eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 باسلام خدمت دوستان دختری دارم 19ساله که پنج سال پیش متوجه شدیم که چشماش لوچ شده. دک
❤️🍃 خانمی که دختر هفت ساله دارن و موهاش دارهدسفید میشه هر روز یه هلیله سیاه رو داخل روغن زیتون کنن بعدش بدن دخترشون بخوره اگه هر روز ادامه بده ایشاا نتیجه میگیرن.التماس دعای فرج برای خانمی که یکسال مسواک عوض نکرده و دندوناش زرد ولک شده.شما میتونی از مسواک چوبی استفاده کنی و بجای خمیر دندان از نمک دریا وسرکه سیب خانگی استفاده کنی مطمئن باش نتیجه میگیری التماس دعای فرج 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام جواب خانمی که پرسيدن ختم جواد الائمه چجوری هست ، از روز اول رجب روزی هزارو چهارصد بار ذکر یا جواد الائمه باید بگیم که تا دهم رجب تولد امام جواد میشه چهارده هزار مرتبه 🌹خیلی حاجت میده منم التماس دعا دارم 🙏 اگه یروز هم ذکر یادشون بشه یا کمو زیاد بگن اشکالی نداره فقط باید طی ۱۰ روز ۱۴۰۰۰ کامل بشه 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام اون خانومی که درباره ناخنک چشم پرسیدن سرمه خوبه هرشب بزنن 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام خواهرعزیزی که دکتراطفال خوب دکتر داعی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام وادب خوب هستین من برای اولین بار بعداز چندسال میخوام برای دخترعزیزی که بیماری بی دی دی دارن مطلب بزارم عزیزدلم فک نکن فقط تو هستی منم نزدیک ۲۰ سال هست همین مشکل بود برعکس من لاغربودم باخوردن قرصهای اعصاب چاق شدم دراین بیست سال یک بار آب خوش ازگلوم پایین نرفته من از بچگی ازچاقی متنفربودم عکاس بودم وقتی تومجالس افرادچاق میدیدم یجوری میشدم همش باخودم میگفتم الان سینهام بزرگ هست بخاطر اینکه فلان خانم و تودلم مسخره کردم یا پاهام لاغره بخاطر فلان کس وخلاصه که ....چادری بودم واین مشکل منو صدبرابرمیکردم مدام میگفتم همه دارن منونگا میکن وسینهامو دارن میبینن ازدرون داغون داغون تااینکه از چندماه پیش ناخودآگاه بعد۲۰سال گفتم احمق مگه برای دیگران زندگی میکنی دیگه همینه نه میتونی عمل کنی سینهات اصلا بزرگه بجهنم من سرسفره سرویس توخواب هم به مشکلم فکر میکردم مدام به اطرافیانم میگفتم الانم میگم ولی کمترمیگم من چطورم شما اگه توان مالی داری برو پیش مشاور باگفتگو خیلی خوب میشی بنویس ومعجزه نوشتن و توزندگیت پیدامیکنی من قول میدم خوب میشی اگه خواستی درمورد معجزه نوشتن پیام بده بگم چیکار کن موفق باشی منم نفس 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام دوستان میخواستم براتون نحوه روغن گیری گیاهی رو یاد بدم انشالله به دردتون بخوره به دو روش من آموزش دیدم که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم مثال: رازیانه یک لیوان با 3 لیوان آب بزارید بجوشه به مدت نیم ساعت بعد رازیانه ها رو از داخل آب بردارید، حالا روغن کنجد یا روغن زیتون رو به مقدار نصف لیوان یا یک سوم لیوان بریزد داخل آب رازیانه و زیر شعله رو کم کنید تا به مدت یک ساعت تا دوساعت تا آب تبخیر بشه و فقط روغن بمونه، مراقب باشید رو غن ته نگیره، این طوری تمام خاصیت رازیانه وارد روغن میشه، همه گیاهان ی که مد نظرتون هست رو با همین روش گیری کنید روش دوم هم که آسونتر هست میتونید گیاه مد نظرتون، همراه روغن رو هم داخل شیشه بزارید تا آفتاب بخوره به مدت 40 روز آماده استفاده هست در روش اول اگر میخواید پر قوت دار باشه روغنتون میتونید به جای آب از عرق رازیانه، یا عرق همون گیاه رو تهیه کنید به جای آب بریزد، بزارید بجوشه نکته ❤️هر چقدر مقدار روغن کم، و مقدار گیاه جوشیده شده زیاد باشه خاصیت روغن و اثر بخشیش بیشتر میشه انشالله به کارتون بیاد 🙏 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 مارال سال دوم راهنمایی بودم و 13 سالم بود که زیباترین اتفاق زندگیم رقم خور
❤️🍃 مارال چند روزی از شب ملاقات حامد میگذشت که یه شب خواب عجیبی دیدم ،تو خوابم منو حامد دست همو گرفته بودیم و کنار هم راه میرفتیم ،از خواب که پریدم دستمو گذاشتم روی قلبم دیوانه وار میکوبید حس دلتنگی عجیبی بهم دست داده بود حسم میگفت عاشق شدم و مطمئن بودم عاشق شدم عاشق پسر تخس و شیطون مطمئنم هیچکس باورش نمیشه ولی از فردای اونشب تمام فکر و ذکرم گیر پسری بود که فقط چند دقیقه دیده بودمش و چندتا صحبت هم کلام شده بودم گاهی انقدررررر دلتنگی بهم فشار میاورد که طاقت نمیاوردم و توی تراس اتاقم گریه میکردم و ضجه میزدم و قلبمو فشارمیدادم تا کمتر بیقراری کنه توی چهره ی هر مردی صورت خندان حامد رو میدیدم و پاک عقلم رو از دست داده بودم ،با اینکه شرم و ترس اجازه نمیداد ولی خیلی سربسته و نامحسوس ازمامانم سراغ خاله منیژه و منیره رو میگرفتم بلکه چیزی دستگیرم شه منی که اومدن یا نیومدن خاله منیژه برام اهمیتی نداشت روزارو میشمردم و انتظار اومدنشو میکشیدم با این فکرکه شاااید خواهرزاده اش اونو برسونه خونمون نزدیک یکماهی از دیدارمون میگذشت که خدا لطفشو شامل حالم کرد ،اونروز ازمدرسه که اومدم بیحال و مریض بودم مامانمم خونه ی خاله منیژه بود وقتی زنگ زد خبرمو بگیره گفتم مریضم و نمیتونم تکون بخورم مامانم گفت با همون فرم مدرسه بشین الان میام دنبالت میبرمت دکتر منم که بیحال و نزار بودم منتظرش نشستم وقتی زنگ درو زد و رفتم پایین چشمم افتاد به حامد زیبایی که عینک آفتابی زده بود و پشت فرمون فیگور گرفته و نشسته بود احساس کردم به پاهام وزنه ی ۱۰۰۰ کیلویی وصل کردن قلبم ۱۰۰ برابر محکمتر میکوبید و حتی قدرت تکلمم رو از دست داده بودم مامانم منو کشون کشون سوار ماشین کرد و خودش نشست جلو پیش حامد ،حامد یه سلام خیلی خشک داد و منم آروم جوابشو دادم و خودمو چسبوندم به پنجره ی ماشین تا مطب دکتر مامانم و حامد با هم حرف میزدن و اصلا هیچ توجهی به من نداشتن انگار اصلا وجود ندارم بغضم گرفته بود دوس داشتم یه حرکتی بزنم که توجهش جلب بشه ولی نه غرورم اجازه میداد نه فکری به ذهنم میرسید که طبیعی جلوه کنه پس ترجیح دادم سکوت کنم و به صدای قشنگش گوش بدم ،مطب دکتر رسیدیم و منو مامان پیاده شدیم رفتیم داخل و دکتر بعدمعاینه آمپول زد واقعا فشارم افتاده بود خیلی تحت فشار روانی بودم مامان گفت که سوار ماشین شم تا خودش دارو ها رو بخره ،دوباره سوار ماشین شدم و تو سکوت نشستم واقعا حیرت میکردم که حامدی که هیچ فرصتی رو برای شیطنت از دست نمیده چطور حتی دلش نمیخواست با من هم کلام شه کم کم یقین پیدا کردم که اصلا توی دلش جایی ندارم و واقعا شکست عاطفی بدی خوردم مامانم بعد از اینکه داروهارو گرفت سوار شد و منو رسوندن خونه و تاکید کرد داروهارو بخورم و استراحت کنم و دوباره خودش رفت پیش منیژه و گفت غروب  برمیگرده با قلبی مالامال از درد رفتم خونه و همینکه پامو تو خونه گذاشتم بغضم ترکید و با صدای بلند شروع به گریه کردم قلبم تیر میکشید از اینکه هیچ جذابیتی براش نداشتم از اینکه حتی یک کلمه با من حرف نزد از اینکه از آینه نگاه بهم ننداخت خواهرم زیاد تو باغ نبود و خیلی دختر آروم و خونسردی بود و کاری به کار کسی نداشت هیچوقت هم پیگیر ناراحتیای من نشده و نمیشه بابام روزا سرکار بود و شبها میومد خونه و شام میخورد و میخوابید و زندگیمون واقعا آرام و کسل کننده بود منم تو تب عشق میسوختم سعی میکردم با خودم کنار بیام که این یه عشق یه طرفس و حتما یه روز تموم میشه ولی زهی خیال باطل نه تنهاتموم نشد که حتی با من بزرگ شد گاهی تقلا میکردم با مامانم برم خونه ی خاله منیژه یامنیره تا حامدو ببینم و قلبم آروم  شه و بالاخره زحماتم  جواب داد ،اونروز مامانم داشت آماده میشدبا منیژه  برن خونه ی خاله منیره که برای نهار دعوتش کرده بود انقدر اصرار کرده بودم که بالاخره راضی شد منو هم ببره زود رفتم حاضر شدم و اونموقع بهترین تیپ از نظر خودم رو زدم و حسابی خوشگل کردم و با مامانم رفتیم خونه ی منیره ،خواهرم موند پیش مامان جون وقتی رسیدیم خونشون و دیدم حامد نیست و رفته دانشگاه و تا غروب نمیاد خیلی حالم گرفته شد یکم نشستم و فکری به سرم زد از خاله منیره پرسیدم که چیزی نیست سرگرم شم ؟حوصلم سر رفته اونموقع موبایل نداشتم و هدفم این بود که برم اتاق حامد و سرک بکشم و حس کنجکاوی ک تو وجودم زبانه میکشید رو خاموش کنم گفت برو با کامپیوتر حامد و حمید بازی کن ،حمید پسر وسطیه خاله منیره و داداش کوچیکه ی حامد بود که ۱۷ سالش بود و اتاقشون مشترک بود از خدا خواسته به سمت اتاقشون پرواز کردم
داخل که شدم توجهم جلب تخت بزرگشون شد که روش پر از خرت و پرت و لباساشون بود معلوم بود خیلی شلخته ان  حقیقتش جرات نکردم به وسایلشون دست بزنم و رفتم سر کامپیوترنشستم کلیک کردم دیدم کامپیوتر روشنه و روی مانیتور یه صفحه باز شده و علامت گذاری شده بازش که کردم انگار پرت شدم توی دنیای دیگه استرس گرفتم دست و پام میلرزید از هول اینکه مامانم یا خاله منیره بیاد تو حواسم نبود و  سریع صفحه رو کامل بستم و سیستم رو خاموش کردم غافل از اینکه حامد و حمید متوجه میشن که یه نفر به سیستم دست زده زود از اتاق بیرون اومدم و رفتم کنار مامانم نشستم و بعد از مدتی که فهمیدم حامد حالا حالاها قرار نیست بیاد و من الکی صابون به شکمم زدم مامانمو راضی کردم که برگردیم خونه خیلی تلاش میکردم حامد رو فراموش کنم ولی نمیدونم چه جنونی بود ک منو بیشتر به سمتش میکشوند با اینکه یکسالی میشد  همو نمیدیدیم تو اون یکسال بارهاااا با چشم گریون چشم میدوختم به خیابون اصلی تا اگه حامد رد شد با اینکه چشمم نمیبینه قلبم آرامش بگیره یا میگشتم دنبال هنرپیشه هایی که ته چهره ی حامد رو داشتن و شبها عکس اونارو بغل میگرفتم و میخوابیدم یا روزا تو راه مدرسه تصور میکردم که کنارم راه میره و تو خیالاتم باهاش قدم میزدم ،براش از احساساتم مینوشتم و ساعتها باهم حرف میزدیم ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 شهید مرتضی بابائیان 💜🍃
وصیت نامه شهید مرتضی بابائیان🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی ومن عرفنی احبنی ومن احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته ومن علی دیته فانا دیته هر کس که مرا طلب کند خواهد یافت و هر کس که مرا بیابد مرا خواهد شناخت و هر کس مرا بشناسد مرا دوست دارد وهر کس مرا دوست دارد عاشقم خواهد شد و هر کس که عاشقم شود عاشقش خواهم شد و هر کس که عاشقش گردم او را خواهم کشت و هر کس را که بکشم دیه او را بر گردن خواهم گرفت و هر کس که دیه‌اش بر گردن من باشد دیه‌اش را خواهم پرداخت. حدیث قدسی به نام الله حافظ حرمت خون شهیدان که سرنوشت انسان به دست اوست. اوست که می‌میراند و زنده می‌کند. با درود فراوان بر خاتم انبیاء و اهلبیتش و با سلام بر مهدی(عج) موعود منجی انسانها و نائب بر حقش رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و تمامی شهدا و خانواده آنانکه فرزندان خود را در راه بدست آوردن آرمانهای اصیل اسلامی از دست داده‌اند و با سلام بر ملت قهرمان ایران و با سلام بر مادر، برادر و خواهر عزیز خود و دوستان و آشنایان فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لا کفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثواباً من عندالله... «آل عمران آیه 195» آنانکه از وطن هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون شده ، در راه خدا رنج کشیده و جهاد کرده و کشته شدند ، همانا گناهان ایشان را (در پرده لطف خود) بپوشانیم و آنها را به بهشتهایی در آوریم که زیر درختانش نهرها جاری است ، این پاداشی است از جانب خدا... ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد. امام خمینی انسان بنا بر مسئولیتی که بر دوش او گذاشته شده است، باید این مسئولیت را که پاسداری از خون هزاران شهید و مجروح و معلول است به انجام رساند و من نیز بنابر مسئولیتی که حس نمودم برای الله و برای پاسخ دادن به ندای «هل من ناصرینصرنی»حسین(ع) به جبهه های جنگ که به قول اماممان انسان را به یاد صدر اسلام می‌اندازد آمدم تا با کفار به جهاد بپردازم و اگر در این راه کشته شدم که چه سعادتی از این بالاتر که در راه خدا و برای خدا کشته شده‌ام و به جایی می‌روم که آنجا را بهشت نامند و اگر قرار باشد که روزی من بمیرم هرگز نمی‌خواهم که در بستر مرگ بمیرم بلکه مرگ سرخ و شهادت در راه خدا را ترجیح می‌دهم، اما افسوس که سالها از عمرم گذشت ولی هنوز مانند آب راکدی هستم. زیرا تا به حال از این همه نعمتی که خداوند به ما داده سپاسگذاری نکرده‌ام و شرمنده‌ام از اینکه به سخنان امام خود توجه درستی نکرده‌ام و کلیه فرامینی را که بر یک مسلمان واجب است انجام نداده‌ام و اما درود بر تو ای مادرم که با امضا کردن رضایتنامه در حقیقت شهادتنامه من را امضا نمودی و مبادا ناراحت باشی، همیشه در یاد خدا باش زیرا یاد خدا قلبها را آرامش می‌بخشد و چون کوه استوار و سر افراز باشی و هر گاه که خواستی برای من گریه کنی دلت را به کربلا ببر و بیاد حسین(ع) و اهلبیت او گریه کن و همیشه فریاد لااله‌الاالله و الله‌اکبر خمینی رهبر را بلند کن که پیام شهیدان را به مردم رسانده ای و اما تو ای خواهرم؛ مانند زینب(س) باش و مانند زینب(س) زندگی کن و مسئولیت خویش را در قبال این انقلاب و امام به انجام رسان و همیشه حجابت را سنگر خود قرار ده، زیرا خواهرم حجاب تو برنده تر از خون من است و شما ای برادران عزیزم محمد، اصغر و حسن؛ شما ادامه دهنده راه شهدا باشید و راه مرا ادامه دهید و همیشه در پی تهذیب نفس خود باشید که باعث خواهد شد به خدا نزدیک شوید و در پی این باشید که اسلام را احیا کنید و پیامم به دوستان، آشنایان و ملت شهید پرور ایران این است که پشتیبان ولایت فقیه و امام باشید و سخنان امام را بر قلبهایتان جاری سازید و با جان و دل پیرو امام باشید و مواظب باشید که این منافقین مبادا به اسلام ضربه بزنند و بر عهده شماست که آنان را از صفحه روزگار براندازید. ادامه دهنده راه شهدا باشید. در این صورت است که خدا و رسول او و شهیدان از شما راضی خواهند بود. در غیر این صورت مدیون خون شهدا هستید. و تو ای خواهر و برادر محصلم تو در سنگر مدرسه و من در سنگر جبهه و قلم سلاح تو و اسلحه سلاح من است و هر دوی ما در پی یک هدفیم و آن هم اسلام و خداست. پس بیدار باش و قلمت و کتابت را محکم در دستانت بفشار و در مقابل هر گونه انحرافی بایست و سعی کن همیشه کار را برای خدا انجام دهی.
چند تذکر که در پایان دارم: 1- 100 تومان پولی را که در دفترچه ام دارم، به حساب دولت بریزید. 2- حتی الامکان از گذاشتن حجله خودداری کنید. 3- در شهادتم ای مادر و ای خواهر و ای برادرم و دوستان و آشنایانم به هیچ وجه پیراهن سیاه نپوشید،زیرا مرگم آگاهانه بوده. 4- مجلس ختم مرا در مسجد امام جعفر صادق(ع) برگزار کنید و از حجه الاسلام قاضوی نیز برای سخنرانی دعوت کنید. در پایان از کلیه دوستان و آشنایانی که موفق به دیدار آنها نشده ام حلالیت می طلبم. والسلام امام را دعا کنید. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار درباره شهید شهيد مرتضي بابائيان تولد : 1344 نام پدر:شير علي(در سال 1357 به رحمت ايزدي پيوست. روحش شاد) ميزان تحصيلات هنگام شهادت : دانش آموز سال سوم نظري تاريخ شهادت : 26 اردیبهشت ماه 1361 محل شهادت : ايستگاه حسينيه خرمشهر خط شكن عمليات بيت المقدس (آرپجي زن) - با رمز يا علي ابن ابي طالب محل دفن : تهران - بهشت زهرا - قطعه ۲۶ - ردیف 59 – شماره 41 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 🐫 گوشت شتر و خاصیت آن برای افراد سرد مزاج و رفع آسم و تنگی نفس بر مبنای طب سنتی و اسلامی 👈 گوشت شتر : شتر چون حیوان سخت‌کوشی است و در شرایط سخت آب و هوائی روزگار می‌گذراند و ساختار بدنی او با شرایط سخت آب و هوائی، تشنگی و … وفق پیدا نموده به همین جهت مصرف گوشت آن حسب رابط آکل ( خورنده ) و مأکول ( خورده شده ) روی انسان اثر مثبتی می‌گذارد و مایه سخت‌کوشی و مقاومت جسم و روح انسان می‌گردد. 🔸گوشت شتر بالاخص برای افراد سرد مزاج مناسب است، پیچیدن پوست شتر به دور اندام سرد گرمابخش اندام است. 🔹از جمله منافع شتر ادرار شتر می‌باشد که برای بیماری آسم و برونشیت به‌ صورت نوشیدنی مجرب است. 🔹چربی شتر و کوهان او از بهترین روغن‌ها و چربی‌ها جهت گرمابخشی اندام و رفع سردی آن است و رافع درد مفاصل است. 🔹در احادیث و روایات مکرر در خصوص خواص ادرار شتر تائید و تأکید گردیده تا بدان جا که امام کاظم (ع) در کتاب وسائل الشیعه جلد ۲۵ می‌فرماید : ادرار شتر بهتر از شیر آن است. 🔹همچنین جناب مفضل از امام صادق (ع) برای درمان بیماری تنگی نفس خود از او پرسش می‌کند و امام (ع) در پاسخ به ایشان فرمود : ای مفضل برای این عارضه، ادرار شتر شیرده بخور. مفضل می‌گوید من از آن خوردم و خداوند بیماری‌ام را زدود. (طب الائمه ص ۱۰۳) 🔹همچنین ترکیب دو واحد مغز شتر به همراه یک واحد از مغز گوسفند به ‌صورت پخته شده یک قاشق در روز از داروهای مجرب جهت درمان کمبود پلاکت خون می‌باشد. ◀️ مصرف زیاد گوشت شتر برای افراد گرمایی خوب نمیباشد و این افراد بهتر است گوشت شتر به اندازه و بهمراه خوراکی ها خنک مصرف نمایند. ◀️ دوغ شتر دارای خواص بسیار خوب است و برای استخوانسازی و دیابت مناسب. 🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊 💢درمان پر کاری تیروئید ✍صفراوی ها غالباً دچار پرکاری تیروئید می شوند و با مراعات نکته های زیر می توانند بهبودی خویش را بازیابند. ✍در ساعاتی که گرما شدید است (مثلاً از 10- 11 صبح تا 3-4 عصر) زیر آفتاب نروند. ✍خاکشیر خشک را روی هندوانه پاشیده میل نمایند. ✍مکمل خونساز اعصاب شدید را در خونساز شدید جوشانده، به مدت دو هفته، صبح و شب، هر وعده 2 استکان میل کنند ✍صبح وشب، هر وعده، یک قاشق از آب دریای خزر بنوشند. ✍هفته اول، هر روز و هفته دوم، یک روز در میان، دو طرف گلو را بادکش کنند. ✍یک مرتبه حجامت عام کنند. توجه: تیروئید پرکار، آدم را لاغر می کند. پس برای درمان لاغری ابتدا باید تیروئید را درمان کنیم سپس درمان های ویژه را عملی کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯چرا نسل جدید انقدر عجول شدن ؟! ‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌻🍃 سلام و وقت بخیر خدمت ادمین عزیز ممنون از کانال خوبتون ممنون میشم هم گروهی های عزیز خواهر منم راهنمایی کنید خواهرم ۱۲سال پیش وقتی داشت فوق دیپلم زبان انگلیسی ش می گرفت به خاطر اسرار مادرم که می گفت داره سنت می‌ره بالا ،،بایه مرد که ۳سال از خودش کوچکتر بود ازدواج کرد که اصلا خانواده نرمالی نبودن حتی یه حلقه هم برای خواهرم نگرفتن ،،خواهرم همون موقع متوجه شد اشتباه کرده خواست طلاق بگیره که نامزدش فهمید با بی شرمی .... از شانس بدش باردار شد و مجبور شد بمونه ویه جشن کوچکی براش گرفت البته با کمک خواهرم و برادر او رفتن سر زندگیشون اوایل خوب بود می‌رفت سر کار زندگیشون می گذشت اما الان حدود ۷ساله بی کار می گرده اوایل بیکاریش خواهرم باهاش بحث می کرد اما دید کار به جایی نمیبره خودش رفت سر کار الان پسرش ۱۱سالشه می گیم طلاق بگیر جوونیت رفت بخاطر آینده بچت اما از ترس اینکه بچش ازش بگیره می ترسه اقدام به طلاق کنه واقعا زندگی براش سخت می گذره خودش خرج زندگی ،تحصیل بچه،سرویس بچه ش میده او فقط مثل یه مهمون منتظر می مونه خواهرم سر کار بیاد یه غذایی درست کنه بخوره اون موقع یا می خوابه یا میره دنبال ول گردی خودش ببخشین خیلی طولانی شد اگر کسی سر از قانون در میاره آیا با این شرایط می تونه بچه به مرد تعلق بدن ممنون میشم راهنمایی کنید منم باشم خواهری نگران ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزان وقت شمابخیر یه سوال دارم اگه کسی مادرشهید باشه بنیادشهید بعداز فوت این مادر مخارج مراسم سوم وهفت وپول سنگ قبر راپرداخت میکنند یا نه؟وسوال بعدی اینکه بعدازفوت مادر طلاهای مادر فقط برای دخترانش هست یا به پسرانش هم تعلق میگیره ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه کسی میدونه چطوری بایدازدکترایلکا کرمان نوبت بگیریم اصلااینترنتی که نمیشه شماره زنگ میزنیم جواب نمیده منشی پیام میده مشکلتون چیه واسم فامیل میپرسه ودیگه خبری نیست خواهرم سال ۱۴۰۱اسمنوشته ۲تادخترش ۹ساله و۱۲ساله کف پاشون صافه چندتادکتربرده گفتن عمل میخوادبه خاطرخداجواب بدین خواهرم درعذابه خداوندبزرگ هیچ کس محتاج دارو دکترنکنه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام امیدوارم حالتون خوب باشه ایام به کام یه سوال دارم خیلی حیاتیه دوستان کسی بوده فرزند پسرش یا از آشنایان شنیده باشن تا سنین بالا رشد آل*ت تناسلیش خیلی کم بوده باشه وبعد درمان شده باشه؟اصن درمونده شدم 😔 رُز ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به اعضا محترم من خانمی ۴۹ ساله هستم هر ماه دو بار پریود میشم با حجم بالا سونو وام آر آی لگنی انجام دادن چون از شدت درد کمر نمیتونم راه برم سالم بودم حالا چکار کنم خون ریزی تمام شه اگه کسی راه حلی میدونه بگه با تشکر 👇🌻🌻 @adminam1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ یک خنده هم می‌تواند تو را شریک گناه دیگران کند ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام و وقت بخیر خدمت ادمین عزیز ممنون از کانال خوبتون ممنون میشم هم گروهی های عزیز
❤️🍃 سلام خدمت همگی درجواب عزیزی ک گفتن ماه رجب نیومده ختم ذکر یاجواد الائمه رو ب مدت ۱۴روز بگو ب این طریق ک هرروز ۱۰۰۰تا یا جواد الائمه ادرکنی میگی ۱۰۰تا صلوات و یک زیارت عاشورا یک حدیث کسا ازاول رجب شروع کن تا ۱۴ رجب انشاالله بحق علی مرتضی حاجتروا بشی برای ماهم دعاکن خیلیا حاجت گرفتن از این ختم ۱۴روزه انشالله خاست شما با خواست و مصلحت خدا یکی باشه برای ظهور آقاجانی مهدی صاحب الزمان صلوات 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام در جواب خانمی که گفتن چله ماه رجب۵۹بارصلوات یکبار حدیث کسا۱۴۰۰بار یاجوادائمه ادرکنی التماس دعا از تمامی عزیزان لطفا هرچه زودتر پیامم رو بزارین تا ماه رجب واردنشده 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام درمورد همون ذکر ماه رجب که امروز اون خانم خواستن بفرمایید من هم نیاز دارم باسلام و عرض ادب *پنجشنبه این هفته به ۴دلیل روزه اش ثواب دارد* *۱-* روز اول ماه رجب روزه اش ثواب دارد *۲-* اولین پنجشنبه هرماه روزه اش ثواب دارد *۳-* اولین پنجشنبه ماه رجب که شبش *لیله الرغائب* است وشب ارزوها... *۴-* روزه ی روز پنجشنبه، برای کسی که بخواهددر ماه حرام ، ۵شنبه ، جمعه وشنبه راروزه بگیرد،،، ثواب ۹۰۰ سال عبادت است... *ان شاءالله این توفیق را ایزد باریتعالی به همه عزیزان عنایت بفرمائید* مشتاق دعا ی همه ی دوستان و بزرگواران هستیم🌹 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام اهل گروه دلم خیلی گرفته نمیدونم از کجا شروع به نوشتن کنم ما سه تا جاری هستیم که من آخرین و کوچکترین عروس خانواده هستم دوتا جاری های من هر کدام جدا خانه دارند من در خانه پدر شوهرم که دو طبقه هست زندگی میکنم یک طبقه مادر شوهرم ویک طبقه دیگر من پدر شوهرم به رحمت خدا رفتن قبل اینکه من عروس خانواده بشم یک روز قرار شد خانه مادر شوهرم را کابینت کنن و در حین زدن کابینت شوهر من و برادر شوهرم با یه سو تفاهم که باورتون میشه از یک کلمه یه دعوایی شد که نگید دعوا بیشتر و من هم معمولا خیلی استرسیم نتونستم جلو خودم را بگیرم جاریم با شوهرم دعواش شد من ناراحت شدم نتونستم جلو خودم را بگیرم من هم قاطی دعوا شدم بعد دعوا جاری ها ی بزرگترم یکی شدن و برای من که چه حرفهایی در نیاوردن باورتون میشه من بخدا روحم از این حرفها خبر نداشت منم از حرصم چندتا حرف زدم که رفت به گوش جاریم رسید الان ما نزدیک دو سال قهریم من نمیخوام کینه ای باشم ولی دلم شکسته ازشون خیلی حالا چی شد که این را نوشتم براتون ما تو فامیل شوهرم که میشه عروس آبجی مادر شوهرم که خیلی آدم خوبی مهربان و دلسوز که به بهانه سرطان فوت کردن خیلی جوون بود من جگرم سوخت بخدا وقتی فهمیدم بغضم میگیره بهش فکر کردنی از ناراحتی دوست دارم فقط با صدای بلند گریه کنم خیلی حیف شد امروز یلحضه از خدا خواستم کینه و کدورت را از دل ما پاک کنه من هم با جاریم مثل سابق دوست باشیم دنیا دو روزه دوستان اگه دوست داشتین فاتحه ای نثار اون عزیز از دست رفته ما بخوانید ممنون میشم از لطفتون برام دعا کنید خیلی داغون م ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 جناب مولوى مزبور نقل كردند از آقا سيد رضا موسوى قندهارى كه سيدى فاضل و متقى بود، فرمود سلطان محمد دائى ايشان شغلش ‍ خياطى و تهيدست و پريشان حال بود. روزى او را بشاش و خندان يافتم و پرسيدم چطور است امروز شما را شاد مى بينم ؟ فرمود آرام باش كه مى خواهم از شادى بميرم . ديشب از جهت برهنگى بچه هايم و نزديكى ايام عيد و پريشانى و فلاكت خودم گريه زيادى كردم و به مولا اميرالمؤ منين عليه السّلام خطاب كردم آقا! تو شاه مردانى و سخى روزگارى ، گرفتاريهاى مرا مى بينى ، چون خوابيدم ديدم كه از دروازه عيدگاه قندهار بيرون رفتم ، باغى بزرگ ديدم كه قلعه اش از طلا و نقره بود، درى داشت كه چندين نفر نزد آن ايستاده بودند نزديك آنها رفتم پرسيدم اين باغ كيست ؟ گفتند از حضرت اميرالمؤ منين است . التماس كردم كه بگذارند داخل شده و به حضور آن حضرت رسم . گفتند فعلاً رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تشريف دارند بعد اجازه دادند. به خود گفتم اول خدمت رسول خدا مى رسم و از ايشان سفارشى مى گيرم . چون به خدمتش رسيدم از پريشانى خود شكايت كردم . فرمود: پيش آقاى خود اباالحسن عليه السّلام برو، عرض كردم حواله اى مرحمت فرماييد. حضرت خطى به من دادند، دو نفر را هم همراهم فرستادند، چون خدمت حضرت اباالحسن عليه السّلام رسيدم فرمود سلطان محمد كجا بودى ؟ گفتم از پريشانى روزگار به شما پناه آورده ام و حواله از رسول خدا دارم پس آن حضرت حواله را گرفت و خواند و به من نظر تندى فرمود و بازويم را به فشار گرفت و نزد ديوار باغ آورد. اشاره فرمود شكافته شد، دالانى تاريك و طولانى نمايان شد و مرا همراه برد و سخت ترسناك شدم . اشاره ديگرى كرد روشنايى ظاهر شد، پس درى نمايان شد و بوى گندى به مشامم رسيد به شدت به من فرمود داخل شو و هر چه مى خواهى بردار، داخل شدم ديدم خرابه اى است پر از لاشه مردار. حضرت به تندى فرمود زود بردار (لاشه خورهاى زيادى آنجا بود) از ترس مولا دست دراز كردم پاى قورباغه مرده اى به دستم آمد، برداشتم . فرمود برداشتى ؟ عرض كردم بلى . فرمود بيا، در برگشتن دالان روشن بود در وسط دالان دو ديگ پر آب روى اجاق خاموش مانده بود، فرمود سلطان محمد! چيزى كه به دست دارى در آب بزن و بيرون آور، چون آن را در آب زدم ديدم طلا شده است . حضرت به من نگريست لكن خشمش اندك بود، فرمود سلطان محمد! براى تو صلاح نيست محبت مرا مى خواهى يا اين طلا را؟ عرض كردم محبت شما را، فرمود: پس آن را در خرابه انداز، به مجرد انداختن از خواب بيدار شدم ، بوى خوشى به مشامم رسيد تا صبح از خوشحالى گريه مى كردم و شكر خداى را نمودم كه محبت آقا را پذيرفتم . آقا سيد رضا فرمود پس از اين واقعه ، اضطرار دنيوى سلطان محمد برطرف شد و وضع فرزندانش مرتب گرديد. از اين داستان حقايقى دانسته مى شود كه در اينجا به پاره اى از آنها به طور اختصار اشاره مى شود و تفصيل آنها براى محل ديگر. بر صاحب بصيرت آشكار است كه ثروتمندى و فراوانى نعمتهاى دنيوى و كاميابى به تنهايى نزد عقل صحيح براى انسان متصف به خوبى يا بدى نيست هرچند تمام نعمتهاى دنيويه بالذات خوب است لكن بالنسبه به انسان دو جور است : اگر شخص ثروتمند علاقه قلبيش عالم آخرت و ايستگاه ابدى و جوار محمد و آل محمد عليهم السّلام باشد وهرچه در دنيا دارد در دلش ‍ نباشد يعنى آنها را بالذات دوست ندارد بلكه آنها را وسيله تاءمين حيات ابدى خود شناسد البته چنين ثروتى براى او نعمت حقيقى و مقدمه سعادت ابدى است ونشانه چنين شخصى آن است كه سعى در ازدياد ثروت مى كند ولى نه با حرص و علاقه قلبى به آن و سعى در نگاهدارى آن مى كند ولى نه با بخل در راه حق ، يعنى در راه باطل ازصرف يك درهم خوددارى مى كند ولى در راه خدا از بذل تمام دارائى هم مضايقه ندارد و نيز چنين شخصى هيچگاه به ثروت خود نمى نازد و تكبر نمى نمايد و خود را با تهيدست يكسان مى بيند ونيز هرگاه تمام ثروت وساير علاقه هاى مادى او از بين رود، اضطراب درونى و حزن قلبى ندارد. و اگر شخص علاقه قلبى او تنها حيات مادى و شهوات دنيوى باشد و ثروتمندى را با لذات دوستدار و آن را وسيله رسيدن به آرزوهاى نفسانى شناخت و حيات پس از مرگ و قرب به پروردگار و جوار آل محمد صلّى اللّه عليه و آله حكايتى پنداشت و آنها را تنها بر زبان داشت گاهى كه مى گفت قيامت حق است ، ميزان و صراط و بهشت و جهنم همه حق است ، امورى بود كه بر زبان مى گفت ولى علاقه قلبى او تنها دنيا بود. البته زيادتى ثروت و كاميابيهاى دنيوى براى چنين شخصى بلاى حقيقى و موجب شقاوت ابدى است و مثل او در عالم حقيقت مثل كسى است كه برايش سلطنت پيش بينى شده و بايد حركت كند و به قصر سلطنتى وارد شود و بر تخت سلطنتى نشيند و از انواع نعمتها بهره برد، پس در اثناء راه به خرابه اى كه پر از لاشه مردار و لاش خورهاست برسد پس ‍ در آن خرابه منزل كند و در برابر قصر سلطنتى و به مردارخورى قناعت نمايد؛
کانال مخصوص متاهلامون🙈👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf مجرد اصلااااااا نیاد براش خوب نیست❌♨️😡😡😡
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 عالیه این دعا 😳👆
❤️🍃 سلام دوستان  من یه دختر ۲۵ ساله ام که خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل بدم و برم دانشگاه ولی بخوام خلاصه بگم به خاطر فضای متشنج خانواده و ... ، حتی نداشتن هزینه کمی که برای ثبت نام کنکور لازمه رو بهم بدن دیگه خرید کتاب تستی برای کنکور بماند... ولی کلی تلاش کردم با سر کار رفتن و پیدا کردن استقلال مالی هم رفتار خانواده باهام بهتر شد و هم تونستم کتاب بگیرم که درس بخونم و کنکور شرکت کنم، الآن با توجه به نظر مشاور رشته‌ای که می خوام روزانه میگن قبولم و خدا رو شکر می‌کردم و خیلی خوشحالم بودم. ولی چیزی که ناراحتم می کنه اینه سنم بالا رفته و فامیل هم شنیدن قبول شدم، حتی تبریک شونم با تیکه و کنایه ست که از ۱۸ سالگی تا الآن خوندی بایدم قبول می‌شدی، ولی چه جوری روت میشه با کسانی که سن مادرشونی تو یه کلاس بشینی یا با استاد اشتباه نگیرنت، ز گهواره تا گور دانش بجوی و .‌... (با خنده و پورخند) در صورتی که من دو ساله برای کنکور می خونم چون سر کار میرم و نمی تونستم کل وقتم رو برای درس بذارم، یه برنامه ریزی دو ساله کردم و شروع کردم، اینکه میگن بعد ۷ سال قبول شدی یه جوری رفتار می کنن که انگار خنگ و ... هستم. منم نمی خوام از شرایط خونه مون برای شون بگم چون حس ترحم رو دوست ندارم، اینکه بگن تو خونه خودمون هم بی کس هستم اذیتم می کنه و اینکه تا الآن به سنم فکر نکرده بودم چون همیشه تو خونه ورزش می‌کردم و ... دوستانم همیشه می‌گفتن بی بی فیسی و منم رو سنم حساس نبودم ولی الآن حس عجیبی دارم همه ش می‌ترسم مسخره شم و هزار تا تصویر اعصاب خورد کن از دانشگاه میاد تو ذهنم. به جایی رسیدم که به خودم میگم حیف اون همه وقتی که برای درس گذاشتی من حتی حسرت یه دل سیر خوابیدن به دلم مونده بود، الآن میگم تو با این سن الآن باید ارشد هم گرفته بودی نه که ۲۹، ۳۰ سالگی تازه کارشناسی رو بگیری و هزار فکر دیگه....  الآن موندم چه کار کنم برم یه وضعیه (از مسخره شدن نفرت دارم من خیلی سختی ها رو تحمل کردم و به روم نیاوردم که بهم ترحم نکنن و مسخره نشم)، نرم می‌ترسم حسرتش یه عمر به دلم بمونه و همه زحمتی که تو این دو سال کشیدم به باد بره... شما جای من باشین چه کار می‌کنید. 👇🌻🌻🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام و وقت بخیر خدمت ادمین عزیز ممنون از کانال خوبتون ممنون میشم هم گروهی های عزیز
❤️🍃 سلام وقت بخیر خواهر عزیز گفته بود مقعد خارش داره من هم همینطور بودم رفتم دکتر این پماد داد دوبار زدم خوب شدم اما دکتر گفته یک هفته کامل باید بزنید فراموش نشود پماد مگاکورت یک درصد از داروخانه بگیرید خواهر های عزیز برای گشایش مشکلات من را دعا کنید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 در جواب دختر عزیزی که خودشونو زشت میبینن عزیزم همانطور که چهره و اندام اونو توصیف کردی شما خیلی هم زیبا هستی واصلا زشت نیستی ولی اینو‌ حتما خیلیای دیگه م بهت گفتم ولی چون فکرت منفی ومریض شده متاسفانه قبول نمیکنی من بهت پیشنهاد میکنم برای شروع روزی صد مرتبه تو دفترچه ای یا تو گوشیت یا روی آینه که نگاه می‌کنی با ماژیک بنویس من زیباترین فرد روی زمین هستم کم کم بیماریت خوب میشه و همینطور بنویس من خودمو خیلی دوست دارم انشالله به زودی خبرهای بهتر شدن تو بزاری موفق باشی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام وقت بخیر میخواستم در باره این مشکلی که دوست عزیزمون مطرح کردن از تجربیات خودم بگم منم تو سن ۱۸تا۲۰سالگی همین مشکل رو داشتم و واقعا اذیت بودم و الان حس و حال شما رو درک میکنم چی داری میکشی من هیچوقت جلو کسی گریه نمیکردم چون حس میکردم خنده دار ترین گریه دنیا به من تعلق داره و خیلی زشت تر میشم وقتی گریه میکنم.خودمو با ورزش کردن سرگرم کردم با اینکه قد بلند و اندام خوبی داشتم لباسا ورزشم پوشیده بودن و کتاب میخوندم و تصمیم گرفتم رو اخلاقای خوبم تمرکز کنم و اونا رو تقویت کنم و کم کم زیبایی هامو میدیم از اینکه قد من از دوستان بلندتره و خیلی چیزای دیگه و واقعا تاثیرشو دیدیم و دیگه خودمو زشت نمیدیم شما به هرچی فکر کنی خود به خود تبدیل به همون میشید و دیگران هم متوجه تغیرات ذهنی شما میشن پس برو سراغ کارهای که سرگمت کنن برو کلاس زبان ورزش کن کتاب بخر و بخون فاصله بگیر از افکاری که دارن زیبایی و جونیتو ازت میگیره برات دعا میکنم دوست زیبایم که زیبا اندیش و زیبا بین باشی🌹 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 با سلام خدمت اون کارشناس محترمی که می‌فرمایند مرد اگه سیر بشه خیانت نمیکنه اصلا اینطور نیست خیانت فقط به خود آدم بستگی داره اگه یک کم پایبند به دین باشه هرچند هم که از لحاظ ... سیر نشه نمیره سمت خیانت😱. خیلی از مردا و پسرای مجرد ھم ھستند که ھیچ رابطه ... خدارو شکر ندارن🌺 و اونایی که خیانت میکنن هوسبازانی بیش نیستن پس لطفا ھر چی میشه ھی پای خانما ننویسین که کوتاهی کردن خیلی از اقایون هم هستن که از لحاظ عاطفی خانمشون رو سیر نمکنن پس زن حق داره خیانت کنه 😳 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ۱جلسه برن باوکیل صحبت کنن شاید بتونن اموالشو به خودش برگردونن حتی بخشی از اموالش رو تا جا ومکان و پولی برای خودش داشته باشه از دست این ظالم ها نجات پیداکنه ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماه رجب ماه استغفار و توبه مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی (ره): 🔹این را بدانید که در میان ایّام سال، ماهی که می شود گفت ماه توبه است، ماه رجب است. 🔹آن طور که از امام صادق(ع) نقل شده، پیغمبر اکرم(ص) فرموده اند: ماه رجب، ماه استغفار امّت من است. در ماه رجب، از خداوند زیاد طلب غفران کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است. 🔹به رجب، «الْأَصَبَّ» می گویند؛ چون رحمت خداوند در این ماه بر امّت من بسیار ریزش می کند؛ لذا در این ماه زیاد بگویید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ و أَسئَلُهُ التُّوبَةَ»؛ رابطۀ با گناه را قطع کنید. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 مارال چند روزی از شب ملاقات حامد میگذشت که یه شب خواب عجیبی دیدم ،تو خوابم
❤️🍃 مارال دیگه یکسال بزرگتر شده بودم .یه روز که ازمدرسه برگشتم دیدم مامانم مشغوله و پیدا بود که مهمون داریم سوالی نپرسیدم و رفتم توی اتاقم و لباسمو عوض کردم زنگ خونه رو زدن صدای مهمون رو که شنیدم فهمیدم خاله منیره و منیژه اومدن داشتم آماده میشدم برم بیرون سلام کنم که صدای مردونه ای به گوشم خورد دلم لرزید میدونستم خودشه سریع رفتم جلوی آینه میخواستم بهش ثابت کنم که من دوست داشتنی و زیبام واگر بخوام میتونم توجهش رو جلب کنم سریع موهای بور و بلندم که تا روی کمرم بود رو جمع کردم و یه شال خوشگل پوشیدم و یه ذره خودمو خوشگل کردم با اینکه استرس داشتم و دل تو دلم نبود و پاهام میلرزید سعی کردم ظاهرمو نگهدارم و با غرور و اعتماد به نفس رفتم پیششون به وضوح میشد حیرت رو ازچهره ی حامد و مادرش خوند قد بلند و زیباییم هرکسی رو حیرون میکرد حامد نمیتونست چشم برداره و مشخص بود خیلی زور میزنه تا آشکارا بهم نگاه نکنه نمیدونم چرا ولی همش چشم از من میدزدید و سعی میکرد نگام نکنه و بیشتر با خواهرم که حالا ۱۲ سالش بود حرف میزد و شوخی میکرد و انگار من اونجا دیوار بودم وقتی دیدم حامد روی بی محلی به من خیلی پافشاری میکنه ناراحت شدم و رفتم توی اتاق موهامو محکم دم اسبی بستم و شالمو برداشتم و یه روسری بلند انداختم روی سرم و رفتم نشستم سر سفره و با اوقات تلخی غذا خوردم از حامد حرصم گرفته بود از اینکه سعی میکرد منو نادیده بگیره و بفهمونه براش پشیزی ارزش ندارم برای منی که دختر لوس بابا بودم و همیشه مرکز توجه بودم خیلی گرون تموم میشد این حرکاتش،بعد از رفتنشون  تصمیم گرفتم به هر شکلی شده پا روی دلم بزارم و فراموشش کنم ولی مگه میشد؟؟ یکم به خودم جسارت دادم و شمارشو از گوشیه مامانم کش رفتم وتوی دفترم نوشتم و یه جای امن قایمش کردم جرات نمیکردم بهش زنگ بزنم ولی ای کاش میزدم ..... حالا که دیگه با خاله منیژه صمیمی و راحت تر شده بودم کم و بیش از حامد میپرسیدم ولی نه اونجوری که تابلو کنم وقتی اسمی ازش برده میشد منم سوال میکردم و لابه لای حرفهاش فهمیدم که حامد ۵ ساله عاشق دخترداییشه و دخترداییش هم خیلی خاطر حامد رو میخواد و یجورایی حامد و دخترداییش نشون کرده ی هم محسوب میشدن وقتی اینارو فهمیدم به معنای واقعی ازپا افتادم شاید از نظر خیلیا من یه دختر بچه ی ۱۵ ساله بودم که نمیدونستم عشق چیه و توهم زدم ولی عاشقانه و با تمام وجودم حامد رو دوست داشتم دیگه شده بودم یه افسرده ی منزوی که کلی افت تحصیلی کردم بعضی وقتا تو مدرسه انقدر گریه میکردم که احساس میکردم جونم میخواد در بیاد دوستام سنگ صبورم بودن و هر کسی یه راه حلی میداد خیلی باهام حرف زدن و بهم جرئت دادن که با شماره ای ک ازحامد دارم تماس بگیرم دلو به دریا زدم و یه شب زنگ زدم بعد از دوتا بوق جواب داد و گفت الو دستپاچه شدم و سریع گوشی رو قطع کردم از خجالت روی پیشونیم عرق نشسته بود و دستهام سر شده بود احساس میکردم از پشت گوشی داره نگام میکنه از خودم متنفر بودم که انقدر ضعیف و بدبختم که نمیتونم از این احساس بگذرم و یا شهامت اعتراف کردن ندارم تقریبا یک ماه بعد از این قضایا خاله منیره مامانم و مارو به مناسبت تولدش خونه اش دعوت کرد با اینکه میلی به رفتن نداشتم و مطمئن بودم بازهم با محلی های حامد روبرو میشم ولی با اصرار مامانم حاضر شدم و با خواهرم و بابا و مامان رفتیم ،مهمونی تو خونه ی خودشون بود و تقریبا جمع خودمانی بود خاله منیژه هم بود و یه مهمون خارجی هم داشتن که از ایتالیا اومده بودن باباها جدا از مجلس خانوما نشستن حمید و نوید داداشای کوچیکتر حامد رو اولین بار بود میدیدم نوید کوچیکترینشون بود و ۱۵ سالش بود یعنی تقریبا همسن من بود ،حمید خیلی شیطون بود خیلی هم زیبا بود قدبلند و کشیده ای داشت و دل همه رو آب میکرد و واقعا گل مجلس بود حامد کنار برادراش و پسرخاله هاش ک همسن خودش بودن خیلی شنگول بود و دوباره زبون بازی میکرد و میخندید ، چند نفر خدمه بساط شام رو آماده کردن و سفره ی بزرگ و رنگارنگی انداختن از جوجه کباب بگیر تا قورمه و کتلت و زرشک پلو همه میگفتن و میخندیدن و شوخی میکردن که حامد گفت چیکن بخورید خوشمزس من سوم راهنمایی بودم و هنوز کلمه ی چیکن رو نمیدونستم و فکر کردم اشتباهی گفت کیچن (آشپزخانه)پوزخند زدم و گفتم آخه بیسواد سواد نداری حرف هم میزنی؟گفت منظورت چیه؟گفتم مگه آشپزخونه رو میخورن حامد اول چند لحظه نگام کرد بعد بلند شروع کرد به خندیدن منم هول کرده بودم و همش خودمو لعنت میکردم ک سوتی دادم حامد گفت کوچولو kitchen نه chiken دیگه داشتم از حرص میمردم .. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 اجاره دادن مال اجاره شده به دیگری🌸🍃 پرسش :آیا می توان مالی را که اجاره کرده به شخص دیگر اجاره دهد؟ پاسخ :خانه یا دکّان یا چیز دیگرى را که اجاره کرده نمى‏تواند به دیگرى اجاره دهد، مگر این‏که چنین حقّى به مستأجر داده شده باشد. تصرف مستاجر بعد از انقضای مدت اجاره 🌸🍃 پرسش :تصرّف مستأجر بعد از انقضاى مدّت اجاره و بدون رضایت مالک در مغازه یا ساختمان مسکونى چه حکمى دارد؟ با این که در قانون مدنى نظام اسلامى اگر مؤجر نیاز شخصى نداشته باشد حقّ را در تصرّف به مستأجر مى دهند و لو مالک رضایت نداشته باشد. پاسخ :تصرّفات او در صورت عدم رضایت جایز نیست مگر در موارد ضرورت و اضطرار، آن هم به مقدار ضرورت و اضطرار. جواز تعزیر مستاجری که مورد اجاره را تخلیه نمی کند 🌸🍃 پرسش :اگر مستأجرى ملک را بعد از پایان مدّت اجاره‏ تخلیه ننماید، آیا مى‏توان او را با تعزیر، یا حبس و مانند آن وادار به تخلیه نمود؟ پاسخ :در صورتى که حاکم شرع مصلحت را در تعزیر و حبس بداند مانعى ندارد؛ ضمناً مستأجر هم نباید گرفتار عسر و حرج شدید باشد، در این صورت باید ضرب الاجلى براى او تعیین کند. جواز اجاره دادن سهم هر شریک توسط خود او 🌸🍃 پرسش :آیا مالکین مشاع یک باب خانه، که داراى دو طبقه مجزّاست، و هر طبقه در تصرّف یک شریک مى باشد، مى توانند سهم خود را (که در آن زندگى نمى کنند،) به غیر شریک خود اجاره دهند؟ اگر یکى از شرکا مانع از اجاره دادن سهم شریک خود شود، ضرر و زیان آن متوجّه کیست؟ پاسخ :هر یک از دو شریک مى تواند سهم خود را به دیگرى اجاره دهد، و شریک دیگر حقّ ممانعت ندارد، وگرنه ضامن است مگر این که سبب ضرر و زیانى برطرف مقابل شود. اجاره دادن ملک به کسی که یقین به حرمت کسب و کارش داریم🌸🍃 پرسش :اجاره دادن منزل یا مغازه به کسى که یقین داریم کسب و کارش حرام است چه صورت دارد؟ دریافت اجاره از وى چگونه است؟ پاسخ :این اجاره جایز نیست و مال الاجاره حرام است. اجاره دادن مالی را که اجاره کرده به مبلغ بیشتر 🌸🍃 پرسش :آیا کسى که خانه یا مغازه یا اطاقى را اجاره کرده و حق دارد به دیگرى واگذار کند، می تواند آن مال را به مبلغ بیشتر به دیگری اجاره دهد؟ پاسخ :نمى‏ تواند به زیادتر از آن مبلغ اجاره دهد مگر این‏که کارى (مانند تعمیر و سفید کردن یا گذاردن قفسه و فرش) در آن انجام داده باشد تا مقدار اضافى در برابر آن قرار گیرد. اجاره دادن اجیر به شخص دیگر 🌸🍃 پرسش :آیا فردی که اجیر شده است را می توان در اجاره شخص دیگری قرار دارد؟ پاسخ :هرگاه کارگر یا کارمندى خود را در استخدام و اجاره دیگرى قرار دهد نمى‏تواند او را به استخدام و اجاره دیگرى درآورد، مگر این‏که ظاهر کلام یا عملش این باشد که مستأجر از این جهت آزاد است، در این صورت چنانچه او را به زیادتر از آن مبلغ واگذار کند اشکال دارد ولى در غیر خانه و مغازه و اجیر اشکال ندارد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام شخص محترمی از طریق سنتی از من خواستگاری کردن. از نظر اخلاق و شخصیت و ادب خوبه و از نظر تحصیلی و شغلی هم‌ کفو هستیم. از نظر سنی هم خوبه و دو سال از من کوچکتره. اهل دخانیات نیست که این برای من خیلی مهمه. از نظر چهره و اندام هم به دلم میشینه. پیش مشاور هم رفتیم. مشاور گفت این ازدواج مناسبه. امّا چون ایشون سابقه طلاق و متارکه داره خانواده‌ام مخالف هستن.  یعنی از اولش هم به این دلیل مخالف بودن و حتی نمی‌خواستن ایشون و خانواده‌شون رو برای خواستگاری در منزل مون بپذیرن. ولی من پافشاری کردم و نذاشتم مادرم پشت تلفن به مادرش جواب منفی بده. خوشبختانه مادر ایشون پیگیر بودن و مجدد چند بار پی در پی با مادرم تماس گرفتن و بالاخره مرحله خواستگاری انجام شد.  بعدش چند جلسه با این آقا حرف زدیم و در نهایت پیش مشاور ازدواج رفتیم. البته ایشون در دوره عقد جدا شده بودن و زیر یک سقف با اون شخص زندگی مشترک شون رو شروع نکرده بودن.  ضمناً در جلسات مشاوره متوجه شدم که خوشبختانه با اون خانم رابطه... نداشتن. نمی دونم چطور خانواده‌ام رو متقاعد کنم که به این ازدواج رضایت بدن. برادرهام صراحتاً گفتن که اگه بابا اجازه نده و امضا نکنه نمی تونید عقد کنید. خواهر بزرگم اخیراً با یک آقای مطلقه ازدواج کرد. پدرم و برادرهام مخالفتی نداشتن. نمی دونم چرا در مورد ازدواج من سختگیری می کنن.  ویژگی‌های این شخص رو بررسی کردم و در مورد طلاقش و علت طلاقش به اندازه کافی تحقیق کردم. دانشجوی مقطع تحصیلات تکمیلی هستم و یکی از اساتیدم معرف بودن و ایشون رو تایید می کنن.  چطور خانواده‌ام رو متقاعد کنم که سابقه طلاق این آقا رو نادیده بگیرن و به این ازدواج رضایت بدن؟  👇👇🌻🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه زیبای حاج قاسم برای همسرش در آخرین روز زن❤️ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 💊💊💊چرا نباید همراه غذا آب و انواع نوشیدنی، ماست، سالاد، ترشی و … بخوریم؟ چون اکثر این موارد دارای مزاج سرد هستند، و بر روی هضم و گوارش ما اثر نامناسب می‌گذارند. حتی با وجود مصلح هم مقداری از سردی آن‌ها اصلاح می‌شود نه این که کاملاً بی ضرر شوند! زمان و روند هضم هر یک با دیگری متفاوت است و تداخل‌های غذایی باعث ایجاد اختلال در دستگاه گوارشی و سوءهضم می‌شوند. پس دو غذا و خوراکی سرد، گرم، لزج، نفاخ و قابض نباید همزمان باهم مصرف شوند. توجه کنید که معده شما به حرارت خودش، برای هضم غذا نیاز دارد. پس باید مواردی در کنار غذا مصرف شود که به معده در هضم غذا یاری برساند. پس کی ماست و سالاد بخوریم؟ حواستان باشد این توصیه‌ها به منزله نهی شما نیست، این موارد را به عنوان میان وعده و به جای تنقلات مضر و در هنگام تماشای فیلم مصرف کنید نه همراه غذا: کاسه‌ای ماست همراه کشمش، کمی گل محمدی، نعنا و پونه دسر ماست و مربا سالاد شیرازی آیا سرسفره یه قطره آب هم نمیشه خورد؟ اگر سر سفره تشنه شدیم چیکار کنیم؟ مگه همش نمیگن همراه غذا نباید آب خورد؟ اگر تشنگیتون واقعیه نه از روی عادت، یعنی: غذاهای شور و خشک مصرف کردید! سنتون زیر ۵ ساله و معده گرم به ویژه گرم و خشکی دارید! می‌‎‌توانید به هنگام ضرورت مقدار کمی آب ولرم رو جرعه جرعه و آروم بنوشید (فقط چند جرعه نه یک لیوان بزرگ و نه همیشه!) وگرنه در شرایط عادی، نیم ساعت الی یک ربع قبل از غذا و یک تا دو ساعت بعد غذا باید آب یا نوشیدنی بخورید. همراه غذا های مناسب همراه غذا چی بخوریم؟ چی نخوریم؟سالاد، ماست، شوری، ترشی یا سبزی خوردن؟ شما عادت به خوردن کدام یک از این خوراکی‌ها با غذاهای اصلی‌تان دارید؟ آیا می‌دانید که در مورد هریک از این مواد غذایی، بایدها و نبایدهایی مطرح است و شما نمی‌توانید بدون محدودیت، هرچقدر که دلتان خواست، آن‌ها را در کنار غذای خود داشته باشید؟ سبزی به شرطی که تازه و متناسب با مزاج باشند. سبزی‌هایی که اغلب گرم باشن و به هضم غذا کمک کنند. بهترین سبزی‌های همراه غذا: نعناع (در افراد دارای رفلاکس ممنوع)، ریحان، جعفری در مصرف سبزی هم زیاده روی نکنید، با هر لقمه غذا چند برگ کافی است. نزدیک تابستان، گرم مزاجان و افراد دارای معده گرم می‌‎‌توانند از گشنیز، خرفه و اسفناج ریز هم استفاده کنند. البته سالاد کاهو همراه هویج و بدون خیار و گوجه و بدون سس مضر، طبع معتدلی پیدا می‌کند و تا حدودی کنار غذا قابل مصرف است زیتون مصرف ۵ تا ۷ عدد زیتون در کنار غذا بسیار مناسب است. حتماً همراه غذا خورده شود نه قبل و بعد آن زیتون هسته دار کم نمک و ترجیحاً تلخ یا زیتون پرورده بهترین گزینه است. رب انار اگه کم اشتها هستید، می‌توانید از رب انار شیرین یا ملس هم به عنوان چاشنی و سس روی غذا استفاده کنید. ترشی یکی از ترشی‌های توصیه شده در طب سنتی، که همراه غذا قابل مصرف است، ترشی کَبَر (کاپاریس) و گاهی سیر ترشی است. اما در مصرف آن‌ها هم نباید زیاده روی کرد. کبر در افراد دارای نفخ و در زنان باردار، به علت نفاخ بودن، ممنوع است. این میوه و گیاه باارزش، برطرف کننده انسدادهای کبد و طحال و رفع کننده سودای اضافی بدن است همچنین از خوردن ترشیجات در شب پرهیز کنید. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 🌺هدیه ای ویژه به در نمازی که والدین فوت شده آرزو می کنند زنده شوند و پای فرزندشان را ببوسند : ♦هر کس این نماز را بخواند چنان چه پدر, مادر و عزیزان او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار میگیرند. ♦چنان چه والدین فوت کرده باشند مورد آمرزش خداوند کریم قرار می گیرند. ♦این نماز چنان موجب شادی پدر و مادر می شود که آرزو میکنند زنده شوند و زانوی فرزند خوبشان را ببوسند. ♦خواندن آن موجب گشایش درهای رحمت الهی می شود. -به خاطر سوره نوح آیه 28 هر مهمانی که وارد منزل می شود مورد لطف خدای منان قرار می گیرد. ♦این نماز انسان را در افسرگی های بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد. 🌹بهتر است که این نماز در شب جمعه ترک نشود طریقه خواندن نماز هدیه به والدین این نماز دو رکعت است: :👇 بعد از حمد به جای خواندن سوره ,10 مرتبه آیه 41 سوره ابراهیم خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ " پروردگارا، مرا و بر پدر و مادرم و همه مومنان را ببخشاى در روزى كه حساب برپا مىشود. :👇 بعد از خواندن سوره حمد 10 مرتبه آیه 28 سوره نوح خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ " پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى. پس از سلام نماز بدون تغییر حالت نماز , ده مرتبه آیه 24 سوره اسرا خوانده می شود: " رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً " پروردگارا: همچنان که پدر و مادر مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند. تو نیز در حق آنها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالش بفرما اللهم عجل لولیک الفرج🙏🌹 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 سلام  با توجه به مشکلات خانوادگی که داشتم و دارم از 18 سالگی دوست داشتم ازدواج کنم، اما خواستگار خوبی نداشتم یا به هر دلیلی نشده ازدواج کنم. یکی از اقوام که مرد 40 ساله ای هستند به تازگی طلاق گرفتند.  فرزندی هم ندارند، اجازه خواستگاری گرفتند، البته ایشون اصلا بهشون نمیخوره 40 سال شون باشه. خوشتیپ هستند و به سر و وضع شون میرسند. اهل ورزش اند و کوه میرند. ظاهرشون مثل یک پسر 33 ساله است. شغل ثابت دارند و تحصیلکرده اند.  در رابطه با اخلاقیات شون چیزی نمیدونم البته اطرافیان شون میگن کمی مغرورن. من هم از لحاظ ظاهر و اندام معمولی ام. به دلیل سختی هایی که تو زندگیم کشیدم اصلا شور و نشاط یک دختر جوان رو ندارم بیشتر احساس یک خانم 30 ساله رو دارم. وقتی آرامشی که تو زندگیه آدم های متأهل هست رو میبینم حسرت میخورم. در حال حاضر بهترین خواستگاری که دارم تمام معیارهای من رو داره فقط سنش کمی زیاده. البته بیشتر خواستگارانم 10 سال با من اختلاف سنی دارند اما نصف معیارهام رو هم ندارن. احساس میکنم چون یک بار شکست خورده بیشتر برای زندگیش تلاش میکنه، کسی هست که میتونم بهش تکیه کنم، تازه شاید بیشتر از یک پسر مجرد بهم اهمیت بده و نازم و بخره. با اینکه فکر میکنم ریسکه ولی اگر باهاش ازدواج کنم حداکثر تلاشم رو برای خوشبخت شدن میکنم.  به نظرتون این احساسم بعد اینکه به خواستم برسم عوض میشه؟، یا اینکه بعد از چند سال زندگی پشیمون میشم؟ با اینکه میدونم ممکنه یک سری مشکلاتی باشه ولی اگر صبور باشم و تلاشم رو بکنم بازم نمیتونم در کنارش خوشبخت بشم؟، با توجه به اینکه فامیل اند باید همین الان فکرهام رو بکنم چون اگر بیان خاستگاری و من نه بگم ناراحت میشن، روابط خراب میشه، قهر و دلخوری به وجود میاد. اگر الآن اجازه خواستگاری بدم یعنی با ازدواج با ایشون مشکلی ندارم.  دوست دارم آقایون هم نظرات شون رو بگن. ممنون 👇👇🌻🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ و نيز نقل كردنداز عالم بزرگوار جناب حاج سيد محمد رضوى كشميرى فرزند مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى كه فرمود در كشمير به دامنه كوهى حسينيه اى است و اطراف آن طورى است كه مى توان از بيرون داخل آن را ديد و پشت بام آن جهت روشنايى و هوا، مقدارى باز است و هر ساله ايام عاشورا در آن اقامه عزاى حضرت سيدالشهداء عليه السّلام مى شود و جمعى از شيعيان جمع مى شوند و عزادارى مى كنند و ازشب اول محرم از بيشه نزديك شيرى مى آيد مى رود پشت بام حسينيه و سرش را از همان روزنه داخل مى كند و عزاداران را مى نگرد و قطرات اشك پشت سر هم مى ريزد تا شب عاشورا هر شب به همين كيفيت ادامه مى دهد و پس از پايان مجلس مى رود. و فرمود در اين قريه ، اول محرم هيچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمى شود و با آمدن شير معلوم مى شود شب اول عاشوارى حسينى - عليه الصلوة والسلام است . ظهور آثار حزن از بعضى حيوانات در عاشوارى حسينى عليه السّلام مكرر واقع شده و از موثقين نقل گرديده و در اينجا براى زيادتى بصيرت خواننده عزيز تنها يك داستان عجيب از كتاب كلمه طيبه نورى نقل مى شود: عالم جليل و كامل نبيل صاحب كرامات باهره و مقامات ظاهره ((آخوند ملا زين العابدين سلماسى - اعلى اللّه مقامه )) فرمود: چون از سفر زيارت حضرت رضا عليه السّلام مراجعت كرديم ، عبور ما به كوه الوند افتاد كه در نزديكى همدان واقع شده است ، پس در آنجا فرود آمديم و موسم بهار بود پس همراهان مشغول خيمه زدن شدند و من نظر مى كردم به دامنه كوه ناگاه چشمم افتاد به چيز سفيدى چون تاءمل كردم پيرمرد محاسن سفيدى را ديدم كه عمامه كوچكى بر سر داشت و بر سكويى نشسته كه قريب به چهار ذرع ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهاى بزرگى چيده كه بجز سر چيزى از او نمايان نبود، پس نزديك او رفتم و سلام كردم و مهربانى نمودم پس به من انس گرفت و از جاى خود فرود آمد و مرا از حال خود خبر داد كه از گروه ضاله نيست كه به جهت بيرون رفتن از عمده تكاليف اسمهاى مختلفه بر خود گذاشته اند و به اشكال عجيبه بيرون مى آيند بلكه براى او اهل و اولاد بوده وپس از تمشيت امور ايشان براى فراغت در عبادت از آنها عزلت اختيار كرده و در نزد او بود رساله هاى عمليه از علماى آن عصر و هيجده سال است كه در آنجا بود. و از جمله عجايبى كه ديده بود پس از استفسار از آنها گفت اول آمدن من به اينجا ماه رجب بود، چون پنج ماه و چيزى گذشت شبى مشغول نماز مغرب بودم ناگاه صداى ولوله عظيمى آمد و آوازهاى غريبى شنيدم ، پس ترسيدم و نماز را تخفيف دادم و نظر نمودم در اين دشت ديدم بيابان پر شده از حيوانات و روى به من مى آيند، اضطراب و خوفم زياد شد واز آن اجتماع تعجب كردم چون ديدم در ايشان حيوانات مختلفه و متضاده اند چون شير و آهو و گاو كوهى و پلنگ و گرگ با هم مختلطند و به صداهاى غريبى صيحه مى زنند پس در اين محل دور من جمع شدند و سرهاى خود را به سوى من بلند نموده فرياد مى كردند، با خود گفتم دور است كه سبب اجتماع اين وحوش و درندگان كه با هم دشمنند براى دريدن من باشد در حالى كه خود را نمى درند اين نيست مگر براى امرى بزرگ و حادثه اى عجيب . چون تاءمل كردم به خاطرم آمد كه امشب شب عاشوراست و اين فرياد و فغان و اجتماع و نوحه گرى براى مصيبت حضرت سيدالشهداء است چون مطمئن شدم عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم خود را از اين مكان انداختم و مى گفتم حسين حسين ، شهيد حسين وامثال اين كلمات . پس حيوانات در وسط خود جايى برايم خالى كردند و دور مرا حلقه گرفتند پس بعضى سر بر زمين مى زدند و بعضى خود را در خاك مى انداختند و به همين نحو بوديم تا فجر طالع شد، پس آنها كه وحشى تر از همه بودند رفتند و به همين ترتيب مى رفتند تا همه متفرق شدند واز آن سال تا به حال كه مدت هيجده سال است اين عادت ايشان است حتى اينكه گاهى عاشورا بر من مشتبه مى شود پس از اجتماع آنها در اين محل بر من ظاهر مى گردد آنگاه عابد برخاست و خميرى كرد و آتش افروخت كه دو قرص نان براى افطارى و سحرى خود تدارك كند، از او خواهش كردم فردا ميهمان من باشد كه طبخى كنم و برايش بياورم گفت روزى فردا را دارم اگر فردا را چيزى نرسيد روز بعد مهمان تو مى باشم چون شب شد به همراهان خود گفتم طعامى نيكو بسازيد به جهت مهمان عزيزى كه سالهاست مطبوخى نخورده . پس شب مهيا شدند و صبح از برنج طبخى نمودند و من روى سجاده ام نشسته مشغول تعقيب بودم ، نزديك طلوع آفتاب مردى را ديدم كه به شتاب بر كوه بالا مى رود، ترسيدم و به خادم خود كه ((جعفر)) نام داشت گفتم او را نزد من آور پس او را آواز داد كه بيايد، گفت تشنه ام آبى به من رسان . چون به نزد عابد رفتم آنگاه مى آيم به نزد شما. چون نزد عابد رفت و چيزى به او داد و عابد از او بگرفت ، برگشت به سوى ما و سلام كرد و نشست . ....
🌱 ادامه . پرسيدم سبب اين شتاب چه بود و چه كار داشتى و به عابد چه دادى و تو كيستى و از كجا آمدى گفت اصل من از شهر خوى آذر بايجان است در كوچكى مرا دزديدند فلان حاجى دباغ همدانى مرا خريد و نزد معلم گذاشت خط نوشتن و مسائل دينى را به من آموخت پس مرا عيال و سرمايه داد و مستقل نمود، شب گذشته در خواب حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام را ديدم به من فرمود پيش از طلوع آفتاب يك من آرد حلال پاكيزه برسان به عابدى كه در كوه الوند است ، گفتم فدايت شوم ! از كجا بشناسم حليت و پاكيزه بودن آن را فرموده در نزد فلان حاجى دباغ . از خواب بيدار شدم و وقت شب بر من مشتبه شد از خانه بيرون آمدم از بيم آنكه مبادا پيش از طلوع آفتاب به عابد نرسم و خانه دباغ را درست نمى شناختم چون قدرى رفتم شب گردها مراگرفتند ونزد داروغه بردند گفت اى پسر! اين چه وقت بيرون آمدن است گفتم مرا شغلى با فلان حاجى دباغ است با هم معاهده كرديم كه در آخر شب او را ملاقات كنم از خواب بيدار شدم وقت را نشناختم از خانه بيرون آمدم از ترس خلف وعده ، شبگردان مرا گرفتند و نزد تو آوردند و آن مرد دباغ معروف بود. داروغه گفت در سيماى اين جوان آثار صدق و صلاح مشاهده مى كنم او را به خانه حاجى دباغ بريد، اگر او را شناخت و به خانه اش برد او را رها كنيد وگرنه او را بر گردانيد نزد من ، پس مرا آوردند تا درب خانه حاجى دباغ ، گفتند اين خانه اوست و به كنارى رفتند، پس درب خانه را كوبيدم خود حاجى بيرون آمد، بر او سلام كردم ، جواب گفت و مرا در بغل گرفت و پيشانيم را بوسيد و داخل خانه كرد، آن جماعت برگشتند. گفتم يك من آرد حلال مى خواهم . گفت به چشم و رفت و انبانى آورد سربسته و گفت اين همان مقدار است . گفتم قيمت آن چند است ؟ گفت آنكه تو را امر كرد به اين ، مرا نيز امر كرد كه از تو بها نگيرم ، پس انبان را به دوش كشيده و نماز صبح را هنگام بالا رفتن از كوه به تعجيل انجام دادم از ترس فوت وقت . و اين فضل خداست كه به هركس خواست مى دهد. جناب آخوند - اعلى اللّه مقامه - فرمود در نزديكى دامنه آن كوه كه ما منزل كرده بوديم ، جماعتى از صحرانشينان گوسفند داشتند نزد ايشان فرستاديم كه قدرى دوغ و پنير بگيرد آنها از فروختن امتناع كردند و او را از ميان خود بيرون نمودند واو با دست خالى و حالتى پريشان برگشت . ساعتى نگذشت كه جماعتى از ايشان با حالت اضطراب رو به ما كرده و گفتند چون ما از فروختن دوغ و ماست ابا كرديم و فرستاده شما را بيرون نموديم در گوسفندان ما مرضى پيدا شده كه ايستاده به خود مى لرزند تا اينكه افتاده و مى ميرند و گمان داريم اين جزاى كردار ماست . پس به شما پناه آورده ايم كه اين بلا را از ما بگردانيد پس دعايى برايشان نوشتم و گفتم اين را در ميان گوسفندان بر بالاى چوبى نصب كنيد، چون آن را بردند بعد ازساعتى تمام مردان ايشان برگشتند و با خود مقدار زيادى دوغ و پنير آوردند كه ما نتوانستيم برداريم آنگاه نزد عابد رفتم ، عابد گفت ميان شما و اين جماعت حادثه عجيبى روى داده يك نفر از طايفه جن ساكن اين مكان مرا خبر داد به رفتن بعضى ازشما نزد اين جماعت و امتناع ايشان از فروختن و اذيت كردن و بيرون نمودن او را و تعصب كردن جنيان اين مكان براى شما و غضب آنها برايشان وتلف كردن آنها گوسفندان ايشان را و پناه آوردن ايشان به شما و گرفتن دعايى از شما كه مشتمل بود بر تهديد و وعيد بر جنيان و آنها چون نوشته شما را ديدند به يكديگر گفتند حال كه خودشان از ايشان راضى شدند و ما را تهديد مى كنند دست از گوسفندان ايشان بداريد. پس عابد دست در زير فرش خود كرد و آن دعا را به من داد و نام آن عابد ((حسين زاهد)) بود!
دوستان عزیز جهت خواندن تمام ارسالی های اعضا کانال دوممونم عضو بشید👇🌸🌸🌸❌❌❌🌻🌻🌻 https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 کانال دوم 👆 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db کانال اول👆
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 عباس و مریم❤️ همه تو محضر منتظر ما بودند .. با ورودمون همه کل کشیدند.. عاقد خطبه ی عقد رو خواند و ما بعد از امضای عقدنامه ، رسما زن و شوهر شدیم .. بعد از تموم شدن امضاها عباس نفس بلندی کشید و کنار گوشم گفت دیگه هیچ کس نمیتونه ما رو از هم جدا کنه ... بعد از محضر همگی شام خونه ی ما دعوت بودند .. خانمها طبقه ی بالا بودند و مشغول رقص و پایکوبی شدند .. موقع شام من و عباس به اتاق من رفتیم تا اولین شام زندگیمون رو تنهایی بخوریم .. آبجی فاطمه سینی غذا رو زمین گذاشت و گفت خوردید صدا بزن بیام ببرم .. رفت و در رو بست .. عباس پشت سرش در رو قفل کرد و برگشت با شیطنت نگاهم کرد و گفت بیا که از گشنگی دارم میمیرم .. گفتم منم و خواستم بشینم که عباس ....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf طفلک دختره😢👆🙈 این داستان ایتارو ترکونده 😳
🕊 کمک به خانواده ای با چهار بیمارِ خاص! ۱.پدر خانواده نارسایی قلب(قلب با باطری) ۲.مادر خانواده مبتلا به بیماری روانی و خودایمنی ۳.پسر۱۱ ساله مبتلا به آلوپسی ۴.دختر ۱۳ ساله نارسایی کلیوی و برگشت ادرار 😔متاسفانه روند درمان به علت هزینه های سنگین مختل شده! 🏮به نیت فرج و سلامتی امام زمان عج، در تامین هزینه درمانی این خانواده گرفتار و درمانده، سهیم باشید؛شماره کارت‌ به‌ نام مجموعه (۵۰۰ سهم ۱۰۰ هزارتومانی)
5892107046668854
●Ir
820150000003101094929079
کد دستوری👈 ‎
*6655*1*33#
● 🪩 کانال رسمی "چشم به راه" ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷┓ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود. گروه جهادی مورد تاییده.با خیال راحت کمک کنید✅
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
🕊 کمک #فوری به خانواده ای با چهار بیمارِ خاص! #روایت_دردهای_این_خانواده_محروم ۱.پدر خانواده نارسایی
وجود یک بیمار توی هر خانواده ، همه رو درگیر می‌کنه ! حالا تصور کنید وضعیت این خانواده گرفتار رو که هر چهار نفرشون بیماری سخت دارند و عملا زندگی شون مختل شده! با هر نیت خیری در رفع گرفتاری این خانواده گرفتار سهیم باشید 💞