eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
169هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 شهید سیو_چهارم🍃 شهید رضا پناهی☀️ ذکر صد صلوات 🌱 و یک زیارت عاشورا 🌱 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸🍃 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#چله_شهدا ❤️🍃 شهید سیو_چهارم🍃 شهید رضا پناهی☀️ ذکر صد صلوات 🌱 و یک زیارت عاشورا 🌱 اللهم صل
🌸🍃 شهید رضا پناهی در سال ۱۳۴۸ در خانواده ای مذهبی در شهرستان كرج متولد شد، اما بیشتر از ۱۲ سال نتوانست سنگینی تن كوچكش را بر روح بزرگش تحمل كند تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگیش ابدی شد. مادرش می‌گوید، از همان دوران كودكی سعی می‌كردم مسائل مذهبی و دینی ر ا به صورت داستان و با زبان ساده و شیوا برایش بازگو كنم و او را با این مسائل آنشا سازم و او نیز علاقه زیادی به فراگیری داشت و او از چنان هوش و ذكاوت سرشاری برخوردار بود كه همیشه سوال می‌كرد مثلاً مادر چه كسی ما را درست كرده؟! و من در جواب می‌گفتم خداوند. دوباره سوال‌های پی در پی می‌كرد و دوران كودكی‌اش مملو از چراهایی بود كه حاكی از نبوغ فكری‌اش بود و یا وقتی زندگی نامه ائمه و یا امام حسین(ع) را در قالب داستان برایش تعریف می‌كردم، سوالاتی از قبیل این كه چرا شهید شده‌اند و چرا ما امام نداریم از من می‌پرسید. هم‌زمان با تحصیلات ابتدایی او، انقلاب شكوهمند اسلامی شروع شد. هر چند او از نظر سنی كوچك بود ولی از نظر فكری و عقلی به اندازه یك فرد عاقل و بالغ مسائل را می‌فهمید با علاقه و اشتیاق در جلسات مذهبی شركت داشت و همچنیندر تظاهرات و راهپیمایی‌ها به همراه پدر و دوستانش شركت داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین افرادی بود كه در بسیج شركت داشت و همراه دیگر برادران شب‌ها به نگهبانی می‌پرداخت تا این كه پس از شروع جنگ تحمیلی مدتی در ستاد جمع‌آوری كمك‌های مردمی به جمع‌آوری وسائل مورد نیاز جبهه‌ها مشغول شد و هم چنین در این مدت یك دوره آموزشی دیده بود و بالاخره با اصرار فراوان و جلب رضایت پدر و مادرش فرم تقاضای اعزام به جبهه را پر كرد ولی به خاطر سن كم از رفتن او به جبهه ممانعت شد. رضا چاره كار را در دستكاری شناسنامه‌اش دید و خود را به آوردگاه نبرد حق علیه باطل رساند و در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۶۱ در جبهه قصرشیرین به فیض عظمای شهادت نایل شد. سردار شهید یونس فتح باهری از فرماندهان این شهید نوجوان درباره او می‌گوید: اولین روز ورود رضا به جبهه، متوجه كوچكی جثه و سن كم او شدیم و با بچه‌ها قرار گذاشتیم همین روز اول كاری كنیم كه او را به كرج منتقل كنیم. قرار شد او را در پست نگهبانی قرار دهیم. پس از دو ساعت معمولاً موقع استراحت و تعویض پست می‌شود و با قرار قبلی دو ساعت دیگر تمدید شد و مجددا دو ساعت دیگر و برای چهارمین بار دو ساعت دیگر او را در پست نگهبانی گذاشتیم و او چنان بیدار و سرحال نگهبانی می‌داد كه همه نقشه‌های ما را كه قرار بود او را خلع سلاح كنیم و یا بر اثر خستگی به خواب رود و بتوانیم عذر او را از جبهه بخواهیم نقش برآب كرد و او موفق شد كه تا لحظه شهادت در جبهه بماند. در یكی از شب‌ها كه در جبهه بود متوجه شدم رضا در رختخوابش نیست! به دنبال او راه افتادم تاو را در سنگری نزدیك تپه‌های دشمن یافتم. در حالی كه سر به آسمان داشت و زمزمه می‌كرد متوجه من شد تبسمی كرد. از او پرسیدم اینجا چه می‌كنی؟ او با تعجب پرسید شما اینجا چه می‌كنید؟ من گفتم اینجا با چه كسی صحبت می‌كردی؟ و او جواب داد فردا می‌فهمی. پس از آن برگشتم و صبح رضا به حمام رفت و بعد پیراهنی را به من داد به عنوان یادگاری و من به او گفتم نیم وجبی! پیراهن تو كجا و من كجا! و او گفت هدیه است و پیراهنی به دوستی دیگر داد و تمامی وسایل شخصی خود را هدیه داد. رضا صبح بعد از صبحانه قرار بود به مأموریت دیده‌بانی و شناسایی برود. به اتفاق چند نفر به مأموریت رفتند و در برگشت مورد اصابت خمپاره ۶۰ دشمن قرار گرفتند و رضا و یكی از دوستانش شهید شدند و بقیه زخمی شدند و برگشتند. آنگاه متوجه شدم كه جریان راز و نیاز شب گذشته‌اش و وعده‌ای كه داده بود كه «فردا متوجه می‌شوید» چه بود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام خسته نباشید من ۴۴ سالمه وهمسرم ۴۸ ،دو فرزند دارم ،تو زندگیم سختی زیاد کشیدم ،شوهرم وخونوادش سالها منو شکنجه دادن ،با مشکلات اقتصادی واعتیاد شوهرم وبد خلقیاش ساختم حتی سال اول زندگیمون یه شب منو با بهانه از خونه بیرون آورد وگفت باید برم خونه مادرم فردامیاد دنبالم ،ک بعدش صاحبخونه که عموی شوهرم بود رفته بود سراغ پدر شوهرم که دیشب پسرت با چند تا از دوستاش یه زن خرابکار آوردن خونه و .... وقتی ماجرا رو فهمیدم وهشت ماهه باردار بودم تصمیم به جدایی گرفتم که نمیدونم چطور شد زبونم بند اومد و سکوت کردم ،بعدها شوهرم گفت که یه دعای خفن کردم وبه خوردت دادم تا سکوت کنی و از زندگیم نری ،خلاصه یه دعا نویس قدر داشتن که فامیلشون بود ومدام مادر شوهرم وشوهرم برا هر چیزی ازش دعا میگرفتن ،من اون زمان اعتقادی به دعا نداشتم ،مشکل اصلی من الان چیز دیگه هست ،اینکه تا یکی از اعضای خونواده شوهرم عقد میکنه من یکی از اعضای خودنوادمو از دست دادم ،برا عقد وعروسی برادر شوهرم ،شوهر خواهرم فوت کرد ،روز عروسی اونا با روز عزا ومشجد شوهر خواهرم همزمان تو یه رروز بود ،برادر شوهر دومم که عقد وازدواج کرد همزمان برادر کوچک من فوت کرد بازهم من تو مراسم ازدواج اونا عزادار شدم ،چند ماه پیش عقد خواهرزاده شوهرم بود که وقتی داشتیم میرفتیم جشن بین راه برادر زادم تماس گرفت وگفت برادرم حالش وخیم وبیمارستانه ،و متاسفانه برادر بزرگترم هم از دست دادم ،بازهم برای بار سوم سر عقد وجشن خانواده شوهرم فورن عزادار شدم ،میدونم همه اینا به خواست خدا اتفاق افتاده ،راضی هستم به رضای خدا ،اما حس میکنم یه موضوع ماورایی ممکنه وجود داشته باشه که جشن وعزای دو خونواده منو همسرم همزمان شده ،شایدم ربطی به دعاهایی که مدام همسرم وخونوادش کردن داره که انرژی منفی برام داشته ،خدا شاهده ،چند سال قبل تو خونه خودم داخل پریز برق دعا پیدا کردم که اسم خودم وشوهرم توش بود وبرا دلسردی وجدایی نوشته بود اما من بچه بودم و اهمیتی نمیدادم ،هنوزم دعاهای عجیب میبینم که همسرم تو خونه مخفی کرده بوده ،بهر حال گاهی یاد نفرینهای وحشتناک شوهرم میفتم که به برادرام نفرین میکرد گریه میکنم وبا خودم میگم نفوس بد شوهرم ونفریناش برادرامو زمین زد ،شوهرم میگه تو باید پناه نداشته باشی وگرنه قهر میکنی و میری ،واصلا به بلاهایی که خودش سرم آورده فکر نمیکنه ،من حتی از پدر شوهرم هم کتک خوردم که بازهم شوهرم گفت دعا بهت کردم که بمونی وتحمل کنی ،حتی گفت داخل غذا ریختم وفورن جواب داده ،الان دردم اینه که برادر شوهر کوچکترم میخواد ازدواج کنه ،مبارکش باشه ،باید ازدواج کنه ،اما من میترسم که بازهم اون اتفاقات تلخ تکرار بشه ،چون تو همه عروسیای خونواده شوهرم من با چشمای اشک بار در حال عزاداری بودم ،بنظرتون چکار کنم که با ازدواج برادر شوهرم دوباره اتفاق بدی برا خونوادم نیفته ،اینم بگم از وقتی ازدواج کردم پدرم ،زنداداشم ،برادر کوچکتر وبرادر بزرگترم و شوهر خواهرم و برادر زادمو وخواهرمو از دست دادم ،و هنوزم شوهرم با هر ناراحتی نفرین به تنها برادرم میکنه ،خیلی دلم ازش شکسته ،خیلی وقتا عصبی که میشه بهم میگه خدا حوب میدونه باتو چکار کنه تو نیتت بده بخاطر همین بلا سرخودت میاد و تو جشن وعروسی خونواده من تو عزادار میشی ،و طعنه وآزار زیاد ازش میبینم ،ارزو دارم که دیگه این کابوس تمام بشه ،اگه بنظرشما هم ممکنه یه موصوع ماوراطبیعی در کار باشه ،یا راهکاری باشه که دیگه برا عروسی آینده برادر شوهرم اتفاقی برا خونوادم نیفته 👇❤️ @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 سلام عزیزان صورت همسرم چند وقته لک میشه و لک داره زیادتر میشه. اگه راهی برای برطرف شدن دارید ممنون میشم بهم بگید 👇❤️ @adminam1400
🌿 هشت راهکار برای شکستن سکوت مردان 1- وقتی از همسرتان می خواهید که کاری را انجام دهد بهتر است بگویید: می شه این کار رو انجام بدی؟ نه این که می تونی این کار رو انجام بدی. بیشتر زنان در این مواقع از کلمه «می تونی» استفاده می کنند، چرا که به نظر می رسد  مودبانه تراست. ولی در این صورت، شما از همسرتان درباره توانایی او سوال می کنید تا این که به او بگویید کاری را انجام دهد. مردان ترجیح می دهند که درخواست شما مستقیم باشد. هر چند ممکن است که در ابتدا برای شما سخت باشد ، ولی بهتر است درخواست هایتان را مستقیماً به انها بگویید. بیشتر مردان صحبت مستقیم را به ایما و اشاره ترجیح می دهند. هشت راهکار برای شکستن سکوت مردان 2- رک و مستقیم با آنها صحبت کنید سعی کنید که دقیقاً آن چه را که مد نظر دارید به آنها بگویید و تنها به سرنخ ها و نشانه ها نپردازید که بعد هم از آنها انتظار داشته باشید تا منظور شما را دریابند. زنان بیشتر از مردان قادر به این کار هستند . پس ساده و بی پرده مسایل را مطرح کنید. 3- مختصر و مفید حرفتان را بزنید. مردان توجه چندانی به جزییات اطراف خود ندارند. مثلاً برای آنها مهم نیست که پرده های خانه فلانی چه رنگی بود یا بلوز پشمی فلان خانم دست باف بود یا حاضری؟ پس سعی کنید تا حد امکان از پرداختن به جزییات نزد همسرتان چشم پوشی کنید مگر این که او مرد نکته سنج و ظریفی باشد که این هم بسیار نادر است. 4- وقتی از او می خواهید که نظرش را راجع به چیزی بدهد، مطمئن شوید که منظورش را فهمیده اید، در غیر این صورت دوباره بپرسید تا مطمئن شوید. مثلاً وقتی می خواهید لباسی را بخرید و از او نظرش را می پرسید شاید بگوید که چندان برایش مهم نیست و هر چه که شما بپسندید او هم می پسندد. ولی وقتی که لباس را خریدید ممکن است رنگش را چندان جالب نداند. بنابراین قبل از خرید بهتر است رنگ لباس را به او نشان دهید تا نظرش را دقیقاً بدانید حتی اگر  بگوید برایش فرقی ندارد. 5- او را به گوش نکردن به حرف هایتان متهم نکنید. این کار شما حس تحقیر و ناپختگی را در او ایجاد می کند و او شما را ، همانند کنترل کننده ای برای خود خواهد دید. مطالب و گفته های خود را کوتاه کنید و فرض کنید که او هم گوش می کند. 6- درک کنید که زنان بیشتر از مردان به گوش کردن بها می دهند. برای یک زن، گوش دادن به صحبت طرف مقابل در حکم راهی برای بیان عشق و علاقه به او و حتی منعکس کننده یک ارتباط است. ولی برای یک مرد، نه. 7- وقتی که به شما گوش می دهد از او تشکر کنید: مردان به این نوع تایید و تصدیق از جانب شما نیاز دارند، به خصوص که در حیطه روابط میان شما هم باشد. آنها اغلب احساس می کنند بر لبه پرتگاهی قرار دارند و نمی توانند نیازها و خواسته های همسرشان را کاملاً دریابند. به همسرتان کمک کنید تا اعتماد به نفس بیشتری را حس کند و این کار را با تقدیر و تشکر از تلاش هایش انجام دهید. این برخورد شما اشتیاق او را برای تلاش در جهت بهبود ارتباط با شما بیشتر خواهد کرد. 8- زمانی که با دوستان و نزدیکان تان هستید به آنها بگویید که همسرتان چقدر شما را درک می کند. با این کار شما، او احساس می کند که یک مرد افسانه ای و اسطوره ای است و به زودی او نیز شنونده خوبی برای شما خواهد بود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا 🌸🍃 اون شب گذشت، روز بعد به مادرم زنگ زدم گفت پدرت گفته من در حق دخترم بد کردم
🌸🍃 _ازت میخوام یه خونه بخری تا پدر مادرم اونجا زندگی کنن سندشم بزن بنام خودت که برادرام نیان بگن ارثیه پدرم هستش.. ارسلان فکر کرد بعد گفت باشه فعلا به کسی چیزی نگو. اون شب تا صبح خوابم نگرفت. چندروزی شد ارسلان گفت خونه خریدم.. میتونن پدر مادرت اینجا بمونن. گفتم فعلا نگو تامن وسیله خونه بخرم... دوهفته ای طول کشید تامن تونستم خونه بچینم تو اون مدتم مادرم میگفت خونه ی کیه گفتم برای همکارای ارسلان راهش دوره از من خواسته بچینه، مادرمم گفت به دل خوشی استفاده کنن مثل ما آواره نشن.. کم کم کارخونه تموم شد، یه شب رو به پدرمادرم کردم گفتم این خونه برای شماست تا هروقت دلتون خواست زندگی کنید کنار من و پسرام. پدرمادرم از شرمندگی فقط اشک ریختن پدرم برای اولین بار منو اغوش گرفت گفت بخاطر همه ی بی محبتهایی که بهت کردم دخترم حلالم کن .. منم پدرمادرمو بخشیدم بخاطر اینکه من خودم الان مادرم دوست ندارم روزی این بلا سر من بیاد. الان چند سالی هست پدرمادرم کنار من زندگی می کنن خداروشکر زندگی خوبی دارم... ممنونم از همه که داستان زندگیمو خوندین خواهشا بين دختر و پسر فرق نزارید... هردو افریده خداهستن.. ✅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 باعرض سلام خدمت شما دوستان عزیز منم داستان زندگی بگم من یه زن ۴۱ ساله هستم ما ۴ خواهر ودو برادر هستیم من سه ماه در شکم مادرم بودم که پدرم فوت کرد مادرم با خیاطی کردن ما را بزرگ کرد که یه دنیا ممنونش بودیم وقتی من ۱۶ سالم بود ازدواج کردم شوهرم پسر که بود خیلی دوست دختر وحتئ دوست زن داشت گفتن زن بگیره خوب میشه ما ازدواج کردیم ولی شوهرم دست از کاراش بر نداشت شوهرم اول راننده اتوبوس بود اون موقع رو دور رفیق بازی بود یادمه بهم گفت رفیقم دعوتمون کرده خونش منم باهاش رفتم ۶ سال رفت آمد خانواده گی داشتیم گاهی وقط ها شک بهش کردم که بازن دوستش رابطه داره ولی باز به خودم می گفتم نه این قدر پست نیست که هم به من هم به دوستش خیانت کنه اما بود با این که هیچ برتری اون زن بهم نداشت حتی بگم افتزاح بود ۶سال من وشوهرش گول اون دوتا را خوردیم خلاصه شوهرش فهمید باهزارالتماس از شوهرش تا ولش کرد رفت من موندم یه بار سنگین از غصه غم توی دلم من اون موقع دوتا بچه داشتم واون زن سه تا دختر داشت هرگز نمی بخشم من مثل خواهر بودم براش ولی اون از پشت خنجر زد چند سال گذشت بچه سوم هم به دنیا آمد لازم به ذکر است که من ۷سال توی یه اتاق با مادرش زندگی کردم که حتی اجازه یک جفت جوراب هم نداشت برام بخره الانم جدا شدیم ولی خونمون توی کوچه هست بچه سومم ۲ساله شد تابستان بود توی این سه‌ماه تابستون مسافر برای مشهد جمکران می برد یه خانم از جنوب نمی دونم چطور شماره شوهر منا گیر آورده بود باهاش مسافر می برد مشهد. قربان امام رضا برم یه بارم منم برد حالا شوهرم نقشه داشته پای این زن توی خونه واکنه من رفتم مشهد رفتار این زن باشوهرم مثل زن شوهر بود منم انگار خواهرش بودم همه مسافرها بهم گفتن ما فکر می کردیم اون زن با شوهر تو زن شوهر هستن گفتم نه همکارن خلاصه تومشهد هممش بااون زن بود اگر اون می گفت زیارت شوهرم باهاش می رفت ولی من می گفتم می گفت تنها برو منم تنها رفتم زیارت ولی اون قدر گریه کردم ازامام رضا کمک خواستم وروسیاهی شون خواستم از مشهد برگشتم دوهفته بعد با همان زن رفتم کربلا البته شوهرم نبود ولی شوهر اون زن بود چون کاروان می بردن به خاطر کربلا که توی یه کشور دیگه بود شوهرم میامد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#زندگینامه 🌸🍃 شهید رضا پناهی در سال ۱۳۴۸ در خانواده ای مذهبی در شهرستان كرج متولد شد، اما بیشتر از
❤️ . مادر شهید رضا پناهی جوانترین شهید استان البرز میگوید : وقتی جنگ شروع شد رضا ۱۱ ساله بود ویژگی رضا كه او را از دیگر هم سن و سالهایش جدا می كرد فهم و درك او از جنگ و جبهه بود خیلی بیشتر از سن خودش می فهمید، یك روز كه از مدرسه به خانه آمد گفت می خواهم به جبهه برم اولش جدی نگرفتیم ولی وقتی متوجه شدیم هدفش رفتن است سعی كردیم كه او را منصرف كنیم به او گفتیم كه تو كوچكی و در آنجا دست و پا گیر خواهی شد بگذار كمی بزرگتر كه شدی آن وقت برو، در جواب حرفمان گفت "كه به شما ثابت خواهم كرد كه اگر از نظر جسمی كوچك هستم ولی قدرت این را دارم كه در جبهه علیه دشمنان بجنگم.." مادر شهید رضا پناهی می گوید : در دید و بازدیدی كه با هم رزمان رضا داشتم از خاطراتش برایم می گفتند، یكی از هم رزمانش می گفت وقتی فصل زمستان شروع شده بود لباس گرم بین رزمندگان پخش می شد ولی هیچ كدام از لباس ها اندازه رضا نبودند كوچكترین سایز را برایش آوردیم ولی باز آستین لباس را چند بار تا زدیم كه اندازه رضا شود، یكی دیگر از هم رزمانش به او "لقب كوچك مرد بزرگ" داده بود، یكی دیگر تعریف كرد كه چون قدش نمی رسید صندوق مهمات را زیر پای خود می گذاشت تا بیرون از سنگر را ببیند، یكی دیگر از هم رزمانش كه در لحظه شهادت در كنار او بوده از شهادتش می گوید، " رضا در سنگر بود داشتیم با هم صحبت می كردیم روز قبل عكسی گرفته بود از جیبش بیرون آورد و پشتش را امضا كرد و به من داد و گفت این را بعد از شهادتم به مادرم بده، برای چند لحظه ای برای كاری از سنگر بیرون آمدم و به سنگر دیگری رفتم وقتی وارد سنگر دیگر شدم صدای مهیب انفجاری همه جا را فرا گرفت چند لحظه ای گذشت تا به خود آمدم وقتی از سنگر بیرون آمدم متوجه شدم كه خمپاره به سنگری اصابت كرده كه رضا در آنجا بود و من چند لحظه پیش آنجا را ترك كرده بودم به طرف سنگر دویدم و پیكر رضا را غرق در خون دیدم..." بی شك حركت كم نظیر شهدای دانش آموز و دانشجوی ایران اسلامی در دنیا ، می تواند حجت و الگویی تمام عیار برای نوجوانان و جوانان باشد، حركتی كه اكنون به یكی از جریان های اصلی در بیداری اسلامی منطقه تبدیل شده است. وصیتنامه اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط كرد و در گوشه ای پنهان كرد تا بعد از شهادتش به دست خانواده اش رسید. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌾 در محضر شیخ محمداسماعیل دولابی می گویند پسری در خانه ، خیلی شلوغ کاری کرده بود . همه اوضاع را بهم ریخته بود . وقتی پدر وارد شد ، مادر شکایت او را به پدرش کرد . پدر که خستگی داشت ، شلاق را برداشت . پسر دید اوضاع خیلی بی ریخت است ، همه ی درها هم بسته است. وقتی پدر شلاق را بالا برد ، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه پدر چسباند . شلاق هم از دست پدر شل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید که اوضاع بی ریخت است ، به سوی خدا فرار کنید. هر کجا که متوحش شدید ، راه فرار به سوی خداست. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 کک و مک یکی از بیماری‌های پوستی است که در میان اروپایی‌ها، مخصوصا خانم‌های موبور و چشم‌آبی شیوع بیشتری دارد اما بیشتر پزشکان درمان قطعی برای آن سراغ ندارند… بروز کک و مک به دو شکل کلی می باشد : الف : کک و مک مادرزادی ب : کک و مک ایجاد شده بعد از سنین کودکی به بالا درمان کک و مک چیست : مورد الف : برای از بین بردن کک و مک مادرزادی درمان گیاهی خاصی وجود ندارد.بلکه نتیجه های بهتر برای درمان این نوع کک و مک استفاده از لیزر می باشد. مورد ب : در نوع کک و مک ایجاد شده بعد از سنین کودکی به بالا چون یک عامل شناخته شده باعث ایجاد آنها شده درمان های گیاهی خاص بسیار موفق واقع شده و به سادگی آنها را رفع می نماید. عامل شناخته شده برای ایجاد کک و مک چیست ؟ مهمترین عاملی که باعث ایجاد کک و مک می شود کارکرد نامنظم کبد می باشد. علت کارکرد نامنظم کبد چیست ؟ کارکرد نامنظم کبد که عامل اصلی ایجاد کک و مک می باشد بر اثر وارد شدن مواد زائد به خون و کبد بروز می کند. مواد زائد چطور وارد خون و کبد می شوند ؟ 1- مصرف روغن های نباتی صنعتی جامد و مایع 2- رژیم غذایی غیر ارگانیک ( غیر طبیعی ) 3- مصرف بیش از اندازه برخی داروهای شیمیایی 4- استنشاق هوای آلوده آیا کک و مک درمان موثری دارد ؟ برای درمان کک و مک در ابتدا باید عوامل ایجادی آن برطرف شود ،بنابراین باید روغن های صنعتی جامد و مایع از رژیم غذایی حذف شود و جایگزین آن از روغن های ارگانیک کنجد یا زیتون استفاده شود.بعد از ایجاد تغییرات در رژیم غذایی استفاده از داروهای پاکسازی خون و کبد مراحل درمان را به اتمام می رساند. داروی گیاهی موفقی برای درمان کک و مک وجود دارد ؟ افشره مخلوط پاپریکا حاوی عصاره گیاهانی می باشد که در نتیجه ترکیب آنها محصول بدست آمده عمل پاکسازی خون و کبد را با مقدار مشخص و در زمان معینی انجام می دهد.بنابراین تمام مشکلات پوستی-کبدی مخصوصا کک و مک و لک های صورت که مربوط به اختلالات کبدی باشند توسط این محصول به راحتی و با موفقیت کامل در محدود زمانی مشخصی به نسبت شرایط جسمی افراد برطرف می شوند. اما با این وجود استفاده از این محصول و نتیجه گیری موفق آن اکیدا مستلزم رعایت پرهیزهای غذایی اشاره شده می باشد. 2 با این حال، تدبیرها و ترفندهای خاصی وجود دارد که با استفاده از آنها می‌توان از شدت این بیماری کاست. 15 روش زیر جزو همان تدبیرها و ترفندهاست : 1.روزی یک بار صورت خود را با شیر ترشیده بشویید و اجازه بدهید که، 10 تا 15 دقیقه روی پوستتان باقی بماند. اسیدلاکتیک موجود در شیر ترشیده، می‌تواند باعث کمرنگ شدن لکه‌های کک‌ومک و نرم شدن پوست صورت شود. اگر پوستتان خشک است، شیر را با یک دستمال مرطوب از روی صورتتان پاک کنید و اگر پوست چربی دارید، پس از شست‌وشوی آن با آب ولرم، کمی صورت خود را با آبلیموی ترش و تازه ماساژ دهید و با آب ولرم، آن را دوباره بشویید. 2.استفاده از ماسک میوه‌های فصل مانند ماسک زردآلو یا توت‌فرنگی تازه، برای از بین بردن موقت کک‌ومک، بسیار موثر است. 3.کمی برنج را خیس کنید. پس از یک هفته این برنج نرم را آسیاب و با آب هندوانه مخلوط کنید. ماسک به‌دست‌آمده را یک روز در میان و به مدت 15 تا 20 دقیقه روی پوستتان بگذارید و آن را با آب ولرم بشویید. این کار می‌تواند لکه‌های کک‌ومک را به‌صورت موقت، کمرنگ کند. 4.پیاز قرمز را حلقه‌حلقه کنید و روی پوست صورتتان بگذارید. این کار را روزی 2 بار انجام دهید تا رنگ کک‌ومک‌تان کمرنگ شود. 5.عسل را گرم و با کمی آرد گندم، مخلوط کنید. این ترکیب را به مدت 10 دقیقه روی پوستتان بگذارید و سپس آن را با آب گرم بشویید و بلافاصله کمی هم آب خنک به صورتتان بپاشید. اگر این کار را به مدت یک هفته تا 10 روز انجام بدهید، می‌توانید بدون نگرانی از نمایان شدن لکه‌های کک‌ومک صورتتان، به میهمانی بروید. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 سلام خواهش میکنم سوال من را اورژانسی بزارید مادرم 5تا از مهرهای کمرش جابجا شده کانال نخاعی شم تنگ شده دکتر گفته بخاطر سن بالا نمیتونه عمل کنه اما خیلی خیلی درد میکشه اگه کسی تجربه ای داره در این زمینه کمکم کنه یا اگه دکتری خوب تو شهر اصفهان یا شهرکرد می‌شناسن معرفی کنید لطفا 🙏🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام.خوبین؟صبح بخیر من چند روز پیش شلوار جین همسرم رو با یه دونه از لباس مشکی هوش با دستم شستم.نتونستم بندازم لباسشویی.وقتم کم بود میخواستم برم آرایشگاه.آرایشگرهستم. وقتی شلوار جینش رو شستم شب وقتی همسرم میخواست بره سرکار رفت اورد و پوشیدش تا کلا زرد شده. کسی این تجربه رو داشته؟ شلوار جین رو یه بار پوشیده بود که این بلا سرش دراومد ممنون میشم راهنمایی کنید خدا خیرتون بده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام حبیبه جان عزلداریتون قبول عزیزمن پسر۱۰ ماهه ای دارم ک بشددددددت بیقرار ازروزاول گریه میکردالان دوهفته است ک اصلاشیرمونمیخوره تلخ نیستاولیدیگه سینه نمیگیره میدوشم میدم میخوره ولی خودسینمونمیگیره چی بدم بخوره ک کمبودویتامین نداشته باشه خیلی نگرانشم لطفااورژانسی بذارید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزم حالت خوبه یه سوال داشتم از خدمتت برای خانه دار شدن روز شهادت امام رضا اش می‌پزند خانمها گفتن هفت کاسه اش میشه بیشترم باشه؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام لطفا سوال منو بزارید تو کانال خیلی واجبه خانما من بعد از ماه صفر مراسم داریم اما زیر بغلم خیلی تیره اس خیلی راه ها رو رفتم از جمله آبلیمو زدن سرکه سیب پودر موبر لایه برداری های مختلف اما تاثیر چندانی نداشته لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم باتشکر ازهمگی ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام لطفا راهنماییم کنید دوستان گفتین واسه انگشت شصت پا که ناخن رفته تو گوشت و زخم و عفونت شده برم دکتر که بشکافه و ناخن دربیاد میشه بگید پیش چه دکتری باید برم عمومی یا متخصص چی؟ خواهش میکنم اورژانسی سوالمو بزارید خیلی اذیت میشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام ب خانما ی گل اگه کسی تجربه ای داره لطفاااا کمکم کنه کابینتام ام دی اف هستن الان ی حیوونی هسه ک ما بهش میگیم تالک چوب میخوره بخدا کابینتام داغون شدن حتی کمدیامم هم همینجوره اگه کسی تجربه ای داره کمکم کنه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه ی اعضای گروه لطفا بگید برای دستانی که رگهاش زده بیرون چه کاری انجام بدیم اگه راهکاری بلد هستید خواهش میکنم جواب من رو بدید با تشکر ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیز جان سلام به اعضای کانال اگه کسی ندول گلو عمل کرده بیاد بگه چه طوری آیا خوبه دوستای عزیزتر از جان اگه مشورت کنید ممنون میشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ باسلام خواهران من خیلی خیلی خارش سر دارم تو رو خدا راهنمایی کنین چطور خلاص بشم از شر این خارش کوفتی ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خسته نباشید.من یه مادرهفتادساله دارم الزایمرداره معدوم زخم داره هم میکروبی شده پدرم ازدست ش خسته شده میخادزن بگیرهماهم چهاردختریم یه برادر نمیدونیم چی کار کنیم لطفا کمکم کنید 👇❤️ @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c کانال مخصوص میباشد❌❌❌