#قسمت_هفتادو_هفت
یه پاکت نامه هم بود...
بازش کردم و شروع کردم به خوندن:
سلام... من الهامم... میدونم منو خوب یادته... صمیمی ترین دوستت بودم...
ببین نگین من خیلی به فکرت بودم که اینارو برات فرستادم تا بفهمی تکلیفت چیه...!
حسین واسه منه...
از اولم واسه من بوده...
من بخاطر حسین از شوهر اولم جداشدم... نمیتونستم راحت بدمش به تو و خودم بکشم کنار... برای همین حسینو راضی کردم تا بیاید تو ساختمون ما... هم بهم نزدیکتر میشد هم میتونستم اعتماد تورو جلب کنم...
تو هم که ساده بودی و کل زندگیتو برام تعریف کردی...
حتی تو خودت مامانمو راضی میکردی که من برم بیرون تا بتونم حسینو ببینم... آخرشم که فهمیدم بارداری رو مخ حسین رفتم تا باهم فرار کنیم...
اونم بهونه ی خرج و مخارج و کار برات آورد... توعه زود باور سریع قبول کردی.. ولی من واقعا به فکر تو هم بودما..
حسینو راضی کردم تا قبل رفتمون، قرارداد خونتو چندساله تمدید کنه تا استرس جا و مکان نداشته باشی...
ولی از اولشم حق با من و حسین بود .... ما همو دوست داشتیم... این تو بودی که اومدی وسط رابطه ی ما...👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خسته نباشید ببخشید من یه سوال داشتم،خوشحال میشم دوستان اگه بتونن راهنماییم کنن.ه
#پاسخ_اعضا ❤️
با سلام
در جواب خانمي كه شوهرشون توی بانک کار میکنه
بهتر به مدیر بانک بگین تا اونو اخراج کنن یا زهره چشمی بگیرن ازش.
انفاق این اتفاق برای یکی از دوستای پدرم اتفاق پدر بنده توی بیمارستان کار میکنن
میگفتن که خانومی همراه مادرش برآی عکس رادیولوژی به بخش اومدن و شماره تلفن همکارم رو ورداشت و با اون در ارتباط شد.
پدرم موضوع رو فهمید و به همکارش تذکر داد گف که تو زنت بهات ساخته او سوخته بهتره که این خانوم رو ول کنی
چونکه خانومه این بیچاره رو تحریک میکرد با حرف هاش دلبردناش.
ولی به حرف پدر بنده گوش دادن و اون خانوم رو ول کردن
واقعا چنین زندگی ها گناه دارن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عزیزدل...با شماره ناشناس بدون اینکه همسر خودتون هم بدونه..به همکار همسرتون یه پیام با مضمون اینکه مراقب زندگیش باشه و راه درست رو بره وبعد از زایمان خانوم همکار همسرتون؛ باهمون شماره هم یه پیام به ایشون بدید که بیشتر مراقب زندگیش باشه...ودیگه از اون سیم کارت استفاده نکن...وبندازش دور...
واینکه بیشتر به خودت برس...مراقب زندگیت باش..باهمسرت دوست باش؛طوری که اینقدر مراقبش نباش و خیلی هم رهاش نکن ؛دقیقا مثل دوست ها....ناراحت باش از همکار همسرت واون رو ابراز کن که از اون خانم ناراحتی وطوری نباشه که ناراحتی از اون خانم باعث بشه با همسرت باعصبانیت برخورد کنی و باعث رنجش و دلخوری بشه...
واینکه باشماره انتقادات وپیشنهادات بانک تماس بگیرید و از این خانوم و رفتارهایی که انجام میده معترض بشید و این کار رو هر چند وقت یه بار با شماره های متفاوت انجام بدید... اون هم به طورناشناس...موفق باشید؛ان شاءالله که زندگی سرشار از آرامش داشته باشید...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خواهری
من چند سال پیش شوهرم بهم خیانت کرد و جدا شدم با نامردیه تمام به نظر من به اون خانوم بگو که مراقب شوهرت باش نه اینکه باردار شاید شوهرش تحت فشاره اما به شوهرش کمک کنه که به غرایضش برسه آدم گرسنه رو سیر باید کنی وگرنه تو اشغالیهام دنبال غذا میره اگه شوهرت بهت خیانت نمیکنه؟ احتمالا شما مراقبش بودین و هستین
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین، درمورد اون خانم که درمورد همکار مطلقه همسرش پیام داده بود،.
تجربه ثابت کرده وقتی آقایی داره خیانت میکنه نباید به همسرش بگید اینطوری بهش لطف میکنید، اون خانم ماه های آخر بارداریشه بعد شما میگید زندگی شون حیفه!
شما با گفتن خیانت شوهرش ن تنها زندگی رو براشون زهر میکنید بلکه باعث طلاق هم میشید! بزارید اون خانم خانومی خونه خودش رو بکنه و با خیال اینکه شوهرش آدم خوبیه زندگی کنه،.
به هیچ وجه نگید به هرحال ماه پشت ابر نمیمونه بلاخره خود خانوم میفهمه همسرش داره خیانت میکنه .
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام.عیدتون مبارک.اقا امام زمان ( ع)پشت و پناه همه.در جواب خانمی که همسرشون کارمند بانک هستند و همکار مطلقه مزاحم انها میشوند چند توصیه دارم.اول به همسرت بیشتر محبت کن.دوم به روی همسر همکار شوهرت نیار چون بنده ی خدا باردارند.سوم همسر بنده و دو برادرم کارمند بانک هستند حتما حتما به حراست بانک همسرتون خبر بدید.هر چه زودتر این کارو بکنید بهتر.مشکل شما رو به همسرم گفتند و ایشون این راهنمایی رو کردند.خدا همه ی خانمهایی که انگل زندگی بقیه میشوند هدایت کند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام
میخوام خواهش کنم که مشکل منرو درکانال قراربدید.
من حدود دوماهی میشه که عقد کردم
همسرم از اقوام نزدیکه منه
من ازلحاظ اعتقادی کمی محکمتراز همسرم هستم و تمامی شرایطرو قبل از ازدواج سنجیدم و بله گفتم
با اینکه برخی از نزدیکان همسرم خیلی راحتتر و باز تراز خانواده من هستن،اما شوهرم با اونها مشکلی نداره و خیلی راحت گپ وگفت داره و حس نامحرمی نداره
اما وقتی پسرِ هفتساله برادرش یکبار روی پای من نشسته بود،همسرم غیرتی شدوجلوی همه چندین بار به من چسمغره رفت که چرا پسر هفت ساله روی پای من نشسته و من به عنوان عروس جدیدخانواده که خواستم محبت کنم به او،خیلی روی من غیرت نشون دادو ناراحتیش رو جلوی فامیل مادرش بروز داد.
اما اگر گاهی من از ارتباط با نامحرم به طور غیرمستقیم میگم و میخوام بهش بفهمونم که چون همسر منه،دوس ندارم مثلا بادخترخالهاش مثل یک زن محرم برخوردکنه،اصلا توجهی نمیکنه و انگار باعث میشه من روز به روز حساستر بشم(گرچه که سعیمیکنم خیلی به روش نیارم).
حالا بگید چیکار میتونم بکنم که بفهمه میخوام همهچیز متقابلا رعایتشه؟اگر او روی من غیرت داره که نباید به برادرزاده هفتسالهاش نزدیک بشم،پس منم نمیخوام بازنای فامیل شوخی کنه و زل بزنه تو چشاشونو انگار که باخواهراش داره حرف میزنه،رفتار کنه.
فک میکنید کار درستیه که یکبار موضوع رو رک و راست بهش متذکر شم؟
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام میخوام خواهش کنم که مشکل منرو درکانال قراربدید. من حدود دوماهی میشه که عقد کردم
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام در جواب اون خانمی که شوهرشون خیلی غیرتین باید بگم که عزیز من چرا انقدر نرمش نشون میدی؟
اگه یه بار دیگه همسرتون این واکنش رو از خودشون نشون دادن شما هم باید با لحن قاطع و محکم همین حرفایی که این جا گفتین رو بهشون بگین...
این خیلی غیر منطقیه که ایشون با یک زن راحته و شما حق حرف زدن ندارین ولی اگه شما با پسر هفت ساله راحت باشین بهتون اعتراض کنن.اگه از الان به فکر حل این مسئله نباشین مطمئن باشین بعدا خیلی دردسر ساز میشه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درمورد اون خانمی که گفتن شوهرشون رو بچه برادر ۷سالشون غیرت داره ولی خودش با همه خوش وبش میکنه😁
خواستم بگم شوهر منم با فامیلاشون راحتن یعنی کلا خانواده شوهرم خیلی اهل مراعات کردن نیستن درعوض من خیلی بهش تذکر میدم بازهم شوهرمن یه کم ازمن حساب میبره مراعات میکنه وگرنه برادرشوهربزرگم با اون یکی جاریم روبوسی کردنی من دیدم عید بود وقتی دیدم مات مونده بودم😱ولی شوهرمن اصلا به من گیر نمیده من اگه پیش خواهرزاده و برادرزادش که نوجونن روسری سرکنم خواهرشوهرم میگه اینا بچن نمیفهمن وشوهرم هم میگه اشکالی نداره که غریبه که نیستن فامیلن واین موضوع منو اذیت میکنه یه بار شوهرخواهرشوهرم خواست بامن دست بده که من دست ندادم شوهرم گفت نباید این کارو میکردی اون الان ناراحت میشه😳
خدا انشالله همه مونو به راه راست هدایت کنه😊
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام.درمورداون خانمی که دوماهه عقدکرده وهمسرشون درمورداون بجه ۷ساله غیرت نشون میده.
بنظرم همونجوریکه رک وراحت ب شمامیگه چرا پسر۷ساله میادروپات میشینه غیرتی میشه.شماهم خ راحت وباسیاسیت وآرومی بش بگین همونجوری توخوشت نمیادمنم خوشم نمیادبانامحرم راحت حرفبزنی وبخندی زل بزنی ب چشمشون.
بهتره رو درو این حرفوبش بزنید.تودلتون نگه نداریددوست عزیز.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در پاسخ اون خانم که شوهرش با خانم ها راحته ، نامزد دختر عمه من هم همینطور بوده و کاملا بی منظور راحت برخورد میکرد و خانم های فامیلشون هم خیلیییییی بیشتر باهاش راحت بودن ، دخترعمم با اینکه خانم مذهبی نیست از این موضوع واقعا رنج میبرد و مستقیما به نامزدش گفت خوشم نمیاد راحتی و ... نامزدش بهش برخورد و گفت که فلانی اگه بدونه راجع بهش چه فکرایی میکنی که فلان میکنه و بهمان میکنه و اینطور فکر نکن... ولی دخترعمم کوتاه نیومد ، ۴ ماه درگیر این موضوع بود ، قهر و گریه و التماس و ... چون واقعا بهش فشار میومد ، نمیدونم روشش درست بود یا نه ولی نامزدش دیگه با اون خانم گرم نگرفت و نمیدونم چه به اون خانم و شوهرش گفت که اصلا قهر کردن رفتن😅
@azsargozashteha💚
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام و عرض ادب و احترام،🌹
ادمین عزیز درد دلم را شما بشنوید چون پیش همه نمی تونم بگم 🤫
درسته که یه سالیه کرونا اومده وما عزیزایی رو از دست دادیم 😰که معتقدم قضا و قدر الهی بوده ویا کادر درمان گرفتار شد ن که اونم باز قضای الهیه😓 اما کرونا با همه ی بدیش خوبی هایی داره مثلاً ما خودمون دستمون خیلی خالیه چون شوهرم کارگره اما خانواده خودم وخواهر برادرای شوهرم پولدارن وخیلی هم ما را تحقیر میکنن به خاطر زندگی ساده مون☹️
خلاصه ما مجبور بودیم برا عید دیدنی از اینا😬 کلی قرض کنیم از این واون🥺 تا میوه و آجیل خوب جلو شون بذاریم☹️ آخر سر هم کلی تیکه بارمون میکردن☹️ الان دوساله یه نفس راحت میکشم😌 میگم خدایا قربون بزرگیت با این کرونا🤗
دیگه نه قرض بالا آوردم نه کنایه شنیدم 😍خیلی راحت وخوشحالم 😍تازه،،، عروسی هاشون که میرفتیم باید کادو همسطح پولدارا میبردیم ویا سر وضعمونا مثل اونا شیک میکردیم🙄 اما الان میگیم برا سلامتی شما وخودمون نمی یاییم😝 خیلی هم راحتیم خلاصه کرونا برا هر کی بد شده برا ما خوب شده🤫 دیگه نمیان بریزن سرمون شام و ناهار بخورن بعد هم جای دستت درد نکنه بگن،🤨 اه ،پیف وچقدر شما حقیرید وفقیرید 😤
ممنون که درد دلم را شنیدید 😌😌😌
عیدتون مبارک سال خوبی داشته باشید🌹
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصتو_چهار سهیل هر شب دیگه نهایتا ۹شب خونه بود، اون شب ۱۲ شده بود و نیومده بود... مادرش نگران
#قسمت_شصتو_پنج
زنگ زدم پدرش و یکی از داییاش و آروم بهشون گفتم که سهیل بیمارستانه تصادف کرده ولی چیز نگران کننده ای نیست، پاشید بیایید.
اما حال من؟
نمیتونم توصیف کنم، ناراحت نبودم اما خوشحالم نبودم،
توی بیمارستان یه گوشه نشسته بودم و منتظر بودم که خانوادش بیان
به ساعت نکشید که یه ایل خانوادش ریختن تو بیمارستان
با دکترش حرف میزدن
من کنار مادرش نشسته بودم پ دوتایی باهم آروم اشک میریختیم،
عمه هاش جیغ و داد میکردن که خدا یه داغ به دلمون گذاشتی تحمل داغ دومو نداریم...
ولی مادرش محجوب بود، یه گوشه آروم قرآن میخوند و اشک میریخت منم کنارش،
شقایق اومد پیشم نشست و آروم گفت یکم اشک بریز احمق نمیبینی چه بد نگات میکنن؟!
آروم گفتم گریم نمیاد خب، زوره؟
اشکی نداشتم، من قبلا اشکامو ریخته بودم،
مهسا حالش یکمی جا اومده بود
اومد پیششون و اونم وسط بیمارستان نشسته بود و میگفت دیدی داداشم چه به سرش اومد؟ دیدی چی شد؟ از غصه این زن نسازش مست کرده بود.. از غصه این زن خرابش...
جاش نبود که حرفی بزنم، آروم کنار مادرش نشسته بودم و سرم پایین بود، در شانم نمیدیدم هوچی بازی درارم،
اون اگه واقعا ناراحت بود نباید دنبال مقصر میگشت و از این موقعیت سواستفاده کنه،
انقدر به من فحش داد و نالید و گفت همدمم.. داداشم...
ول کن ماجرا نبود و مدام ناسزا میگفت تا اینکه مادرش داد زد بس کن مهسا بس کن تا نیومدم بزنم تو دهنت، کم برو رو اعصابم، بجای اینکارا بشین دعا بخون حالش خوب شه بجای هوچی بازی دعا بخون مهسا...
مهسا داد زد نمیخوام ولم کن
که دوباره دوتا از همکاراش اومدن و هرجوری بود از اونجا بردنش...
همشون به من نگاه میکردن،
عمه هاش کم کم با هم پچ پج کردن که یعنی منظورش چیه که میگه از دست زن خرابش؟
و هی بهم چشم و ابرو میومدن،
شقایق گفت پاشو از اینجا بریم نمیبینی با نگاهشون دارن تحقیرت میکنن، بیا بریم تو حیاط بیمارستان.
گفتم نمیام، مادرشو تنها نمیزارم
مادرشم که دل خوشی از اینا نداشت گفت منم باهات میام دخترم
دستشو گرفتم نمیتونست از جاش پاشه، بهم گفت از زانوم نمیتونم پاشم..
براش ویلچر آوردیم و بردیمش توی حیاط،
گفت میبینی عمه هاشو.. الانم بجای اینکه فکر سهیل باشن میخوان بفهمن منظور مهسا چی بوده؟ چرا اون حرفا رو زد؟
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصتو_پنج زنگ زدم پدرش و یکی از داییاش و آروم بهشون گفتم که سهیل بیمارستانه تصادف کرده ولی چی
#قسمت_شصتو_شش
شقایق که خودشو مقصر میدونست و میگفت اگه من با پرهام نبودم مهسا این کارا رو نمیکرد...
و رفت و عقب تر از ما ایستاد
من واقعا دلم برای مادرشون میسوخت، اشک میریختم اما نه برای سهیل بلکه برای مادرش..!
تا غروب همینطوری گذشت،
هیچ دکتری هیچی نمیگفت و گفتن باید منتظر باشیم
عصر دیدم بابام و مامانم دارن از در بیمارستان میان
به شقایق گفتم چرا بهشون گفتی، نمیگی مهسا بابامو ببینه بپره بهش یه شری درست شه؟
گفت بخدا گفتم نیان
بهش چشم غره ای رفتم و دویدم سمتشون گفتم شما برگردید، مهسا شر به پا کرده، کلی به من فحش داده یه وقت به شمام بی احترامی میکنه باباجون
بابام یه نگاهی بهم کرد و گفت بیخود کرده مثلا دومادمونه این بلا سرش اومده ها.. حق نداریم ببینیم چشه؟
با مامان حال و احوال کردم، به اصرار مامانم دیگه نرفتن توی بیمارستان و برگشتن.
قرار شد شام بیارن برامون،
من خیلی خسته بودم ولی کنار مادرش نشستم
پرهام هم ایستاد و نرفت خونه
آروم با شقایق اومدیم یه گوشه، پرهام گفت ببین ستاره خودتو آماده کن سهیل موندنی نیست،
ادامه داد این حرفارو به این سادگی بهت میزنم بخاطر این که میدونم رابطتون شکرآب بود وگرنه انقدرام بی ملاحظه نیستم، اگرم بمونه زندگی نباتی داره یعنی با مرده هیچ فرقی نمیکنه! نباید اینو بهت بگم ولی حتی اگه عاشق همم بودید باید دعا کنی که فوت کنه... زنده موندنش مساوی با زجر همه ست، مادرش، تو... همه!
گفتم بعله میدونم میشه اولین نفری که میفهمه من باشم؟
گفت با وجود مهسا بعید میدونم ولی میگم به همکارا که چیزی بهش نگن، من به خاطر شما شیفتمو تحویل نمیدم میمونم تا ببینیم چی میشه، مادرشوهرتو بردار باهم برید نمازخونه دراز بکشید یکم.
مادر سهیل و برداشتم و به زور بردمش تو نمازخونه دراز بکشه.
یک بند اشک ریخت،
شقایق غذا گرفت ولی لب به هیچی نزد، مدام به من میگفت به نظرت سهیلم زنده میمونه؟
و من الکی امید میدادم.
نیمه های شب بود، پرهام آروم اومد در نمازخونه رو زد و گفت بیا کارت دارم
خوف برم داشت میدونستم چی میخواد بگه،
آروم خودم گفتم تموم کرد؟
سرشو به نشونه تایید تکون داد و یواش گفت آره یه ساعت پیش، نتونستن نجاتش بدن...
قلبم از جاش داشت درمیومد همونجا توی راهرو کف بیمارستان نشستم و اشک ریختم،
یک لحظه گفتم نکنه تقصیر من بود؟؟
@azsargozashteha💚
#حرف_اعضا ❤️
سلام در جواب اون خانمی که دو ماهه عقد کرده، من هم شبیه وضعیت شما رو داشتم من حتی روزی که عقدمون بود بعد از خوندن خطبه عقد رفته بودم بیرون از اتاق عقد کارم داشتن وقتی برگشتم دیدم شوهرم کنار دخترخاله هاش نشسته با هم دارن شوخی میکنن از تعجب خشکم زد خلاصه با یه ترفندی موضوع رو حل کردم، اوایل عقدمون از این موردها زیاد میدیدم، بیشتر اوقات هم بحثمون میشد و فاصله بینمون بیشتر میشد، خلاصه بعد از یه مدتی کلاس آموزشی همسران برامون گذاشتن که اونجا که من قضیه رو مطرح کردم روحانی ای که مسوول کلاس بود گفت نگران نباش فقط تفاوت فرهنگه، خلاصه منم دیگه کمکم یاد گرفتم به جای بحث کردن خودم رو بهش بیشتر نزدیک کنم و بیشتر بهش محبت کنم سخت بود ولی الآن هفت ساله که ما کنار هم زندگی میکنیم و واقعا راضی هستم چون مطمءنم که اگه شوهرم با نامحرم گاهی شوخی میکنه فقط تفاوت فرهنگ هست و نمیشه از آدمی که 27 سال توی این فرهنگ بزرگ شده توقع داشت که مثل خودم که توی فرهنگ بسته ای بزرگ شدم رفتار کنه، خلاصه لپ کلام اینه که به آقایون اگه رک عیبشون رو بگی سریع جبهه میگیرن و فقط فاصله بینتون زیاد میشه، یه مدت بیخیال باش و اگه دیدی خیلی اذیت میشی مثلا جلوی شوهرت بگو من از اخلاق فلانی خوشم میاد که با خانوما زیاد شوخی نمیکنه تا شوهرت بفهمه که تو از چه جور آدمی خوشت میاد ببخشید طولانی شد
@azsargozashteha💚