#تجربه_اعضا 🌸🍃
سلام به نظر من رفتار با خانواده همسر کاملا بستگی داره به اخلاق طرف مقابلت
مثال میزنم من ازدواج کردم خدایی مادر شوهرم اولاش بعضی وقتا تیکه مینداخت منم ندید میگرفتم دید من کار خودمو میکنم به کسی هم چیزی نمیگم جوابیم نمیدم
ینی رسما انگار به دیوار گفته دیگه نگفت
اما فامیل شوهر سابق خواهرم بنده خدا اونم بی زبون هر چی هیچی نمیگفت بدتر میشدن اونا
واقعا حرفا و کارای عجیب غریبی میکردن
مامانم میگفت شخصیت ما بالاتر از اینه که جوابشونو بدیم یا تلافی کنیم اونام همینجووور پر رو تر
هی میگفتم مامان هر کی یه جوره اینا فکر میکنن ما پپه هستیم مامانم میگفت نه ما خانواده داریم هر چی بگن ما نباید از ادب دور شیم
اقا گذشتو خواهر من شکر خدا جدا شد
دو ترم پیش من با یکی از فامیل شوهر سابق خواهرم هم کلاسی شدم!!!
از همون روز اول شروع کرد تیکه انداختن و سعی در ضایع کردن من سر کلاس
به مامانم گفتم گفت جوابشو ندی هااا خودتو کوچیک نکنی هاااا
منم گفتم چشم یه روز سر کلاس یه بار نه دوبار نه سه بارم نه
دفعه چارم تا تیکه رو انداخت من داشتم میگفتم از لحاظ روانشناسی رد شده این موضوع بلند گفت والا ما با هر روانشناسی که رابطه داشتیم دیوونه بوده (مامان من روانشناسه)
منم گفتم اره همه دیوونه ها و بی سوادا همچین نظریه ای دارن برا همینه درمان نمیشن
دیگه هیچی نگفت از اون به بعد دهن باز میکرد تیکه بندازه با یه جمله کل خانوادشونو قهوه ای میکردم
باعث شد تموم شه چهارتا حرف که بارش کردم الان تا کمر برام خم میشه انقدر بهم احترام میزاره که نگو انگار نه انگار ادم سابقه (در این حد که خودکارم میفته سریع برام برش میداره دو دستی خم میشه بهم میده)
یا مثلا یکیشون رو تو خیابون دیدم بهش سلام کردم با لبخند با این که منو دید و صدامو شنید روشو اونور کرد
دفعه بعد که دیدمش چشم تو چشم شدیم یه ایش(با قیافه ای که انگار از دیدنش چندشم شده) گفتم رومو برگردوندم سریع اومد سلام کرد معذرت خواهی کرد که دیر اومده برا سلام کردن
میخوام بگم شخصیت افراد خییلی مهمه که باهاشون چطور حرف بزنی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکته 🌸🍃
🔴 🔴 لیزر موهای زائد باعث چه بیماری هایی که نمی شود!‼️
🔵 یکی از راههای خروجی فضولات رحم و مواد زاید آن موهای آنه میباشد
پس لیزر کردن موهای زاید یعنی احتباس کردن فضولات رحمی که میبایست از رحم خارج شوند و در نهایت ایجاد اختلال در کارکرد رحم است‼️
🍃مو و ناخن راه های خروج فضولات بدن...
در کل مو و ناخن یکی از راه های خروجی فضولات بدن است.
⭕️ لیزر کردن موهای زیر بغل نیز تأثیر بر قلب و پستان دارد و موجب سرطان رحم،فیبرم،میوم و کیست میشود‼️‼️
🍃برای از بین بردن موی زائد:
اگر بعد از کندن مو پوست سبز باقلی را له کرد و مرتب روی محل بمالند٬ پس از مدتی مو رشد نمیکند یا خیلی ریز میشود.
🍂🍃 رفع موی زائد در طب اسلامی
اول اینکه موها رو با نخ از بین می برید
بعد پوست بیرونی سبز باقلا رو به پوست میزنید باید زیاد به پوست مالش دهید ؛روزی ۵ تا ۶ بار
🍃باقلا ذاتا حاوی آهک است و آهک ریشه ی موهای زاید رو میسوزاند
و چون موها کنده شده ، جاش مثل یه سوراخ خیلی ریز باقی میماند ...
نفوذ باقلا به این سوراخ ها باعث ضعف و با تکرار این عمل موجب از بین رفتن ریشه ی موها میشود....‼️
⛔️ ولی برای کل بدن توصیه نمی شود چون باید سودا از بدن خارج شود....‼️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 , سلام حبیبه خانم و دوستان گلم من یه پسر جوون دارم دو سال پیش عاشق دختر عموش شد ال
پاسخ اعضا 🌙🌸
سلام وقت بخیر
درجواب چالشتون باید بگم که قرار ازدواج که نبود بیشتر یه اتفاق بامزه بود اون هم زمان کودکی بنده که در فیلم های بچگیم دیدم البته درست یادم نیست ،دیدم یا برام تعریف کردن🙆♀🌹😂
ماجرا در سالهای 82الی83اتفاق افتاده که پسرعموی بنده که اون زمان اگه اشتباه نکنم ده یا یازده ساله بوده جلوی من زانو میزنه وبهم میگه تو حتما عروس من خواهی شد😄و منم طبق شواهد موجود یه لبخند زدم وبا ذوق پرسیدم راست میگی! اونم بهم قول داده که حتما بزرگ که شدم باهام عروسی میکنه😂 جالب اینجاست که واقعا دوست داشته من زنش بشم.(ناگفته نماند که من براش تو همون دوسالگی موندم) و سالهاست از اون روزا میگذره.
به امیداینکه همه ی جوونا خوشبخت بشن🌹وهرچه به صلاح هست برای همه ما همون اتفاق بیوفته✨
🌸منم باشم #عطایی جونی🌸
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام برای شپش من هر راه حلی بگی رفتم پاک نشد ولی تو این کانال زدم یک شماره تلفن بود زنگ زدم از قم عطاری بود یک پودر فرستاد 54 تومان با پول پست ترز استفادش هم میگه یک روزه خودش وتخماش پور شدن خدا خی رش بده
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام به تمامی عزیزان من داستان زندگی مریم رو خوندم بسیار آموزنده بود ولذت بردم وچقدر شبیهه داستان زندگی مریم در کتاب بامدادخمار بود البته با پایان متفاوت ممنون
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام من داستان زندگی خواهری که گفتند پدر ومادرشون رو از دست دادن وزن برادرشون بزرگشون کردن باید بگم عزیزم من با خوندن سرگذشتت گریه کردم وبه این زن برادر آفرین گفتم خدا رحمتشون کنه اینو بدون اگر زن برادر بدی بود حتی با گرفتن پول از برادرت می تونست بد باشه واذیتت کنه وبخواد اول زندگی تنها باشه مطمئن باش اگر محبت بهت می کرد دلی بوده ودوست داشته " تو هم سعی کن به بچه هاش محبت کنی
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خدمت اون خانم محترمی که یک میلیون و۵۰۰ قرض دادن وسفته گرفته حالا اون اقا قرض شون نمیده
عزیزم شما روزی ۱۰۸ بار یاحق بگو هرموقع از روز وقت داشتی بگو تا موقعی که قرضتون داد
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام برای از بین بردن موریانه تنباکو پودر کن بریز در مسیر موریانه ها
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام درجواب اون خانمی که گرگرفتگی یائسگی دارن هرروز یه مشت تخم افتابگردان بخور به مدت ۲ الی ۳ ماه
اگر با این روش خوب نشدی دکتر زنان برو یه نوع امپول میده میزنی خوب میشی
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
برای این عزیزی که مشکل دارند میخواستم توصیه ای بکنم چون عینا همین مشکل رو خواهرم داشتند و خیلی از راههای پزشکی و سنتی رو گذروندن و فقط بااین کار خوب شدن بله زگیل هستش و باید از رطوبت و تاریکی دور بماند در ضمن هر روز سه بار با پوست نخود یا همان نخودچی ان را دود بدهند کم کم کوچک شده و به صورت یک زایده کوچک خارج میشود در ضمن خیلی مراقبت کنند چون اگر ترشحات هم داشته باشد واگیر هم دارد و باید از کفش و دمپایی خصوصی استفاده کند به امید شفای همه بیماران الهی🌷🌷
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام، بعضی وقتا میخوام جواب بعضی دوستانو بدم یا وقت نمیکنم یا تعجب میکنم چرابعضی مشکلات به این کوچکی رونمیتونن خودشون حل کنن پس عقلو خدا برا چی داده به انسان؟داده که باعقل ومنطق بتونه راه حلی برامشکلاتش پیداکنه هرچندمشاوره گرفتن هم بدنیس،اما اینجا یه جورایی پای امر به معروف ونهی ازمنکر درمیونه که وظیفه ی هر انسانی س، در جواب خانم۲۶ساله تهرانی که قبلابایه اقای جنوبی دوست بودنو به ازدواج ختم نشدوحالابا یه اقای دیگه ازدواج کردن.. خانم محترم فک میکنی اگه از این اقاطلاق بگیری و بری با اون آقاخوشبخت میشی؟ مطمینا نه.. چون اون اقا میگن اگه این خانم متعهد بود پای زندگیش میموند، میگه اگه واقعا متعهدی از شوهرت به خاطر من جدانمی شدی.، این خانم مگه قبل ازازدواج این آقا رو ندید که حالا ازظاهرش ایرادمیگیره😏ابراز عشق همیشه هم به حرف نیست، چون اگه به حرف بود آقای قبلی که جنوبی بودن پاش میموندبعدم اون آقا اشتباه میکنه با یه خانم متاهل تماس میگیره و اگه وجدان داشته باشه و خوشبختی این خانومو میخواد واقعا کنارمیکشه نه اینکه خودخواهانه برا دل خودش یه زندگیو ازهم بپاشونه، این خانوم محترم باید اون خواستگارقبلی رو مسدودکنن یا شمارشو عوض کنه تا بتونه از ذهنش پاکش کنه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه سه روز بعد، صبح زود فریبا خانم اومد خونمون ،دیگه به نظرم مهربون نمیوم
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
حموم اون روز بیشتر از اینکه حموم عروسی باشه، شبیه غسالخونه بود برام..وقتی برگشتیم خونه، خانم جون گفت فریده دختر ملیحه خانم منتظرته، زود موهاتو خشک کن برو اونجا...اخم کردم و گفتم نمیدونستم دو هفته ای آرایشگر شده،خانم جون هیچی نگفت و رفت تو آشپزخونه نرگس منو نشوند و خودش بالا سرم وایستاد و با حوله افتاد به جون موهام که خشکشون کنه، از درد اشکم دراومد اما دهنمو باز نکردم، انگار لذت میبردم از درد کشیدن... کارش که تموم شد، منو نسرین رفتیم خونه ملیحه خانم، یه بالشت آورد گفت دراز بکش که تا مسلط باشم رو صورتت، خنده م گرفته بود، مثلا داشت با کلاس حرف میزد، یکم که گذشت به نسرین نگاه کردم، طفلک خواهرم واسه آرایش رو صورتم ذوق میکرد، یاد روز اولی افتاده م که با فریبا خانم رفتیم خرید، چقدر اون روز واسه اون لوازم آرایشا ذوق کرده بودم،بعد از عقد که تازه عقلم اومد سرجاش، هموشونو تو بیابون پشت خونمون چال کردم... تموم بدنم خشک شده بود، بلاخره اجازه داد بلند شم، خودش که خیلی ذوق زده شده بود، یاد اون ضرب المثل افتادم که هیچ ماست بندی نمیگه ماست من ترشه، اینه رو داد دستم و گفت ببین خودتو چه ماه شدی، راست میگفت خیلی عوض شده بودم، از یه دختر بچه ساده، به یه زن جا افتاده تبدیل شده بودم، اینه رو از دستم گرفت و گفت بیچاره آقا داماد امشب پس نیفته خوبه،
دوباره یاد سرنوشت مزخرفم افتادم، حرفش یه تلنگر شد واسه اشکهایی که چندساعت جلوشونو گرفته بودم، فریده زد تو صورتش گفت خاک تو سرت چرا گریه میکنه، همه آرایشت خراب شد ، غصه چیو میخوری نجمه
، کی تو فک و فامیلامون با عشق و عاشقی ازدواج کرده که تو دومیش باشی، خدا بزرگه، من مطمئنم کم کم عاشقش میشی، با دستمال اروم آروم اشکامو پاک کرد و یکم دیگه کرم مالید به صورتم که جای اشکام معلوم نباشه، بعدم موهامو یه مدل ساده جمع کرد پشت سرم. کارش که تموم شد، نسرینو فرستاد تا به خانوم جون بگه لباسمو بیارن، لباسی که اصلا ندیده بودمش هنوز.خانم جونو نرگس که از در اومدن تو فریده کل کشید، نرگس اومد بغلم کرد و ملیحه خانم اسپند دود کرد. اما خانم جون ساکت یه گوشه وایستاده بود..
لباس عروسمو پوشید، اصلا یادم نمیاد مدلش چه جوری بود، بقیه ساعتهای اون روزو من ساکت موندم، دیگه هیچی مهم نبود برام، آب از سرم گذشته بود دیگه دست و پا زدن بی فایده بود... چیز واضحی از مراسم یادم نمیاد، اما آخر شبشو خوب یادمه. آقاجون دستمو گرفت، یهو رنگش پرید گفت چرا انقدر دستات سرده، گفتم آقاجون من مُردم، شما منو کشتین، از فردا راحت بیاین سر خاکم...
بیچاره اقاجونم مچاله شد، دستمو فشار داد و فوری رفت بیرون که کسی نبینه شکستنشو،
خانم جون احمدو بغل کرد و بعدم منو، دستمونو گذاشت تو دست همو آروم جوری که فقط من بشنوم گفت نشنوم با شوهرت بد حرف زدیا، بچسب به زندگیت...همه رفتن، من موندم و یه غریبه که شوهرم بود، تو یه اتاق 9 متری تو خونه فریبا خانم... با لباس عروس نمیتونستم بشینم، جایی هم نبود که بتونم لباسمو عوض کنم، احمد دراز کشید بود و ساق دستشو گذاشته بود رو چشماش، آروم گفتم برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم. حرفم تموم نشده بود که با اخم نگام کرد، مگه من غریبه ام، همینجا عوض کن، میمردم بهتر از این بود، خیره تو چشاش گفتم این آرزو رو با خودت به گور میبری، یهو بلند شد و نشست. همینجوری که خیره بود بهم با یه لحن چندش آوری گفت مثل اینکه دلت میخواد کمکت کنم لباساتو عوض کنی، خون تو تنم یخ بست، بلند شد و اومد کنارم نشست، اشکام دونه دونه میریخت رو لباسم،واسه هزارمین بار تو دلم از خدا مرگ خواستم ولی صدای من خیلی وقت بود که به گوش خدا نمیرسید،دستشو گذاشت رو دستمو گفت نجمه بدقلق نباش..چشمامو با درد بستمو واسه مرگِ آرزوهام زار زدم ..
صبح روز بعد، وقتی بیدار شدم احمد رفته بود سرکار، نیم ساعت بعدش، خانوم جون و نرگس برام سینی صبحونه آوردن، خانوم جون رفت پیش فریبا خانم، و نرگس اومد تو اتاق ما، پرسید خوبی؟! درد نداری؟! گفتم این پیش دردی که رو قلبم گذاشتین هیچی نیست، نرگس اخم کردو پرید بهم چته تو؟! چیکارت کردیم ما؟
از خداتم باشه، از صدقه سر من تو این شوهرو داری، چشام اندازه دوتا گردو شد و دهنم از این همه پررویی باز موند ، یه نگاه دیگه بهم کرد و رفت.ظهر بود که یکی در اتاقو زد، چادرمو سرم کردمو درو باز کردم، آقا محمد بود، پدر شوهرم حساب میشد دیگه، چقدر سنگین بود برام کلمه شوهر..مرد مهربونی بود، تو اون خونه تنها کسی بود که دوسش داشتم.گفت دختر بیا پایین ناهار بخور، نگاش افتاد به سینی صبحونم، اخم کرد و گفت صبحونه ام نخوردی که، بیا بریم دخترم، با نخوردن هیچی درست نمیشه،فقط خودتو اذیت میکنی.رفتم سر سفره، خواهر برادرای احمد همه شون بودن، جز خواهر بزرگش که ازدواج کرده بود بقیه مجرد بودن، دو تا خواهر داشت و پنج تا برادر.
#ادامه_دارد...
زندگینامه شهید حجت الله اسدی
شهیدمدافع حرم حجت اسدی که متولد ۳۰شهریورماه سال ۱۳۶۰ در محله راه آهن شهر قزوین دیده به جهان گشود . تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۲/۲ پس از کسب دیپلم در سال ۱۳۷۸ وارد حوزه علمیه حضرت حجت بن حسن عسگری (علیه السلام) میشود و سپس جهت ادامه به شهر قم مشرف می شود تا سال ۸۹ و پس از تلمذ به قزوین می اید زدواج حجت زودتر از هم سن و سالان خود در سن ۱۹ سالگی ازدواج کرد . و ارمغان آسمانی این سنت مقدس سه گل پسر به نام های محسن مجتبی و محمدحسین است . شهیداخلاص شهیدمدافع حرم حجت اسدی ۴ تا شهید آورده بودند معراج شهدای قزوین، با آقاحجت و چند نفر دیگه رفتیم اونجا؛ شب هیات گرفته بودند دوستان زیاد آمده بودند آقا عبدالله باقری روضه جلسه رو داشت میخوند که ما رسیدیم.آقا حجت همون دم در حسینیه یه مقدار جلوتر نشست ماهم کنارش،تا روضه که تموم شد واسه سینه زنی هرچی به آقاحجت گفتیم بریم جلو سینه زنی بخون نرفت؛ گفت مداحها هستند هرچقدر اصرار کردیم قبول نکرد تا جلسه تموم شد، هیچ وقت دنبال مطرح کردن خودش نبود .. مثل یک پدر وقتی برای درس خواندن آمدم قزوین چون از قبل با آقاحجت رفاقت داشتم در مناطق عملیاتی جنوب و مناطق عملیاتی دیگه مثل یک پدر مرتب کارهامو رسیدگی میکرد، هم بحث کار در ایام فراغت هم بحث هیئت هم…. خلاصه یک شب از ایام ماه مبارک رمضان که در محل طلاییه اردوگاه علم و فناوری بودم، دم افطار دیدم یکی با موتور داره میاد، رفتم جلو آقا حجت بود و افطار و سحر برام آورده بود و میگفت چرا منزل ما نیومدی چرا تعارف چرا…خلاصه … یک روزی هم کامل از وضع من خبر داشت وقتی سید امید برزگر زنگ زد، گفت شماره حساب بده و آقا حجت کار داره، رفتم و دیدم بازم آقا حجت منت برسرم گذاشته… هیئت شب جمعههایی که قزوین بودم زنگ میزد و میگفت پیش ما بیا شهید حجت اسدی شهید پهلوشکسته مدافع حرمی است که حواله شهادت خود را شب شهادت حضرت زهرا(ع) دریافت کرد، او با شهادتش توانست جان بیش از ۴۰ زائر ناموس رواق العظمه حضرت زینب(س) را نجات دهد. شهید حجت اسدی در شب شهادت حضرت صدیقه طاهره (س) از ناحیه پهلو و بازو ترکش خورد و در جوار بارگاه حضرت زینب کبری (س) به شهادت رسید. او از بسیجیان قدیمی و با سابقه شهر قزوین بود که در انفجارهای انتحاری پی در پی روز گذشته در اطراف حرم حضرت زینب (س) به کاروان شهدای کربلای امام حسین (ع) پیوست. اخلاص و صفا و مجاهده او در اجرای برنامههای هیئت حسین جان قزوین در اداره یادمانهای شهدا در جنوب، در برگزاری مراسم اربعین در کربلا، در خاطر و ذهن دوستان و یارانش موج میزند. شهید حجت اسدی از ذاکران اهل بیت، فعالان فرهنگی قزوین و از مسئولان هیئت مذهبی عاشورا و هیئت عزاداران حسین جان (ع) این شهر بشمار میرفت که نقش پررنگی در جریانات مذهبی قزوین ایفا کرده بود. این شهید در زمان حمله آمریکا به شهرهای مقدس نجف و کربلا به صورت شخصی و داوطلبانه برای دفاع از حرم امام حسین (ع) و حرم امیرالمؤمنین علی (ع) به عراق رفته و با متجاوزان آمریکایی و انگلیسی جنگیده بود. یارانش میگویند، همیشه کارهای فرهنگیِ سنگین با آقا حجت بود، شهدای یادمان والفجر یک و شهدای جبهههای غرب، حضرت معصومه (س) و صحنهای جدید و نمایشگاههایش، اردوگاه شهدای علم و فناوری و هیئتها و دستاندرکاران برنامه «شب وداع»، مسئولان فرهنگی بعثه رهبری و حاضران در برنامه حسینیه قمیهای کربلا در ایام اربعین، نجف و صحن حضرت زهرا، مسجد جامع المهدی (عج) و نمازگزارهایش، و همه بچههای هیئت حسین جان (ع) قزوین، شاهدان این حرف هستند این طلبه مجاهد و ذاکر و خادم اهلبیت (ع) سابقه خادمی شهدا در مناطق فکه شمالی، معراج شهدای اهواز، دارساوین کردستان، و خادمی زوار اربعین اباعبدالله در کربلا را داشت. کربلایی حجت اسدی فروشگاههای محصولات فرهنگی حسین جان (ع) را نیز در قزوین راهاندازی کرد. از این شهید ۳ فرزند پسر ۶ ماهه، ۷ ساله و ۱۳ ساله به یادگار مانده است. راهش در این روزگاران سخت پر رهرو باد، امید که خون پاکش مایه نجاتی برای اهالی دیار غفلت باشد. شاعر گرانقدر یوسف رحیمی نیز شعری به وی تقدیم کرده است، با عطر غریب یاس پرپر رفتند از مرتبهی عشق فراتر رفتند با پهلوی غرق خون و بازوی کبود تا مرقد بینشان مادر رفتند
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام
لطفا هرکس می تونه راهنمایی کنه
دخترم24سالش هست
دانشگاهش تموم شده وشکر خدا سر کار میره
از 13 سالگی خواستگار داشته اوایل خوب به خاطره سن کم خودمون صلاح ندونستیم ازدواج کنه
تا وقتی رفت دانشگاه بهش گفتم دیگه راه ومسیر زندگیت مشخص شده فکر ازدواج باش به یکی از خواستگارات جواب بده
ولی اون قبول نکرده
الان هم یکی از اشنا هامون یکی رو معرفی کرده گفته بیا ن هم دیگه رو ببینن و صحبت کنن اگه بعد از تحقیقات با هم به توافق رسیدین ازدواج کنن البته اون اقا به معیارهای که دخترم برای ازدواج داره نزدیک هست
مشکل اینجا هست که دخترم می گه چون با واسطه هست و معرفی شدم
قبول نمی کنه لطفا راهنمایی کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزم میشه لطفا اینا بزارین توکانال خیلی واجبه نظر خانم های باتجربه را بدونم .تشکر .سلام خدمت همه عزیزان من ۵۲ سالمه اصلا هم تجربه رانندگی ندارم شوهرم نابیناست ومجبورم که یاد بگیرم به نظر شما می تونم آخه میترسم چون هیچ وقت ماشین هم نداشتیم میشه خواهش کنم تجربیاتتون را بگید خیلی ممنون میشم .
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام.خوبین.خسته نباشین.....خیلی ممنون بابت این کانال عالی وآموزنده تون...توروخدااین بارپیامم روبزارین توگروه...من یه دختردوساله دارم که ازهم موقعی که به دنیااومدگوشه ی ناخن های پاهاش دقت کنین فقط پاهاش میشکست ویکم خون میومد.کلا ازناخن کوچیکه گرفته تاناخن شصت همیشه میشکست وخون میومد...رفتم بهداشت نزدیک خونمون گفت چیزی نیست حتماحین بازی به فرش یاچیزی گیرمیکنه نگران نباش...ولی الان دوساله شده هنوزخوب نشده...یه ماه پیش بردمش دکترمتخصص اطفال یه شربت زینگ وویتامین بهش دادوگفت اگرخوب نشدببرش متخصص پوست...هنوزکه خوب نشده...میخواستم ببینم بین شماعزیزان کسی بوده که خدای نکرده این موردروتجربه کرده باشه....راهکاری دارین براش..توروخداجواب بدین چون دختره خیلی واسم مهمه....اسمم باشه راضیه ازسبزوار
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام من یک پسر 15ساله دارم که همیشه با آلات تناسلیش بازی می کنه هر چه بهش مگم باز تا من نیستم همین کار می کنه لطفاً من راهنمایی کنید چکار کنم که دیگه این عادت از سرش بیفته
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوبین من همسرم زن دوم گرفته بامنو دوتا بچمم زندگی نمیکنه هرچی هم بهش میگیم اونو بزار کنار نمیزاره بچه هامم خیلی باباشون دوستش دارند نمیدونم وسط دوراهی موندم این طرفداربودنش عذابه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام.
من نمونه کامل یه آدم بدبختم که تو این ۷ماهی که نامزد کردم هرکاری که کردم فقط و فقط اشتباه بود.از همون اول با خواهرشوهرام گرم گرفتم به امید اینکه منو جزیی از خودشون حساب کنن.هر وقت خونه مادرشوهر م اینا میرفتم کلی کار میکردم همه ظرفارو میشوستم اما چه فایده.حتی یه بارم از شوهرم پول تو جیبی نگرفتم دروغ چرا نه اینکه نیاز نداشته باشم،روم نمیشد اونم هر دو،سه ماه یه بار یه ۲۰ تومنی میذاشت کف دستم .واس خرید شب یلدا شوهرم نیومد با خواهرشوهرم رفتم واس خرید من یه پالتو دیده بودم ازش خیلی خوشم اومده بود اما اون گفت گرونه منم رفتم همونی که اون انتخاب کرده بود رو ور داشتم هیچیم جلو شوهرم و خانوادش به روی خودم نیاوردم.هرچی که اونا میگفتن منم میگفتم چشم و خفه خون میگرفتم.یه خواهرشوهر دارم که تا حالا نشده منو ببینه و بهم تیکه ای نندازه .تو این ۷ ماه با تمام وجودم سعی کردم همه عشقمو به نامزدم ثابت کنم .هر جا که یه مطلبی میخوندم راجع به ابراز عشق به همسر صد برابرشو انجام میدادم تا بهش بفهمونم دوسش دارم.عاشقشم اما اون چی کار کرد..همه ی حرفایی رو که از من میشنید رو میبرد دو دستی کف دست مادرشوهرم و خواهرشوهرام میذاشت.تا حالا صد بار شده حرفایی رو که حتی خیلی ساده و بی اهمیت بودن و فقط هم بین خودمون دوتایی ردوبدل شده رو رفتم از اونا شنیدم.تازگیام مادرشوهرم دستور داده که باید برم پیش اونا باهاشون زندگی کنم اما من دیگه خسته شدم دیگه توانشو ندارم .نمیخوام برم پیششون زندگی کنم .الانم شوهرم سه روزه که باهام قهر کرده نه اس داده نه زنگی زده.دارم دیوونه میشم دیگه کم کم داره ازش بدم میاد
تورو خدا کمکم کنین الان که دارم این متنو مینویسم اشکام همه صورتمو پوشوندن.دیگه نمیدونم چیکارکنم.خواهش میکنم کمکم کنین بهم بگین چیکار کنم.
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام لطفا هرکس می تونه راهنمایی کنه دخترم24سالش هست دانشگاهش تموم شده وشکر خدا س
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام به همگی، دوستان برنامه زندگی پس اززندگی از شبکه قرآن ساعت ۲۳:۱۶ شب پخش میشه چون خودم هم به این برنامه علاقه زیاد دارم و دوستان هم خوشحال میشن خواستم اطلاع بدم
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام و ادب
خدا قوت به همه🌹🌹
دختر خانم سی ساله ای که در مقطع دکترا درس می خونید و مجبورید بین تهران و شهرستان در رفت و امد باشید با اقایی اشنا شدید و به تفاهم رسیدید و قصد ازدواج دارید و اقا از مراسمات خواستگاری و ...
خوشش نمی یاد
به نظر من اول ببینید ایشون به غیر از اینکه در مراسم خواستگاری و ...برادر خودشون شرکت نکردند ایا در مهمونی های خانوادگی هم همین طور هستند اگر با رفت و امد با فامیل و دوست و اشنا مشکل دارن حتما تجدید نظر کنید
مورد بعدی عزیزم اولا اگر ایشون قصدشون ازدواج هست به مادرشون بگویند به مادر شما زنگ بزنند و خواستگاری تلفنی باشه و بعد یک مراسم بله برون بگیرید و فامیلاتون رو دعوت کنید و یک جشن عروسی که با خانواده داماد هست .
مورد بعدی که می خواهم بگویم در این رابطه با پدر و مادرتون حتما مشورت کنید هر چیزی که انها گفتند قبول کنید .
حتی اگر با ازدواجتون مخالفت کردند با جان و دل بپزیرید .
و بالاخره اقای داماد باید قبل از همه مراسمات یک جلسه با یک بزرگتری بیاید دست بوسی پدر شما
تجربه ثابت کرده قبل از ازدواج هر چی پدر و مادرتون راجع به ازدواج و پسر مورد نظر بگویند درست پیش بینی می کنند پس شما هم اکنون با پدر و مادرتون مشورت کنید هر چی اونا بگویند .
بعد از ازدواج هر چی شوهرتون گفت بگویید چشم
مراسمات هم طبق نظر والدینتون اجرا کنید
این باعث میشود شان و منزلتتون پیش همسر و خانواده همسر بالا بره و بهشون بگویید که مراسمات ما اینگونه است
اگر واقعا قصدشون ازدواج باشه و شما رو برای اینکه همسرشون بشوید بخواهند صددرصد قبول می کنند در غیر اینصورت هدفشون چیز دیگری است و شما هر چه سریع تر با ایشون کات کنید
موفق باشید
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام و ادب خدمت خانم عزیزی که بعداز 8 سال بچه دارشدی عزیزم حرص نخور مادر شوهرم خیلی اصرار داشت که من پسر بزام شوهرم گفت اگه پسر زاییدی برات 6 تا النگو میخرم دختر بود هیچی مادر شوهر مم گفت اگه دختر بود اصلا خونه نیارش همونجا بخورش منم فقط سکوت میکردم وقتی دخترم دنیا اومداز بس خوشگل و زبل بود شوهرم رفته بود 6 تا النگو خریده بود اومده بود اتفاقا خونه مادرش بودیم با شوق و ذوق اورد که دستم کنه اینقدر مادرش داد و بیداد کرد که چرا النگو خریدی اخرش تا دید شوهرم خیلی ناراحت شده گفت من برا خودتون میگم اخه موقع ظرف شستن النگو صاب میره چند وقت بعدش من بیمارستان بستری بودم مادر شوهرم اومد سرم بزنه گفت رفتم برا دخترم 30 تا النگو خریدم غصش نشه شما النگو داری گفتم به سلامتی اخر شب خواهر شوهرم اومد عیادتم گفت از بس دستام قشنگ بوده شوهرم برام 30 تا النگو خریده گفتم به سلامتی الان بعد چند سال که دارم این نوشته رو مینگارم خداوند مرا مورد لطف خودش قرار داده هم تک دست هم سرویس همه چی بهم داده صبوری کن عزیزم به خدا بسپار خداوند کار سازه خداوند جباره اگه گذشت کردید خداوند بهترینهارو برات رقم میزنه حیف این لحظه های ارزشمند با هم بودنه که به خاطر یه تیکه فلز از دست بدهید
حق یارتون منم دریا
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام وادب خدمت دختر خانم گلی کهفرهنگیان قبول شده وناراحت هستید اولا هیچ شغلی برا زنان بهتر از معلمی نیست من خودم اینقدر دوست داشتم ولی متاسفانه به دلیل دخالتهای مادرشوهرم که میگفت زنی که بره بیرون کار کنه فاسده شوهرم اجازه نداد برم سر کار دختر گلم شما هر رشته ای بخونی گرفتاریها و مشگلات خودشو داره ناز بانوی خوشگل حتی پزشگی هم که بخونی همینطوره ناز بانوی خوشگل درس خوان به وجود خودت افتخار کن کم کسی میتونه تو فرهنگیان قبول بشه اون یه ریزه واهمه ای هم که از معلمی دارید به مروره زمان خوب میشه ولی اگه واقعا واقعا خیلی ناراحت هستید انصراف بدهید و در رشته دلخواهتون ادامه بدهید موفق شاد و پیروز باشید
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام وادب خدمت عزیزی که مادرشون رواز دست داده اند غم از دست دادن مادر بسیار سخت و جانکاه است تسلیت مرا پذیرا باشید خواهر گلم درسته که رسم شما اینطور بوده که برادر باید جور مادرتون رو بکشه ولی شماها هم کوتاهی کرده اید باید میرفتید کمک زن برادرتون خوب بود یکی دوروز در هفته به عنوان مهمونی میبردید خونتون که بفهمید زن دادشتون چی میکشه شاید برادرتون به همین دلیل براتون درد دل کرده که شما پیشنهاد بدهید که یکی دو روز پیش مادتون باشید
شما بنده خدارو نقره داغش کردید الان هم دست بردار نیستید تهمتش میزنید لباس شوهره در قران داریم هن لباس لکم و انتم لباس لهن احتمالا پدرتون بدهکاری چیزی داشته به مادرتون سپرده و مادر ادای دین نکرده به خاطر همین لباسش پاره هستش گلم اما برای اینکه جاش خوب باشه شما یه کادو برازن داداشتون بگیرید ببرید براش ازش تشکر کنید قدر دان زحماتش باشید وبگید مادرتون رو ببخشه اونوقته که جاش خوب میشه کینه را از دل بشویید کینه تباهی وسیاهی میاره عزیزم
منم دریا
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام ادب واحترام خدمت عزیزی که میخواهد دختر به راه دور بدهد اولا یه پیشنهاد دختر گلتون بشینه درسشو بخونه یه دانشگاه راه دور انتخاب رشته بکنه اگه شهرتون رو دوست نداره من واقعا متاسفم برای دختران سرزمینم همه چیز ازدواج نیست کاش دختران ما میدانستند اگر درس بخوانند حتی اگه سر کار هم نروند از جایگاه اجتماعی فوق العاده ای برخوردار هستند من لیسانسمو گرفتم اما شوهرم اجازه نداد سر کار برم ولی میرفتم مدرسه بچه هام مدیر و معلمهارو راهنمایی میکردم میگفتند دبیری شاغلی میگفتم نه فقط درسخونده هستم همه احترام میگذاشتند و حرفم رو میپذیرفتند من در خوندن رو به خاطر رسیدن به شغل ادامه ندادم برای رسیدن به مدارج بالای علمی وافزایش اگاهی دوست داشتم
عزیزم دختر گلت الان خیلی چیزارو نمیدونم کما اینکه من و دخترمم نمی دونستیم دامادم جنوبی بود اوایل ازدواج هی میگفت چرا اقوامتون برا من خونه نمیخرند ما رسم داریم اقواممون برامون خونه میخرند مدتها قهر و اعصاب خردی سرهمین بعد سه چهار سال گفت چرا برا بابام خونه نمیخرید ماباز هیچی نگفتیم تا مدتهاغر میزد چرا شهرتون محل تفریح نداره و...... همطور بهونه میگرفت که ما خیلی خوبیم شما فلان لابد از یه شهر باشید از این جفنگیات بگه میفهمید داره الکی میگه اعصاب خودتون رو خرد نمیکنید
منم دریا
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍎
✨هوالشافی✨
🔰سرکنگبین چطور سنگ کیسه صفرا رو از بین میبره؟؟🔰
✍در سرکنگبین میگیم سرکه, سرکه خاصیتش نفوذ پذیریه, یکی از بهترین داروهای بسیار نفوذده و نافذ همین سرکه است.
✍چرا اطبای ما با بعضی از داروها سرکه رو همراه میکردن,, به خاطر اینکه هم از خاصیت درمانی اون استفاده کنن و هم از قدرت نفوذ اون.
👈مثلا در بیماریهای قلبی از زعفران استفاده میشه, زعفران اولین جایی که سر میزنه قلبه بعد به مغز و ریه و بعد جاهای دیگه, روی حساب کتابه.
🔻در سرکنگبین هم خود سرکه سنگ شکنه, ضد صفرا هم هست, همینکه ضد صفراست ذرات سنگ صفرا رو از همدیگه متلاشی میکنه,, همین شکوندن باعث از بین رفتن سنگ کیسه صفرا میشه.
🔻دوم لجنهای صفراوی رو از بین میبره,, چون عسل هم خودش سنگ شکنه و وقتی که با سرکه همراه شد اثرش بیشتره.
👌پس سنگ کیسه صفرا به راحتی با سرکنگبین درمان میشه اما یک شرایط دیگه هم هست, مثلا شما با سرکنگبین میخواین سنگ کیسه صفرا رو درمان کنین, بسیار عالی
‼️ سرکنگبین رو مصرف میکنین در عین حال همراه غذا اب میخورین, غذای بیرون میخورین, گوشت گوساله میخورین, بلافاصله بعد از غذا خوردن حمام میرین, با شکم پر همبستری دارین, روغن مایع و نباتی میخورین بعد انتظار داریم سرکنگبین معجزه کنه, نه از این حرفها نیست.
~
💥اول ازاله اسباب و چیزهایی که باعث شدن سنگ بوجود بیاد رو باید بشناسین,
💥دوم غذاهایی که مفیدن برای از بین بردن سنگ کیسه صفرا مثلا هویج معجزه میکنه در درمان سنگ کیسه صفرا بالاخص که بخورین و بخوابین و پای راستتون هم جمع کنین به سمت شکم. خروجی صفرا به سمت کیسه صفرا باز میشه نتیجتا سنگ یواش یواش حرکت میکنه.
‼️اینجور نیست که سنگ قل بخوره بیاد بیرون با سونوگرافی مشخص میشه که پاک پاک شده.
این سنگ کیسه یا تحلیل میره خود بیمار هم متوجه نمیشه یا بیمار دفع سنگ صفرا رو میبینه.
💥یکی دیگه از دمنوشها نعناع هست, نعناع هم میتونه یواش یواش موجب از بین رفتن سنگ کیسه صفرا بشه.
‼️سنگ کیسه صفرا خیلی سفت هست, پس انتظار نداشته باشین که با یک راحت الحلقوم سرکار دارین, یه ذره سرکه روش بریزین فرداش ژل شد و بیاد بیرون از این خبرا نیست. زمان میبره!!!!
✍اولین کار این هست که حجم غذا کم بشه, از غذاهای چرب و شیرین کم بشه, روغن مایع و جامد نباشه, ورزشهای خوب مثل شنا پیشنهاد میکنم.
💥سرکنگبین یکی از بهترین و موفق ترین داروهاست اما زمان بره , شاید شش ماه طول بکشه ارزش هم داره چون در طب جدید داروی آنچنانی نیست, یک پودری میدن شاید ده درصد تاثیر گذار باشه اگر هم نشد کیسه صفرا رو درمیارن.(اگر قرار بود در بیارین که خدا قرارش نمیداد)
✍ممکنه داروها و روشهای دیگه ای هم باشه که زودتر درمان بشه ولی آیا میشه واسه خانوم باردار یا بچه یا افراد مختلف در هر سنی استفاده کرد؟؟ اینجور نمیشه, روی حساب کتاب باید باشه.
~
↩️برای دفع کیسه صفرا::↘️
🔷 اول مسام باید باز بشه, اولین کار ما این است که راه باز بشه, استفاده از داروها و غذاهایی که مسیر رو باز کنه.
🔷 دوم استفاده از داروهایی که مسیر و مسام رو گشاد بکنند هم دارو و هم حرارت.
👌یادتون باشه در سنگها حرارت هم شکننده است هم مسیر رو باز میکنن
✍شما ببینید اقایون در طب جدید میگن که روزه داری برای کلیه خوب نیست بله برای کسایی که نارسایی کلیه از نوع سه و چهار دارن خوب نیست. ولی برای سنگ کلیه اینطور نیست اتفاقا ما میگیم کسایی که سنگ کلیه دارن روزه بگیرن. چرا؟؟؟
👈مثال:: سماور رو تصور کنین رسوبات در دیواره سماور جمع میشه, اگر سماور چند ساعتی روشن باشه و ابش تبخیر بشه میبینن که همه سنگها و رسوبات و اهکهای دیواره سماور از بین رفته. چرا؟؟ چون گرمی و خشکی باعث شکستن این سنگها شده, اتفاقا در ماه رمضون باعث میشه که سنگهای مجاری ادرار بشکنن.
‼️سنگ کیسه صفرا جزء مقاومترین سنگهاست.
👤استاد بنی هاشمی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
به نقل ابوحمزه ثمالی، امام سجاد - علیه السلام - فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر كشتی شد كه به وطن برسند، كشتی در وسط دریا درهم شكست و همه سرنشینان كشتی غرق شده و به هلاكت رسیدند، جز یك زن (كه همسر همان مرد بود) او روی تخته پاره كشتی چسبیده و امواج ملایم دریا آن تخته را حركت داد تا به ساحل جزیره ای آورد، و آن زن نجات یافت و به آن جزیره پناهنده شد. اتفاقا در آن جزیره راهزنی بود بسیار بی حیا و بی باك، ناگاه زنی را بالای سرش دید و به او گفت : تو انسانی یا جنی ؟ آن زن جریان خود را بازگو كرد، آن مرد بی حیا با آن زن به گونه ای نشست كه با همسر خود می نشیند، و آماده شد كه با او زنا كند. زن لرزید و گریه كرد و پریشان شد. او گفت : چرا لرزان و پریشان هستی ؟ زن با دست اشاره به آسمان كرد و گفت افرق من هذا: از این (یعنی خدا) می ترسم . مرد گفت : آیا تاكنون چنین كاری كرده ای ؟
زن گفت : نه به خدا سوگند. مرد گفت : تو كه چنین كاری نكرده ای، و اكنون نیز من تو را مجبور می كنم، این گونه از خدا می ترسی، من سزاوارترم كه از خدا بترسم . همانجا برخاست و توبه كرد و به سوی خانواده اش رفت و همواره در حال توبه و پشیمانی بسر می برد. تا روزی در بیابان پیاده حركت می كرد، در راه به راهب (عابد مسیحیان) برخورد كه او نیز به خانه اش می رفت، آنها همسفر شدند، هوا بسیار داغ و سوزان بود، راهب به او گفت : دعا كن تا خدا ابری بر سر ما بیاورد تا در سایه آن، به راه خود ادامه دهیم . گنهكار گفت : من در نزد خود كار نیكی ندارم تا جرئت به دعا و درخواست چیزی از خدا داشته باشم . راهب گفت : پس من دعا می كنم تو آمین بگو. گنهكار گفت : آری خوب است .
راهب دعا كرد و او آمین گفت، اتفاقا دعا به استجابت رسید و ابری آمد و بالای سر آنها قرار گرفت و سایه ای برای آنها پدید آورد، هر دو زیر آن سایه قسمتی از روز را راه رفتند تا به دو راهی رسیدند و از همدیگر جدا شدند، ولی چیزی نگذشت كه معلوم شد ابر بالای سر آن جوان گنهكار قرار گرفت و از بالای سر راهب رد شد. راهب نزد آن جوان آمد و گفت : تو بهتر از من هستی، و آمین تو به استجابت رسیده نه دعای من، اكنون بگو بدانم چه كار نیكی كرده ای ؟ آن جوان، جریان آن زن و توبه و خوف خود را بیان كرد، راهب به راز مطلب آگاه شد و به او گفت : غفرلك ما مضی حیث دخلك الخوف فانظر كیف تكون فیما تستقیل . گناهان گذشته ات به خاطر ترس از خدا آمرزیده شد، اكنون مواظب آینده باش.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌