eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️⛔️📚📚🔺🔺یک عمر به همه و در همه‌جا گفتند "گوجه فرنگی" برای پروستات و ... خوبه! حالا ببینید دکتر متخصص حسن اکبری از اساتید برجسته طب سنتی در برنامه سیما درباره گوجه چی میگه! نمیشد این‌ مطالب رو که خیلی هم شفافه، زودتر کشف میکردین؟! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 «مقبل» شاعر، در آغاز شباب، جوانی ظریف و بذله گو بود. روزی در ایام محرم، به جمعی رسید كه سینه زنان، به عزاداری شهید كربلا مشغول بودند و اشعار جانگدازی می‌خواندند. مقبل، از روی استهزاء شعری خواند كه همه عزاداران از مضمون شعر او دلگیر و پریشان شدند. پس از چندی مقبل به عقوبت كردار خویش گرفتار آمد و به مرض جذام دچار گردید، به طوری كه مردم از او بیزار گردیدند. ناچار، وی در گلخن حمامی مقام گرفت و روزگار می‌گذرانید. محرم سال بعد فرا رسید و مقبل در همان گلخن حمام نشسته بود كه ناگاه آواز جمعی از دوستان و شیعیان ابا عبدالله ـ علیه السلام ـ را شنید. پس خودش را از آن گلخن بیرون كشید و پنهانی به طرف آنان آمد. دید باز به قرار سال گذشته، آن گروه عزادار، سینه زنان و گریه كنان این اشعار را می‌خواندند: روز عزاست امروز جان در بلاست امروز افغان و شور محشر در كربلاست امروز در این لحظه، قلب مقبل از دیدن آن منظره حزن انگیز و شنیدن آن شعر سوزناك شكست و حالش دگرگون شد و گریه كنان این اشعار را سرود: چه كربلاست امروز چه پربلاست امروز سرحسین مظلوم از تن جداست امروز پس در همان شب، رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ را در خواب دید كه او را نوازش كرد و دست مرحمت بر سر او كشید و از تقصیرش در گذشت و بیماریش برطرف شد و حضرت او را ملقب به«مقبل» نمود. نامش در اصل«محمد شیخا» بود. از آن زمان بود كه مقبل، شروع به سرودن اشعاری در مصیبتهای سیدالشهداء نمود. ______________ لقمان حكیم را پسری بود كه همواره او را پند و اندرز می‌داد و به راستی و درستی و پیروی از حق دعوت می‌نمود. یكی از نصایح لقمان به فرزندش این بود كه در اعمال و رفتارش، صرفاً خشنودی خدا و رضای وجدان را منظور بدارد و از تمجید و تحسین خلق مغرور نشود و تعریض و كنایه عیب جویان و خرده گیران را با خونسردی و بی اعتنایی تلقی نماید. پسر لقمان، برای اطمینان خاطر از پدرش شاهد عینی خواست تا فروغ حكمت پدر، از روزنه دیده بر دل و جانش روشنی بخشد. لقمان حكیم به پسرش گفت: هم اكنون ساز و برگ سفر بساز و مركب را آماده كن تا در طیّ سفر، پرده از این راز بردارم. فرزند لقمان، دستور پدر را به كار بست و چون مركب را آماده ساخت، لقمان سوار شد و پسر را فرمود تا به دنبال او روان گردد. در آن حال بر قومی بگذشتند كه در صحرا به زراعت مشغول بودند. آنان چون در ایشان بنگریستند، زبان به اعتراض گشودند و گفتند: زهی مرد بی رحم و سنگدل، كه خود لذت سواری همی چشد و كودك ضعیف خود را پیاده می‌كشد! در این هنگام، لقمان پسر را سوار كرد و خود در پی او روان شد و همچنان می‌رفت تا به گروهی دیگر بگذشت این بار چون، تماشاگران آنان را بدیدند، زبان اعتراض را باز كردند كه: این پدر نادان را بنگرید كه در تربیت فرزند چندان قصور كرده كه حرمت پدر را نمی‌شناسد و خود كه جوان و نیرومند است، سوار می‌شود و پدر پیر و محترم خویش را پیاده از پی همی برد! در این حال، لقمان نیز در ردیف فرزند سوار شد و همی رفت تا به قومی دیگر بگذشت. قوم چون این وضع را بدیدند، از عیب جویی گفتند: زهی مردم بی رحم كه هر دو بر پشت حیوانی ضعیف برآمده و باری چنین گران بر چارپایی چنان ناتوان نهاده‌اند، در صورتی كه اگر به نوبت سوار می‌شدند، هم خود از زحمت راه می رستند و هم مركبشان از بار گران به ستوه نمی‌آمد. در اینجا، لقمان و پسر هر دو از مركب به زیر آمدند و پیاده روان شدند تا به دهكده‌ای رسیدند. مردم دهكده چون ایشان را به آن حال دیدند، نكوهش آغاز كردند و از سر شگفتی گفتند: این پیر سالخورده و جوان خردسال را بنگرید كه هر دو پیاده می‌روند و رنج راه را بر خود می‌نهند، در صورتی كه مركب آماده پیش رویشان روان است، گویی كه ایشان این چارپا را از جان خود بیشتر دوست دارند! چون كار سفر پدر و پسر به این مرحله رسید، لقمان با تبسمی آمیخته به حسرت، به فرزندش گفت: این، تصویری از آن حقیقت بود كه با تو گفتم و اكنون خود در طیّ آزمایش و عمل دریافتی كه خوشنود ساختن مردم و بستن زبان عیب جویان و یا وه سرایان امكان پذیر نیست. از این رو، مردم خردمند به جای آنكه هدف گفتار و كردار خود را جلب رضا و كسب ثنای مردم قرار دهد، می‌باید خوشنودی وجدان و رضای خالق را وجهه همت خود سازد و در راه مستقیمی كه می‌پیماید، به تحسین یا توبیخ این و آن، گوش فرا ندهد. داستانهاي جوانان / محمد علي کريمي نيا ______________ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
❤️🍃 پرسش سلام دوستان دختری ۲۶ ساله هستم با پسری ۳۷ ساله آشنا شدم به صورت سنتی. من معلم هستم ایشون حقوقی هستن، چند ماه آشنا شدیم و با هم یک مدّت پیام دادیم سه الی چهار بار بیرون رفتیم چون با پسری اهل رفاقت و دوستی نبودم هر چند همکلاسی آقا زیاد داشتم و... به ایشون وابسته شدم. اما موضوعی که هست اینه که من خیلی معتقد تر از ایشون هستم بیشتر شبیه خانواده آقا پسر هستم تا خودش، خودش هم بی اعتقاد نیست اما خیلی کمتر از من هست از طرفی شوق و هیجان منم برای رابطه بیشتره زنگ بزنم پیام بدم اما ایشون بخاطره حالا سن یا آقا بودن یا حقوقی بودن این طوری نیستن، من واسه شون تو یک سری رفتارهای بدمون مثل لجبازی و عصبانی شدن، حساس بودن هم مثل هم هستیم البته من با بالا بردن صدا، اما ایشون وقتی جدی می شه با سکوت و اخم که ترسناک می شه و اون حس آرامش که کنارش دارم به یک باره از بین می ره اما تا لبخند می زنه باز علاقه م بیشتر می شه. کمی فازی و مودی هست گاهی هم تو عصبانیت کلاً ساکت و آروم می شه من کمی بروز می دم ایشون تو تمام رابطه کوتاه گفتن من باید فقط عوض بشم همه ش این تیکه کلام شون بوده گفتم تو اخلاق‌های بدم آره اما همه ش هم که من نباید عوض بشم یکجا هم شما می گه منعطفم می‌ترسم نباشه... می‌ترسم بخواد دو روز دیگه کنار اخلاق هام من رو از اعتقاداتم دور کنه... نمیدونم... اخلاق‌های خوبم داره اما تو نگاه اول همه خانواده میگن اخمو وعصبی دیده می شه و منم چون شخصیت آرومی نیستم خانواده میگن نه... نمیدونم دوسش دارم به دلم نشسته اما نمیدونم چه کار کنم...مادیات برام مهم نیست وضعشم معمولیه اما به لحاظ خانوادگی مادر پدر من سواد ندارن ایشون مادر پدرشونم باسواده... بچه‌ها کمکم کنید درست کمکم کنید چه کار کنم؟ 🌻❓🌻❓🌻❓🌻❓🌻❓   ماجرای دوستم درباره خواستگاری سنتی رو تعریف می‌کنم؛ دوستم متولد ۷۳ مدرک فوق لیسانس مدیریت بازرگانی استخدام رسمی سازمان امور مالیاتی یعنی کارمند دولت خانواده اش براش یک دختر متولد ۷۹ که اون هم دانشجوی رشته مدیریت بازرگانی تو دانشگاه پیام‌نور بود برایش در نظر گرفتن، بعدش پدر دوستم با پدر دختر تماس گرفتن بعدش پدر دختره تا فهمید یک جوان که استخدام دولتی هست می خواد بیاد خواستگاری. تلفنی به بابای پسره گفت که آقازاده شما یک قرار ملاقات خصوصی با من بگذاره و حکم کارگزینی امسال و فیش حقوقی آخرین ماهش رو با خودش بیاره، منم این ۲ مدرک رو بررسی می‌کنم اگه مبلغش از نظر من اوکی بود قبول می‌کنم پسر شما همراه خانواده اش بیاد با دختر من جلسه معارفه یا خواستگاری رو بگذاره، بعدش پدر دوستم تا این موضوع رو به دوستم گفتش اونم گفت که نخواستم و همه چیز رو کنسل کنید بعدش خانواده کمی خواستن آرومش کنن و توجیه کردن که این دختره شاید خودش بهترین باشه برات اما دوستم به پدر و مادرش گفت که بهترین دختر هم باشه نمی‌خوام با چنین مردی فامیل بشم. حسابش رو بکنید یک جوان دهه ۷۰ ی ازدواج سنتی که قدرت نفوذ پدر خانواده زیاد هست رو آخرش قبول نکرد، آیا جوان دهه ۸۰ این نوع ازدواج اصلاً قبول می‌کنه؟  این مرد چون رشته تحصیلی اش با خانم یکی بود هم تو دروس دانشگاه هم بعدش پیدا کردن شغل و آزمون‌های استخدامی دولت می‌توانست حسابی به خانمش کمک کنه، اما به خاطر سختگیری پدرش فرصت آشنایی و شاید ازدواج با یک مرد رو از دست داد. نظر شما درباره اختیارات زیاد پدر و مادر دختر تو ازدواج سنتی چیه؟  👇🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️🍃 پرسش سلام دوستان دختری ۲۶ ساله هستم با پسری ۳۷ ساله آشنا شدم به صورت سنتی. من
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام در مورد خانمی ک طلا گم کردن آیه ۱۰۸سوره توبه رو بخونن.ان شاالله خیلی زود پیدا میکنن دعا برای پیدا شدن اشیا گم شده از آیت الله بهجت یک دعای فوری برای پیدا شدن گمشده دعای سفارش شده توسط آیت الله بهجت است. ایشان بیان کرده‌اند اگر چیزی گم کرده‌اید این دعا را مرتباً زمزمه کنید تا آن زمانیکه آن شیء پیدا شود: “أَصْبَحْتُ‏ فِی‏ أَمَانِ‏ اللَّهِ‏ ‏وَ أَمْسَیْتُ فِی جِوَارِ اللَّهِ” همچنین ایشان دعای دیگری را نیز برای پیدا کردن شیء گم شده یا چیزی که محل آن را فراموش کرده‌اید، سفارش می‌کنند که عبارتست از: ” اللهم انّی اسئلک یا مُذَکِّرَ الخیرِ و فاعلَهُ و الآمِرَ بِهِ اَن تُصلّیَ علی محمدٍ و آل محمد و تُذَکِّرَنی ما اَنسانیه الشیطان” 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام به خانمی که فیبروم دارن ولکه بینی دارن عزیزم حتما از طریق گوگل وارد سایت سیاه دونه شو دکتر احسانیان یه پشتیبانی مخصوص بیماری زنان داره ضرر نداره انشالله جواب میگیرین برای خانمی هم که ۲ هفته پریود نشده نگران نباشین من خودم مثل شما میشم از صفرای زیاده البته گاهی اوقات میتونین چند قاشق رب انار یا قره قروت یا دم کرده تخم شوید ولیمو بخورید انشالله راه میفته 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام وقتتون بخیر به اون خانمی که گفتن پلاکت خون خواهرش پایینه بگید نگران نباشن من خودم حدود ۱۰ سال پیش متوجه میشدم که بی دلیل پاهام کبود میشن وقتی رفتم آزمایش پزشک عمومی گفت پلاکت خونت پایینه باید بری پیش متخصص رفتم پیش متخصص چند روزی بیمارستان بستری ام کرد و دارو بهم داد یکم اومد بالاتر از بیمارستان که مرخص شدم دکتر گفت داروهای که تموم شد دوباره بیا تا آزمایش بگیرم و خداروشکر پلاکت ام بهتر شده بود حدود ۲ سال تحت نظر پزشک متخصص بودم الان هر ۲ سالی یک بار چکاپ میدم که پایین نیومده باشه نگران نباشید چیز خطرناکی نیست فقط پیگیری کنید 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام براین دندونها باید بره دندان پزشک اگه دایمی هست وعصبش کامل شده روکش دایم بزاره 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام.اول به مدیرگروه وبعدبه تمامی اعضای محترم گروه.. میخواستم درپاسخ اون خانم گلی که اول ازدواجشون وارد گروهشون کردن وحالا ایشون رو همسرش حساس شده ومیخواد بدونه حد و اندازه رابطه با جنس مخالف چقدربایدباشه... خب عزیزم جوابش خیلی ساده هست همونی که اسلام میگه..قاطی شدن وصمیمی شدن زن ومرد بی برو برگرد سم هست حالا جوونای امروزی به اسم مدرن شدن وادای روشنفکری درآوردن(که البته این درواقع انحراف روشنفکریست)سعی میکنن همه جوره آزادانه رفتارکنن وغافل ازاینکه پایه های زندگیشون به همین راحتی سست میشه واون کسی که میگه بایداین چیزها(روابط زن ومرد نامحرم) عادی بشه تاحساسیت کمتربشه کاملا مقرضانه این تحلیل رومیکنه .. پاسخ سوال شماهم عزیزم اینه که نامحرم حریم داره ومعمولا باید درحدضرورت وبااحترام ونجابت برخورد داشته باشن..وقتی دیگه روابط اینقدرصمیمی شد که همدیگروبه اسم صدازدن وکلمه (تو)به جای(شما)استفاده شد واقعا منتظرهراتفاقی باشیدوکسی روملامت نکنیدجزخودتون.. چراآرامشی که توتفریحات باهمجنس های خودمون داریم روباید باایجادگروههای مختلط بهم بزنیم.. حساسیت شمابجاست دخترم که اگه غیرازاین بودشمابیماربودی... خداعاقبت هممون روبخیرکنه ان شاالله🤲 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 با سلام خدمت ادمین عزیز و همه اعضای گروه عزیزان من نزدیک یک ماه هست برای محصول کفلمه دکتر احسانیان پول واریز کردم چونکه برای سه تا فرزند و خواهرم هم یکجا من پول واریز کردم هنوز سفارشها را ارسال نکرده اند میخواستم ببینم کسی هست که سفارش داده باشه و به دستش نرسیده باشه ؟؟ واینکه چقدر باید چشم انتظار باشیم برای ارسال؟؟!!!! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️⛔️افشاگری بسیارتلخ درباره مضرات قند سفید با الودگی بدن به مواد سرطان زا و… ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه یکی دوهفته گذشت احمد یه روز عصر زنگ در رو زدو وقتی ایفون رو جواب دادم
❤️🍃 نجمه هر روز صبح میرفتم دادگاه و ظهر برمیگشتم، سحر اکثرا تو خونه تنها بود... وارد راهرو های دادگاه که میشدم دیگه بدبختی های خودمو یادم میرفت، انقدر که چشم خیس میدیدم، انقدر که صورت کبود میدیدم، انقدر که ناله و التماس می‌شنیدم... خیلی نا امید بودم، فکر نمیکردم بتونم طلاق بگیرم، انقدر که همه چیز به نفع آقایون بود... احمد به هیچ وجه راضی به طلاق نمیشد،خیلی هارو برای وساطت فرستاد و بار آخر هم کلی تهدیدم کرد...برای مهریه م تحت تعقیب بود و یه روز که اومده بود جلوی در خونه ما و ابرو ریزی می‌کرد، به پلیس زنگ زدم و دستبند به دست بردنش، دخترم تموم این صحنه هارو دید و چیزی نگفت.. وقتی افتاد بازداشتگاه، به خاطر از دست ندادن کارش مجبور شد ماشینش رو بفروشه، یکم ناراحت بودم از اینکه جایی رو نداره زندگی کنه، ولی فهمیدم یه واحد تو خونه های سازمانی کارخونه شون بهش دادن، خیلی تعجب کردم آخه به آدم مجرد خونه نمیدادن، که یه روز رحیم بهم گفت احمد خواهر زن یکی از همکاراشو که تازه طلاق گرفته، صیغه کرده و کارخونه بهشون خونه داده و اونجا زندگی میکنن، تعجب نکردم ازش بعید نبود، ناراحتم نشدم، یعنی اصلا مهم نبود برام... بالاخره ماشینش رو فروخت و مهریه م رو داد...احمد برای حضانت سحر اقدام کرده بود تا از مهریه م بگذرم اما  تو جلسه اول دادگاه قاضی گفت تصمیم با خود بچه ست و دخترم منو انتخاب کرد...بالاخره با کلی دوندگی تونستم طلاقمو بگیرم،اون موقع نفقه ای که برای سحر پرداخت می‌کرد 45 هزار تومن بود که هیچ ارزشی نداشت و جداگونه هم به هیچ عنوان خرجی نمی‌کرد و معتقد بود اگه چیزی برای سحر بخرم همه میگن مادرش خریده... مهریه رو گذاشته بودم بانک و هر ماه از روی همون خیلی کم برمی‌داشتیم.. روزی که برای صیغه طلاق رفته بودیم محضر، تموم هزینه های محضر رو هم از من گرفت، برگه ها رو امضا کردیم و از محضر اومدیم بیرون، دم در صدام کرد و یه برگه تا شده، از جیبش درآورد و بازش کرد و جلوی چشمم گرفت، صیغه نامه بود... خنده م گرفت، فکر می‌کرد خبر ندارم و ناراحت میشم ولی نمی‌دونست براش خوشحال هم شدم، آروم لبخند زدمو گفتم خوشبخت بشین، دهنش باز مونده بود... از همونجا یه تاکسی گرفتمو رفتم پیش دخترم... روزامون سخت میگذشت، هر دفعه یکی از وسیله های خونمون رو می‌فروختم، پول کرایه خونه هم زیاد بود، اما باهمه اینا حالمون خوب بود، دخترم دیگه استرس نداشت و همین کافی بودهر روز دنبال کار میگشتم اما یا محیطش بد بود یا حقوقی نمی‌دادن یا مدرک میخواستن صاحب خونمون خیلی زن خوبی بود، اونم با پسرش زندگی می‌کرد و شوهرش اطراف تهران باغ داشت و معمولا خونه نمیومد.زمستون بود، سرما خورده بودم همیشه خودم میرفتم دنبال سحر تا از مدرسه بیارمش اما اون روز حالم خیلی بد بود و طیبه خانم صاحب خونمون رفت دنبالش و یه ربع بعد اومدو گفت سحرو پیدا نکرده، اصلا دیگه نمیفهمیدم چی میگه، چادر رنگیمو سرم کردم رفتم پایین، تو کوچه خلوت بود، سرم خیلی گیج میرفت، دلم آشوب بود، تموم فکرای بد تند تند میومدن تو سرم،یه لحظه یاد احمد افتادم، گفتم نکنه اون اومده دنبالش، ولی باز گفتم نه، تو این 5 ماه حتی یه بارم نیومده سحرو ببینه،  نمیدونستم کجا برم، داشتم صلوات می‌فرستادم که دیدم سحر داره اروم آروم از آخر کوچه میاد، تو تموم عمرم انقدر خوشحال نشده بودم، دویدم بغلش کردم، طفلک تعجب کرده بود، هی میگفت مامان چی شده؟از خودم جداش کردمو گفتم طیبه خانم اومد دنبالت کجا بودی، گفت با دوستام از اون یکی خیابون اومدیم، من فکر کردم نمیای دنبالم، وگرنه منتظر میموندم دستشو گرفتم و رفتیم خونه اون شب تا صبح بیدار موندم و گریه کردم، هیچکسو نداشتم، نمیدونستم باید چیکار کنم، بدون پول نمیشد، نمیخواستم سحر بفهمه بی پولی رو...اون شب خیلی با خدا حرف زدم، التماسش کردم یه راه جلوی پام بذاره، التماسش کردم نذاره شرمنده دخترم بشم روز بعدش ساعت 6 بیدار شدم و برای سحر صبحونه درست کردم و بیدارش کردم که بره مدرسه، پول نداشتم که بهش بدم تا خوراکی بخره، اونم هیچی بهم نگفت... رسوندمش مدرسه، دلم کباب بود، زود برگشتم خونه و همه جا رو زیرو رو کردم، چندتا سکه پیدا کردم که کلش شد 200 تومن، خیلی خوشحال شدم، رفتم یه ساندیس و یه کیک خریدم و تا مدرسه دویدم و وقتی رسیدم نذاشتن خودشو ببینم و دادم به مستخدم مدرسه شون...دلم آروم شده بودرفتم خونه و دفترچه بانک رو برداشتم تا برم از بانک یکم پول بردارم، بانک شلوغ بود و نیم ساعت طول کشید تا نوبتم شد، چیزی زیادی نمونده بود تو حسابم، 200 تومن برداشتم چون آخر ماه بودو باید کرایه خونه رو هم میدادم نزدیک خونه بودم که یه موتور با سرعت از بغلم رد شد و کیفمو زد، جیغ زدم، مردم دورم جمع شدن، یکی گفت شماره پلاکش رو برداشتم، یکی گفت دو نفر بودن، یکی ولی میزد تو صورتم میگفت حالت خوبه خانم؟حالم خوب نبود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋خدا از خودش دفاع کرد🕋 این مردک در حضور مردم گفت: خدا وجود ندارد. اگر وجود دارد، همین الان بر من عذاب وارد کند... حرف هایش تمام نشده بود، که عذاب الهی مانند صاعقه بر سرش فرود آمد. لا إله إلا الله محمد رسول الله ➖➖➖ ان شاء الله اسرائیل هم بزودی به اسقاطیل تبدیل خواهد شد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 📚10 درمان ساده خانگی برای بهبود انواع سرفه، برمبنای طب سنتی 1⃣ تدابیر تسکین سرفه خشک 2⃣ تدابیر تسکین سرفه خلط‌دار 3⃣ درمان‌های کلی 4⃣ پرهیزات در زمان سرفه 5⃣ آموزش حریره نشاسته برای تسکین گلودرد، سرفه خلط دار و گرفتگی صدا سرفه از تظاهرات بالینی برخی از بیماری‌ها از جمله سرماخوردگی، حساسیت و آلرژی، کرونا و … است سرفه گاهی خشک، و گاهی خلط‌دار است. تسکین سرفه‌ خشک ۱. بارهنگ این دانه‌های ریز در آب جوش لعاب پس می‌دهند و در تسکین سرفه موثرند. ۲. تخم مرو یا تخم بالنگو (با هم فرق دارند) دانه‌های این گیاهان نیز در آب، لعاب می‌دهد و به تسکین سرفه خشک کمک زیادی می‌کند. ۳. به دانه دانه به، باید شیرین باشد، لعاب آن در کنترل سرفه مناسب است. بهتر است هر ساعت یک قاشق از این لعاب میل شود اما دانه جویده نشود ۴. چهار تخمه ترکیبی از قدومه شیرازی، بارهنگ، سپستان و دانه به که مصرف دم کرده آن در آب جوش نیز موثر است که امروزه به به شکل پودر روتارین هم داروخانه‌ها عرضه می‌شود. نکته مهم: بخور آب داغ، جرعه جرعه نوشیدن مایعی گرم و یا دمنوش عناب هم بسیار کمک کننده است. هشدار مهم معمولاً اوایل بیماری سرفه‌ها خشک هستند، بنابراین آویشن و پونه در سرفه خشک انتخاب درستی نیستند، در سرفه خشک موارد زیر موثرند: به دانه، نشاسته، عناب، ختمی، پنیرک، بنفشه ، همراه بخور بابونه و دمنوش بابونه موثر است (البته نه همه باهم!!!) تسکین سرفه‌ خلط‌ دار ۵) شلغم  هم به شکل آب‌پز و هم در سوپ و آش کاربردی است. جهت تسکین سرفه و نرم کردن سینه، مقداری شلغم را پس از شستن خرد کنید و در آب بجوشانید تا خوب بپزد و سپس به مرور میل کنید. برای درمان سرفه‌های کرونایی به ویژه اگر سرفه‌ها خلط دار یاشند هم می‌توانید از دستور زیر استفاده کنید: ابتدا ترب سیاه یا شلغم را شسته و داخل ترب سیاه (از قسمت اتصال برگ‌ها) را سوراخ کرده یک قاشق عسل بریزید. و به صورت ایستاده داخل یک لیوان یا ظرف قرار دهید (کنار بخاری یا شوفاژ می‎توانید قرار دهید). بعد از ۲۴ ساعت آب رقیق داخل ترب سیاه یا شلغم را میل کنید. ) دمنوش‌ها دم نوش آویشن در سرفه‌های خلط‌دار بسیار کمک‌کننده است. دمنوش آویشن و عناب، دمنوش پونه، شربت زوفا، دمنوش بابونه نیز بسیار توصیه شده است. دمنوش عناب و بنفشه در گرم مزاجان دمنوش بابونه در سردمزاجان جوشانده عناب و شیرین بیان در سردمزاجان و سرفه‌های خلطی (البته شیرین بیان برای افراد دارای فشارخون توصیه نمی‌شود). درمان‌های کلی ۷) نشاسته داغ پخته شده نشاسته را که از قبل در کمی آب سرد حل کرده‌اید به شیر داغ یا آب جوش اضافه کنید، هم بزنید تا بپزد، این نشاسته داغ پخته شده در سرفه خشک و خلط‌دار مسکن خوبی است. ۸) عسل و لیموترش یک ق.م. عسل در یک فنجان آب گرم، حل کنید، صبر کنید ولرم شود و قطرات لیموترش تازه را اضافه بفرمایید؛ در کنترل علایم سرماخوردگی از جمله گلودرد و سرفه بسیار موثر است. ۹) بابونه شیرازی دم نوش بابونه شیرازی روزی ۲ تا ۳ بار در روز در کنترل علائم سرماخوردگی موثر است. ۱۰) پودر بادام و بارهنگ دو ق. م. سر پر پودر بادام، یک ق. م. سر پر بارهنگ، یک ربع در آب جوش بماند با کمی نبات شیرین کنید و جرعه جرعه بنوشید. پرهیزات در زمان سرفه شورها مثل پنیر تبریز و خیار شور تندها و فلفلی‌ها سرخ شده‌ها ترشی و سرکه ادویه‌ها محرک شیرینی‌های غلیظ آموزش حریره نشاسته برای گلو درد، گرفتگی صدا و تسکین سرفه خلط دار مواد لازم آب جوش: یک لیوان نشاسته گل یا ذرت: یک قاشق مربا خوری شکر: یک قاشق غذاخوری بادام سابیده (پودر بادام): یک قاشق غذا خوری طرز تهیه ابتدا نشاسته را در مقدار کمی آب سرد (۲ قاشق غذا خوری آب سرد) بریزید و بهم بزنید تا حل شود (نشاسته اگر از ابتدا در آب گرم ریخته شود گلوله گلوله می‌شود. پس حتماً باید در آب سرد حل شود). آب جوش را روی نشاسته حل شده بریزید و یک قاشق غذا خوری شکر و یک قاشق بادام آسیاب شده به این مواد اضافه کنید و با قاشق بهم بزنید. و تا گرم است نوش جان کنید. (شیرینی آن دلخواه است، اما برای گلو درد و سرفه بهتر است میزان شیرینی آن کم باشد). توجه کنید نشاسته ذرت با آرد ذرت فرق می کند. نشاسته ذرت سفید رنگ است؛ اما آرد ذرت زرد رنگ است. نکته مهم پایانی در صورتی که سرفه شدید بوده و بعد از سه روز با وجود کاربست تدابیر فوق، از شدت آن کاسته نشود و بدتر شود، یا چند هفته ادامه داشته باشد، باید حتماً به پزشک مراجعه کنید. چون «بهره‌گیری مداوم» از روش‌های درمانی طبیعی فوق نیز جایز نمی‌باشد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 احلام بخش دوم ✅ عصری که رسیدم خونه به مامانم موضوع رو گفتم ولی نگفتم میخواد قایمکی عقدم کنه گفتم میخواد بیاد خواستگاری وای نمیدونید چه غوغای به پا کرد وهمون شب با دایی‌ام تماس گرفت وایشون بلیط هواپیما برامون فرستادن ومنو خواهر ومادرم شبونه رفتیم اهواز شهرمون. گوشی منو گرفتن ومنو از همچی منع کرده بودن شده بودم عروسک دست اینا ومثل معذرت میخوام سگ با من رفتار میکردن،به برادراش اجازه داده بود دست رو من بلند کنن،ومن همه رو تو اون دوران دشمن خودم دیدم نه خانواده‌ی کا عقل ندارن ولی دلسوز منن خلاصه منم وانمود کردم که از این آقا دل کندم واز اون ماجرا ۴ماه گذشت ما برگشتیم خونمون تهران خواهرم باید درس میخوند خودم کار داشتم به محض رسیدن با تهران مامانم موبایلمو بهم داد ومن اولین کار که کردم شارژکردن ودیدن اس ام اس های که تو این۴ماه خاموشی گوشیم برام اومده بود چک کردم خلاصه ایشون نزدیک به ۷۴۲تا پیام داده بودن وگفته بودن اومده دم منزلمون تهران با سریدار ساختمون درگیر شده بودن مختصر کنم قرار ما شد فردای اون شب. که من وسایلمو جمع کنم،شناسنامه و مدارک گواهی فوت بابام رو هم بردارم وساعت ۸صبح پایین ساختمون بیان دنبالم ومنه احمق در اون زمان انگار کور وکر شده بودم مامان وخواهرم رو بزرگترین دشمنم میدونستم وایشون رو ناجی خودم کسی که میخواد بهترینارو برام بسازه کسی که میخواد حامیم باشه وخدای همینم بود حالا بریم سر داستان خودمون ساعت ۸ با یه ساک وسیله وخرت وپرت ومدارک لازم سوار ماشین شدیم ویک راست رفتیم برای آزمایش خون اون روز نرسیدیم به عقد ووقتی مادرم از خواب بیدار میشه ومتوجه‌ی نبود من میشه پیش خودش میگه حتما کار بانکی داشته تا ظهر میاد ووقتی میبینه من تا عصر نمیام زنگ میزنه گوشیم میبینه خاموشه اونجا میفهمه چه بلایی سرش اومده خلاصه با خواهرم نصف شبی میرن کلانتری،واعلام مفقودی منو میکنن،صبح با پرینت مکالمات من شماره تماس ایشون رو پیدا میکنن و محل کارشو با کمک یه آقای که وکیل بودن پیدا کردن میرن محل کارش واونجا آدرس منزل مادرشون که داشتن با خانومشون دختراشون زندگی میکردن رو میدن مادرم میره در خونه‌ی پدرشون که پسرتون دختر منو گول زده بگید برگردونه دختر منو،اونجا تازه مادرم متوجه میشه زن داره وبچه بعدازظهر مادرشون زنگ زدن که برید منزل این دختر خانومی که ورداشتی از خونشون بردیش،مادرش مریضه گناه داره بلای سرش میاد،ماهم دیگه برگشتم خونمون ولی هنوز عقد نکرده بودیم،چرا چون خانومشون فقط رضایت کتبی داده بودن باید میرفتن دادگاه واونجا هم اعلام میکردن،ولی خانومشون گفتن من فقط تو محضر اجازه ازدواج دوم بهت میدم به شرطی که طلاقم ندی وبچه‌ها پیشم باشن،ما دروغ گفتیم که عقد کردیم،مادرم هم مجبور شد الکی زنگ زد به خانواده وگفت هول هولکی احلام عقد کرده،میخوام براش جهاز بگیرم ویه جشن کوچیک که برن سر خونه زندگیشون وبه هیچکس نگفتیم همسرم زن وبچه داره گفتیم مجرده وآتیشش تنده یه خونه برا زنش ودختراش گرفت وبرای خودمون هم یه خونه نزدیک مامانم گرفت دیگه جهاز رو گرفتیم ودرحال چیدن بودیم،که هی میگفتم پس کی عقد میکنیم میگفت دادگاه هنوز رای نداده تا دادگاه هم رای نمی‌داد محضردارعقدمون نمی‌کرد برای هر احضاریه که میرفت دم در خونه‌ی اولش ۱ماه طول می‌کشید،تمام جهاز چیزا شده بود لباس گرفته بود سالن برای مراسم مامانم گرفته بود فامیل اومده بودن تهران خونمون،شده بود اواخر آبان که تولد دختر کوچیکش بود،تا اون موقعه فقط در گوش من می‌گفت از خودشو دوتا توله‌ی که پس انداخته خستم یا داره بابزرگه میجنگه یا داره به کوچیکه شیر میده،ولی اون سال تدارک یه جشن تولد خیلی بزرگ دید ورفت منزل پدرش که جشن اونجا بود گفتم یعنی من تنها بمونم،گفت تولد بچمه ۳ماهه که ازشون دورم دلم براشون یه ذره شده این حرفش رو اون موقع که احمق بودم وفقط خودمو رو میدیدم نمیفهمیدم،ولی حالا که فکر میکنم حرفش کاملا درست بود و کار منه بی‌شعور درست نبود،بگذریم اون شب رفت وفردا شب برگشت ومن گوشی رو چک کردم دزدم با زنش در حال رقص ولاو ترکوندن بود،واینا بگم همه‌ی خانواده‌اش از حضور من خبر داشتن وبا من مخالف بودن،همون شب که اینارو دیدم ترسیدم گفتم احلام دختر احمق تو تاحالا باهیچکس حتی دست ندادی حالا خودت انداختی اینجا بدون هیچ تضمینی،گفتم این زنشو وبچه‌هاشو دوست داره،بلند شو گورتو از زندگیش گم کن بیرون تا دیر نشده،یه موضوعی هم یادم رفت بگم اینکه مادرم باایشون به شدت بد بودن درحدی که قایمکی فحش میدادن به هم ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️🍃 پرسش سلام دوستان دختری ۲۶ ساله هستم با پسری ۳۷ ساله آشنا شدم به صورت سنتی. من
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام برای خانمی که هفت ماهه نامزد کرده یا کلا برای همه ی خانمهایی ک توی نامزدی هستن،ببینید این اخلاقایی ک همسرتون در طول نامزدی دارن باعث میشه که بعدها ازش متنفر بشین الان داغین متوجه نیستین اما من تجربه کردم،اینکه هر حرفی رو ب خواهرش ب مادرش ب زن داداشش ب هرکی میگه اینکه ارزشی براتون قائل نیست اینکه تفریح نمیبره اینکه اصلا باهاش خوش نمیگذره و هزارتا از اینها وقتی رفتین زیر یک سقف مثل یک شیشه شکننده فقط منتظر یه تلنگرید ک بشکنید،اونوقته ک دیگه متنفر میشید و میگید ای کاش این اشتباه رو نمیکردم.. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام نمیدونم خانمها چرا انقد زود جبهه میگیرن فک کنم خودشون زن داداش هستن و دوس ندارن خواهرشوهر خونشون بیاد من پیام اون خانم ک ده روز خونه داداشش رفته رو نخوندم ولی از جواب خانمها تعجب کردم ینی ۳۶۵ روز سال آدم نمبتونه ده روزش رو خونه برادرش یا خواهرش یا پدرش بگذرونه؟انگار دیگه آخر الزمان شده مگه قراره هر وعده چلومرغ بدن هرچی خودشون میخورن یکم بیشتر بزارن مهمونشون بخوره با هم بازار برن فضا سبز برن پارک برن بگن بخندن،اگه زنی بخاطر دعوای دوتا بچه میخاد طلاق بگیره همین الان بگیره بهتره ینی چی واقعا از بعضی جوابها آدم حرص میخوره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام عزیزانم وقت بخیر در جواب دختر خانم 16 ساله که میخاد نماز بخونه و گفته باید مرجع تقلید انتخاب کنم؟؟...عزیزم بله مرجع تقلیدت رو میتونی آقای خامنه ای در نظر بگیری یعنی هر سوالی توی احکام نماز .غسل.روزه.وضو و چیزای دیگه برات پیش آمد به رساله ی مرجع مراجعه میکنی و جواب سوالت رو دریافت میکنی.یا میتونی توی گوگل سوالت رو بپرسی و نظر مرجع خودت رو بدونی. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 در جواب خانم 37 ساله که فرمودن👇👇 من مدتیه تقریبا. یه سال شده وقتی پریود ‌میشم. بعد که تموم میشه دوسه روز اول پاکم دوباره لخته و خون ابه. عزیزم من در مورد دلیل لکه بینی تون نمیدونم ...اما در مورد نماز خواندن با این وضعیت باید عرض کنم شرایط حیض اینه که تا ده روز اگه خونریزی طول بکشه باید به حساب حیض بذاری و بعد از ده روز غسل حیض باید انجام دهی و روز یازدهم اگه لکه و خون دیدی جز استحاضه میشه که استحاضه سه نوع هست قلیله .متوسطه.کثیره...احکام مربوط به استحاضه رو از گوگل سرچ کن بیشتر متوجه میشی...توی هر سه حالت میتونی نماز بخونی اما شرایط برای هر کدام فرق میکنه...که در زیر براتون ارسال میکنم👇👇 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام..در جواب خانمی که دوتادندون جلوش شکسته بگین مشهددکترخلیل افشارنژادعالی هستن.. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام وخدا قوت به مدیر عزیز وممنون از زحماتتون انشاالله همه عزیزان حاجت روا شن وروزی بیاد که تمام مشکلات به حداقل خودش برسه مخاطب صحبتم با دوست عزیزی هست که همسرش مجردی تفریح میره وبه خانوما توجه زیادی داره دوست عزیز تمام کارای همسرتون رو هم همسر من دارن منم دوتا بچه دارم همسر من ۴۲ ومن ۳۸ ساله هستم اوایل زندگی بهتر بود و به صورت مجردی کمتر مسافرت میرفت ولی الان با وجود دختر بزرگ بیشتر شده همسر من اگر با همکاری دوستی یا کسی رفت وآمد داشته باشیم اینقدر توجه نشون میده که طرف اگر خبری هم نباشه فکر میکنه خبری هست وخدا نکنه کسی از این خانوما مورد دار باشه فوری نخ رو میگیره تا الان با هر کسی رفت وآمد داشتم خیلی کم پیش اومده که باهاشون نریخته باشه رو هم مگه اینکه طرف واقعا پاک و وجدان دار باشه وتا الان چند بار خواستم طلاق بگیرم واقعا مستاصل هستم وراهی ندارم چون سن دخترم حساس هست دوست عزیز نمیخوام ته دلتون رو خالی کنم ولی تو این مجردی بازیا یه خوشی هست که دل کندن ازش براشون سخت هست البته شامل همه آقایون وخانوما نیست ولی تو این دوره زمونه خیلی آدمای مورد دار دوره همی رو دارن همسر من جدیدا چند سال میشه آخر هفته ها با هر بهونه ای میرفت که متوجه شدم با زن شوهر دار رابطه داره وگرنه هر مرد عاقل وبالغی میگه باید آخر هفته باید در اختیار خانواده وزن وبچه باشیم خدا میدونه تا الان با وجود اینکه من وهمسرم فاصله سنیمون زیاد نیست ولی شاید ۱۰ نفر بهمون گفتن خیلی تفاوت سنیتون زیاد نشون میده وخیلیا هم فکر کردن من دخترشونم چون تو جوونی سختی زیاد کشیده بود ولی خدا میدونه هیچ وقت پام رو کج نزاشتم وبا هر کی هم رابطه داشته خیلی سطح پایین بوده وبی بندوباربودن اگر واقعا شرایطش رو دارین جدا شین و دندون لق رو هر چی زودتر باید کند انداخت دور انشاالله که مشکلاتتون در اسرع وقت حل شه برای سلامتی وظهور آقا امام زمان وگره گشایی از مشکلاتتون صلوات🤲🤲🤲🌹🌹 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید عزیز ما ! رحمت خدا بر آن شیر پاک و نان حلال که سبب شد تو اینگونه مایه‌ی فخر و زینت مکتب امیر المؤمنين صلوات‌الله‌علیه باشی... 🥀 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄