#دردو_دل_اعضا ❤️
#پرسش
سلام خانم وقتتون بخیر لطف کنید زودتر مشکل منو بزارین واقعا توی شرایط روحی بدی هستم باید تکلیفم روشن بشه باید به یه نتیجه ای برسم.
من یه پسر ۲۲ ساله هستم، یه خواهر دارم ۱۶ سالشه کلا دوتا بچه ایم. مامانم دی ماه ۹۸ بخاطر بیماری قلبی فوت کرد ۴۲ سالش بود. من و خواهرم به شدت به مامانم وابسته بودیم جوری که وقتی من واسه دانشگاه رفته بودم یه شهر دیگه روزی سه بار زنگ میزدم به مامانم و کلی باهم صحبت میکردیم رابطه خیلی خوبی داشتیم هیچوقت ناراحتش نکردم اونم هیچوقت کوچیکترین دعوایی با من نکرد.
وقتی مامانم بود تنها مشکل من این بود که پولدار نبودیم، بابام یه شغل معمولی داشت با درآمد کم همش ناراحت بودم که چرا من مثل رفیقای دیگم نمیتونم خرج کنم مامانمم نمیزاشت خودم برم سرکار میگفت تو باید درس بخونی به جایی برسی نمیخوام اذیت بشی تو سن کم. اما بازم با همه مشکلات وقتی مامانم بود من خوشبخت بودم از وقتی رفت دنیام سیاه شد زندگی برام بی معنی شد چند بار خودکشی کردم اما فایده نداشت
هم من هم خواهرم داغون شدیم خیلی وقتا سعی میکردم بخاطر آبجیم قوی باشم اما نمیتونستم سخت بود کم میاوردم با ارزش ترین چیز زندگیم مادرم بود که از دستش داده بودم.
بعد از فوت مادرم خیلی فامیل و آشنا هوامونو داشتن تنهامون نزاشتن خاله هام خیلی کنارمون بودن.
من یه خاله مجرد دارم که ۳۵ سالشه بخاطر اینکه چند سال پیش پدربزرگم فوت کرد و مادربزرگم تنها شد خالم ازدواج نکرد که مادربزرگم تنها نشه، ۶ ماه از فوت مادرم گذشته بود که همه دوست آشنا و همسایه اومدن گفتن خالم بیاد با بابام ازدواج کنه که بچه ها زیر دست نامادری نباشن اما من با همه دعوا کردم گفتم این چه کاریه ما اصلا نمیخوایم بابامون زن بگیره خالم همینطور کنار ما هست.
چند وقت گذشت سالگرد مادرم تموم شد باز همه اومدن گفتن باید پدرت ازدواج کنه جوونه نمیتونه تا آخر عمر تنها بمونه
انگار همه بسیج شدن که بابای منو زن بدن، من نمیتونم با این موضوع کنار بیام به هیچ عنوان کسی نمیتونه جای مادرم بیاد تو خونه ما.
این موضوع صد برابر داره منو عذاب میده تازه دارم با نبود مادرم کنار میام باز بخواد یکی بیاد جای مادرم رو بگیره نمیشه اصلا خواهرم شبانه روز گریه میکنه میگه نباید کسی غیر از مامان بیاد تو خونه وگرنه من میکشم خودمو، دلم به حال خواهرم میسوزه سنش کمه بچس
دو ساله زندگیمون شده جهنم نبود مامانم داغونمون کرده این موضوع ازدواج بابام دیگه غیر قابل تحمل خواهش میکنم راهنمایی کنید آیا کار من اشتباهه؟
برای من کسی جای مادرمو نمیتونه بگیره، توروخدا بگین چیکار کنم بابام ازدواج نکنه، اقوام بیخیال بشن حالم واقعا خرابه.
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
سلام ایام به کام❤️
#چالش_سیزدهم😍
شما کسی رو دیدین کار خونگی بکنه؟؟
یا توی خونه درامد داشته باشه ؟؟؟
چی بوده کارشون و درامدشون چقدر بوده؟؟
خیلیا دنبال کار خونگی میگردن ایده بدید بهشون اونایی که فعالن😍🙏🏻
برامون تعریف کنید😍
ادمین 👇🌹
@baharakjan
منتظریم ❤️
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#قسمت_سیو_یک
چند روز بعد از شرکت به خونه ی لیندا رفتم .. سبد گل قشنگی گرفتم و همراه لیندا وارد خونه شدم ...
مادرش زن پنجاه ساله ی فوق العاده شیک و با کلاسی بود.. پیش من حجاب نداشت و بلوز و دامن پوشیده بود .. دستش رو به سمتم دراز کرد و من چون محرمم بود به راحتی باهاش دست دادم ..
خیلی مودبانه رفتار میکرد .. از خودم پرسید و پدر و مادرم ...
دروغی بهش نگفتم فقط به خواست لیندا در مورد #تاهلم چیزی نگفتم..
دو سه روزی بود احساس میکردم لیندا ناراحت و نگرانه... وقت ناهار تو شرکت کنارش نشستم و پرسیدم لیندا چته؟ چی شده؟
قاشقی از غذا به دهنش گذاشت و سرش رو تکون داد و گفت هیچی .. چرا این سوال رو پرسیدی؟
+لیندا از صد کیلومتری مشخصه یه چی ناراحتت کرده .. من که کنارتم .. معلومه میفهمم...
قاشق رو روی بشقابش گذاشت و نگاهم کرد و گفت چند روزه یکی اعصابم رو ریخته بهم...
+خوب اینو که خودم فهمیدم .. اون یکی کیه؟ چیکار کرده؟
_خودمم نمیدونم کیه ولی هر ساعت بهم پیام میده ... بلاکش میکنم دوباره با یه شماره ی دیگه این کار رو میکنه ...
چشمهام رو ریز کردم و پرسیدم چی میخواد ازت؟؟
بغض کرده بود .. دستمالی برداشت و چشمهاش رو پاک کرد و گفت نمیگه چی میخواد ... فقط یه سری چرت و پرت میگه...
+گوشیت رو بده ببینم ...
گوشیش رو که کنار دستش بود به سمتم هول داد ...
برداشتم و گرفتم به سمتش .. رمزش رو بزن..
با عشق نگاهم کرد و گفت تاریخ روزی که برای هم شدیم .. روز.. ماه.. سال...
عجیب بود که تاریخ اون روز رو حفظ بودم ... گوشی رو روشن کردم و وارد پیامها شدم ...
_هرزه با مرد زن دار میگردی....
_آدرس خونه ی پدر شوهرت رو میخوای بری دست بوسی...
با دیدن پیامها عرق سردی روی پیشونیم نشست .. این کی بود که از رابطه ی ما خبر داشت ... چطور همه چیز من رو میدونست و آدرس دقیق خانواده ام رو برای لیندا فرستاده بود...
خشکم زده بود ... حتی نمیتونستم حرفی به لیندا بزنم ...
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
#داستان_جنجالی زندگی امیر حسین👆🏻😍
پر از استرس و #هیجان 🙈🔞
و #عبرت برای خیانتکارا😔
از دستش ندید به جاهای باحالش رسیده🙈😱
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ #پرسش سلام خانم وقتتون بخیر لطف کنید زودتر مشکل منو بزارین واقعا توی شرایط روحی ب
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام میخواستم در مورد آقا پسری که مادرشون رو از دست دادن بگم که اولا روح مادرتون شاد و یادشون گرامی دوما همچین شرایطی رو من هم داشتم با این تفاوت که ما پنج تا بچه بودیم و من بچه ی بزرگ بودم و ۲۷ ساله بودم و ازدواج کرده بودم و بقیه خواهر برادرام از من کوچکتر بودن ،ما هم مادرمون رو توی سن ۴۶ سالگی بخاطر بیماری قلبی از دست دادیم و فامیل بعد از دو سه ماه شروع کردن به اینکه پدرتون باید زن بگیره ما هم مخالفت میکردیم اما پدرم هم راضی بود و بعد از سالگرد مادرم ازدواج کرد توی اون یکسال بدترین شرایط روحی رو داشتم که الان بار بیماری اون سال رو به دوش میکشم،خیلی سخت بود خیلی، تنها کسانی که توی این شرایط هستن فقط میتونن درک کنن که به آدم چی میگذره،من از تمام دوستان خواهش میکنم هیچ دخالتی برای ازدواج این چنین افراد نکنید که هرگز از ذهن بچهها بیرون نمیره لااقل توی یکی دو سال اول نبود مادر اینچنین نکنین من خودم به هیچ عنوان کسانی رو برای پدرم خانمی رو معرفی میکردن نمیتونم ببخشم هرگز نمیتونم ،با این که الان از ازدواج پدرم راضیم ولی یه حس بدی بهشون دارم،برادر خوبم الان از اون زمان ۷ سال میگذره و من درسته اون زمان خیلی حالم بد بود ولی الان هم برای پدرم و هم برای خواهر برادرام خوشحالم که پدرم دوباره ازدواج کرد انگار که دوباره یک خانواده شدیم و این خانم همه ی مارو دور هم جمع کرد و دوباره اسم خانواده رو به ما برگردوند برادرم رو داماد و خواهرام رو عروس کرد ویه برادر مجرد هم خونه دارم درسته همه ی ما مخالف بودیم ولی الان خدا رو شکر میکنیم بابت این اتفاق،خداوند همه ی مادران و پدران آسمانی رو قرین رحمت خودش قرار بده و به شما و خواهر عزیزتون هم صبر عنایت کنه که فقط خدا میتونه حال هر کسی رو توی این شرایط خوب کنه 🙏
❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین محترم خدا قوت وخسته نباشید
راجع این برادر که میگن مادرشون فوت شدن خداوند رحمتش کنه روحش قرین رحمت الهی انشاءالله وبقیه بسیج شدن که پدرشون ازدواج کنن اول اینکه ازلحاظ شرعی وقانونی نمیتونید مانع ازدواج پدرتون بشین چون درهرصورت انشاءالله شما سروسامون میگیرین میرید دنبال زندگی خودتون واون که دوباره ازهمیشه تنهاترمیشه پس عاقلانه به موضوع فکرکنید نه احساسی.
اینم بگم که مادرم خودم هم ۴۲سالشون بود که سکته مغزی کردن وفوت شدن این حادثه مربوط به سال ۹۰ هنوز که هنوز باورمون نشده که نیستش هرشب خوابش میبینم فامیلای مادریم هفته مادرم ندادن خواستن دختر عموی مادرم که بیوه بود بدن به بابام مابچه ها وقتی فهمیدیم جیگرمون آتیش گرفت وقبول نکردیم بخاطرهمین همشون باهامون قهرکردن تا موقعی که سال مادرم دادن بزرگترای فامیل باهامون صحبت کردن بابام هم ۵۰سالش بود ما هم گفتیم چیزی که خدا حلال کرده وتو دین اومده ماکه حرامش نمیکنیم به بابام گفتیم کسی باشه که اخلاقش باماجور باشه اهل جنگ وجدل نباشه چون خانواده مذهبی هستیم خداروشکر یکی قسمت شد والان ۸سال باپدرم ازدواج کرده خیلی خانم وماهه بیشتر از ما هوای پدرم وداداشام داره اینم بگم که احترام متقابل وما خیلی احترامش داریم از گل نازکتر بهش نمیگیم یه خواهر ازش داریم شیرین ودوست داشتنی که اصلا فکر نمیکنیم از دومادرهستیم درست هیچکس جای مادر کسی نمیگیره ولی هیچ خونه ای هم نباید بدون زن باشه.
شماهم سعی کنید عاقلانه باموضوع کنار بایید وتصمیم بگیرین کسی براپدرتون انتخاب کنید که هواتون داشته باشه انشاءالله که هرچه خیر وصلاح براتون رقم بخوره به این فکرنکنید که اگه پدرتون ازدواج کنه دنیا به آخرمیرسه ماهم عاشقانه مادرمون دوست داشتیم وقتی یهویی فوت شدن شوک بزرگی بهمون وارد شد که خیلی طول کشید بانبودش کناربیایم هیچ کار خدا بی حکمت نیست کامل درکت میکنم
خداوند بهتون صبر بده ببخشی طولانی شد.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_پنج صبح سر سفره صبحانه ، عمه دوباره تاکید کرد که پنج شنبه قرار خواستگاری گذاشته.. این ب
#قسمت_چهلو_شش
مادر گفت آره ماشالله ، گفتم که .. حالا ایشالا میشناسیدش...
مادربزرگ گفت آقا یوسف حالا یه نگاه ، حلاله .. ببین دخترمون رو میپسندی؟
همه با این حرف خندیدند منم لبخند کمرنگی زدم و سرم رو بالا آوردم و مرضیه رو نگاه کردم ...
واقعا دختر زیبایی بود .. چشمهای درشت آبی رنگ داشت موها و ابروهای روشن...
نگاهممون در هم گره خورد.. هول شد و موهاش رو زیر روسریش فرستاد.. سرم رو پایین انداختم ..
منکر زیباییش نبودم ولی قلب من فقط با دیدن صنم به تکاپو میوفته ..
کمی که گذشت عمه رخصت رفتن گرفت و من از خدا خواسته سریع بلند شدم و خداحافظی کردم ..
عمه صورت مرضیه رو بوسید و گفت فردا میام که ایشالا دهنمون رو شیرین کنیم ..
مرضیه سرش پایین بود و جوابی نداد..
همین که سوار ماشین شدیم مادر دستشو از پشت سرم گذاشت رو شونم و گفت مبارکت باشه .. خیلی خوشگله.. خانواده شم که دیدی چقدر خوب بودند..
+به دلم ننشست.. خوشم نیومد..
مادر زد پشت دستش و گفت یعنی چی؟ ایراد پیدا نکردی این چه حرفیه؟
عمه به مادر گفت آروم باش بزار ببینم چی میگه... دردت چیه پسر؟همین اولین بار که قرار نیست عاشقش بشی؟ من قرار گذاشتم فردا برم ... چی بگم بهشون؟ آبروم میره.. اینقدر مطمئن بودم میپسندی که خودم رو انداختم وسط ...
مادر گفت شما الان ناراحت نشو .. بزار یوسف تا صبح فکر کنه مطمئن باش که نظرش عوض میشه..
تا خونه ساکت بودم و بعد از رسیدن شب بخیر کوتاهی گفتم و به اتاقم رفتم .. هنوز اتاقم عطر صنم رو داشت.. و من دلتنگتر از همیشه بودم ..
چشمهام رو بستم و به یاد صنم بودم که در اتاقم باز شد و مادر وارد شد..
میدونستم میخواد در مورد چی حرف بزنه..
دوباره چشمهام رو بستم و گفتم مادر... به من ربطی نداره کی میخواد بگه، چطوری میگید.. من که نگفتم زن میخوام..
_آخه...
+آخه نداره مادرجان.. گفتی بیا خواستگاری ، زشته ، عمه قرار گذاشته ، گفتم چشم .. عمه که قول نداده بود من میگیرمش..
مادر نفس بلندی کشید و از اتاق بیرون رفت ..
صبح از اتاق بیرون اومدم . عمه و مادر تو ایوون صبحونه میخوردند..
کنار سفره نشستم .. عمه مثل همیشه تسبیح به دست داشت ..
اشاره ی مادر رو به عمه دیدم ولی وانمود کردم متوجه نشدم ..
اولین لقمه رو به دهان گذاشتم که صدای در بلند شد .. سلطانعلی در رو باز کرد و چند لحظه بعد برگشت و گفت یکی اومده .. میگه با عمه ملوک کار داره.. از اقوامشون هستم ...
مادر بلند شد و گفت خیر باشه بگو بیاد ببینیم چی میگه....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام❤️ #چالش_سیزدهم😍 شما کسی رو دیدین کار خونگی بکنه؟؟ یا توی خونه درامد داشته باشه
کسی رو دیدین که کار خونگی بکنه؟ یا درآمد داشته باشه تو منزل؟
❤️❤️❤️❤️
آره خودم گردو تو خونه میشکنم دو هفته سیصد درآمد دارم
❤️❤️❤️❤️
من تو خونه کاور مبل و وسایل برقی میدوزم ماهی ۱۰ به بالا دارم
❤️❤️❤️❤️
ما تو خونه لواشک درست میکنیم به شکل باکس و مدل های مختلف
خداروشکر خوبه درامدش
❤️❤️❤️❤️
مامانم سبزی خشک، سبزی قرمه، سبزی کوکو و خلاصه هر نوع سبزی آماده میکنه
❤️❤️❤️❤️
من شمع سازم ☺️ خداروشکر خوبه درامدش. توی ۲ هفته ۲ میلیون کار کردم 👌🏻😁
❤️❤️❤️❤️
آره خواهرم تو خونه لوازم آرایشی رو از یه جا دیگه سفارش میده و میفروشه
❤️❤️❤️❤️
من شومیز جینی میخرم چون خیلی کم سود میزنم در حد بیست تومن خیلی اسم درآوردم
الان درآمدم ماهی بیست تومن تو خونه
❤️❤️❤️❤️
من تو خونه با نمد عروسک سرویس آشپزخونه و کلی چیز درست میکنم
❤️❤️❤️❤️
سلام کار من تو خونه قالی بافیه کار خیلی خوبیه درامدشم خوبه
❤️❤️❤️❤️
شاید باورت نشه ولی فقط خیارشور ماهی دو میلیون
❤️❤️❤️❤️
تو خونه انواع ترشی درست میکنم ماهانه بیمه به قیمت مواد از دو تا پنج تومن درآمدمه
❤️❤️❤️❤️
دختر خالم عروسکای خوشگل را اینترنتی میفروشه
یکی از آشناها گل سرهای زیبا درست میکنه به علاوه خیاطی میکنه
❤️❤️❤️❤️
آره ما کرمانی هستیم اینجا برا عروس خیلی پته میخرن منو جاریم میدوزیم میفروشیم
درآمد خیلی خوبی داره 😊
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
بقیه ی معرفی #مشاغل_خانگی و ایده در این کانالمون👇🏻😍 از دست ندید ایده های خانومهارو💪🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24
#به_خاطرمهریه_مجبورشدم_کلیه_مو_بفروشم 💔
#داستان_زندگی_اعضا
#بخش_اول
سلام من میلادم. کوچیکترین پسر یه خانواده شش نفره که بعد از سه تا خواهر که یکیشون ازدواج کرده و در یک خانواده ی متعصب ترک زبان با پدری فرهنگی و مادری که تو خونه آرایشگری میکرد چشم به این دنیا باز کردم.
تا جایی که یادمه زندگیم بدون هیچ دغدغه فکری و هیچ کم و کسری بود و عشق و دردونه مادرم بودم.
زندگیمو از وقتی سربازیم تموم شد براتون نقل میکنم
خودمو به سر کوچه میرسوندم تا هلما، دختر همسایه و دیوار به دیوارمون که از بچگی چشمم جز اون کسی دیگه رو نمیدید، ببینم و هربار با دیدنش، تپش قلبم تند و تندتر میشد چون بهش علاقه داشتم..
یکی از همون روزا طبق معمول با عجله شلوار جین کاربنی رنگمو با تیشرت سفید ست کردم و روبروی آینه ایستادم شونه رو کشیدم رو موهای مجعدم و به حالت یه وری شونه کردم
ادکلن و برداشتم و چندتا پیس پیس رو خودم زدم و یه مشت تخمه برداشتم و با سرعت از خونه بیرون زدم
به سر کوچه که رسیدم هنوز زنگ مدرسه به صدا درنیومده بود انقدر تند و با عجله راه رفته بودم که عرق کرده بودم، با پشت دستم عرقمو خشک کردم و یه نفسی تازه کردم
رفتم کنار دیوار ایستادم خودمو به دیوار تکیه دادم و دونه دونه تخمه رو با دندون شکوندم
طولی نکشید که زنگ مدرسه به صدا دراومد خودمو صاف کردم و یه تکونی به لباسم دادم و سر جام وایسادم تا بهتر ببینمش.
دخترا از مدرسه بیرون اومدن، چشم به چپ و راست چرخوندم با دقت به اطراف نگاه میکردم که هلما از کنارم رد نشه و من نبینمش
با دیدن هلما که با دوستاش بگو بخند میکرد لبخند به لبم نشست
من هم با قدم های آرومم یواش یواش پشت سرشون به راه افتادم
دوستاش یکی یکی خداحافظی کردن و از کنارش متفرق شدن
وقتی تنها شد به پشت سرش نگاه کرد و گفت تو خسته نشدی؟؟ آخه این چه وضعیه؟؟ آخه مگه تو چیکاره منی؟ حتی برادرام اینجوری منو تعقیب نمیکنن، نه یه بار نه دو بار... صد بار بهت گفتم من اصلا تورو دوست ندارم و هیچوقت بهت فکر نمیکنم ولی انگار دوست نداری بفهمی..
صداشو برام بلندتر کرد و گفت میخوای الان جیغ بزنم و بگم تو داری مزاحمم میشی؟
من با لکنت زبون گفتم نه نه اینکارو نکن لطفا.. آخه من کاری با تو ندارم فقط دارم راه خودمو میرم
گفت آخه چرا هرروز تو با من همراهی میکنی.. آدم حتی معذب میشه با کسی حرف بزنه
به چند قدمی من اومد انگشت اشارشو به طرفم گرفت و گفت نگاه کن نگاه کن ببین چی میگم.. من دیگه از این کارات خسته شدم.. اینو تو اون گوشت فرو کن که اگه همه شوهرای دنیا تموم بشن من زن تو نمیشم.. آخه چرا دست از سرم برنمیداری..؟!
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
با سلام من دوتا کک مک بزرگ رو دوتا گونه ها دارم چکار کنم پاک بشه خیلی روش ها استفاده کردم آبلیمو و گوجه وزیتون و..... اما متاسفانه فقط کمرنگ شدن از بین نرفتن. لطفا اگر کسی تجربه درستی داره بگه خیلی برام مهمه پاک بشن ممنون از ادمین محترم
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام من یه سوال دارم وازاعضای محترم کانال میخوام هرچه زودتر منو راهنمایی کنین
من دخترم ۲سال و نیمش هست و ۴روزه که از پوشک گرفتنمش اصلا همکاری نمیکنه میرم باهاش تو حمام کلی بازی میکنم که یاد بگیره خودش بدون پوشک جیش کنه بعضی وقتا شده تا دو ساعت طول میکشه که جیششو بکنه مایعات هم زیاد بهش میدم ۲ساعتی یه بار میبرمش اما خیلی طول میکشه که کارشو بکنه بیشتر وقتا هم یه کم کارشو میکنه بعد که می یارمش بیرون تو شلوارش دوباره جیش میکنه خیلی هم بامهربونی باهاش رفتار میکنم بعد از کارش هم بهش جایزه (در حد یه خوراکی که دوست داره) میدم
الان دیگه خیلی کلافه شدم یعنی دلم برا خودش میسوزه که هنوز یاد نگرفته اینطور هم نیست که متوجه نشه خیلی هم میفهمه واز سن خودش بیشتر حالیشه دختر اولم خیلی راحت تر بود واینقد اذیت نشد
حالا میخواستم اگه اعضای کانال تجربه ای دارن منو راهنمایی کنن که چیکار کنم و اینکه شورت آموزشی خوبه تهیه کنم براش که حد اقل خونه رو نجس نکنه ؟
منتظر راهنمایی های دلسوزانه تون هستم خدا خیرتون بده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقت بخیر
میشه از اعضا سوال کنید آیا ذکر یا نذر یا دعایی سراغ دارن برای خونه دار شدن؟
ممنون میشم
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت شما ادمین گرامی وکسی که این پیام و میخونه❤️لطفا اگه میشه سوال منم بزارید
اینکه ایا کسی تا حالا از لمینت متحرک دندان استفاده کرده ؟تجربه ای داره خوبه یابده؟واینکه ایا دندانپزشک هست درکانال که بدونه ایاخوبه یانه؟
واینکه میشه باهاش غذا خورد؟
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
باتجربه ها لطفا راهنمایی بفرمایید🙏🏻🌹
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ با سلام من دوتا کک مک بزرگ رو دوتا گونه ها دارم چکار کنم پاک بشه خیلی روش ها استفاد
#پاسخ_اعضا ❤️
با سلام. سعی کنید برای اموزش توالت رفتن کودک صبر و حوصله زیادی به خرج دهید. برای کودک برنامه ای وضع کنید که در ساعات مشخصی روی صندلی توالت خود بنشیند و تا ده دقیقه بنشیند اگر کاری نکرد او را بلند کنید. بعلاوه سعی کنید در این زمان با کتاب یا سرگرمی های مختلف کودک را مشغول کنید. هم چنین کودکان تقلید کردن را زیاد انجام می دهند. از کارتون ها و انیمیشن ها اشتفاده کنید بدون اینکه کلامی کودک را هدفمند به این سمت ببرید. سعی کنید در هر بار تلاش درست کودک به صورت کلامی بدون پاداش های مادی کودک را تشویق کنید. پوشک شرتی بخرید که خودتان هم اذیت نشوید. وقتی خودش را خیس می کند دیگر واکنشی نشان ندهید که فکرنکند با این کار می تواند توجه شما را جلب کند
❤️❤️❤️❤️❤️
من ماما هستم
در مورد خانمی که بچشون رو از پوشک گرفتن
اولا هر بچه ای با بچه دیگه فرق میکنه و ممکنه سیستم ارادی شدن ادرار و مدفوع هنوز کامل نشده باشه. یا چون پوشک رو به عنوان یه عضو از بدنش قبول کرده و الان جداشدن ازش سختشه.
تا ۳سالگی اصلا بهش فشار نیارن چون فقط عصبی و لجباز میشه
همین جایزه دادنها خوبه
از صندلی قصری استفاده کنید
یه قسمت خونه رو برای نماز پاک نگه دارید و برای بقیش نگران نباشید و دعواش نکنید
از شرت های آموزشی که لایه پلاستیکی و حوله ای دارن استفاده کنین
❤️❤️❤️
سلام خدمت خانمی که میخوان بچشون رو از پوشک بگیرن
عزیزم بعضی بچه ها خیلی سریع یاد میگیرن ولی بعضی نه
یکم باید حوصله کرد . بچه تون رو دیگه اصلا پوشک نکنید . به جز اینکه بخواهید به اجبار به بیمارستان ، منزل اقوام و... برید .
کم کم کودک شما متوجه میشه که وقتی پوشک نیست خیلی راحت تر میتونه بازی کنه
باید بسیااااااار صبور باشد
وقتی خودتون خواستین برید دستشویی بهش بگید من میرم دستشویی جیش نداری ؟
۶ ماه اول به دلیل اینکه کودک هنوز خوب یاد نگرفته و بعضی اوقات فکر میکنه پوشک هست منزل تون رو کثیف میکنه ولی چاره ای نیست
فرزند ما هم همین طور بود . مجبور بودیم برای خواندن نماز سجاده بزرگ پهن کنیم
فقط باید صبور باشد عزیزم .
و اینکه همیشه با برخورد خوب از کوک بخواهید که به دستشویی بره . چون اگه کمی اخم کنید ویا باتندی بگین لج بازی میکنه
انشاالله یاد میگیره
التماس دعا
❤️❤️❤️❤️
شورت آموزشی تهیه کنید
به بچه فشار روانی وارد نکنید که ممکنه لجبازی کنه اگه احساس لجبازی کردید دوهفته دیگه پوشکش کنید وقتی آرام شد مجدد کار رو انجام بدید
ممکنه بچه از دستشویی خودش بترسه بهش بفهمونید با دستشویی به شما هدیه میده و شما رو خوشحال میکنه
❤️❤️❤️
سلام
خانمی که بچشون را از پوشک گرفتن
عزیزم چهارروز که زیاد نیست.شاید تا دوسه هفته هم طول بکشه.حتما شورت آموزشی براش بگیرن که خونه نجس نشه و شما آرامش بیشتری داشته باشین.
براش رنگ انگشتی یا گواش یا ماژیک وایت برد بگیرید که روی دیوار حمام یا دستشویی نقاشی کنه.راحت شسته میشن.
اینطوری به ذوق نقاشی دستشویی یادش میمونه.
انشالله موفق باشید.
❤️❤️❤️❤️
سلام راجع به خانمی که بچه رو از جیش گرفته دوباره پوشکش کن گناه داره همه بچه هامثل هم نیستن اصلا هم ربطی به هوش بچه نداره که مثلا بگن خنگ هست یا باهوش
❤️❤️❤️
سلام دوستان عزیز درپاسخ به سوال خانمی که گفتنددخترشون روازپوشک گرفتن ولی هنوزموفق نشدند که دستشوییشو راحت بگه٬منم شرایط شمارویک ماه پیش داشتم دخترم الان ۲سال ۱ونیم ماه هستش برای منم شرایطم خیلی سخت بودرفتم براش صندلی خریدم که رنگ امیزی قشنگی داشته باشه خوراکی های موردعلاقه شو خریدم ولی فایده نداشت تقریبا یک هفته کشید تادیگه روی صندلیش دستشویی کردواقعا صبوری میخواد٬ دخترم تازه الان یکم راه افتاده وبدون دردسردستشویی میره عزیزم فقط باید باهاش راه بیای وصبوری کنی تابه نتیجه برسی هربچه ای یه قلقی داره٬ بسیارممنون ازدوستان وادمین که تجربیات ماودوستان عزیزرودرکانال قرارمی دهند🙏🌹
❤️❤️❤️❤️
در پاسخ ب اون خانمی ک دارن ب دخترشون آموزش دسشویی رفتن رو میدن پسر منم الان دو سال و دو ماهشه ومن هم همین مشکل رو دارم شما بعد چهار روز زود خسته شدید این پروسه طول میکشه و هر کودک با کودک دیگه فرق داره من الان شورت آموزشی تهیه کردم و خیلی هم خوبه ب شما هم پیشنهاد میدم تهیه کنید و اینکه باید خیلی صبور باشید تا ب نتیجه مطلوب برسید
❤️❤️❤️❤️
سلام درموردازپوشک گرفتن
من یه کاغذ چسباندم داخل دستشویی وهردفعه دستشویی می رفت بهش یه دونه برچسب می دادم بچسبونه خیلی خوب جواب داد
❤️❤️❤️❤️
سلام درباره خانمی که بچه شون رو می خوان از پوشک بگیرن💐💐 ،عزیزم باید صبور باشی یه کم طول میکشه تا خوب یاد بگیره ،من به دخترم می گفتم فرشته برات جایزه میزاره هر وقت که بری دستشویی بعد که کارشو می کرد یه خوراکی که دوست داشت براش میاوردم ولی نباید ببینه که شما آوردی باید قایم کنی فکر کنه فرشته براش آورده 🌺🌺
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_شش مادر گفت آره ماشالله ، گفتم که .. حالا ایشالا میشناسیدش... مادربزرگ گفت آقا یوسف حال
#قسمت_چهلو_هفت
مرد میانسالی که دیشب در خونه ی مرضیه رو برامون باز کرد همراه سلطانعلی ، تا کنار ایوون اومد ..
مثل دیشب دستش رو گذاشت روی سینه اش و سلام داد ..
عمه ملوک تسبیحش رو تو مشتش گرفت و پرسید یدالله خیر باشه .. چی شده؟
یدالله سرش رو پایین انداخت و گفت اومدم خبر بدم بعد از نماز صبح مادربزرگ ، عمرش رو داد به شما .. خانوم گفتند بیام و خبر بدم ..
عمه ملوک زد پشت دستش و گفت ای داد ، دیشب که خوب بود ...
یدالله دستهاش رو تو هم گره کرد و گفت نه .. مادربزرگ خیلی وقت بود ناخوش احوال بود .. دیشب بعد از رفتن شما هم دوباره سرفه هاش شدید شد .. بالاخره هم تا صبح دووم نیاورد ..
مادر به عمه گفت حالا چیکار کنیم؟
عمه به یدالله گفت تو برو .. الان اونجا کلی کار هست که باید انجام بدی..
یدالله خداحافظی کرد و دو قدم دورتر شده بود که عمه گفت یدالله وایسا.. سلطانعلی رو هم ، همراهت ببر بزار کمکت کنه...
سلطانعلی نگاهی به مادر انداخت..
مادر با چشم اشاره کرد که همراهش بره.. سلطانعلی که کاملا معلوم بود مایل به رفتن نیست گفت پس برم لباس سیاه بپوشم ..
یدالله نزدیک در منتظر ایستاد .. سلطانعلی لباسش رو عوض کرد و همراه یدالله راهی شد...
عمه رو کرد به من و گفت تو هم لباس مشکی بپوش مارو ببر خونه ی مرضیه .. واسه کفن و دفن همراهشون بریم ..
چایم رو سر کشیدم و گفتم من نمیتونم بیام.. امروز یه قرار مهم دارم ..
مادر اخمی کرد و گفت امروز که جمعه است، بازار باز نیست کجا میخواهی بری؟
دور از چشم عمه ، به مادر اشاره ایی کردم وجواب دادم، گفتم که میخوام برم جنس ببینم واسه خرید...
عمه بلند شد و بدون اینکه نگاهم کنه گفت مارو ببر ، بعد از ظهر برو جنس ببین ..
مادر صداش رو پایین آورد و گفت اصلا بخاطر مرضیه نه، قوم و خویش عمه هستند، زشته نریم...
مجبور شدم قبول کردم و همراه مادر و عمه به خونه ی مرضیه رفتیم..
در عمارتشون باز بود و اطراف در پارچه های مشکی زده بودند ..
تو حیاط ، چند تا دیگ بزرگ روی آتش گذاشته بودند و تدارک ناهار میدیدند...
و هر کس مشغول کاری بود..
پدر مرضیه کنار پله ها با چند تا مرد صحبت میکرد با دیدن ما جلوتر اومد و خیلی گرم باهامون سلام و علیک کرد و تعارف کرد که بریم بالا ..
عمه گفت یوسف بمونه کنارتون ، کمک حالتون باشه...
احد آقا اختیار داریدی گفت و دستش رو گذاشت پشتم و به سمت پله ها هدایت کرد...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••