وصیتنامه شهید نوروز علی ایمانی نسب
ملت شهيد پرور ايران! اطاعت از امام راهتان و پيروي از دستورات اسلام وظيفه شماست. امام را دريابيد که دريافتهايد و تنهايش نگذاريد که نميگذاريد.
وصیتنامه شهید نوروز علی ایمانی نسب که در خرداد ماه سال 60 و هفت سال قبل از شهادت نوشته شده است :
سلام بر امام زمان (ع) و ياور مستضعفين و نائب بر حق امام حسين (ع)
سلام بر امت شهيد پرور قهرمان ايران
سلام بر تمام مردم آزاده دنيا
سلام بر پدر و مادر عزيزم که مرا در دامان پاکشان پرورش دادند تا بتوانم سربازي از سربازان نايب امام زمان باشم .
ولي چند پيام براي شما پدر و مادرم – برادران و خواهرم – ملت قهرمان ايران و همرزمان دلير و شجاع دارم :
اوّل به شما پدر و مادر برادران و خواهر عزيزم کنم از اينکه مرا در راه اسلام و برياني پرچم جمهوري اسلامي از دست مي دهيد ناراحتي مداشته باشيد که من در جايگاهي بهتر و بالاتر از اين دنياي مادي جاي دارم :
و به شما اي برادرانم : اميدوارم که همچون من لباس رزم بپوشيد و راه مرا که راه اسلام و اطاعت از امام هست ادامه دهيد :
و تو اي خواهرم : تو بايد همچون زينب پيام مرا به تاريخ برساني و کاخ يزيديان را به لرزه افکني و از دامن پاک تو همچون فاطمه (ع) حسين ها و حسن ها و زينب ها پرورش يابد :
و شما ملّت شهيد پرور ايران : اطاعت از امام راه شماست و پيروي از دستورات اسلام وظيفه شماست . امام را دريابيد که دريافته ايد ، و تنهايش مگذاريد که نمي گذاريد و همين پشتيبان روحانيت مبارز و اين ياوران امام باشيد که سعادت شما و نسل آينده شما در گرو همين اطاعت است .
و شما اي همرزمان و برادران پاسدار : بجنگيد و کاخ هاي ستم را يکي پس از ديگري ويران کنيد که پيروزي با شماست و بدانيد : تا زماني که فقط براي خدا و اسلام و راه امام که راه اسلام است مي جنگيد پيروزي با شماست .
درباره شهید
نوروز علی ایمانی نسب
نام پدر: محمد
متولد: 1339
سمت : فرمانده گردان ادوات تیپ 12 قائم ( عج)
تاریخ شهادت : 1367/5/5
محل شهادت : اسلام آباد غرب
پایان ماموریت : پایان جنگ،همزمان با شهادت
نوروز علی فرزند محمد ايمانينسب در شانزدهم مهر هزار و سيصد و سي و نه، در سرخه پا به جهان گشود.
دوم راهنمايي را ميخواند که به پدر کشاورزش پيشنهاد داد او را سرکار بفرستد.
پس از پايان دوره سربازي، از اولين نفرات اعزامي به جبهه بود. به جز چند روزي که براي مرخصي ميآمد يا براي درمان مجروحيتها، بقيه روزها و سالها را در جبهه گذراند.
در فرم اعزام به جبهه قسمت « تاريخ پايان مأموريت » جملهي « پايان جنگ » را نوشت.
پس از ازدواج، در سال هزار و سيصد و شصت و يک، خانوادهاش را هم با خود همراه کرد؛ به شهرهايي که در تيررس موشکهاي دوربرد و بمباران عراقيها قرار داشت.
مسؤوليت دژباني لشکر هفده علي بن ابيطالب عليهالسلام، مسؤوليت قبضه، سپس واحد خمپاره، جانشيني ادوات لشکر هفده و در نهايت فرماندهي گردان ادوات تيپ دوازده قائم آل محمد عجلالله تعالي فرجهالشريف از وظايف مهم ايمانينسب بود.
در عملياتهاي رمضان، خيبر، بدر، والفجر مقدماتي يک، چهار و هشت، کربلاي چهار و پنج، نصر هشت، بيتالمقدس دو و مرصاد شرکت داشت. در والفجر هشت از ناحيه چشم و قبل از عمليات کربلاي يک پايش مجروح شد.
سرانجام همانطور که خواسته او بود همزمان با پایان جنگ در عملیات مرصاد به فیض شهادت نائل آمد.
به هنگام شهادت در عمليات مرصاد، در پنجم مرداد هزار و سيصد و شصت و هفت، دخترش، زهرا، پانزده روزه و پسرش، مجيد، حدوداً سه ساله بود. ايمانينسب با تير مستقيم منافقين به پا، پشت گردن و قلب به شهادت رسيد.
گلزار شهداي سرخه محل تجديد عهد همرزمان با اين شهيد است.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام حبیبه جان ممنون از مطالب خوبی که داخل گروه میزاری خدا قوت ،میخواستم تجربیات دوستان عزیز و یا اطرافیانشون رو درباره ی عمل فمتو لیزیک یا فمتو اسمایل و یا لازک برای برداشتن عینک و ضعیفی چشم رو بدونم اگر دوستان لطف کنن بگن کدومو تجربه کردن و ازش راضی بودن و دلیل رضایتشون چی بوده ؟؟مثلا نقاهت کمتر ، درد کمتر یا دید بهتر چشم ها ممنون میشم اگر لطف کنید سئوال منو داخل کانالتون بزارید کمک بزرگی بهم کردید بابت عمل چشمام 🙏🙏🙏❤️❤️پیشاپیش از دوستانی که پاسخ میدن ممنونم 😘😘😘
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به حبیبه خانم ومن پارسال آهن خونم بالا بود فولیک اسید دکتر بهم داد دوباره امسال پایین زانو روی زمین میزارم میسوزه رفتم آزمایش میگه آهن خون خیلی بالاست .میخوام ببینم کسی مشکل من را داشته من را راهنمایی کنید.خیلی ممنون ما از کانال خیلی راهنمایی میشیم .کمال تشکر از حبیبه خانم را دارم. صلوات
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام همسایمون مشکلی داره اگه بلدید راهنمایی کنید
خانومه میگه تو دعوا توحرف زدن عادی جلوی بچه ها توحالات خوش وناخوشی شوهرش بهش فحاشی میکنه فحش ناموسی میده فحش پدرمادر میده وقتی این زن میگه چرامیگی میگه خودت کاری کردی که نبایدمیکردی یاحرفی زدی که نباید میزدی این زن باید چکارکنه هردفعه میخاد محبت کنه به شوهرش یادش تنگ بشه براش یادوستش داشته باشه یاداین حرفامیفته وسردمیشه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
یه سوال داشتم واسه دوستم دوستم یه مشکلی داره شوهرش راننده س بارمیبره شهرای دور دلشم واسه زنش تنگ نمیشه همش توسفره دوستم چکارکنه تاشوهرش بی قرارش بشه زود زود بیاد خونه کنارهمسرش وکمتربره این شهر واون شهر
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت همهخواهرایگروه بنده همونخانمیهستم که گفتم میخوام برای بارداری اقدام کنم گفتم چیکار کنم بچمزیباوباهوش بشه چن نفر از خواهرای گروه لطف کردن کتاب ریحانهبهشتی روبهمن معرفی کردن ازهمتونسپاسگزارم الهی خیرببینید حتماً این کتابومیخرم براهمتونم یه دور تسبیحصلواتفرستادم خیرببینید
ویه چیزی دیگه اینهکه راستش من مشگل کم شنوایی مادرزادی دارم راستش دونفراز فامیلامون این مشگل منودارنچونارثیهبینمون الان من خیلی میترسمبچم مثل خودم بشه مشگل شنوایی داشته باشه باشوهرمفامیلنیستیم شکرخداشوهرمسالمه باهم هیچ نسبت فامیلی نداریم هزینه دکترم درتوانمنیستکه هی برای ازمایش زیرتحتنظردکترباشم که بچم مثل خودم نشه توروخدا بگید آیا میشه بچم سالم باشه خیلی استرس دارم😔😔
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقت بخیر دخترم ۱۰ روزهصورتش جوش زده ۱۸ ساله است تا بحال هیچ جوشی نداشته نمیدونم چرا حالا آبلیمو زدم به صورت لطف کنید راهنمایی کنید متشکر حاجت روا باشین
#ایدی_ادمین 👇👇🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام حبیبه جان ممنون از مطالب خوبی که داخل گروه میزاری خدا قوت ،میخواستم تجربیات
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام خانم عزیزی که برا درشون اسلیو کردن وسنگ کیسه صفرا دارن. بزن تو تلوبیون یه برنامه تلویزیونی چند ماه پیش یه آقای دکتر طب سنتی درمان برا کیسه صفرا دادن. میگفتن یه هندونه رو باپوست بذار بپزه و.... ان شاء الله بتونید پیداش کنید
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام خانمی که دنبالتون درد میکنه احتمال داره بزنه به دیسکت ن پاره بشه. برو متخصص تا دنبالتون رو جا بندازه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام خدمت همگی،خانمی که برادرشون اسلیو کردن و حالا سنگ کیسه صفرا دارن
هسته خرما را بشورن و دم کنن یا بجوشونن و بخورن تا زمانی که سنگ ها دفع بشه انشالله
برا با تقوا شدن همسر دعا کنید لطفا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
با سلام به ادمین عزیز و اعضا گروه
خانمی که گفتن موتور سیکلت رو دزد
برده،، برادرم ماشینش رو گم کرد نذر کردم ۱۴ بار به نیت ۱۴ معصوم یا ۵بار
به نیت پنج تن آل عبا سوره ی مزمل
رو بخونم با کمال نا باوری پیدا شد،
برا پیدا شدن اشیا گم شده جواب میده به لطف خدا🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام من کیسه صفرا عمل کردم از اون موقع زیر دنده طرف راستم قد یک گردو سفته به پهلو که دراز می کشم بیشتر حسش میکنم سونوگرافی
هم دادم چیزی نبود میگن از عوارض
عمل هست ( من سنگ صفرا و عفونت داشتم ) ،، یک خانمی رو تو مطب دکتر دیدم گفتن من دخترم سنگ صفرا داشت دکتر گفت باید عمل کنی منم رفتم عطاری اسفرزه
گرفتم
طریقه ی مصرف: یک قاشق غذاخوری
اسفرزه بریز تو یک لیوان آب ولرم بعد
از نهار بخور ، به مدت ۸ روز ،، بعد ۳ روز نخور ،، دوباره ۸ روز بخور .
هر چی سنگ تو صفرا بود دفع شد از
طریق مدفوع ،، سونوگرافی که دادیم
هیچی سنگ نبود دکتر تعجب کرده بود،،،،، اون بنده ی خدا گفت برا دفع
سنگ کلیه هم خیلی خوبه .
کاش زودتر میدونستم کیسه صفرا عمل نمی کردم
اینو نوشتم شاید برا کسی مفید باشه
انشاالله
اون بنده خدا هم گفت برا ثوابش گفتم ،،، اگه جواب گرفتین برا منم دعا کنین مشگل زیاد دارم،،
یک نکته: هر دارویی که مصرف میشه چه گیاهی چه شمیایی فقط وفقط خدا باید بخواد اثر کنه و اینو از
خود خدا بخواین🤲
در پناه خدا سلامت باشین انشاءالله
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
با سلام خواهر عزیزی که گفتن واسوس در طهارت ونجات دارند حتما عضو گروه. درمان واسوس فقهی استا د بیگدلی شوید من خودم ۱۸ سال واسوس بودم وهستم ولی از وقتی با این گروه آشنا شدم بهتر شدم به امید شفای همه مریضان
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام خدمت همه عزیزان کانال درجواب خانمی که شوهرش خیانت کرده حالا بادخترش باگوشی صحبت میکنه خواهرعزیزم به نظرمن بایه مشاوره خوب صحبت کن که بادخترت صحبت کنه بش بگه پدرش چکارکرده به هیچ عنوان دیگه نزار باپدرش صحبت کنه چون دخترتو نسبت به شمابدبین میکنه کاری میکنه که دخترت فکرکنه مقصرشمایی عزیزم کلا بچه هارو ازش دورکن وحضانت بچه هاروبگیر وخودتو راحت کن طلاقتو بگیر تاکی میخای بدویی تودادگاه وقتی چیزی هم نداره بهت بده برای چی وقتتو تلف میکنی بالاخره یه روزی تعخاس کارشو هم خودش هم مادرش هم اون زن پس میدن خداجاحق نشسته مطمعن باش اگه بتونی کاردرمنزل پیداکنی خیلی بهتره حتمادخترتو دورکن ازش تموم هدفش اینه ذهنشو نسبت بهت بدکنه خدا کمکت کنه عزیزم قوی باش بخاطر بچه هات یارانتو بگیر مال بچه هاروهم جداکن خدابزرگه انشالله درست میشه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
سلمان فارسى روايت كرده كه : روزى خدمت پيغمبر(ص ) بودم يك اعرابى آمد و گفت : اى محمد مرا از آنچه در شكم اين شتر است خبر ده تا بدانم ، آنچه آورده اى حق است ، و به خداى تو ايمان آوردم و از تو پيروى كنم ، پس پيغمبر (ص ) به على (ع ) رو كرد و فرمود: جوابش را بده ، على (ع ) مهار شتر را گرفت و دست بر سينه اش كشيد، سپس دستش را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا! تو را به حق محمد و اهلبيتش ، و به اسم هاى نيكو و موجودات كاملت اين شتر را به زبان آور تا ما را از آنچه در شكم دارد خبر دهد، ناگاه شتر رو به على (ع ) كرد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! روزى اين مرد بر پشت من سوار بود و به زيارت پسر عمويش مى رفت و با من مواقعه كرد و من از او آبستنم .
اعرابى گفت : واى بر شما اين پيغمبر (ص ) است يا او؟
گفتند: او پيغمبر است و اين وصى و پسر عموى او است .
اعرابى گفت : گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست ، و تو پيغمبر خدايى ، و از پيغمبر خواست كه از خدا بخواهد، شر چيزى را كه در شكم شتر است برطرف كند، و خدا شر را از او گرداند، و اسلام آن مرد نيكو شد.
راوندى فرموده : عادت اين شتر اين است كه از مرد آبستن نمى شود، ولى خداوند اين عادت را در اين جا براى معرفى پيغمبرش ايجاد كرد، با اين كه ممكن است نطفه مرد تا آن وقت به همان هيئت در شكم شتر مانده و هنوز علقه (:خون بسته ) نشده بود، و خدا شتر را به سخن آورد تا صدق سخن پيغمبرش معلوم شود.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادق (ع ) فرمودند: اميرالمؤ منين (ع ) در روز جمعه بر بالاى منبر در مسجد كوفه خطبه مى خواند كه صداى دويدن مردم را شنيد كه بعضى ، بعضى را پايمال مى كردند. حضرت به ايشان فرمود: شما را چه شده ؟
گفتند: يا اميرالمؤ منين ، مارى بسيار بزرگ داخل مسجد شده كه ما از آن هراسانيم و مى خواهيم آن را به قتل برسانيم .
حضرت فرمود: احدى از شما به آن نزديك نشود و راه را براى او باز كنيد كه او فرستاده اى است و براى حاجتى آمده .
راه را برايش گشودند او نيز از ميان صف ها گذشت و از منبر بالا رفت ، دهانش را بر گوش اميرالمؤ منين (ع ) نهاد و در گوش آن حضرت صدايى كرد و اميرالمؤ منين (ع ) گردن خود را كشيده و سرش را تكان مى داد. سپس اميرالمؤ منين (ع ) مانند صداى او صدايى برآورد و مار از منبر به پايين آمد و در ميان جمعيت فرو رفت . مردم هر چه توجه كردند، ديگر او را نديدند. عرض كردند: يا اميرالمؤ منين ، اين مار بزرگ كه بود؟
حضرت فرمود: اين ، درجان بن مالك ، جانشين من در ميان جن هاى مسلمان است ، آنها در موضوعاتى اختلاف كرده بودند؛ لذا او را به نزد من فرستادند و او نزد من آمد و از مسايلى پرسش نمود و من جواب مسايلش را دادم ، سپس بازگشت .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
چرا میگم شغل ما برای خانم ها مناسبه ؟؟👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👈🏻آنلاینه 📲
👈🏻تو خونه انجام میشه 🏠
👈🏻بدون سرمایه میتونی شروع کنی 💵
👈🏻ساعت کاری دست خودته 🕰
👈🏻تیم حمایتی داری 👩💻
👈🏻نیاز به بیرون رفتن از خونه هم نیست👩🍳
👈🏻میشه با یه برنامه ریزی هم به کارهای خونه رسید و هم کسب درآمد کرد💰💵
یه فرصت عالی برای خانمهایی که جویای کار هستند 😍👌
فکر کردن رو کنار بزار و همین الان فرم زیر رو تکمیل من👇
https://formafzar.com/form/jtlqs
#مریم_عباس❤️❤️❤️
هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش ..
اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود . دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم ..
آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم ..
عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم ..
دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم ..
دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم ..
در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت ..
با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی ..
قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا ..
عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟
با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت .. 👇👇👇
ادامه 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
داستان #زندگی عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻
ترکونده کل #ایتا رو💪🏻🔞
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام ودست مریزاد به ادمین عزیز
الهی باب الحوائج گره از کار همه عزیزان باز کنه
دوستان عزیز در مورد داستان ستاره چند تا نکته رو خدمت شما عزیزان مینویسم که امروزه به درد همه عزیزان وزندگیاشون میخوره وخودم هم زخم خورده هستم
دوستان عزیز از اول که داستان ستاره رو خوندم حس خوبی به دوستش ثریا نداشتم مخصوصا اینکه مطلقه هم بودن حالا نیاین گارد وجبهه بگیرین که ما مطلقه هستیم وخوبیم البته درسته توهین نشه ولی خیلیا اینجوری شدن چون واقعا جامعه جوری شده که اینقدر که حجب وحیا ریخته دیگه اکثرا همه چی رو عادی میبینن وبی بند وباری زیاد شده
دوستان زیاد شنیدید که میگن با فامیل درد ودل نکنید ولی با غریبه درد ودل کنید
منم از این قضیه مستثنا نبودم وتوی شهر غریب با کسی که دوست میشدیم واقعا از همه نظر هوای هم رو داشتیم فکر کنید من از اوایل زندگیم تا ۱۰ سال از زندگیم که گذشته بود با این دوست خانوادگیمون رفت وآمد داشتیم دوستان عزیز تا جایی که مثلا این طرف ماشین نداشت همسر من میرفت دنبالشون میاورد وموقع برگشت هم میرسوندشون وخدایی زوج خوب وعاشق هم بودن فکر کنید این خانوم پاشون شکسته بود وهمسرشون به همسر من میگه شما که ماشین دارین ابن رو برسونید دانشگاه حقیقتا همسر من نه گفتن رو بلد نبود وبسیار آدمی هست که برای رفاقتش سنگ تموم میزاره دوستان فکر کنید این خانوم پاش شکسته بود من رختخواب براش مینداختم که طرف با اون پا شل بیاد استراحت کنه ومثلا بیاد مهمونی وچون با هم خوب بودیم این چیزا رو نمیدیدیم تا اینکه بعد از ده سال همچنان خوبی های ما بود ولی اونا چون خسیس بودن بیشتر سواستفاده میکردن همسر ایشون تو جاده شما تصادف میکنه واون شب پلیس نبوده که کروکی تصادف بکشه این آقای به ظاهر محترم میگه تنها کسی که نه نمیگه همسر من هست وهمسر من رو با خودش برمیداره ومیبره تا اینکه نزدیک صبح میرسن وهمسر من دیگه خونه نیومد ورفت اداره این خانوم بعد از این قضیه با همسر من با هم ارتباط میگیرن وما رو دعوت میکنه شهر پدرش وای خدا اون جا یه کارایی میکرد که آدم خل هم شک میکرد حتی دختر ۷ ساله من هم شک کرد دیگه از اونجا ارتباطم رو باهاش قطع کردم یه چیری بگم بعضیا واقعا از خوشی زیاد هست که هار میشن همسر این خانوم خیلی از همسر من خوشکل تر تحصلات اون فوق لیسانس همسر من اون موقع دیپلم وضع مالی خونه داشتن زمین برای ویلا داشتن ماشین داشتن خانوم تحصیل کرده واینقدر که همسر این خانوم بهش احترام میزاشت سر سوزنی رو همسر من نثار من نمیکرد جالب اینجا بود خدا رو شکر من هیچ وقت با این درد ودل نکرده بودم واز اول من ته دلم خوشم از اینا نمیومد چون دید خوبی نسبت به شهرشون نداشتم وهمچنین واقعا آدم هایی بودن که از اول مشخص بود که بیشتر سواستفاده میکردن منم کم سن وسال وچون هیچ دوستی نداشتیم وبیشتر به خاطر همسرم مجبور به رفت وآمد بودم
مورد بعدی من جایی که زندگی میکردم طبقه سوم خونه یکی از آشنا هامون بود که گفت به یکی از همکارها اجاره بدم تا اینکه یکی از همکاها از جنوب اومدن ومن برای رضای خدا برای اینا غذا وچایی ومیوه وآب واینا میبردم فکر کنید این بنده خدا توی تابستون شاید یک ماه رو بیشتر یخچال نداشته ومن یه جورایی هواش رو داشتم تا اینکه بعدش ما با هم دوست بودیم وبه درد هم میخوردیم دوستان شاید بالای ۶ سال من با این خانوم دوست بودم جالب اینجا بود که همسر من خوشش از این خانوم نمیومد ولی بسیار متعصب دارای ظاهر معقول وسنگین ورنگین واقعا خانواده اصیل وخوب از همه نظر خوب بودن تا اینکه بعد از چند سال از اونجا رفتن وما باز با هم رفت وآمد داشتیم تا اینکه همسر این خانوم سرطان گرفت دوستان من قرعه کشی داشتم که چون اسمم زودتر دراومد دادم به این طرف چون مشکل داشت این قدر قربون وصدقه همسرم رفتم که برای رضای خدا چون مشکل مالی برای همسر مریضش دارن یه وام براشون جور کن وبرای خرید خونه هم با بدبختی براشون وام جور کرد
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
ادامه
البته من با این خانوم همیشه درد ودل میکردم اونم همه جریان زندگیش رو به من میگفت چون به هم اعتماد داشتیم دوستان فکر میکنید این خانوم چیکار کرد این هم مثل همون دوست قبلی کار قبلی رو تکرار کرد وار اعتماد من سواستفاده کرد وباز همون کار تکرار شد
اینم باز من شک کردم وتونستم مچ همسرم رو بگیرم وباز چند قضیه همین جوری که همچین مسائلی تکرار شد
قضیه بعدی یکی از همسایه هامون خواهرش میگفت حتی به خانواده هم گفتم براشون مهم نیست چند بار میخواست طلاق بگیره با این حال که خانواده خانومه هم بی بند وبار نبودن
حالا عزیزان نمیدونم چرا ملت دیگه خوبی رو نمیبینن یا ثواب رو نمیبینن یا از خوبیت سواستفاده میکنند وآدم از خوبی کردن پشیمون میشه برداشت بد میکنن که شاید خبریه که تو خوبی میکنی
به قول یه همسایه ای داشتیم بعضی وقت همسایه ها که دور هم بودیم همسرش برای بعضی از همسایه ها نون میخرید میگفت همسرم نون میخره ولی نگید خر خوبیه
حالا من موندم کار ما اشتباه هست یا کار بقیه اشتباهه چون واقعا بعضی وقت آدم نیاز داره با کسی درد ودل کنه یا هم صحبت شه الان موندیم به کی اعتماد کنیم وحرف دلمون رو بزنیم آدم زنده نیاز به هم صحبت داره البته کاری که برای رضای خدا باشه بی جواب نمیمونه وکار اونا هم بی جواب نمیمونه اکثر روان شناسان میگن آدم افسرده رو باید باهاش حرف بزنی اکثرا از بی حرفی وتنها بودن وخوابیدن هست که حال روحیشون بده
پس دوستان عزیزراحت با کسی دوست نشین وصمیمی ترین دوستتون رو هم تو خونه وزندگیتون راه ندیدن و پیششون درد ودل نکنید واز زندگیتون تعریف نکنید پیش هیچ بنی بشری دلتون بترکه بهتر از اینه که درد ودل کنید
دوستان عزیز به نظر شما من دیگه به دوستی یا کسی کمکی خواست کمک کنم چون واقعا دیگه میترسم واز هرچی خوبیه وخوبی کردن هست پشیمون شدم واز هر چی ثواب کردن هست میترسم وجدیدا میگم اگر گسی خواست تو چاه بیفته بزار بیشتر فرو بره الان واقعا موندم وبعضی وقت هم ناراحت هستم
که همچین نظری دارم چند مدت پیش به دخترم میگفتم من احساس میکنم اخلاقم شبیه گاندی هست که اینقدر همه چی برام مهم هست فکر نکنید خود شیفته هستم ولی چاره ای نیست با وجود این قضایا آدم به .....یه مثال هست میگن آدم مهم زندگیتون رو فدای آدم غیر مهم زندگیتون نکنید
پیشاپیش ممنونم از دوستان نظراتتون رو بفرمایین وارسال کنید
برای سلامتی وظهر آقا امام زمان وحاجت دلتون صلوات🌹🤲
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹
👌صحبت های حکیم حسین خیراندیش
💥در مورد چگونگی آلودگی هوا و راه های مقابله با آن در طب سنتی
📌قسمت سوم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام حبیبه جان ممنون از مطالب خوبی که داخل گروه میزاری خدا قوت ،میخواستم تجربیات
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام
برای خواستگاری که دختر جوان
باید برود پیش زاغ سوز تا زاغ واسش بسوزاند و هر چی زاغ سوز گفت اجرا کند
یا شروع کند بخواندن حدیث شریف کسا
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام و خسته نباشید به همگی مخصوصا به حبیبه خانم در جواب خانمی که گفتن بچه دار نمیشن و فیبرم و پولیپ دارن دکترگفت باید عمل بشن عزیزم چرا میخوای عمل کنی برو کانال خانم جباریان تو ایتااسم کانال حس خوب سلامتی هست ببین چقدر درمانجو داره در مورد همین پولیب و فیبرم که بعدش هم بچه دار شدن انشالله که به حق فاطمه زهرا همه عزیزانی که بچه دار نمیشن دامنشون به بچه سبز بشه برای سلامتی امام زمان صلواتی ختم کنید
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خدمت عزیزی که گفتن اون بنده خدا سرطان ریه داره...عزیزم دکتر مسجدی متخصص ریه س درتهران و کارش حرف نداره ..من ریه م خیلی خراب بود چند سری رفتم پیش ایشون و پرونده دارم..انقد بیمارانش راضی بودن ی اقایی میگفت من ۲۰ درصد ریه داشتم ولی الان ۸۰ درصد ریم خوب شده...بزنید گوگل ادرس و شماره تلفنشو بگیرین ازشون کارش خیلی عالیه ..انشالله جواب میگیرین و خوب میشه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام به همگی .خانمی که فرمودین مدام شکمتون قارو قور میکنه عزیزم شاهدانه برای صدای شکم فوق العاده است .مامان اروینم
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام و عرض ادب
برای خانمی که درمان سنگ صفرا میخوان
میتونن از سرکه ی سیب استفاده کنند. یه قاشق سرکه سیب رو توی به لیوان آب بریزند و یه قاشق عسل اضافه کنند بعد از یه مدت سنگ صفرا یا کلیه برطرف میشه.
فقط سرکه طبیعت سرد داره حتما با عسل مصرف بشه یا کنارش یه مصلح استفاده بشه.
لطفاً برای ظهور امام زمان علیه السلام صلوات بفرستید.
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خدمت همه عزیزان خواهر عزیزی که گفتن خیلی عصبی هستم وبچه هام رو میزنم و...
عزیزم کانال تنها مسیر آرامش برو از حاج آقا حسینی راهکار بخواه
انشاالله درمان میشی
ودر آخر اگه نیاز بود به متخصص اعصاب و روان مراجعه کنید
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خانم سمیرا (تنهای تنها ) بیمارستان شریعتی خ کارگرشمالی عمل اي وي اف انجام ميدن بيمارستان دولتيه وهزينه ها بابيمه كمتر ازبيرون هست
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 فرشته سال ۷۶ به دنیا اومدم . بعد از کلی دعای مامان و بابام ، خدا منو گذاش
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
فرشته
ناصر با تحدید از خونه رفت . ناصر یه آدم خیلی بی شخصیت و ترسناک بود . من همیشه ازش میترسم نمیدونم بابا علی چجور راضی شده بود ک عمه صبا رو بهش بده .
شب باز خانواده عمو حسین اومدن خونه بابا ولی این بار شاهین باهاشون نبود . کنار زنعمو نشستم و پرسیدم : زنعمو چرا شاهین نیومده؟؟
اروم گفت : درس داره عزیزم
اهانی گفتم و به حرفای عمو و بابا علی گوش دادم که راجب ناصر بود .
داشتم درس میخوندم که یهو صدای جیغ و داد از توی کوچه بلند شد . از پنجره نگاهی به کوچه انداختم که عمو حسین و ناصر باهم دعواشون شده بود . با سرعت از خونه بیرون رفتم . بابا علی سعی میکرد از هم جداشون کنه ولی نمیتونست . نمیدونم کی به پلیس زنگ زد ولی پلیس اومد و عمو حسین و ناصر رو برد کلانتری .
چند روز گذشت و بعد از ازاد شدنشون عمه به خونه خودش برگشت .
عمو حسین و ناصر رفیق بودن ولی خیلی سال هاست که باهم مشکل دارن .
چند ماهی گذشت ، عید بود و دوباره همه دور هم جمع شده بودیم اما اینبار عمه صبا گفته بود که نمیاد .
نگاه های مستقیم شاهین اذیتم میکرد . تو این چند ماه ، همه فکرم شده بود شاهین . اسمش که ب گوشم میخورد کنجکاو میشدم . وقتی قرار بود ببینمش استرس میگرفتم . همش با خودم میگفتم بیا فرشته عاشق شدی رفت .
دیگه ازش بدم نمیومد حتی گردنبندش رو گردنم انداخته بودم .
ظرف شیرینی رو سمت شاهین گرفتم که گردنبندم از لباسم بیرون اومد . شاهین با دیدنش چشماش برق زد . خیلی سریع ازش دور شدم و گردنبند رو زیر لباسم قایم کردم
چندماه بعد تولد شاهین بود . عمو فقط منو تولدش دعوت میکرد . داشتم با شیما (خواهر شاهین ) خونه رو تزیین
میکردیم و میخندیدیم . شاهین ۲۱ سالش میشد و دیگه
به قول عمو وقت دوماد کردنش بود . ولی من دوست داشتم من زنش بشم نه کسی دیگه .
اخر شب بود و عمو به شاهین گفت که منو ببره خونه .
توی راه بودییم که گفت : خوشحالم که گردنبند گردنته .
نگاهمو پایین انداختم که گفت : شنیدم خاستگار داری .
صورتم سرخ شد . با دیدن صورتم خندید و گفت : فرشته
خجالت میکشه ؟؟ عجیبه ها
با تشر گفتم : کوفت
شاهین گفت : انقدری بزرگ شدی که یه چیزی رو بهت بگم ؟؟
با تعجب گفتم : بگو
گفت قول بده به کسی
حتی صمیمی ترین دوستتم نمیگی !
گفتم : قول
رو بهم گفت : من دوست دارم و میخوام باهات ازدواج کنم
ولی چندسال دیگه تا کارم درست بشه فقط میخوام به هرخاستگاری که برات میاد جواب نه بدی
با چشمای از حدقه دراومده بهش زل زده بودم که با دیدنم خندید و گفت : چرا عین زامبی نگام میکنی فرشته
اب دهنمو قورت دادم که گفت : میدونم تند تند گفتم قاطی کردی . و دوباره خندید .
با عصبانیت گفتم : خودتو مسخره کن
خندش رو جمع کرد و گفت : جدی میگم فرشته من دوستت دارم
با حالت مسخره ای گفتم : شاهین این حرفا چیه میزنی
اخه مگه من زنتم که عاشقمی؟؟
با خنده گفت : خب تو زنم باش
گفتم : چرت و پرت نگو اگه بابا این حرفا رو بشنوه میکشتت
شاهین گفت : ولی اونا ارزوشونو که تو زن من بشی
چشم غره ای رفتم و گفتم : بسه دیگه هی زنم زنم
خندید و به سمت خونه رفت .
"۴ سال بعد"
رو به عمه سحر گفتم : سحر جونممم کلاس دارم خب
بالش رو به سمتم پرت داد و گفت : من که میدونم داری یه غلطی میکنی بچه . بزار اقا جون برگرده برات دارم زشتوک
خندیدم و کیفمو برداشتم و گفتم : بای بای عمه جونی
از خونه بیرون رفتم و با سرعت به خیابون رسیدم و شاهین رو دیدم که منتظرم بود . به سمتش دویدم و با نفس
نفس گفتم : به زور عمه سحرو پیچوندم
خندید و گفت سوار شو . سوار موتورش شدمو کوله پشتیمو بین خودمون حائل کردم و گفتم : اروم بری شاهین باشه؟؟
موتورو روشن کرد و با گازی که داد جیغ ارومی زدم و خندید
از موتور پیاده شدم و با حرص گفتم
: خیر سرم بهت گفتم اروم برو
از موتور پیاده شد و گفت : وااااا مگه فرشته هام میترسن ؟
با حرص گفتم : نه فقط شاهینا میترسن
خندید و گفتم : ببین بد عادتت کردم . شاهین مگه همین دیروز پیشت نبودم دوباره امروز واس چی ؟
لبخندی زد ک گفتم : بخدا بابا علی بیاد دیگه نمیشه عین عمه بپیچونمش .
پفکی دستم داد و گفت : حالا تا ده روز دیگه که آقا جون نمیاد .
رو بهش گفتم : ولی وقتی بیاد دیگه حاجیه. و واویلا چادریم میکنه
هردومون خندیدیم که گفت : فرشته درس میخونی واسه کنکور یا قراره پوشک بچه عوض کنی در آینده ؟!!
خودش خندید و گفتم : اگه جنابعالی
بزاری میخونم . زرت و زرت زنگ میزنی میدونی اگه قبض تلفن زیاد بیاد بابا شک میکنه؟؟؟
از بسته پفک یدونه برداشت و گفت : بگو برات گوشی بخره
گفتم : گفته که میخره ولی وقتی جواب کنکورم بیاد و قبول بشم .
#ادامه_دارد...