمایی که میگن صیغه محرمیت خوندیم مثلا با دوست پسرشون؟آیا با اجازه پدر یا ولی محرم میشن ؟ یا نه ؟
دخترا تو این موردها خودتون گول نزنید یه دختر برای ازدواج چه موقت چه دائم باید اجازه پدر یا ولی داشته باشن، در غیر اینصورت عقد باطله و محرمیتی نیست.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام برای اون دوستی ک بعد از حنا گذاشتن پاهاش بی حس میشه عزیزم شما شاید حنا پاکتی میزنی ک شیمیایی و من خودم هم استفاده کردم اینطوری شدم حنای باکیفیت بگیرین از عطاری بستهبندی شده نباشه
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام
عزیزم اگه صیغه خوندین ورابطه عاشقانه داشتین اول یه پزشک برین تا خیالتون کامل راحت بشه بعد این رابطه رو تموم کنین ببین زندگی هم عاشقانه خوبه هم عاقلانه
ولی عاقلانه بهتره بعدعاشقانه منم مثل شما بودم تقریبا بعضی چیزها توجامعه میدیدم یه روز دعا کردم که خدایا شوهری به من بده که واقعا عاشقم باشه من مهم نیستم چون من بعدازدواج هم میتونم عاشق بشم
بعدازدواجم (خواستگارم بود ١٠ سال ) دیدم همسرم واقعا عاشقمه ولی عاقل نیست این شدکه من اصلا نتونستم عاشق بشم یه زندگی مثل مرده متحرک دارم باداشتن دوفرزندزندگی سردی دارم عشق باید باشه بانفربعدی اگه مطمین شدی ازدواج کن وگرنه به خودت یه فرصت تقریبا یک ساله ب
جواب خانمی که گفتن دعابرای پسروهمسرش نوشتن آیت الکرسی روبخونه بریزتوغذاوچای خیلی جواب میده
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام
لطفا هر کاری که میکنید رو سر خانواده ی شوهرتان سوار نشید خودتون رو جای اون ها بذارین و شرایطشون رو درک کنید .
الان همسر برادر من طبقه ی بالای خونه ی ما زندگی میکنه از شنبه تا پنجشنبه هم سرکاره و بچشو از ساعت هفت صبح تا پنج بعد از ظهر که میاد مامانم نگه میداره تازه اونم یه بچه ی شیطون که مامانم با اون ناراحتیه قلبیش باید همش دورش راه بره .
تازه عصرم که برمیگرده طلبکاره که چرا لباسش کثیفه چرا فلانه چرا بیساره تازه ناز خانومم باید بکشیم بعدم الان پنج ساله که ازدواج کردن هنوز جا به جا نشدن هر چقدرم که داداشم میخواد جا به جا شه خانوم رو مخش راه میره که نه چه کاریه و این حرفا کارشم دخالت تو زندگی منه اون رژو خریدی ؟ نه به پوستت نمیاد این چه شلواریه ؟ زیادی تنگه هر چی هم میخوام جوابشو بدم مامانم میگه احترامشو نگه دار آخه چه قد ؟
خسته شدم دیگه الان دو ساله هر خواستگاری که برای من میاد خانوم حسودیش گل میکنه کشته ما رو نه این در حد شما نیست نه اون زیادی قدش کوتاهه نه اون اصلا با تو تناسب نداره انگار اون میخواد باش زندگی کنه تازه پدر من که همین جوری گیر هست بدتر میشه یعنی تازگیا تصمیم گرفتم یه ماهی مرخصی رد کنم مامان بابامو بر دارم برم شیراز خونه ی عموم تا شاید شرایط یه کم تغییر کنه .
حرفم به عروسا اینه که تو رو خدا یه کم مراعات کنید ما گناه نکردیم فامیل شوهر شدیم . پدر مادره منم هر دو ناراحتی قلبی دارن دارم پرپر میشم براشون خیلی نگرانشونم مخصوصا مادرم که یه کمی هم افسرده شده اصلا دارم دق میکنم :-(
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام روز همه عزیزان بخیر درپاسخ آقایی که فرمودن سرطان داشتن وموقع ازدواج پنهان کردن میخام عرض کنم من مادر ۶۰ ساله هستم ،کارمند بازنشسته ام از رو صداقت وتجربه این جملات رو واسه شما مینویسم ،پسر گلم تو هنوز پسری مرد نشدی صداقت نداری ،ومادرتون هم خانمی صادق وپخته تشریف ندارن خیلی خود خواه تشریف دارین کاش قبل ازدواج کمی مطالعه میکردی ،کلاس های همسر داری شرکت می کردی بعد فکر ازدواج می افتادی ،فکر کنم شما بیشر یک کلفت ویک همبستر می خوایی نه یک زن ،خجالت بکش ،شرم کن یعنی چی باید پدرش تامین کنه،یعنی چی واسم هدیه میخرن، من
نمیخرم معلومه هنوز به بلوغ عقلی نرسیدی یعنی چی مانتو مجلسی میخوا د ولی من مانتو ارزون میگم بردار ،مگه صدقه میدی ،اون طفلی آلان که ناز داره تو اینجوری ناتو بازی درمیاری ،عروسی کنین فکرکنم دیگه هیولا بشی ،متا سفم که میگی من از عمد بلند تر میگم جان مادر ،بله باید به مادرت بگی جان نه با غرض. توسر جنگ شروع کردی نه زندگی متاسفم واسه مادرت که یکی تو دهنت نمیزنه ،مگه شهر هرته که بعد عروسی تا آخر شب پیش مامانت میمونی ،خوب از اول ازدواج نمیکردی پیش مادرت بودی واسه نیاز جنسی هم خیابون پر ،اگه پدرش گوشی رو درست کنه تو اسمت چیه،تو جایگاهی چیه،مگه با این کارای تو باید اون اجازه دسترسی به گوشی هم باید بده ،شاید جملاتم کمی تند باشه ،که جا داره تند تر باشه ولی پسر خوب تو سن وقدتت بزرگ شده از نظر بلوغ عقلی واجتماعی ومخصوصا زناشویی هیچ رشد نکردی یا پيگير باش خودتو اصلاح کن یا دختر مردم وخودتو ادیت نکن ،آزاد کنه بره
ضمنا کانال مسیر آرامش،دکتر حسینی رو حتما حتما دنبال کن تا میسر درست زندگی کردن ، رو پیدا کنی،بازم واست آرزوی خوشبختی دارم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
عمیقا دلم میخواست تو دهنی محکمی به حمید بزنم ولی نمیشد مقابل خونه توقف کرده و پیاده شدیم خودش هم هم
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
ستاره
مریم دو تا پسر بزرگ داشت و ی دختر که تقریباً همسن دلربا بود زنگ درو زدیم و وارد شدیم همگی به استقبالمون اومدن منتظر هر برخورد زننده و زشتی از طرف مریم بودم مطمئنم که اگر رفتار ناراحت کنندهای از خودش نشون نده شب رو نمیتونه سر راحت روی بالشت بذاره تعارف کردند و داخل خونه شدیم روی مبل ها نشستیم مریم با خوشرویی شروع کرد به حرف زدن از اینکه چقدر از برگشته دلربا خوشحاله تشکر کردم و دوباره مشغول حرف زدن راجع به همین موضوع شد انگار هبچ حرف دیگهای جز این نداشت دیگه کلافه شده بودم و دلم میخواست موضوع را عوض کنم هر چقدر بحثو عوض میکردم دوباره مریم برگشت سر همین مطلب
_لباستو تازه گرفتی؟
_اره مریم جون با دلربا و حمید ی روز رفتیم خرید
_مبارکه بعد از اون بلایی که سر دلربا اومد خرید حالشو خوب میکنه دیگه
کلافه نگاهش کردم و حرفی نزدم شهرام اروم گفت
_انقدر جلوی دلربا نگو شاید بدش بیاد
مریم بلند گفت
_ وا مگه چی گفتم؟ من فقط دارم میپرسم
چشمهام رو تو کاسه چرخوندم و حرفی نزدم دلم میخواست همین الان از اینجا بلند شم و برم بیرون اما بخاطر حمید باید تحمل میکردم، حمید در گوشم پچ زد
_چرا تو فکری؟
_خواهرت خیلی رو اعصابمه مدام داره میگه که دلربا فرار کرده و بلا سرش اوردن
با صدای مریم بهش نگاه کردم
_دلربا و مرجان رفتن توی اتاق حرف بزنن، حالا بنظرتون کسی میاد دلربا رو بگیره؟
_برای ما مهم نیست ما فقط میخواستیم اون برگرده پیش من و حمید
_اینکه اره ولی اینده ش چی؟
_گلم مسئله دیگه ای نیست که درموردش حرف بزنی؟
_وا مگه چی گفتم؟
_از وقتی ما اومدیم فقط داری در مورد مسئله دلربا حرف میزنی هم خسته کننده است هم ازار دهنده
_حواست است ستاره چی میگی؟
_خب مریم جان بسه دیگه هی فقط همینو میگی ما داریم هر کاری میتونیم میکنیم که دلربا این موضوع و فراموش کنه یا باهاش کنار بیاد اما شما ول نمیکنی
_من فقط نگران برادر زاده م هستم
بحث با مریم بی فایده بود همه میدونستن دیکه کسی چیزی نگفت و ادامه نداد با کمک دلربا و مریم و مرجان سفره رو انداختیم و شام خوردیم بعد شام هم با وجود تعارفات زیاد مریم و شهرام اما به خونمون برگشتیم توی راه به دلربا گفتم
_خوش گذشت؟
_نه مامان عمه انگار هیچ حرفی جز ماجرای من نداشت با مرجان رفتیم توی اتاق که حرف بزنیم فکر کردم از عمه راحت شدم اما بدتر اون سوال میپرسید و ول نمیکرد خداروشکر که تموم شد
_عیب نداره مامان اونا فقط کنجکاون وگرنه قصد دیگه ای ندارن
_امیدوارم
حمید سرفه ریزی گرد
_دلربا خانم من اینجام ها اونی که داری در موردش حرف میزنی خواهر منه
دلربا سکوت کرد و من حسابی کفرم بالا اومد که خواهر تو چند ساعت ما رو انواع عذاب های روحی داد بعد تو معتقدی که ما باید سکوت کنیم؟
تا خونه کسی حرف نزد دلم نمیخواست با حمید حرف بزنم وارد خونه که شدیم سمی ترین جمله تاریخ زندگیمون رو از حمید شنیدم
_خیلی خوش گذشت
از حرص بلند بلند خندیدم که دنبالم کرد
توی اتاق گیرم انداخت نزدیکم شد دستامو گرفت با صدای بلند خندیدم
_حمید توروخدا ولم کن
خبیثانه نگاهم کرد
_به کی تیکه انداختی؟
نگاهم به دلربا افتاد وایساده بود لای در و با صدای بلند بهمون میخندید
_ی دفعه چی شد؟
_ هیچی مهمونی امشب خونه خواهرشو مسخره کردم بدش اومد
حمید با صدای بلند گفت
_ دارم میشنوم دوباره میاما
از ترس اینکه نیاد دوباره ساکت شدم
لباسامون را عوض کردیم و هر کدوم روی تخت خودمون به خواب رفتیم صبح با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم صبحانه رو برای حمید حاضر کردم و حمید بعد از صرف صبحانه به سر کار رفت نوبت بیدار کردن دلربا بود اما چون قرص اعصاب مصرف میکرد نباید بیدارش میکردم انقدر تنهایی نشستم تا خودش تصمیم بگیره که بیدار بشه انگشتمو لبه لیوان میچرخوندم و به گذشته فکر میکردم به اتفاقاتی که افتاده، نبود دلربا خیانت حمید و جداییمون نمیدونم چقدر فکر کردم فقط وقتی که به خودم اومدم چاییم کاملاً سرد شده بود
بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم چاییم را عوض کردم و موقع برگشت با دلربا چشم تو چشم شدم
_خیلی وقته دارم نگات میکنم ولی تو فکری چی شده
_هیچی نیست فکرای گذشته است
_ تو که تا آخرش رفتی چرا ازش جدا نشدی
_ دلربا اون پدرته من نمیتونم ازش جدا بشم اون هرچی هم باشه بازم بابای توئه بعدم اون اتفاقاتی که افتاد باعث شد دیدگاهم به زندگی عوض بشه و بهش ی فرصت بدم تو روزای نبودت واقعا در کنارم بود و ازم مراقبت کرد دقیقاً وقتی که همه تنهام گذاشتن فقط بابات و ثریا درکنارم بودن من تو دوران ناراحتی و غمم به بقیه نیاز دارم روزای شادی و خوشبختیم که خب خودم هستم
نزدیکم شد و گفت
_واقعاً نمیدونم باید چی بگم انگار مجنون اون آدم شده بودم هر کاری که بهم میگفت انجام میدادم فقط وقتی فهمیدم اشتباه کردم که منو برد به اونجا
با گوش دل به حرفهای دلربا گوش میدادم
_ کجا بردت ؟
نگاهشو ازم دزدید و به زمین خیره شد انگار خودشم فهمید چیزایی رو داره میگه که نباید
_دلربا مامان برام تعریف کن
لبخند کم رنگی زد و گفت
_ بیخیال ولش کن
دستشو توی دستم گرفتم با بغض گفتم
_ تو رو خدا برام بگو چرا منو محرم خودت نمیدونی، مامان من خیلی دوست دارم بدونم چی به سرت اومده تا قشنگ درکت کنم این نگفتن تو داره منو میکشه
دستی به صورتش کشید آروم لب زد
_امیر خیلی خودشو بهم علاقمند نشون داد منم فکر میکردم که راست میگه از اینورم گیرایی که تو بهم میدادی با دعواهای خانوادگی مون باعث شده بود که بیشتر از اینکه بخوام به تو اعتماد کنم و پناه ببرم کشیده بشم سمت امیر انقدر بهش اعتماد داشتم اگر بهم میگفت بمیر براش میمردم باورم شده بود که مراقبمه و کاری نمیکنه که بهم آسیبی برسه در عوض کسایی رو که فکر میکردم باعث آسیب رسیدن به من هستن تو و بابا بودید وقتی دوستام تعریف میکردن که باباشون چقدر ماماناشونو دوست دارن و با هم تفریح و مهمون میمیرن حسرت میخوردم امیر وعده یه زندگی پر از آرامشو بهم داده بود
حرفهای دلربا حقیقت داشت زندگی ما تنها چیزی که داشت جذابیت از دور بود، دلم برای دخترم سوخت من و حمید وسط اون همه جنگ و دعوا و لجبازیامون به هر چیزی فکر کرده بودیم جز دلربا دقیقاً مهمترین و اصلیترین بخش زندگیمون رو فراموش کرده بودیم
دوباره گوش سپردم به حرفهاش
#ادامه_دارد..
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍎
🧠تمرکز و تقویت مغز در ایام امتحانات
🌗ورزش و پیاده روی روزانه
🌗جویدن کندر
🌗استفاده از مسواک چوب اراک
🌗برس کشیدن سر و شانهزدن موی سر موجب بهبود جریانخون و عملکرد
بهتر مغز می شود
🌗 شب زود بخوابید و سحرخیز باشید
خواب صبح با افزایش بلغم، کند ذهنی و فراموشی میآورد. خواب کوتاه
قیلوله (هنگام ظهر) مفید است
🌗مصرف تقویت کننده های مغز و عقل
مانند : بادام درختی ، مویز، کدو ، به، کرفس ، انگور
🌗استشمام گلاب و عطر طبیعی متناسب با مزاج
🌗پوشاندن سر در هوای سرد، بعد از استحمام و موقع خواب
⚠️استفاده از وسایل الکترونیک ، موبایل و .. را به حداقل برسانید زیرا باعث خشکی مغز و فراموشی میشود
⚠️مصرف قهوه و نسکافه شب قبل امتحان باعث اختلال در خواب و کند ذهنی می شود
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒
درمان خانگی چربی خون🩸
۱. جهت درمان چربی خون حتماً میبایست روغن مصرفی اصلاح گردد؛ روغن های برتر در طب سنتی
🌱 . روغن زیتون
🐄 . شحم
🐮 . روغن زرد گاوی مصرف روغن زرد برای افراد بالای ۵۰ سال توصیه نمی شود، همچنین روغن زرد در فصل پاییز و زمستان کمتر مصرف شود
🌿 . روغن ارده کنجد
🌿 . روغن کنجد
۲. بین غذا به هیچ عنوان آب ننوشید، بعد غذا آب بنوشید مگر بعد از غذای چرب یا گوشت که تا یک ساعت آب ننوشید.
۳. در شب حتما نشسته آب میل کنید، در روز ایستاده نوشیدن بهتر است.
۴. مصرف دم کرده شوید توصیه می شود.
۵. مصرف شربت اسفرزه توصیه می شود.
🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐
پوست خوشرنگ😍
⇦ غذاهایی که پوست را خوش رنگ می کنند:
انار شیرین
زیتون سیاه
مربای هلیله
آب خیسانده نخود
جوشانده انیسون و رازیانه در بانوان
نخودآب با ماهیچه
پیاز پرورده در سرکه طبیعی
زرده تخم مرغ عسلی
ترب ،تره، پیاز و سیر
آبگوشت گوسفندی یا عصاره گوشت
قلیه با زردک و پیاز و انگور پخته
انجیر «خون لطیف و رقیق تولید میکند»
فالوده سیب «سیب رنده شده همراه با گلاب و زعفران و کمی عسل«
زعفران و میخک «باعث نشر خون به پوست می شوند»
گوشت لطیف پرندگان مثل جوجه خروس و بلدرچین
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽