شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام لطفا این رو داخل کانال بزارید تا دوستان راهنمایی ام کنند من حدود دو سال پیش یک ب
#پاسخ_اعضا ❤️
باسلام راجع به اون خانمی که گفتن روزه بگیرن یانه باید بگم از آنجا که به هنگام روزه گرفتن از خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات خودداری میشود. روشن است که چنین محدودیتی با سلامت و بهبودی انسان بیمار، سازگار نیست. به همین جهت است که روزه گرفتن برای مریض و کسانی که روزه گرفتن برایشان ضرر دارد حرام است و نباید روزه بگیرند البته باید درنظرداشت که وقتی روزه میگیرید حالتان بدمیشود یانه؟اگر بله نباید روزه گرفت واگرنه وتاحدتوان که دارید میتوانید روزه بگیرید تاجایی که برای سلامتی شما مشکلی پیش نیاد
باارزوی سلامتی برای تمامی عزیزان
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب کسی که میخوان روزه بگیرن و والدینشون نمیزارن
عزیزم اول نظر دکترت رو بپرس که روزه برات ضرر داره یانه.اگر اره نباید روزه بگیری .اگر گفتن ضرر نداره شاید مفیدم باشه روزه بگیرید والدین هم اجازه ندن بگیرید چون در جایی که مخالف دستور خداوند باشه نباید از والدین پیروی کرد
التماس دعا❤️🍀
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام!
راجب اون دختر خانمی ك فرموده بودن بيماري دارن و روزه نميزارن خانواده بگیرن و....🌸عزیزم بعنوان یك دوست اين رو ازم قبول کن..
پدر و مادرت اگر چیزی بهت میگن صلاحت رو میخوان گلم
اما روزه گرفتن احکام خاص خودش رو داره..
🌸شما ك بيماري و دائما جوري ك ذكر كردي حالت بد ميشه..اگر ك واقعا حالت بد باشه؛فكر نميكنم ك روزه گرفتن برات واجب باشه..چون ب هر حال بيماري و توانايي گشنگی کشیدن رو نداری__اما شما فرمودي ك يك روز دور از چشم پدرت روزه گرفتي!
پس اونقدر حالت خراب نیس ك نتوني روزت رو بجا بياري
🌸اما خب ب نظر من بشین با پدرت صحبت کن و بهش بگو ك شايد فردا روزي بخاطر اينكه ميتونستي روزه بگیري ولي نگرفتي مجازات بشي!
اميدوارم و از خدا ميخوام مشكلات همه حل بشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام.حکم گفتن گرفتن یا نگرفتم روزه،بعهده ادمهای معمولی نیست.در این مورد،مراجع تقلید پاسخ را بعهده پزشکان مربوطه گذاشتند. اگر پزشک مربوطه ایشان دستور به ترک روزه برای امسال بدهد،نباید روزه گرفت،و اگر پزشک بگوید مشکلی ندارد،نباید به حرف پدر مادر و اطرافیان روزه را بخورد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین جان
در مورد روزه گرفتن راهنمایی خواسته بودن عزیزم اگه دکتر گفته مشکل برات پیش میاد نباید بگیری چون وقتی کم بیاری به معز فشار میاد خدا هم در صورتی واجب کرده که دچار اسیب نشیم🙏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام، وقت بخیر
عزیز شما باید با دفتر مرجع تقلید خودتون تماس بگیرید و ازشون بپرسید که باید روزه بگیرید یا نه چون نظر مراجع در بعضی مسائل باهم تفاوت داره افراد عادی که نمیتونن براتون فتوا صادر کنند
شماره دفتر مراجع را از 118 میتونید بگیرید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام به شما مهربونا❤️❤️
در جواب اون دوست عزیز که بیماری داشتن و الان دیگه دارو مصرف نمی کنن
عزیزم من هم مثل تو چند سال پیش همین بیماری رو داشتم جوری که یه بار تا آی سیو رفتم
عزیزم تو باید به فکر خودت باشی پس لطفا امسال رو روزه نگیر تا حالت به امید امام زمان که حالت خوب بشه ❤️❤️😘
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
میدونم دوست داری بگیری اما اگه برات ضرر داره اصلا نگیر خوب که شدی بگیر
چون خدا گفته حرومه روزه کسی که سالم نباشه و روزه بگیره
و اینم بگم خاله من سالم سالم بود عید که شد سکته خفیف ت کوچه زد!
و با اینکه ۴۱سال داشت و بچه شیرخوار
۱۲فروردین سکته بعدی میزنه و ....😔
خالم فوت شد و واقعا سخته چون مادر دومم بود.
از شما میخام که به جای این کارا قرصتو بخور الکی نگیر
به خاطر کسای که دوست دارن مراقب باش قلب شوخی نداره!
اگه میشه برا شادی روح خاله عزیزم یه صلوات بفرستید ممنونم
اجرتون با خدا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در باره خانمی که گفتن می خوان روز بگیرن اما مامان باباش نمی زاره
عزیزم مامان بابات راست میگن در حق خودت ظلم میکنی خدام رازی نیست که جون خودتو در خطر بندازی
من از نظر پدر مادرم گفتم خودم یه دختر نو جوان هستم
امیدوارم بهت کمک کرده باشم ☺️☺️☺️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در جواب کسی که بیمارن و خانوادش با روزه گرفتنش مخالفن ببین عزیزم دین اسلام با ضرر دیدن و ضرر رساندن مخالفه یعنی اینکه اگه واقعا روزه برات ضرر داره نباید بگیری، از دکتر سوال کن ببین واقعا مشکلی برات پیش میاد یا نه ❤❤❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام جواب پرسش اعضاتون
سلام عزیزم🙂 باید زنگ بزنی از مرجع تقلیدت دقیقش رو بپرسی ولی به نظر من هم نباید بگیری
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_چهار وقتی از خونه اون اقا اومدیم بیرون انگار محمد نمیخواست قبول کنه خانوادش تا این حد پ
#قسمت_بیستو_پنج
۳روز مونده بود به عید که محمد زنگ زد و گفت میخواد بره شهرشون
با تعجب گفتم برای چی مگه قرار نبود بیای شمال..؟
تو تمام این سالها یک بار هم محمد تنها بدون من نرفته بود اونجا حالا چرا باید میرفت؟!
تو این فکر بودم که گفت بابام سکته کرده و بیمارستانه میرم سر میزنم و میام
محمد اون روزا تو اوج بی پولی بود
درسته هنوز دوتا خونه و ویلا و مغازه و زمین اینا داشت ولی موقع رکود بازار بود هیچ خرید و فروشی نمیشد که لااقل یکی بفروشه تا از اون وضع خلاص بشیم
بیکاری و بی پولی دیگه کارد رو به استخوانمون رسونده بود
نه پولی داشتیم نه اینکه محمد کار میکرد حتی به اندازه کرایه تاکسی که تا مغازه بره پول درنمیاورد
بیشتر مواقع برای خورد و خوراکمون مامانم کمک میکرد یا غذا میپخت میاورد یا میرفتیم خونشون
بابام که چند سالی بود بخاطر دیابت بالا خونه نشین بود و از دست و پا افتاده بود و چشمهاش نابینا شده بودن و جز غصه خوردن کاری برام نمیتونست بکنه
به هرحال محمد با عباس و خواهرم راهی شهرشون شدن
و منم همش زنگ میزدم میگفتم اگر بابات حالش بده منم بیام
تو تمام این سالها من بودم که هر بار مریض میشدن یا کارشون به بیمارستان میکشید میبردم و می اوردم
ولی اون دفعه محمد گفت نه نیازی نیست تو خودتم مریضی بابا هم حالش زیاد بد نیست منم زود برمیگردم
روز قبل از عید بقیه خواهرام و مامان و بابام هم اومدن شمال پیش ما که محمد هم از شهرشون مستقیم بیاد اونجا
در اصل پیشنهاد محمد بوده که من دورم شلوغ بشه از فکرو خیال بیام بیرون
البته مهمون جیب خودشون بودن چون من دیگه حتی به اندازه خورد و خوراک خودمون هم پول نداشتم چه برسه به مهمون
ساعت ۷ صبح بود که باصدای گوشی بیدار شدم
محمد بود گفت تنبل خانم پاشو دست و صورتت و بشور ۱۰ دقیقه دیگه سال تحویل میشه
منم تند تند بلند شدم و با سر و صدای زیاد همه رو بیدار کردم
همونجور دست رو نشسته نشستیم سر سفره هفت سین و چشم مون به تلوزیون بود که اعلام کرد اغاز سال ۱۳۹۵ خورشیدی مبارک
کلی ذوق کردیم و روبوسی و بلافاصله زنگ زدم به محمد و تبریک گفتم وحال باباشو پرسیدم گفت خیلی بهتره منم برای عصر بلیط میگیرم مستقیم میام شمال
بعدم گوشی رو داد مادرش تا بهش تبریک بگم
عصر اون روز محمد رفت ملاقات و چون میبینه باباش حالش بهتره از بقیه خداحافظی میکنه و میاد ترمینال
ساعت ۷و نیم صبح بود که موبایلم زنگ خورد
گوشی رو برداشتم محمد گفت من رسیدم با شوهر ابجیت بیاید سرخیابون دنبالم (۳کیلومتری تا اول روستا فاصله داشت ویلا)
دامادمونو بیدارکردم و راه افتادیم هنوز ۵۰۰ متر نرفته بودیم که محمد باز زنگ زد
گفتم وای چقدر هول این مرد..!
و با دامادمون زدیم زیر خنده...
@azsargozashteha💚
#نظر_اعضا ❤️
سلام!
راجب اون عزیز ك ب خوندن درباره ي جن ها علاقه دارن!!
عزيزم يا نخون يا وقتي ميخوني دل و جرعت داشته باش🧡🔥
من خودم خيلي راجب اين چيزها ميخونم و كنجكاوم؛و ب اين جور ترس ها هم عادت كردم!
.در رابطه با عزيزاني ك گفتن جن وجود نداره!🔥
نمیدونم براي دلگرمي اين رو ميگن يا واقعن اطلاع ندارن
جن وجود دارن..همه دربارش گفتن/خدا پیامبراش و کتابش{قرآن}💚
سوره ی ناس(__من الجنة و الناس__)
🧡ما دو نوع جن داريم؛جن مسلمان و جن كافر
جن هاي كافر ب قول ما نبايد تحريكشون كني چون ديگه دست از سرت برنميدارن!🔥
اين رو هم ذكر كنم ك هيچ جني بدون اذن خدا اجازه دخول ب دنياي ما رو نداره!
جن ها وجود دارن..اما وجودشون ب ما مربوط نيس..چون خودشون يك دنياي ديگه دارن!
و اينكه خيلي خوبه ك اطلاعاتت رو در اين زمينه افزايش بدي
اما دل و جرعت داشته باش!
و اينكه از ياد خدا غافل نشو!
دائم قرآن بخون و ذكر بگو...چون جن ها اجازه ي دخول ب دنياي كسايي ك بياد خدا هستند رو ندارن💚
و از ياد امام علي عليه السلام غافل نشو.جن ها از امام علي خيلي وحشت دارن__دائم بهشون سلام بده و قبل از خواب خودت رو اول ب خدا بعد به ائمه بسپار💚
اميدوارم ك هيچ كسي با همچين موجودات خطرناكي مواجه نشه!
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
رسیدن ماه مبارک رمضان رو تبریک میگم خدمتتون.قبول باشه طاعات و عباداتتون ان شاء الله
خیلی خیلی ممنون بابت کانالتون.واقعا سرنوشت و داستان هایی که میزارید خیلی عالین
و خیلی ممنون از این که مشکلات کوچیک مردم رو میزارید تا همدیگه رو کمک و راهنمایی کنیم.حداقل اگه راهنمایی هم نشه باز خوبه حرف هایی که به کسی نمیشه گفت و توی دلمون جمع شده رو خالی کنیم و باز مطمئن هستیم که جایی درز پیدا نمیکنه.
رازمون رو اینهمه ادم میشنون و میخونن ولی بازم یه راز هستش.
@azsargozashteha💚
سلام ایام به کام❤️
#چالش_دوم 🌹✅
آخرین دلخوری که بین تو و همسرت پیش اومده چی بوده و چطوری رفعش کردی؟ 😅✅
آقایونم مشارکت کنن 🙏🌹
منتظر پیامهاتون هستیم ❤️
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
مجردا هم اخرین دلخوری بین خودشون و خانوادشونو بگن و روش برطرف کردنشو 😍🙏
#پرسش_اعضا ❤️
سلام ،میخواستم از دوستان کمک بگیرم،من یه پسر ۲۵ساله دارم که خیلی پسر خوبی بود توی همه ی کارها به من و پدرش کمک میکرد و همه جوره هوامونو داشت ما هم همه کاری براش میکردیم خلاصه زندگی خوبی داشتیم ،الان یک ساله سر یه موضوع بیخودباما قهر کرده و اصلا آشتی نمیکنه من خیلی پیش قدم شدم ولی آشتی نمیکنه .الان میخوام خونمون رو جابجا کنم میگه نه باهاتون میام نه میزارم این جارو اجاره بدین.دوستان اگه میتونید یه راه حل اساسی بهم پیشنهاد بدید که نه اون ضربه بخوره نه ما کوچیک بشیم.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقت بخیر،یه راهنمایی میخوام،بگید چیکار کنیم.مامانم 53سالشه،چهار سال پیش دچار استرس و نگرانی زیاد شد،بخاطر مشکلی که برا برادرم پیش اومد،همش یه چیزایی رو با خودش تکرار میکرد،همش میگفت چرا اینکاروکردم،اینکارو نکردم.بعداز دو سه ماه حالش خوب شد،حالا دوباره همینجوری شد،حالا با شدت بیشتر،از صبح که بیدار میشه،همش میگه چرا چرا،با استرس زیاد،گیر میده به همه چیزو همه کس.نمیتونه تصمیم بگیره که آیا ناهار درست کنه یا نه؟یا چی درست کنه،صد بار تصمیمشو عوض میکنه.خوابش خیلی کم شده،دکتر هم که میبریم میگه داروها رو بخورم یا نخورم؟چرا بخورم؟چرا گرفتار شدم.چرا،چرا چرا.ما دیگه خسته شدیم،خواهشا یه راهی جلو پامون بزارید 😭😭دیگه بریدیم
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا به هر دو سوال پاسخ بدید 🙏🌹
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام آدمین جان راستش برا من مشکلی پیش اومده
همسر من وقتی اومدن خاستگاری من یه کارمند حقوق بگیر بود
و وعضع مالی پدرشون توپ توپ بود و همون اول کاری یه خونه ی 1600متری که 600مترش خونه و1000مترش حیاط بود به اسم منو همسرم زد که یه وقت آلاخون بالاخون نشیم چون حقوق همسرم زیاد نبود و بخور نمیر بود
بعد سه سال ازدواج ما من باردارشدم😊
و اما همسرم هنوز کارمند حقوق بگیره
و حقوق ناچیزی هم داشت و تو تمام اون سه سال زندگی اصلا به همسرم به خاطر شغل و در آمدش اذیتش نکردم
ولی واقعا برای آینده ی بچمون باید یه فکر میکردیم چون پدر شوهرم تو کارتجارت چرم بود شوهرم هم خیلی وارد بود
منو همسرم تصمیم گرفتیم که یه کارگاه چرم راه بندازیم باکلی بد بختی و این ور اون ور رفتن بالاخره کارگاه رو راه اندازی کردیم و همون اوایل سر زبونا افتادیم
و بعد اینکه درامدمون بالا رفت کارگاه تبدیل به کارخونه شد😊 و وعضمون عالی شده من یه دو قلو به دنیا آوردم😊❤️ یه دختر یه پسر
و یک سال بعدش دوتا پسر به دنیا آوردم
کارخونه مون خیلی پیشرفت کرده بود تو
بهترین نقطه ی قم ( قم زندگی میکنیم😊) خونه خریدیم و هیچ وقت نزاشتیم
که آب تو دل بچه هامون تکون بخوره😊
همیشه سعی کردیم با نون حلال بزرگشون کنیم
ولی بد بختی تازه شروع شد
حسادت خانوادم زیاد شده بود برادرهام
کارگاه بزرگیدارن که کم ازکار خونه نداره
وعضع مالیشون خیلی خوب بود و هست
خواهر شوهرمم که جوجه کشی داره که خیلی سر زبون هاست
رفته رفته منو همسرم تونستیم دوتا شعبه ی دیگه برای کارخونه بزنیم تو شهر های مختلف ایران بزنیم و معضع مالی مون خیلی بالا رفت ولی بچه هام با اینکه من هیچ وقت به هشون یاد ندادم سطح مالی مون رو به کسی نشون بده ولی خیلی جلوی بچه های برادر و خواهرم خیلی دعواشون میشه و تازه فهمیدم دارن بهم دیگه پز میدن
هرچی بهشون میگم دخترکم پسرکم
این کاری که میکنی بعده ها 😒
ولی مثل دانش آموزهایی که سر کلاس ریاضی نشسته باشن نگام میکردن
بعضی اوقات یه چیزی قل قلکم میداد که با دنپایی بیوفتم به جونشون( مثل مامان باباهای خودمون 😁خیلی هم خوب تربیت می شدیم) ولی بعد خودم رو سیم جین میکنم که چرا و...
خلاصه نمی دونمباهاشون چی کار کنم اصلا خیلی حسادت دارن میندازن🙁
لطفا کمکم کنید و ببخشید خیلی طولانی
شد
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام❤️ #چالش_دوم 🌹✅ آخرین دلخوری که بین تو و همسرت پیش اومده چی بوده و چطوری رفعش کرد
#چالش_دوم ❤️
سلام
اخرین دلخوری که بین من وهمسر جانم
پیش امد
همسر من نمایندگی نصب وتعمیر لوازم خونگی دارند
2شب مونده به عید رفته بوده خونه رفیق جون جونیش
من دیدم از موقع امدنش گذشت ونیمد
خلاصه زنگ زدم گفتم کجایی چرا دیر کردی گفت خونه امیر هستم برا لباس شویی حالا دیگه راه میفتم
من مثل همیشه که حرف هاوچرت پرت های زن شوهری میزدم شروع کردم که عزیزم بیا که و.......خلاصه یکم گفتم
همسری هم هی میگفت خدافظ
ی هویی قطع کرد
حدود 20 دیقیه بعدش رسید
از عصبانیت بنفش بود انقد غر زد زد زد
وحسسسابی جوش اورده بود منم جرات نمکردم هیچ حرکتی بزنم خلاصه گفتم حداقل بگو چ کردم
گفت دستم بند بود گوشی زنگ خورد گذاشتم رو اسپیکر تموم حرفات رفیقم شنید وهی لبخند میزد منم خجالت
من هم خندم گرفته بود هم خجالت کشیدم
خلاصه تا فردا ظهرش عصبانی بود هی میگفت چ جوری من با این پسر رودررو شم
من جوش اوردم گفتم چ معنی میده که گوشی گذاشتی رو اسپیکر خب بالاخره
ی موقع ادم مجبوره ی حرف هایی بزنه
حالا من دیشب شوخی کردم بعضی وقتا
مجبوری ی حرف هایی بزنی تلفنی
بعد کوتاه امد ولی میگه هرچی دیدمش
کلی خجالت کشیدم
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام❤️ #چالش_دوم 🌹✅ آخرین دلخوری که بین تو و همسرت پیش اومده چی بوده و چطوری رفعش کرد
#چالش_دوم ❤️
سلام
آخرین دلخوری که داشتیم این بود که باهم رفتیم بیرون که من برم به خواهرم یه سر بزنم آقا هم برن کاراشونوانجام بدن بهم زنگ بزنن که بیام سر قرار. موقع بیرون رفتن ازخونه شوهرم موبایلشونودادن من بزارم تو کیفم توماشین بهشون بدم من دیگه یادم رفت گوشیشون بهشون بدم وقتی ازهم خداحافظی کردیم و من رفتم یادم اومد گوشیشون دست منه برگشتم جائیکه پیاده شده بودم دنبالشون گشتم ندیدمشون دیگه رفتم خونه خواهرم یکم بودم زود اومدم برم سرقرار گفتم اگه یادشون بیاد میان اونجا خلاصه کلی تو خیابون دنبالشون گشتم پیداشون نکردم آخرشم از تلفن یه بنده خدا توخیابون بهم زنگ زدن وخیلی هم عصبانی بودن وقتی دیدمشون گفتن کلا هیچ جا نرفتن وهمونجا که پیادم کردن موندن تا برگردم منم تا دیدمشون گفتم هر چی بگی حق داری اشتباه از من بوده و سریع عذرخواهی کردم دیگه سکوت کرد هیچی نگفت یه چند دقیقه ساکت بود مثلا عصبانی بود منم دیگه سکوت کردم بعد که آروم شد توضیح دادم که دنبالش گشتم پیداش نکردم دیگه کم کم آروم شد بعد گفت ممنونتم که کل کل نکردی و باعذرخواهی کردن وسکوتت مدیریت کردی.
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_پنج ۳روز مونده بود به عید که محمد زنگ زد و گفت میخواد بره شهرشون با تعجب گفتم برای چی
#قسمت_بیستو_شش
تا گوشی و برداشتم گفت شهره بابا مُرد....
با سرعت تمام خودمونو رسوندیم بهش یک خرده از راه رو پیاده اومده بود
پدرشوهرمو خیلی دوستش داشتم درسته بی پول بود ولی بی محبت نبود و تو این سالها بدی در حق من یکی نکرده بود
تا چشمم خورد به محمد از ماشین پیاده شدم و بغلش کردم
دوتایی گریه میکردیم که گفت شهره من حالا چکار کنم ؟ چجوری مراسم بگیرم؟ من پولی ندارم که حالا چه خاکی به سرم بریزم...
بهش گفتم خدا بزرگه حالا به این چیزا فکر نکن
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت ویلا
ساکمون بستیم و با داماد و دختر عباس راهی شدیم سمت شهرشون
۱۷ ساعت مسیر راه بود از شمال تا شهرشون
خانوادمم بعد از ما ویلا رو تر و تمیز کرده بودن و همه حرکت کردن برای مراسم
تمام مسیر تا تهران گریه میکردم اول برای پدرشوهرم و دوم برای بی پولی محمد واقعا میخواست چیکار کنه
رسیدیم تهران رفتیم خونه که لباسای مشکی برداریم و راه بیفتیم
تا وارد خونه شدم دوباره همون حالتا شروع شد حالت خفگی و تپش قلب و صداهای عجیب غریب...
تند تند در چمدونو باز کردم
لباسارو ریختم رو زمین و چند دست لباس مناسب عزاداری برداشتم و رفتیم پایین و حرکت کردیم سمت شهرشون
تو طی مسیر گاهی پیامک میومد به گوشی محمد ولی چون میخواست زودتر برسیم خودش رانندگی میکرد و پشت فرمون اهمیتی به پیامک ها نمیداد
همونجور که رانندگی میکرد هی به من میگفت شماره بگیرم و کارهای دفن و کفن و مراسمو هماهنگ میکرد باهاشون
برادر کوچیکه که الان برای خودش مثلا فکر میکرد خیلی بزرگ شده و محمد هم که پول و پله برای خرج کردن نداره زنگ میزد و هی به محمد میگفت هزینه تراشی نکن ولی محمد به حرف هیچکس گوش نمیکرد و کار خودشو کرد
ساعت ۱۱ شب رسیدیم که دیدیم همه اونجا جمع هستن و منتظرن ما برسیم
تا رسیدن ما همه کارها اماده شده بود و مرده رو غسل و کفن کرده بودن دیگه برای فردا صبح نباید معطل میشدن
بعد از کلی جیغ و گریه و خودزنی تازه اروم شده بودم که محمد گوشیشو داد به من بزنم شارژ که دیدیم کلی پیام داره تا پیامها رو باز کردم دیدم همه پیام بانک هست
هر کدوم از دوست و اشناهای محمد شنیده بودن پدرش فوت کرده هر مبلغی درتوانش بود تو حساب محمد ریخته بودن
حتی شوهر خواهرم
وقتی موجودی اخر رو خوندم واقعا باورم نمیشد ۳۰ میلیون پول تو حساب محمد بود
با ذوق زیاد صداش کردم
خونه شلوغ بود
برای اینکه ضایع نشه گفتم یادته گفتم خدا بزرگه ... ببین چقدر پول تو حسابته..
واقعا شوکه شده بود و باورش نمیشد ولی خداروشکر مراسم با ابرویی برگزار شد و همه چیز همونجور که محمد دوست داشت پیش رفت
این وسط فقط از دست برادرهاش کفری بود که هیچکدوم دست به جیب نمیکردن....
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام آدمین جان راستش برا من مشکلی پیش اومده همسر من وقتی اومدن خاستگاری من یه کارمند
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام در جواب خانم عزیز که گفتن بچه ها فخر میفروشن
سعی کنید به آنها بفهمانید که همه چیز مال خداست ودردست ما امانته.اگه بخواد میده اگه بخواد میگیره.اگه ناشکری کنید یا فخر بفروشید و مغرور شوید ممکنه خدا آزمون بگیردشون .خدا داره ما رو امتحان میکه و....... خلاصه از لحاظ دینی و اعتقادی انهارو آگاه کن
به این خانم محترم بگید ببینم کارگری چیزی نمیخواد شوهرم سه ماهه بیکاره واقعا زندگی سخته.شوهرم آدم حلال و درستیه
❤️❤️❤️🌹❤️🌹🌹🌹🌹🌹
سلام وقتتون بخیر در جواب اون عزیزی که گفتند بچه هاش با بچه های خواهر برادرش ناسازگاری دارند
عرض کنم خدمتتون بچه ها تو دهن بزرگتر هاشون نگاه میکنند انشالله خیر زندگیتون را ببینید ولی همینطور که شما داستان زندگیتون را تعریف کردید که چیا دارید خونتون چند متره. چند تا شعبه زدید مطمئنن برای اشخاصی بوده که درباره زندگیتون تعریف کردید که بچه ها تو دهن شما نگاه کردند و باعث بشه فکر کنند از دیگران برتر هستند البته ببخشید قصد توهین ندارم
شما باید آموزش بدید که برتری به اخلاق خوب وبنده خوب خدا بودنه
مال دنیا مال خود دنیا است فقط به ما امانت داده میشه که امتحان بشیم که درست و صحیح استفاده میکنیم یا نه وگرنه به پادشاه ها و پیامبرهاش هم مهلت نداد که به ما بخواد مهلت بده
اگر از همین حال
مشکل را بر طرف نکنید حتی خدایی نکرده در بزرگ سالیه بچه هاتون شاهد دعوا وتنش های آنها هستید متاسفانه اکثر ما مردم قبل از اینکه فکر تربیت بچه هامون باشیم فکر رفاهشون هستیم که این اصلا درست نیست چون باعث میشه تن پرور بار بیایند مشکل ما ایرانی ها اینه که نمیگذاریم آب تو دل بچه هامون تکون بخوره درسته جیگرگوشه هامون هستند ولی روش ننوشته که همیشه زندگی بر وفق مراده. ننوشته که همیشه پدر و مادر زنده هستند و کنارشون هستیم به نظر بنده بد نیست که کمی سختگیری کنید
اگر میخواهید مشکل بچه هاتون رفع بشه وقتی به کسی کمک میکنید بگذارید بچه ها مشارکت داشته باشند
مثلا بچه هایی که بی سرپرست یا بدسرپرست هستندرا شناسایی کنید و هر از گاهی با خود بچه هاوسیله تهیه کنید و به دستشون برسونید اینجوری باعث میشه که بچه ها بخشنده. تربیت بشندو گذشت تو زندگیشون پیدا میکنند
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد اون خانمی که وضع مالیشون خوبه ولی بچه هاشون پز میدن الکی .
باید بگم بچه های شما خواستن پیش بقیه کم نیارن اینا رو گفتن و باید بگم به نظر من میتونین ببریدشون پرورشگاه ها و جاهایی که از کودکان بی سرپرست و بد سرپرشت نگهداری می کنن با اون بچه ها آشناشون کنین مطمئن باشین مهرشون به دلشون میشینه چون اون بچه ها خیلی معصومن و بعد بهشون بگین که ببینین اونا پولی ندارن اما مهم تر از پول چیزای دیگه هم هست. سعی کنید همش در مورد انسانیت و خوبی و مهربونی باهاشون حرف بزنین و یه جوری کنین که از فکر پول بیان بیرون .
@azsargozashteha💚
#دردو_دل_اعضا ❤️
من ۲۵سال پیش ازدواج کردم دختری عزیزدوردونه خانواده و اولین نوه خاندان ولس صبور و آرام با اینکه تو ۱۸سالگی ازدواج کردم مثل یه زن ۴۰ساله از پس مشکلات اوایل زندگی مشترک که اکثر از پسش به تنهایی برنمیاد براومدم وبا صبوری خاصی( که الان به این خصلت تو فامیل شوهر معروفم)سر کردم از همون اول مدیریت اقتصادی خانواده رو دستم گرفتم و بعداز ۲سال در حالی اولین فرزندم رو باردار بودم خونه خریدیم و همین مسئله شد باعث حسادت اطرافیان با اینکه شوهرم شاگردمغازه بود و حقوق جنجالی نداشت بااستفاده از هدیه های عقد و کادوی پاتختی و قسط وسط وسط زندگیم رو سرسامون دادم با اینکه جهیزیه خوبی داشتم چون وضع مالی پدرم خوب بود وسایل زندگی اضافه کردم اهل پز نبودم ولی اهل زندگی خوب چرا یادمه اولین تو خونه من بود اولین کسی که ماکروفر خرید اولین کسی که تو فامیل حج واجب رفت اولین کسی که تو زمان صدام زیارت امام حسین قسمتش شد و.......خدا شاهده که در تمامی این مدت نه من نه همسرم اهل پز دادن و خودنمایی نبودیم حتی برای لحظه ایی ولی الان۱۰ساله ایی میشه که اصلا زندگیمون نمینمیچرخه هر چی بیشتر تلاش میکنیم کمتر پیشرفت داریم و همش در حال درجا زدن هستیم نمیدونم چی شد با اینکه با فروش طلا و .....برا همسرم مغازه خریدیم ولی اصلا کارش نمیگیره واین در شرایطی که تو همون بازار و رشته کاری همسرم به قدیمی بودن و درست کار بودن معروفه و جالب ماجرا اینه که همکارای هم صنفی در موردش یه جمله بکار میبرن و اونم اینه که فلانی رو توم تکون نمیده یعنی این قدر وضعش خوبه ولی خبر ندارن که همین الان ما ساکن خانه پدرشوهرم هستیم چون خونمون خیلی کوچیکه و بچه هام بزرگ نمیدونم چرا و بخاطر چی اینطوری شدیم واز ادمین گرامی تمنا دارم مشکل بنده رو با دوستان مطرح کنه شاید عزیزی راهحلی و دلیلی برامشکلم بدونه یواش یواش داریم تو فامیل معروف میشیم به ضعیف از لحاظ مالی که میخوان تو جهیزیه دخترم بهم کمک کنن خواهشا دوستان اگه راه حلی بلدید کمکم کنید 🙏🙏🙏التماس دعا دوستتون دارم
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
@azsargozashteha💚