eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام و وقت بخیر خدمت ادمین عزیز ممنون از کانال خوبتون ممنون میشم هم گروهی های عزیز
❤️🍃 سلام وقت بخیر خواهر عزیز گفته بود مقعد خارش داره من هم همینطور بودم رفتم دکتر این پماد داد دوبار زدم خوب شدم اما دکتر گفته یک هفته کامل باید بزنید فراموش نشود پماد مگاکورت یک درصد از داروخانه بگیرید خواهر های عزیز برای گشایش مشکلات من را دعا کنید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 در جواب دختر عزیزی که خودشونو زشت میبینن عزیزم همانطور که چهره و اندام اونو توصیف کردی شما خیلی هم زیبا هستی واصلا زشت نیستی ولی اینو‌ حتما خیلیای دیگه م بهت گفتم ولی چون فکرت منفی ومریض شده متاسفانه قبول نمیکنی من بهت پیشنهاد میکنم برای شروع روزی صد مرتبه تو دفترچه ای یا تو گوشیت یا روی آینه که نگاه می‌کنی با ماژیک بنویس من زیباترین فرد روی زمین هستم کم کم بیماریت خوب میشه و همینطور بنویس من خودمو خیلی دوست دارم انشالله به زودی خبرهای بهتر شدن تو بزاری موفق باشی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام وقت بخیر میخواستم در باره این مشکلی که دوست عزیزمون مطرح کردن از تجربیات خودم بگم منم تو سن ۱۸تا۲۰سالگی همین مشکل رو داشتم و واقعا اذیت بودم و الان حس و حال شما رو درک میکنم چی داری میکشی من هیچوقت جلو کسی گریه نمیکردم چون حس میکردم خنده دار ترین گریه دنیا به من تعلق داره و خیلی زشت تر میشم وقتی گریه میکنم.خودمو با ورزش کردن سرگرم کردم با اینکه قد بلند و اندام خوبی داشتم لباسا ورزشم پوشیده بودن و کتاب میخوندم و تصمیم گرفتم رو اخلاقای خوبم تمرکز کنم و اونا رو تقویت کنم و کم کم زیبایی هامو میدیم از اینکه قد من از دوستان بلندتره و خیلی چیزای دیگه و واقعا تاثیرشو دیدیم و دیگه خودمو زشت نمیدیم شما به هرچی فکر کنی خود به خود تبدیل به همون میشید و دیگران هم متوجه تغیرات ذهنی شما میشن پس برو سراغ کارهای که سرگمت کنن برو کلاس زبان ورزش کن کتاب بخر و بخون فاصله بگیر از افکاری که دارن زیبایی و جونیتو ازت میگیره برات دعا میکنم دوست زیبایم که زیبا اندیش و زیبا بین باشی🌹 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 با سلام خدمت اون کارشناس محترمی که می‌فرمایند مرد اگه سیر بشه خیانت نمیکنه اصلا اینطور نیست خیانت فقط به خود آدم بستگی داره اگه یک کم پایبند به دین باشه هرچند هم که از لحاظ ... سیر نشه نمیره سمت خیانت😱. خیلی از مردا و پسرای مجرد ھم ھستند که ھیچ رابطه ... خدارو شکر ندارن🌺 و اونایی که خیانت میکنن هوسبازانی بیش نیستن پس لطفا ھر چی میشه ھی پای خانما ننویسین که کوتاهی کردن خیلی از اقایون هم هستن که از لحاظ عاطفی خانمشون رو سیر نمکنن پس زن حق داره خیانت کنه 😳 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ۱جلسه برن باوکیل صحبت کنن شاید بتونن اموالشو به خودش برگردونن حتی بخشی از اموالش رو تا جا ومکان و پولی برای خودش داشته باشه از دست این ظالم ها نجات پیداکنه ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماه رجب ماه استغفار و توبه مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی (ره): 🔹این را بدانید که در میان ایّام سال، ماهی که می شود گفت ماه توبه است، ماه رجب است. 🔹آن طور که از امام صادق(ع) نقل شده، پیغمبر اکرم(ص) فرموده اند: ماه رجب، ماه استغفار امّت من است. در ماه رجب، از خداوند زیاد طلب غفران کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است. 🔹به رجب، «الْأَصَبَّ» می گویند؛ چون رحمت خداوند در این ماه بر امّت من بسیار ریزش می کند؛ لذا در این ماه زیاد بگویید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ و أَسئَلُهُ التُّوبَةَ»؛ رابطۀ با گناه را قطع کنید. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 مارال چند روزی از شب ملاقات حامد میگذشت که یه شب خواب عجیبی دیدم ،تو خوابم
❤️🍃 مارال دیگه یکسال بزرگتر شده بودم .یه روز که ازمدرسه برگشتم دیدم مامانم مشغوله و پیدا بود که مهمون داریم سوالی نپرسیدم و رفتم توی اتاقم و لباسمو عوض کردم زنگ خونه رو زدن صدای مهمون رو که شنیدم فهمیدم خاله منیره و منیژه اومدن داشتم آماده میشدم برم بیرون سلام کنم که صدای مردونه ای به گوشم خورد دلم لرزید میدونستم خودشه سریع رفتم جلوی آینه میخواستم بهش ثابت کنم که من دوست داشتنی و زیبام واگر بخوام میتونم توجهش رو جلب کنم سریع موهای بور و بلندم که تا روی کمرم بود رو جمع کردم و یه شال خوشگل پوشیدم و یه ذره خودمو خوشگل کردم با اینکه استرس داشتم و دل تو دلم نبود و پاهام میلرزید سعی کردم ظاهرمو نگهدارم و با غرور و اعتماد به نفس رفتم پیششون به وضوح میشد حیرت رو ازچهره ی حامد و مادرش خوند قد بلند و زیباییم هرکسی رو حیرون میکرد حامد نمیتونست چشم برداره و مشخص بود خیلی زور میزنه تا آشکارا بهم نگاه نکنه نمیدونم چرا ولی همش چشم از من میدزدید و سعی میکرد نگام نکنه و بیشتر با خواهرم که حالا ۱۲ سالش بود حرف میزد و شوخی میکرد و انگار من اونجا دیوار بودم وقتی دیدم حامد روی بی محلی به من خیلی پافشاری میکنه ناراحت شدم و رفتم توی اتاق موهامو محکم دم اسبی بستم و شالمو برداشتم و یه روسری بلند انداختم روی سرم و رفتم نشستم سر سفره و با اوقات تلخی غذا خوردم از حامد حرصم گرفته بود از اینکه سعی میکرد منو نادیده بگیره و بفهمونه براش پشیزی ارزش ندارم برای منی که دختر لوس بابا بودم و همیشه مرکز توجه بودم خیلی گرون تموم میشد این حرکاتش،بعد از رفتنشون  تصمیم گرفتم به هر شکلی شده پا روی دلم بزارم و فراموشش کنم ولی مگه میشد؟؟ یکم به خودم جسارت دادم و شمارشو از گوشیه مامانم کش رفتم وتوی دفترم نوشتم و یه جای امن قایمش کردم جرات نمیکردم بهش زنگ بزنم ولی ای کاش میزدم ..... حالا که دیگه با خاله منیژه صمیمی و راحت تر شده بودم کم و بیش از حامد میپرسیدم ولی نه اونجوری که تابلو کنم وقتی اسمی ازش برده میشد منم سوال میکردم و لابه لای حرفهاش فهمیدم که حامد ۵ ساله عاشق دخترداییشه و دخترداییش هم خیلی خاطر حامد رو میخواد و یجورایی حامد و دخترداییش نشون کرده ی هم محسوب میشدن وقتی اینارو فهمیدم به معنای واقعی ازپا افتادم شاید از نظر خیلیا من یه دختر بچه ی ۱۵ ساله بودم که نمیدونستم عشق چیه و توهم زدم ولی عاشقانه و با تمام وجودم حامد رو دوست داشتم دیگه شده بودم یه افسرده ی منزوی که کلی افت تحصیلی کردم بعضی وقتا تو مدرسه انقدر گریه میکردم که احساس میکردم جونم میخواد در بیاد دوستام سنگ صبورم بودن و هر کسی یه راه حلی میداد خیلی باهام حرف زدن و بهم جرئت دادن که با شماره ای ک ازحامد دارم تماس بگیرم دلو به دریا زدم و یه شب زنگ زدم بعد از دوتا بوق جواب داد و گفت الو دستپاچه شدم و سریع گوشی رو قطع کردم از خجالت روی پیشونیم عرق نشسته بود و دستهام سر شده بود احساس میکردم از پشت گوشی داره نگام میکنه از خودم متنفر بودم که انقدر ضعیف و بدبختم که نمیتونم از این احساس بگذرم و یا شهامت اعتراف کردن ندارم تقریبا یک ماه بعد از این قضایا خاله منیره مامانم و مارو به مناسبت تولدش خونه اش دعوت کرد با اینکه میلی به رفتن نداشتم و مطمئن بودم بازهم با محلی های حامد روبرو میشم ولی با اصرار مامانم حاضر شدم و با خواهرم و بابا و مامان رفتیم ،مهمونی تو خونه ی خودشون بود و تقریبا جمع خودمانی بود خاله منیژه هم بود و یه مهمون خارجی هم داشتن که از ایتالیا اومده بودن باباها جدا از مجلس خانوما نشستن حمید و نوید داداشای کوچیکتر حامد رو اولین بار بود میدیدم نوید کوچیکترینشون بود و ۱۵ سالش بود یعنی تقریبا همسن من بود ،حمید خیلی شیطون بود خیلی هم زیبا بود قدبلند و کشیده ای داشت و دل همه رو آب میکرد و واقعا گل مجلس بود حامد کنار برادراش و پسرخاله هاش ک همسن خودش بودن خیلی شنگول بود و دوباره زبون بازی میکرد و میخندید ، چند نفر خدمه بساط شام رو آماده کردن و سفره ی بزرگ و رنگارنگی انداختن از جوجه کباب بگیر تا قورمه و کتلت و زرشک پلو همه میگفتن و میخندیدن و شوخی میکردن که حامد گفت چیکن بخورید خوشمزس من سوم راهنمایی بودم و هنوز کلمه ی چیکن رو نمیدونستم و فکر کردم اشتباهی گفت کیچن (آشپزخانه)پوزخند زدم و گفتم آخه بیسواد سواد نداری حرف هم میزنی؟گفت منظورت چیه؟گفتم مگه آشپزخونه رو میخورن حامد اول چند لحظه نگام کرد بعد بلند شروع کرد به خندیدن منم هول کرده بودم و همش خودمو لعنت میکردم ک سوتی دادم حامد گفت کوچولو kitchen نه chiken دیگه داشتم از حرص میمردم .. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 اجاره دادن مال اجاره شده به دیگری🌸🍃 پرسش :آیا می توان مالی را که اجاره کرده به شخص دیگر اجاره دهد؟ پاسخ :خانه یا دکّان یا چیز دیگرى را که اجاره کرده نمى‏تواند به دیگرى اجاره دهد، مگر این‏که چنین حقّى به مستأجر داده شده باشد. تصرف مستاجر بعد از انقضای مدت اجاره 🌸🍃 پرسش :تصرّف مستأجر بعد از انقضاى مدّت اجاره و بدون رضایت مالک در مغازه یا ساختمان مسکونى چه حکمى دارد؟ با این که در قانون مدنى نظام اسلامى اگر مؤجر نیاز شخصى نداشته باشد حقّ را در تصرّف به مستأجر مى دهند و لو مالک رضایت نداشته باشد. پاسخ :تصرّفات او در صورت عدم رضایت جایز نیست مگر در موارد ضرورت و اضطرار، آن هم به مقدار ضرورت و اضطرار. جواز تعزیر مستاجری که مورد اجاره را تخلیه نمی کند 🌸🍃 پرسش :اگر مستأجرى ملک را بعد از پایان مدّت اجاره‏ تخلیه ننماید، آیا مى‏توان او را با تعزیر، یا حبس و مانند آن وادار به تخلیه نمود؟ پاسخ :در صورتى که حاکم شرع مصلحت را در تعزیر و حبس بداند مانعى ندارد؛ ضمناً مستأجر هم نباید گرفتار عسر و حرج شدید باشد، در این صورت باید ضرب الاجلى براى او تعیین کند. جواز اجاره دادن سهم هر شریک توسط خود او 🌸🍃 پرسش :آیا مالکین مشاع یک باب خانه، که داراى دو طبقه مجزّاست، و هر طبقه در تصرّف یک شریک مى باشد، مى توانند سهم خود را (که در آن زندگى نمى کنند،) به غیر شریک خود اجاره دهند؟ اگر یکى از شرکا مانع از اجاره دادن سهم شریک خود شود، ضرر و زیان آن متوجّه کیست؟ پاسخ :هر یک از دو شریک مى تواند سهم خود را به دیگرى اجاره دهد، و شریک دیگر حقّ ممانعت ندارد، وگرنه ضامن است مگر این که سبب ضرر و زیانى برطرف مقابل شود. اجاره دادن ملک به کسی که یقین به حرمت کسب و کارش داریم🌸🍃 پرسش :اجاره دادن منزل یا مغازه به کسى که یقین داریم کسب و کارش حرام است چه صورت دارد؟ دریافت اجاره از وى چگونه است؟ پاسخ :این اجاره جایز نیست و مال الاجاره حرام است. اجاره دادن مالی را که اجاره کرده به مبلغ بیشتر 🌸🍃 پرسش :آیا کسى که خانه یا مغازه یا اطاقى را اجاره کرده و حق دارد به دیگرى واگذار کند، می تواند آن مال را به مبلغ بیشتر به دیگری اجاره دهد؟ پاسخ :نمى‏ تواند به زیادتر از آن مبلغ اجاره دهد مگر این‏که کارى (مانند تعمیر و سفید کردن یا گذاردن قفسه و فرش) در آن انجام داده باشد تا مقدار اضافى در برابر آن قرار گیرد. اجاره دادن اجیر به شخص دیگر 🌸🍃 پرسش :آیا فردی که اجیر شده است را می توان در اجاره شخص دیگری قرار دارد؟ پاسخ :هرگاه کارگر یا کارمندى خود را در استخدام و اجاره دیگرى قرار دهد نمى‏تواند او را به استخدام و اجاره دیگرى درآورد، مگر این‏که ظاهر کلام یا عملش این باشد که مستأجر از این جهت آزاد است، در این صورت چنانچه او را به زیادتر از آن مبلغ واگذار کند اشکال دارد ولى در غیر خانه و مغازه و اجیر اشکال ندارد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام شخص محترمی از طریق سنتی از من خواستگاری کردن. از نظر اخلاق و شخصیت و ادب خوبه و از نظر تحصیلی و شغلی هم‌ کفو هستیم. از نظر سنی هم خوبه و دو سال از من کوچکتره. اهل دخانیات نیست که این برای من خیلی مهمه. از نظر چهره و اندام هم به دلم میشینه. پیش مشاور هم رفتیم. مشاور گفت این ازدواج مناسبه. امّا چون ایشون سابقه طلاق و متارکه داره خانواده‌ام مخالف هستن.  یعنی از اولش هم به این دلیل مخالف بودن و حتی نمی‌خواستن ایشون و خانواده‌شون رو برای خواستگاری در منزل مون بپذیرن. ولی من پافشاری کردم و نذاشتم مادرم پشت تلفن به مادرش جواب منفی بده. خوشبختانه مادر ایشون پیگیر بودن و مجدد چند بار پی در پی با مادرم تماس گرفتن و بالاخره مرحله خواستگاری انجام شد.  بعدش چند جلسه با این آقا حرف زدیم و در نهایت پیش مشاور ازدواج رفتیم. البته ایشون در دوره عقد جدا شده بودن و زیر یک سقف با اون شخص زندگی مشترک شون رو شروع نکرده بودن.  ضمناً در جلسات مشاوره متوجه شدم که خوشبختانه با اون خانم رابطه... نداشتن. نمی دونم چطور خانواده‌ام رو متقاعد کنم که به این ازدواج رضایت بدن. برادرهام صراحتاً گفتن که اگه بابا اجازه نده و امضا نکنه نمی تونید عقد کنید. خواهر بزرگم اخیراً با یک آقای مطلقه ازدواج کرد. پدرم و برادرهام مخالفتی نداشتن. نمی دونم چرا در مورد ازدواج من سختگیری می کنن.  ویژگی‌های این شخص رو بررسی کردم و در مورد طلاقش و علت طلاقش به اندازه کافی تحقیق کردم. دانشجوی مقطع تحصیلات تکمیلی هستم و یکی از اساتیدم معرف بودن و ایشون رو تایید می کنن.  چطور خانواده‌ام رو متقاعد کنم که سابقه طلاق این آقا رو نادیده بگیرن و به این ازدواج رضایت بدن؟  👇👇🌻🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه زیبای حاج قاسم برای همسرش در آخرین روز زن❤️ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 💊💊💊چرا نباید همراه غذا آب و انواع نوشیدنی، ماست، سالاد، ترشی و … بخوریم؟ چون اکثر این موارد دارای مزاج سرد هستند، و بر روی هضم و گوارش ما اثر نامناسب می‌گذارند. حتی با وجود مصلح هم مقداری از سردی آن‌ها اصلاح می‌شود نه این که کاملاً بی ضرر شوند! زمان و روند هضم هر یک با دیگری متفاوت است و تداخل‌های غذایی باعث ایجاد اختلال در دستگاه گوارشی و سوءهضم می‌شوند. پس دو غذا و خوراکی سرد، گرم، لزج، نفاخ و قابض نباید همزمان باهم مصرف شوند. توجه کنید که معده شما به حرارت خودش، برای هضم غذا نیاز دارد. پس باید مواردی در کنار غذا مصرف شود که به معده در هضم غذا یاری برساند. پس کی ماست و سالاد بخوریم؟ حواستان باشد این توصیه‌ها به منزله نهی شما نیست، این موارد را به عنوان میان وعده و به جای تنقلات مضر و در هنگام تماشای فیلم مصرف کنید نه همراه غذا: کاسه‌ای ماست همراه کشمش، کمی گل محمدی، نعنا و پونه دسر ماست و مربا سالاد شیرازی آیا سرسفره یه قطره آب هم نمیشه خورد؟ اگر سر سفره تشنه شدیم چیکار کنیم؟ مگه همش نمیگن همراه غذا نباید آب خورد؟ اگر تشنگیتون واقعیه نه از روی عادت، یعنی: غذاهای شور و خشک مصرف کردید! سنتون زیر ۵ ساله و معده گرم به ویژه گرم و خشکی دارید! می‌‎‌توانید به هنگام ضرورت مقدار کمی آب ولرم رو جرعه جرعه و آروم بنوشید (فقط چند جرعه نه یک لیوان بزرگ و نه همیشه!) وگرنه در شرایط عادی، نیم ساعت الی یک ربع قبل از غذا و یک تا دو ساعت بعد غذا باید آب یا نوشیدنی بخورید. همراه غذا های مناسب همراه غذا چی بخوریم؟ چی نخوریم؟سالاد، ماست، شوری، ترشی یا سبزی خوردن؟ شما عادت به خوردن کدام یک از این خوراکی‌ها با غذاهای اصلی‌تان دارید؟ آیا می‌دانید که در مورد هریک از این مواد غذایی، بایدها و نبایدهایی مطرح است و شما نمی‌توانید بدون محدودیت، هرچقدر که دلتان خواست، آن‌ها را در کنار غذای خود داشته باشید؟ سبزی به شرطی که تازه و متناسب با مزاج باشند. سبزی‌هایی که اغلب گرم باشن و به هضم غذا کمک کنند. بهترین سبزی‌های همراه غذا: نعناع (در افراد دارای رفلاکس ممنوع)، ریحان، جعفری در مصرف سبزی هم زیاده روی نکنید، با هر لقمه غذا چند برگ کافی است. نزدیک تابستان، گرم مزاجان و افراد دارای معده گرم می‌‎‌توانند از گشنیز، خرفه و اسفناج ریز هم استفاده کنند. البته سالاد کاهو همراه هویج و بدون خیار و گوجه و بدون سس مضر، طبع معتدلی پیدا می‌کند و تا حدودی کنار غذا قابل مصرف است زیتون مصرف ۵ تا ۷ عدد زیتون در کنار غذا بسیار مناسب است. حتماً همراه غذا خورده شود نه قبل و بعد آن زیتون هسته دار کم نمک و ترجیحاً تلخ یا زیتون پرورده بهترین گزینه است. رب انار اگه کم اشتها هستید، می‌توانید از رب انار شیرین یا ملس هم به عنوان چاشنی و سس روی غذا استفاده کنید. ترشی یکی از ترشی‌های توصیه شده در طب سنتی، که همراه غذا قابل مصرف است، ترشی کَبَر (کاپاریس) و گاهی سیر ترشی است. اما در مصرف آن‌ها هم نباید زیاده روی کرد. کبر در افراد دارای نفخ و در زنان باردار، به علت نفاخ بودن، ممنوع است. این میوه و گیاه باارزش، برطرف کننده انسدادهای کبد و طحال و رفع کننده سودای اضافی بدن است همچنین از خوردن ترشیجات در شب پرهیز کنید. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 🌺هدیه ای ویژه به در نمازی که والدین فوت شده آرزو می کنند زنده شوند و پای فرزندشان را ببوسند : ♦هر کس این نماز را بخواند چنان چه پدر, مادر و عزیزان او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار میگیرند. ♦چنان چه والدین فوت کرده باشند مورد آمرزش خداوند کریم قرار می گیرند. ♦این نماز چنان موجب شادی پدر و مادر می شود که آرزو میکنند زنده شوند و زانوی فرزند خوبشان را ببوسند. ♦خواندن آن موجب گشایش درهای رحمت الهی می شود. -به خاطر سوره نوح آیه 28 هر مهمانی که وارد منزل می شود مورد لطف خدای منان قرار می گیرد. ♦این نماز انسان را در افسرگی های بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد. 🌹بهتر است که این نماز در شب جمعه ترک نشود طریقه خواندن نماز هدیه به والدین این نماز دو رکعت است: :👇 بعد از حمد به جای خواندن سوره ,10 مرتبه آیه 41 سوره ابراهیم خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ " پروردگارا، مرا و بر پدر و مادرم و همه مومنان را ببخشاى در روزى كه حساب برپا مىشود. :👇 بعد از خواندن سوره حمد 10 مرتبه آیه 28 سوره نوح خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ " پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى. پس از سلام نماز بدون تغییر حالت نماز , ده مرتبه آیه 24 سوره اسرا خوانده می شود: " رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً " پروردگارا: همچنان که پدر و مادر مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند. تو نیز در حق آنها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالش بفرما اللهم عجل لولیک الفرج🙏🌹 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 سلام  با توجه به مشکلات خانوادگی که داشتم و دارم از 18 سالگی دوست داشتم ازدواج کنم، اما خواستگار خوبی نداشتم یا به هر دلیلی نشده ازدواج کنم. یکی از اقوام که مرد 40 ساله ای هستند به تازگی طلاق گرفتند.  فرزندی هم ندارند، اجازه خواستگاری گرفتند، البته ایشون اصلا بهشون نمیخوره 40 سال شون باشه. خوشتیپ هستند و به سر و وضع شون میرسند. اهل ورزش اند و کوه میرند. ظاهرشون مثل یک پسر 33 ساله است. شغل ثابت دارند و تحصیلکرده اند.  در رابطه با اخلاقیات شون چیزی نمیدونم البته اطرافیان شون میگن کمی مغرورن. من هم از لحاظ ظاهر و اندام معمولی ام. به دلیل سختی هایی که تو زندگیم کشیدم اصلا شور و نشاط یک دختر جوان رو ندارم بیشتر احساس یک خانم 30 ساله رو دارم. وقتی آرامشی که تو زندگیه آدم های متأهل هست رو میبینم حسرت میخورم. در حال حاضر بهترین خواستگاری که دارم تمام معیارهای من رو داره فقط سنش کمی زیاده. البته بیشتر خواستگارانم 10 سال با من اختلاف سنی دارند اما نصف معیارهام رو هم ندارن. احساس میکنم چون یک بار شکست خورده بیشتر برای زندگیش تلاش میکنه، کسی هست که میتونم بهش تکیه کنم، تازه شاید بیشتر از یک پسر مجرد بهم اهمیت بده و نازم و بخره. با اینکه فکر میکنم ریسکه ولی اگر باهاش ازدواج کنم حداکثر تلاشم رو برای خوشبخت شدن میکنم.  به نظرتون این احساسم بعد اینکه به خواستم برسم عوض میشه؟، یا اینکه بعد از چند سال زندگی پشیمون میشم؟ با اینکه میدونم ممکنه یک سری مشکلاتی باشه ولی اگر صبور باشم و تلاشم رو بکنم بازم نمیتونم در کنارش خوشبخت بشم؟، با توجه به اینکه فامیل اند باید همین الان فکرهام رو بکنم چون اگر بیان خاستگاری و من نه بگم ناراحت میشن، روابط خراب میشه، قهر و دلخوری به وجود میاد. اگر الآن اجازه خواستگاری بدم یعنی با ازدواج با ایشون مشکلی ندارم.  دوست دارم آقایون هم نظرات شون رو بگن. ممنون 👇👇🌻🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ و نيز نقل كردنداز عالم بزرگوار جناب حاج سيد محمد رضوى كشميرى فرزند مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى كه فرمود در كشمير به دامنه كوهى حسينيه اى است و اطراف آن طورى است كه مى توان از بيرون داخل آن را ديد و پشت بام آن جهت روشنايى و هوا، مقدارى باز است و هر ساله ايام عاشورا در آن اقامه عزاى حضرت سيدالشهداء عليه السّلام مى شود و جمعى از شيعيان جمع مى شوند و عزادارى مى كنند و ازشب اول محرم از بيشه نزديك شيرى مى آيد مى رود پشت بام حسينيه و سرش را از همان روزنه داخل مى كند و عزاداران را مى نگرد و قطرات اشك پشت سر هم مى ريزد تا شب عاشورا هر شب به همين كيفيت ادامه مى دهد و پس از پايان مجلس مى رود. و فرمود در اين قريه ، اول محرم هيچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمى شود و با آمدن شير معلوم مى شود شب اول عاشوارى حسينى - عليه الصلوة والسلام است . ظهور آثار حزن از بعضى حيوانات در عاشوارى حسينى عليه السّلام مكرر واقع شده و از موثقين نقل گرديده و در اينجا براى زيادتى بصيرت خواننده عزيز تنها يك داستان عجيب از كتاب كلمه طيبه نورى نقل مى شود: عالم جليل و كامل نبيل صاحب كرامات باهره و مقامات ظاهره ((آخوند ملا زين العابدين سلماسى - اعلى اللّه مقامه )) فرمود: چون از سفر زيارت حضرت رضا عليه السّلام مراجعت كرديم ، عبور ما به كوه الوند افتاد كه در نزديكى همدان واقع شده است ، پس در آنجا فرود آمديم و موسم بهار بود پس همراهان مشغول خيمه زدن شدند و من نظر مى كردم به دامنه كوه ناگاه چشمم افتاد به چيز سفيدى چون تاءمل كردم پيرمرد محاسن سفيدى را ديدم كه عمامه كوچكى بر سر داشت و بر سكويى نشسته كه قريب به چهار ذرع ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهاى بزرگى چيده كه بجز سر چيزى از او نمايان نبود، پس نزديك او رفتم و سلام كردم و مهربانى نمودم پس به من انس گرفت و از جاى خود فرود آمد و مرا از حال خود خبر داد كه از گروه ضاله نيست كه به جهت بيرون رفتن از عمده تكاليف اسمهاى مختلفه بر خود گذاشته اند و به اشكال عجيبه بيرون مى آيند بلكه براى او اهل و اولاد بوده وپس از تمشيت امور ايشان براى فراغت در عبادت از آنها عزلت اختيار كرده و در نزد او بود رساله هاى عمليه از علماى آن عصر و هيجده سال است كه در آنجا بود. و از جمله عجايبى كه ديده بود پس از استفسار از آنها گفت اول آمدن من به اينجا ماه رجب بود، چون پنج ماه و چيزى گذشت شبى مشغول نماز مغرب بودم ناگاه صداى ولوله عظيمى آمد و آوازهاى غريبى شنيدم ، پس ترسيدم و نماز را تخفيف دادم و نظر نمودم در اين دشت ديدم بيابان پر شده از حيوانات و روى به من مى آيند، اضطراب و خوفم زياد شد واز آن اجتماع تعجب كردم چون ديدم در ايشان حيوانات مختلفه و متضاده اند چون شير و آهو و گاو كوهى و پلنگ و گرگ با هم مختلطند و به صداهاى غريبى صيحه مى زنند پس در اين محل دور من جمع شدند و سرهاى خود را به سوى من بلند نموده فرياد مى كردند، با خود گفتم دور است كه سبب اجتماع اين وحوش و درندگان كه با هم دشمنند براى دريدن من باشد در حالى كه خود را نمى درند اين نيست مگر براى امرى بزرگ و حادثه اى عجيب . چون تاءمل كردم به خاطرم آمد كه امشب شب عاشوراست و اين فرياد و فغان و اجتماع و نوحه گرى براى مصيبت حضرت سيدالشهداء است چون مطمئن شدم عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم خود را از اين مكان انداختم و مى گفتم حسين حسين ، شهيد حسين وامثال اين كلمات . پس حيوانات در وسط خود جايى برايم خالى كردند و دور مرا حلقه گرفتند پس بعضى سر بر زمين مى زدند و بعضى خود را در خاك مى انداختند و به همين نحو بوديم تا فجر طالع شد، پس آنها كه وحشى تر از همه بودند رفتند و به همين ترتيب مى رفتند تا همه متفرق شدند واز آن سال تا به حال كه مدت هيجده سال است اين عادت ايشان است حتى اينكه گاهى عاشورا بر من مشتبه مى شود پس از اجتماع آنها در اين محل بر من ظاهر مى گردد آنگاه عابد برخاست و خميرى كرد و آتش افروخت كه دو قرص نان براى افطارى و سحرى خود تدارك كند، از او خواهش كردم فردا ميهمان من باشد كه طبخى كنم و برايش بياورم گفت روزى فردا را دارم اگر فردا را چيزى نرسيد روز بعد مهمان تو مى باشم چون شب شد به همراهان خود گفتم طعامى نيكو بسازيد به جهت مهمان عزيزى كه سالهاست مطبوخى نخورده . پس شب مهيا شدند و صبح از برنج طبخى نمودند و من روى سجاده ام نشسته مشغول تعقيب بودم ، نزديك طلوع آفتاب مردى را ديدم كه به شتاب بر كوه بالا مى رود، ترسيدم و به خادم خود كه ((جعفر)) نام داشت گفتم او را نزد من آور پس او را آواز داد كه بيايد، گفت تشنه ام آبى به من رسان . چون به نزد عابد رفتم آنگاه مى آيم به نزد شما. چون نزد عابد رفت و چيزى به او داد و عابد از او بگرفت ، برگشت به سوى ما و سلام كرد و نشست . ....
🌱 ادامه . پرسيدم سبب اين شتاب چه بود و چه كار داشتى و به عابد چه دادى و تو كيستى و از كجا آمدى گفت اصل من از شهر خوى آذر بايجان است در كوچكى مرا دزديدند فلان حاجى دباغ همدانى مرا خريد و نزد معلم گذاشت خط نوشتن و مسائل دينى را به من آموخت پس مرا عيال و سرمايه داد و مستقل نمود، شب گذشته در خواب حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام را ديدم به من فرمود پيش از طلوع آفتاب يك من آرد حلال پاكيزه برسان به عابدى كه در كوه الوند است ، گفتم فدايت شوم ! از كجا بشناسم حليت و پاكيزه بودن آن را فرموده در نزد فلان حاجى دباغ . از خواب بيدار شدم و وقت شب بر من مشتبه شد از خانه بيرون آمدم از بيم آنكه مبادا پيش از طلوع آفتاب به عابد نرسم و خانه دباغ را درست نمى شناختم چون قدرى رفتم شب گردها مراگرفتند ونزد داروغه بردند گفت اى پسر! اين چه وقت بيرون آمدن است گفتم مرا شغلى با فلان حاجى دباغ است با هم معاهده كرديم كه در آخر شب او را ملاقات كنم از خواب بيدار شدم وقت را نشناختم از خانه بيرون آمدم از ترس خلف وعده ، شبگردان مرا گرفتند و نزد تو آوردند و آن مرد دباغ معروف بود. داروغه گفت در سيماى اين جوان آثار صدق و صلاح مشاهده مى كنم او را به خانه حاجى دباغ بريد، اگر او را شناخت و به خانه اش برد او را رها كنيد وگرنه او را بر گردانيد نزد من ، پس مرا آوردند تا درب خانه حاجى دباغ ، گفتند اين خانه اوست و به كنارى رفتند، پس درب خانه را كوبيدم خود حاجى بيرون آمد، بر او سلام كردم ، جواب گفت و مرا در بغل گرفت و پيشانيم را بوسيد و داخل خانه كرد، آن جماعت برگشتند. گفتم يك من آرد حلال مى خواهم . گفت به چشم و رفت و انبانى آورد سربسته و گفت اين همان مقدار است . گفتم قيمت آن چند است ؟ گفت آنكه تو را امر كرد به اين ، مرا نيز امر كرد كه از تو بها نگيرم ، پس انبان را به دوش كشيده و نماز صبح را هنگام بالا رفتن از كوه به تعجيل انجام دادم از ترس فوت وقت . و اين فضل خداست كه به هركس خواست مى دهد. جناب آخوند - اعلى اللّه مقامه - فرمود در نزديكى دامنه آن كوه كه ما منزل كرده بوديم ، جماعتى از صحرانشينان گوسفند داشتند نزد ايشان فرستاديم كه قدرى دوغ و پنير بگيرد آنها از فروختن امتناع كردند و او را از ميان خود بيرون نمودند واو با دست خالى و حالتى پريشان برگشت . ساعتى نگذشت كه جماعتى از ايشان با حالت اضطراب رو به ما كرده و گفتند چون ما از فروختن دوغ و ماست ابا كرديم و فرستاده شما را بيرون نموديم در گوسفندان ما مرضى پيدا شده كه ايستاده به خود مى لرزند تا اينكه افتاده و مى ميرند و گمان داريم اين جزاى كردار ماست . پس به شما پناه آورده ايم كه اين بلا را از ما بگردانيد پس دعايى برايشان نوشتم و گفتم اين را در ميان گوسفندان بر بالاى چوبى نصب كنيد، چون آن را بردند بعد ازساعتى تمام مردان ايشان برگشتند و با خود مقدار زيادى دوغ و پنير آوردند كه ما نتوانستيم برداريم آنگاه نزد عابد رفتم ، عابد گفت ميان شما و اين جماعت حادثه عجيبى روى داده يك نفر از طايفه جن ساكن اين مكان مرا خبر داد به رفتن بعضى ازشما نزد اين جماعت و امتناع ايشان از فروختن و اذيت كردن و بيرون نمودن او را و تعصب كردن جنيان اين مكان براى شما و غضب آنها برايشان وتلف كردن آنها گوسفندان ايشان را و پناه آوردن ايشان به شما و گرفتن دعايى از شما كه مشتمل بود بر تهديد و وعيد بر جنيان و آنها چون نوشته شما را ديدند به يكديگر گفتند حال كه خودشان از ايشان راضى شدند و ما را تهديد مى كنند دست از گوسفندان ايشان بداريد. پس عابد دست در زير فرش خود كرد و آن دعا را به من داد و نام آن عابد ((حسين زاهد)) بود!
دوستان عزیز جهت خواندن تمام ارسالی های اعضا کانال دوممونم عضو بشید👇🌸🌸🌸❌❌❌🌻🌻🌻 https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 کانال دوم 👆 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db کانال اول👆